[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی أصحابه و أصحاب رسول اللّه:

أصحاب علی:

وَ لَئِنْ أَمْهَلَ [اللَّهُ] الظَّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بالْمِرْصَاد عَلَی مَجَاز طَرِیقِهِ وَ بمَوْضِعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِیقِهِ. أَمَا وَ الَّذی نَفْسی بیَدهِ لَیَظْهَرَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَیْکُمْ، لَیْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَی بالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَ لَکِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَی [بَاطِلِهِمْ] بَاطِلِ صَاحِبهِمْ وَ إِبْطَائِکُمْ عَنْ حَقِّی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 297-291

و من خطبة له علیه السلام فی اصحابه، و اصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله.

این خطبه، پیرامون مقایسه یاران حضرت با یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخن می گوید

.

خطبه در یک نگاه:

با توجه به اینکه شأن ورود این خطبه -به گونه ای که شارحان نهج البلاغه نوشته اند- جریان سرپیچی مردم کوفه از فرمان علی علیه السلام جهت مقابله با لشکریان غارتگر معاویه بعد از واقعه جنگ نهروان بوده است، امام در بخش اوّل این خطبه، مردم متمرّد کوفه را با شدیدترین عتاب و سرزنش -که در نوع خود کم نظیر یا بی نظیر است- رو به رو می سازد و به این امید که غیرت آنها به جوش آید و آماده نبرد با ظالمان شوند، آنها را با شلّاق های توبیخ می نوازد و از تعبیرات مختلف، برای

بیدار کردن آنها از خواب خرگوشی بهره می گیرد و مقصود از همه این توبیخ ها و سرزنش ها آن است که پیش از سیطره ظالمان بی رحم، بر جان و مال و ناموس آنها و بر حکومت اسلامی، به خود آیند و به پا خیزند و آتش فتنه را خاموش و دست ظالمان را از قلمرو حکومت اسلامی قطع کنند

!

سپس در بخش دیگری از این خطبه، آنها را به پیروی اهل بیت -که سبب هدایت و نجات آنهاست- دعوت می کند و در واقع، همان مضمون و محتوای حدیث «ثَقَلَین» را به آنها یادآور می شود

.

و در آخرین بخش خطبه، مردم کوفه را با یاران پیامبر اسلام مقایسه می کند و با این مقایسه، روشن می سازد که چقدر میان آنها و یاران پیامبر از نظر ایمان و تقوا و عبادت و جهاد و استقامت و شجاعت، تفاوت وجود داشت

.

روشن است که هر سه بخش خطبه، یک هدف را تعقیب می کند و آن بسیج لشکر کوفه است برای مقابله با دشمن؛ دشمنی که بر هیچ چیز آنها -نه دین نه دنیایشان- رحم نمی کرد

.


هدف اصلی این خطبه برانگیختن مردم عراق برای مقابله با بیدادگران شام (معاویه و لشکر او) است و امام(علیه السلام) از طرق مختلف برای رسیدن به این هدف بهره می گیرد.

نخست می فرماید: «اگر خداوند، ظالم و ستمگر را (چند روزی) مهلت دهد، چنان نیست که فرصت مجازات او از دستش برود». (وَ لَئِنْ أَمْهَلَ الظَّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ أَخْذُهُ).

«او در کمین گاه، بر سر راه ستمگر است و گلوی وی را در دست دارد; هر زمان بخواهد می فشارد، آن چنان که نتواند آب دهان را فرو برد». (وَ هُوَ لَهُ بالمِرْصَاد عَلَی مَجَاز طَرِیقِهِ، وَ بمَوْضعِ الشَّجَا(1) مِنْ مَسَاغِ(2) رِیقِهِ(3)).

این تعبیرات ممکن است اشاره به معاویه و لشکریان شام باشد; که مبادا فرصت خداوند به آنها، سبب شکّ و تردید شما گردد و در حقّانیت خود، یا باطل بودن آن ها تردیدی به خود راه دهید و این، در واقع نوعی دلداری به لشکریان امام(علیه السلام) است تا با توجّه به این حقیقت، روحیّه خود را از دست ندهند.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از ظالم، همان لشکر متمرّد و عصیانگر است و در واقع، تهدیدی است در برابر آنها که اگر چند صباحی خداوند به شما مهلت داده، از عذاب و مجازات او در برابر عصیان و گردنکشی تان ایمن نباشید! ولی تفسیر اوّل، مناسب تر به نظر می رسد.

به هر حال، این همان چیزی است که قرآن مجید کراراً به آن اشاره کرده و می فرماید: «وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لاَِنْفُسهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوَا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ; آنها که کافر شدند تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم به سودشان است; ما به آنها مهلت می دهیم برای آنکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده ای است.»(4)

و در جای دیگر می فرماید: «اِنَّ رَبَّکَ لَبالْمِرْصَاد; به یقین پروردگار تو در کمین گاه (ظالمان) است.»(5)

این موضوع، نه تنها درباره ستمگران شام و گردنکشان لشکر عراق صادق است; بلکه امروز هم برای همه ما درس آموزنده ای است که مهلت های الهی درباره ستمگران، نباید سبب غرور و غفلت ما گردد.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که: «خداوند فرشته ای را (برای مأموریتی) به زمین فرستاد; مدّتی در زمین ماند و سپس به آسمان عروج کرد; به او خطاب شد در زمین چه دیدی؟ گفت: شگفتی های فراوانی دیدم و از عجیب ترین چیزهایی که دیدم این بود که بنده ای از بندگانت را غرق نعمتت دیدم; رزق و رزویِ تو را می خورد و ادّعای خدایی می کرد، من از جرأت و جسارت او در برابر تو و از حلم تو در برابر او در شگفتی فرو رفتم! خداوند فرمود: آیا از حلم من تعجّب کردی؟! من چهار صد سال به او مهلت دادم، کمترین ناراحتی جسمانی پیدا نکرد و هر چه از دنیا می خواست به آن می رسید و غذا و آب او کمترین تغییری پیدا نمی کرد (اینها همه برای این بوده است تا او را بیازمایم و بندگان را هم به وسیله او آزمایش کنم).»(6)

سپس امام(علیه السلام) آینده وضع آنها را در برابر دشمنان بی رحم چنین پیش بینی می کند و می فرماید: «آگاه باشید! سوگند به آن کس که جانم در دست قدرت اوست! این قوم سرانجام بر شما پیروز می شوند; امّا نه به خاطر این که آنها در حقّانیّت، از شما سزاوارترند; بلکه به این جهت که آنها در راه باطل زمامدارانشان سریع و کوشا هستند، در حالی که شما در ادای حقّ من کُند و سُست هستید!» (أَمَا وَ الَّذی نَفْسی بیَدهِ، لَیَظْهَرَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمُ عَلَیْکُمْ، لَیْسَ لاَِنَّهُمْ أَوْلَی بالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَلکِنْ لإِسْراعِهِمْ إِلَی بَاطِلِ صَاحِبهِمْ، وَ إِبْطَائِکُمْ عَنْ حَقِّی).

در واقع، امام(علیه السلام) در اینجا به نکته مهمّی اشاره می کند; می فرماید: سرانجام آنها بر شما پیروز می شوند، ولی گمان نکنید که این پیروزی به خاطر حقّانیّت آنهاست! مبادا کسی گمان کند که عامل پیروزی آنها تکیه بر حق است و این امر سبب گمراهی شما شود. آنها قطعاً بر باطلند، ولی در باطل خود کوشا و مصمّم اند و گوش بر فرمان معاویه دارند; ولی شما با اینکه در مسیر حق گام بر می دارید، افرادی سست و بی اراده و در برابر فرمانده خود، سرکش و عصیانگرید و این صفات در هر کس و هر قوم و ملّتی باشد، سرنوشتی جز شکست نخواهد داشت.

و عجب اینکه، همین سخن را «مسلم بن عقبه» (همان کسی که از سوی یزید، فرمانده لشکری بود که مدینه را به خاک و خون کشید) در برابر اهل شام هنگامی که می خواست آنها را به میدان نبرد بکشاند تکرار کرد. گفت: ای مردم شام! شما از نظر شخصیّت و نسب برترین عرب نیستید; جمعیّت شما نیز بیش از دیگران نیست و منطقه زندگی شما نیز گسترده تر نمی باشد. اگر شما بر دشمنانتان پیروز می شوید، تنها به خاطر انضباط و اطاعت از پیشوایان، و ایستادگی در برابر دشمن است; در حالی که دشمنان شما چنین نیستند(7). (8)


پی نوشت:

  1. «شَجا» به معنای استخوان، یا چیزی دیگری است که در گلو گیر کند. 

  2. «مساغ» از مادّه «سوق» (بر وزن فوق) به معنای گوارا گرفته شده است. 

  3. «ریق» به معنای آب دهان است. 

  4. سوره آل عمران، آیه 178.

  5. سوره فجر، آیه 14. 

  6. بحارالانوار، جلد 70، صفحه 381. 

  7. ابومخنف، طبق نقل شرح نهج البلاغه مرحوم تستری، جلد 10، صفحه 596. (با کمی تلخیص). 

  8. سند خطبه: آنچه مرحوم سیّد رضی در این خطبه آورده است بخشی از یک خطبه طولانی است که به طور پراکنده در منابع متعدّدی نقل شده است، از جمله در کتاب سلیم بن قیس هلالی و کافی مرحوم کلینی و ارشاد مفید و تذکره سبط بن جوزی و تاریخ دمشق ابن عساکر و البیان و التبیین جاحظ و کتب فراوان دیگر، که بسیاری از آنها قبل از سید رضی می زیسته اند (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 192. و نهج البلاغه چاپ جامعه مدّرسین ذیل خطبه

).