[hadith]و منها فی وصف الأنبیاء:

فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِی أَفْضَلِ مُسْتَوْدَعٍ وَ أَقَرَّهُمْ فِی خَیْرِ مُسْتَقَرٍّ، تَنَاسَخَتْهُمْ کَرَائِمُ الْأَصْلَاب إِلَی مُطَهَّرَاتِ الْأَرْحَامِ، کُلَّمَا مَضَی مِنْهُمْ سَلَفٌ قَامَ مِنْهُمْ بدینِ اللَّهِ خَلَفٌ.

حَتَّی أَفْضَتْ کَرَامَةُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی إِلَی مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادنِ مَنْبتاً وَ أَعَزِّ الْأَرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِی صَدَعَ مِنْهَا أَنْبیَاءَهُ وَ انْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ. عِتْرَتُهُ خَیْرُ الْعِتَرِ وَ أُسْرَتُهُ خَیْرُ الْأُسَرِ وَ شَجَرَتُهُ خَیْرُ الشَّجَرِ، نَبَتَتْ فِی حَرَمٍ وَ بَسَقَتْ فِی کَرَمٍ، لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ وَ ثَمَرٌ لَا یُنَالُ؛ فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَی وَ بَصِیرَةُ مَنِ اهْتَدَی، سرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ وَ شهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ، سیرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ کَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ. أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه834-828

قوله علیه السلام: «و استودعهم الی قوله خلف»: 

این جمله امام (ع) اشاره به انبیایی که برای اقامه دین خدا بر پا خاستند و بمنظور رواج یافتن احکام الهی کوشش کردند. 

باید دانست که اساس دین خدا یکی است، و تمام انبیا برای ارشاد خلق به راه حق و پیمودن طریق دیانت تلاش کردند. 

دین خدا دارای اصل و فرع است. راه شناخت و معرفت خداوند و کمال یافتن بوسیله آن معرفت متخلق شدن به مجموعه مکارم اخلاق و سامان دادن نظام اجتماعی مردم از نظر معاش و معاد. اموری هستند که مقصود شرع بوده و هیچ یک از انبیا با دیگری در این امور مخالفت ندارد. امّا اختلافی که در شرایع واقع است اموری است جزئی و بحسب مصالحی است که متعلّق بزمان معیّن و رسولی خاصّ و مردمی مشخّص بوده که برای پیروان آن شریعت اصل بحساب می آمده است، و بمثابه مشخّصات و عوارضی بشمار می آید که در طبیعت نوع واحد همین اختلاف عوارض نیز وجود دارد. 

بالاترین جایگاهی که خداوند انبیا را در آن سکونت بخشیده است، باغستانهای بهشت و منزلگاه فرشتگان می باشد و آن بهترین قرارگاه و محلّ کرامت حضرت حق و جایگاه صدق نزد حق تعالی است. 

مقصود از: «تناسخ الأصلاب لهم إلی مطهّرات الأرحام»: 

انتقال یافتن نطفه وجودی پیامبران از صلب گرامی پدران به رحم پاک مادران می باشد. و منظور از «کرائم الأصلاب» صلبهای با ارزشی که حق این است آنها به بزرگواری توصیف شوند. و «مطهّرات الأرحام» و رحمهای پاکیزه ای که شأن پذیرفتن نطفه های پاک و رشد دادن آنها را در خود داشته، و از تیرگی فساد بدور باشند شیعه نژاد انبیا را از طرف پدر و مادر از شرک و کفر پاک می داند (و معتقد است که انبیا از صلب پدران مؤمن و رحم مادران با ایمان متولّد می شوند) دلیل این اعتقاد سخن پیامبر (ص) است که فرمود: ما از صلب پدران پاک به رحم مادران پاکیزه انتقال یافتیم. محتمل است که مقصود از: افضل مستودع و خیر مستقر، 

پیدایش وجودی انبیا یعنی اصلاب پدران و رحم مادران باشد و کلام امام (ع) «تناسختهم» تفسیر و توضیح همین معنی باشد. 

قوله علیه السلام: «کلّما مضی منهم سلف قام بدین اللّه منهم خلف»: 

این جمله امام (ع) بضرورت وجودی و بعثت انبیا، پیاپی بهنگام حاجت اشاره دارد. بر توضیح این مطلب قبلا اشاره کرده ایم. 

قوله علیه السلام: «حتّی أفضت کرامة اللّه الی محمّد (ص) الی قوله امناءه»:

جمله فوق اشاره به نهایت سلسله انبیا (ع) است و کرامت خدا، کنایه از نبوّت می باشد. و لفظ «معدن، منبت و مغرس» برای سرشت پیامبر استعاره به کار رفته است و هر یک از اینها زمینه قبول و پذیرش نبوت می باشند. جهت استعاره این است که حسب و نسب شایسته، قابلیّت و زمینه رشد شخصیت انبیا را دارد، چنان که زمین قابلیت بوجود آوردن معدن و درخت، شایستگی بارور شدن به میوه های پاک و پاکیزه را دارد. روشن است، اصالتی که توانسته است مانند پیامبر اسلام را به بار آورد، برترین معادن و با ارزشترین اصل است. 

بنا به قولی منظور کلام امام (ع) از کرامت خدا «مکّه» است. خداوند آن را عزّت و شرافت ببخشد. قول دیگر این است که مقصود سخن امام (ع) خانواده پیامبر و فامیل اوست که مورد کرامت خداوند قرار گرفته است و سپس از میان قبیله و فامیل، اخصّ و اشرف یعنی پیامبر (ص) را بکرامت مخصوص گردانیده و فرموده است: از شجره ای که پیامبران را از آن برآورده بود، پیامبر اسلام را بوجود آورد. بنا بر این لفظ «شجرة» را برای صنف انبیا استعاره به کار برده است. همچنان که درخت از ریشه اش با ارزشتر است. انبیا نیز از فامیل و قبیله شان با اهمیّت ترند. 

جهت استعاره این است که انصداع کنایه از رویش فرع از اصل است چنان که انبیا از صنف بشر انشقاق و انشعاب یافته، و شاخه درختان از ساقه آنها بر آمده است. پیامبر اسلام (ص) از سلسله انبیاء الهی بر آمده و از میان آنها بر گزیده شده است. منظور از امین خدا بودن انبیا امین رسالت و پیامبری آنها از جانب حق تعالی است. 

قوله علیه السلام: «عترته خیر العترة و اسرته خیر الأسر»: 

دلیل تقدّم عترة بر اسرة چنان که قبلا دانسته شد این است که معنای عترة از «اسرة» خصوصی تر و تقرّب بیشتری را به پیامبر (ص) می رساند. 

صدق افضلیّت عترت، کلام پیغمبر (ص) است که فرمود: «من و علی حسن و حسین حمزه و جعفر بزرگ اهل محشر و دنیا هستیم» دلیل افضلیّت اسرة پیامبر (ص) بر دیگران کلام دیگر رسول خدا (ص) می باشد که فرمود: «خداوند از میان عرب قبیله معد را و از میان قبیله معد بنی نضیر بن کنانه را و از میان قبیله بنی نضیر هاشم را و از میان قبیله بنی هاشم مرا برگزید.» و در روایت دیگری فرمود: «جبرئیل به من گفت: ای محمّد، من شرق و غرب زمین را گشتم و از تو گرامی تر، و از قبیله بنی هاشم خانواده ای را شایسته تر نیافتم». و در عبارتی دیگر فرمود: «مردم پیرو قریش هستند، افراد نیکوکار از نیکوکار آنها و بدکارها از بدکاران قریش پیروی می کنند.» 

قوله علیه السلام: «و شجرته خیر الشجرة»: 

بنا بروایتی کلمه «شجر» که در دو موضع از این خطبه به کار رفته، مقصود حضرت ابراهیم (ع) می باشد و بنا به قولی و بقرینه «نبتت فی حرم» که مکّه است، مقصود هاشم و فرزندان اوست. 

وصف «انبات و السبق» استعاره کلام امام (ع) را ترشیحیّه کرده است. و لفظ «کرم» کنایه است از پاکی نژاد که لازمه اش فضیلت آن بزرگوار می باشد. و لفظ «فروع» کنایه از خانواده، ذریّه، و دیگر نیکان از قبیله بنی هاشم است. و توصیف کردن آل پیامبر به «طوال» کنایه از فضیلت نهایی و مقام بلند آنها در شرافت است. 

واژه «طوال» استعاره را ترشیحیّه کرده است.

و لفظ «ثمر» کنایه از علوم و اخلاقی است که متفرّع از اصالت نژادی پیامبر و پیشوایان مسلمین باشد، و بیان این مطلب که هیچ کس دست رسی به این مقام بلند را ندارد، کنایه از علوّ مقام و رموزی است که پیامبر و اولادش دارای آنها می باشند. بدین توضیح و شرح که بدلیل بلندی مرتبه و یا بلحاظ پیچیدگی اسرار و رموزی که در وجود آنهاست، ممکن نیست کسی دارای آن رتبه و درجه گردد و یا فکرش به کنه آن اسرار و رموز منتقل شود. 

قوله علیه السلام: «فهو ایام من اتّقی إلی قوله: لمعه»: 

امام (ع) در عبارت فوق لفظ «بصیرة، سراج، شهاب، و زند» هر یک استعاره از وجود پیامبر (ص) است. 

جهت استعاره این است که رسول مکرّم اسلام سبب هدایت و ارشاد بود، چنان که چشم، چراغ و... دارای حکمت روشن گری هستند. 

توصیف «سراج» به درخشش و «شهاب» به نورانیّت و «زند» به برق و جلا، استعاره را ترشیحیّه کرده است. 

محتمل است جهت استعاره در کلمه «زند» یعنی آتش گیره و به تعبیری آتش زنه، انتشار نورانیّت و علم از ناحیه پیامبر باشد. (آتش زنه بودن پیامبر (ص) بدین سبب که آن بزرگوار منشأ علم و هدایت برای خلق بود.) 

قوله علیه السلام: «سیرته القصد»: 

روش پیامبر (ص) عدالت، میانه روی، حرکت بر طریق مستقیم و عدم انحراف، دوری از افراط و تفریط بود و سنّت آن حضرت رشد و هدایت، یعنی پیمودن راه خدا به لحاظ وظیفه هدایتی بود که بر عهده داشت. 

کلام پیامبر سخن فضل بود. یعنی گفتار پیغمبر اسلام (ص) جدا کننده حق از باطل بود چنان که کلام خداوند متعال «قول فصل» می باشد و حکم پیامبر نیز جنبه عدل را داشت، یعنی حدّ فاصل میان دو رذیلت ستمگری و ستم کشی بود. 

قوله علیه السلام: «ارسله علی حین فترة من الرّسل و هفوة من العمل»: 

هنگامی خداوند پیامبر را به رسالت مبعوث فرمود، که لغزش و گمراهی در میان جوامع بشری رواج یافته بود. یعنی مردم گرفتار نادانی و عدم دریافت حقایق شده، حق را از باطل جدا نمی کردند. (و آنچه لازمه زندگی شرافتمندانه انسان بود، در میان آنها دیده نمی شد) پیش از این معنای «نشرة» را توضیح داده ایم.