[hadith]و منها فی ذکر الرسول (صلی الله علیه وآله): 

مُسْتَقَرُّهُ خَیْرُ مُسْتَقَرٍّ وَ مَنْبتُهُ أَشْرَفُ مَنْبتٍ فِی مَعَادنِ الْکَرَامَةِ وَ مَمَاهِد السَّلَامَةِ، قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ وَ ثُنِیَتْ إِلَیْهِ أَزمَّةُ الْأَبْصَارِ، دَفَنَ اللَّهُ بهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بهِ [النَّوَائِرَ] الثَّوَائِرَ، أَلَّفَ بهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بهِ أَقْرَاناً، أَعَزَّ بهِ الذِّلَّةَ وَ أَذَلَّ بهِ الْعِزَّةَ، کَلَامُهُ بَیَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ.[/hadith]

بخش دوم خطبه: که قسمتی از آن در توصیف، رسول خدا (ص) می باشد. 

«مُسْتَقَرُّهُ خَیْرُ مُسْتَقَرٍّ- وَ مَنْبتُهُ أَشْرَفُ مَنْبتٍ- فِی مَعَادنِ الْکَرَامَةِ- وَ مَمَاهِد السَّلَامَةِ- قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ- وَ ثُنِیَتْ إِلَیْهِ أَزمَّةُ الْأَبْصَارِ- دَفَنَ اللَّهُ بهِ الضَّغَائِنَ- وَ أَطْفَأَ بهِ الثَّوَائِرَ أَلَّفَ بهِ إِخْوَاناً- وَ فَرَّقَ بهِ أَقْرَاناً- أَعَزَّ بهِ الذِّلَّةَ- وَ أَذَلَّ بهِ الْعِزَّةَ- کَلَامُهُ بَیَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ». 

شرح: 

امام (ع) با کلمه مستقر اشاره به مکه کرده است، بهترین مکان بودن مکّه بدین لحاظ است که ام القراء و مطلوب خلق خدا و جایگاه کعبه است. 

احتمال دیگر در بهتر بودن مکّه این است که آن جایگاه جود و عنایت خداوند می باشد. و بدیهی است که بهترین مکان باشد. 

لفظ «منبت و معدن» را از حسب و نسب پیامبر استعاره آورده است، جهت استعاره بودن این کلمات را بارها توضیح داده ایم. 

و قوله علیه السلام: «مماهد السّلامة»:

جایگاه سلامتی و امنیّت می باشد. این عبارت کنایه از مکّه و مدینه و اطراف این دو شهر است که جایگاه عبادت خدا و خلوتگاه راز و نیاز با اوست که به همین لحاظ محلّ سلامتی و امن از عذاب الهی است. 

چون سرزمین مکّه محلّ عبادت و پرستش خداوند قرار داده شده است، از خواسته های شهوانی و منافع مادّی خالی است. 

احتمال دیگر در معنای «مماهد السّلامة» دگرگونی در روش و سنّتهاست که زمینه تکامل و رشد اخلاق پسندیده و ارزشمند در آن مهیّاست و بدین سبب از خشم و غضب خداوند در امان می باشد. 

در کلام امام (ع): «و قد صرفت نحوه افئدة الأبرار»: 

که فعل بصورت مجهول آمده است، توجّه به این حقیقت است که لطف و عنایت خداوند دل نیکان را بسوی پیامبر متمایل کرده و دلها را به محبّت و روشنی انوار هدایت منوّر گردانیده است. 

نظر به این که واژه «ازمّة» را که به معنی مهار شتر است از جهت تشبیه کردن نگاه چشمها به افسار استعاره به کار برده، این استعاره را با بیان «تییّنت» ترشیحیه کرده است و این عبارت را کنایه از توجّه و التفات اهل بصیرت به پیامبر اسلام (ص) به دلیل دریافت رحمت الهی از پیشگاه حق آورده است. سپس لفظ «دفن» را از کینه های نهفته کفّار نسبت به پیامبر رحمت استعاره گرفته. با وجودی که در آغاز بعثت آشکارا دشمنی و خصومت داشتند. عبارت «اطغاء» به معنی از بین رفتن دشمنی و کینه توزی است که پیش از بعثت در میان عرب رواج داشت و با آمدن پیامبر (ص) از میان رفت. چنان که خداوند متعال در زمینه اظهار نعمتهایش می فرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ...». منظور از دوستانی که با آمدن پیامبر متفرّق گردیدند، کفّاری هستند که در شرک اتّحاد و الفت داشتند. 

قوله علیه السلام: «اعزّ به الذلّة»: 

یعنی خداوند با بعثت پیامبر (ص) اسلام و اهل آن که ذلیل و خوار بودند عزیز و مشرکین طرفداران شرک را که عزیز بودند ذلیل ساخت. 

در کلام امام (ع) میان کلمات تفریق و تألیف، عزّت و ذلّت و... حکم مقابله و مطابقه برقرار است. (در مقابل تالیف تفریق، و در مقابل عزّت ذلّت و در برابر اعزاز اذلال را به کار برده است) 

قوله علیه السلام: «و کلامه بیان»: 

یعنی مشکلاتی که از احکام و دستور العملهای کتاب الهی به نظر می رسید تغییر و تبیین کرد چنان که خداوند متعال می فرماید: «بالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا، تا آنچه را برای مردم فرو فرستاده ایم بیان نموده و توضیح دهد.» 

قوله علیه السلام: «و صمته لسان»: 

امام (ع) لفظ «لسان» را برای سکوت پیامبر استعاره به کار برده است وجه تشبیه این است که سکوت پیامبر (ص) از دو جهت به معنای بیان و توضیح است:

1-  پیامبر از بیان آنچه شایسته گفتن نبود خودداری می کرد. از سکوت رسول خدا (ص) مردم در می یافتند که نباید پیرامون موضوعی که پیغمبر سکوت کرده است حرفی زد. 

2-  صحابه پیامبر طبق عادتهای گذشته خود اگر کاری را انجام می دادند و پیامبر در زمینه کار آنها سکوت اختیار می کرد و آنها را از ارتکاب نهی نمی فرمود، می فهمیدند که انجام چنان کاری جایز است. پس سکوت رسول خدا (ص) برای آنها در حکم بیان عمل مجاز بود. در حقیقت سکوت پیامبر (ص) به زبانی که روشنگر احکام الهی باشد شباهت داشت. (سکوتی که از هر فریادی رساتر و گویاتر بود)