[hadith]من خطبة له (علیه السلام) فی اللّه و فی الرسول الأکرم: 

اللّه تعالی:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ فَلَا شَیْءَ قَبْلَهُ

،

وَ الْآخِرِ فَلَا شَیْءَ بَعْدَهُ، وَ الظَّاهِرِ فَلَا شَیْءَ فَوْقَهُ، وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَیْءَ دُونَهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 285-281

و من خطبة له علیه السلام فِی اللَّهِ و فِی الرّسول الأکرم صلی الله علیه و آله.

از خطبه آن حضرت است که در آن از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله سخن به میان آورده است.

خطبه در یک نگاه:

امام علیه السلام در این خطبه به طور عمده از دو چیز بحث می فرماید: نخست، اشاره به قسمتی از اسمای حسنای خداوند می نماید و او را به این اوصاف مدح و ستایش می کند. سپس، به بیان بخشی از فضائل پیامبر گرامی اسلام پرداخته و از اصل و نسب شریف آن حضرت و سپس قیام شجاعانه او- که سبب خاموش شدن آتش فتنه و محو کینه ها از سینه ها گردید- سخن می گوید.

آغاز و انجام او است!

در بخش اوّل این خطبه، اشاره به بعضی از صفات پرودگار شده و عمدتاً روی «اوّل» و «آخر» بودن خداوند و «ظاهر» و «باطن» بودن ذات پاکش، تکیه گردیده است: می فرماید: «ستایش مخصوص خداوندی است که نخستین هستی است و چیزی قبل از او نبوده و آخرین هستی است و چیزی بعد از او نیست». (أَلْحَمْدُلِلّهِ الأَوَّلِ فَلاَ شَیْءَ قَبْلَهُ، وَ الآخِرِ فَلاَ شَیْءَ بَعْدَهُ).

«او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چیزی نیست، و باطن و مخفی است، که چیزی از او مخفی تر نتوان یافت». (وَ الظَّاهِرِ فَلاَ شَیْءَ فَوْقَهُ، وَ الْبَاطِنِ فَلاَ شَیْءَ دُونَهُ).

اوّل و آخر بودن خداوند به معنای ازلیّت و ابدیّت ذات پاک اوست; زیرا اوّلیت او، نه به معنای آغازگر زمانی است; چرا که در این صورت محصور در دایره زمان می شود و نه آغازگر از نظر مکان; چرا که محصور در دایره مکان می گردد; بلکه آغازگر بودن او به این معناست که ذات پاک ازلی او، سرچشمه تمام هستی هاست و همه موجودات از او نشأت گرفته اند.

همچنین پایان بودن او، به معنای پایان زمانی و مکانی نیست; بلکه مفهومش آن است که ذاتش ابدی می باشد، و بقای موجودات بسته به بقای اوست و آنگاه که همه چیز فانی شود، او باقی است: (کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَان * وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلاَلِ وَ الإِکْرامِ)(1).

کوتاه سخن اینکه: او سرآغاز و ابتدای عالم هستی است و اوست که بعد از فنای جهان نیز خواهد بود.

توصیف او به «ظاهر» و «باطن»، تعبیر دیگری از احاطه وجود بی پایان او نسبت به همه چیز است. از همه چیز ظاهرتر است، چرا که آثارش تمام جهان را پر کرده; و از همه چیز مخفی تر است، چرا که کنه ذاتش ناشناخته است!

بعضی از «مفسّران نهج البلاغه» احتمالات دیگری درباره ظاهر و باطن بودن خداوند داده اند; از جمله اینکه: منظور از ظاهر این است که او بر همه چیز غالب است و چیزی بر او غلبه پیدا نمی کند و دیگر اینکه منظور از ظاهر این است که او برتر از همه اشیا می باشد: ولی مطابق این دو تفسیر، مفهوم باطن به قرینه مقابله چندان روشن نیست و مناسب تر همان تفسیر اوّل است; که او از نظر آثار وجودیش بقدری ظاهر و آشکار است که هیچ چیز مانند او نیست; زمین، آسمان، گیاهان، حیوانات و انسان ها، دریا و صحرا، همه مملوّ از آثار وجود اوست; ولی با این حال، کنه ذاتش چنان مخفی است که احدی به آن راه ندارد; زیرا انسان محدود، کنه آن وجود نامحدود را نمی تواند درک کند.

در دعای پربار و معروف امام حسین(علیه السلام) (مشهور به دعای عرفه) می خوانیم: «مَتَی غِبْتَ حَتَّی تَحْتَاجَ إِلَی دَلِیل یَدُلُّ عَلَیْکَ وَ مَتَی بَعُدْتَ حَتَّی تَکُؤنَ الآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیْکَ، عَمِیَتْ عَیْنٌ لاَتَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیباً.»

شاعر فارسی زبان همین مضمون را در اشعار لطیف خود بازگو کرده:

کی رفته ای ز دل که تمنّا کنم تو را        کی گشته ای نهفته که پیدا کنم تو را!

با صد هزار جلوه برون آمدی که من         با صد هزار دیده تماشا کنم تو را!


پی نوشت:

  1. سوره الرّحمن، آیات 26 - 27.

سند خطبه: در مورد این خطبه، سندی غیر از آنچه در نهج البلاغه آمده است، به نظر نرسیده است.