[hadith]و منها فی وصف الأنبیاء:

فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِی أَفْضَلِ مُسْتَوْدَعٍ وَ أَقَرَّهُمْ فِی خَیْرِ مُسْتَقَرٍّ، تَنَاسَخَتْهُمْ کَرَائِمُ الْأَصْلَاب إِلَی مُطَهَّرَاتِ الْأَرْحَامِ، کُلَّمَا مَضَی مِنْهُمْ سَلَفٌ قَامَ مِنْهُمْ بدینِ اللَّهِ خَلَفٌ.

حَتَّی أَفْضَتْ کَرَامَةُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی إِلَی مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادنِ مَنْبتاً وَ أَعَزِّ الْأَرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِی صَدَعَ مِنْهَا أَنْبیَاءَهُ وَ انْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ. عِتْرَتُهُ خَیْرُ الْعِتَرِ وَ أُسْرَتُهُ خَیْرُ الْأُسَرِ وَ شَجَرَتُهُ خَیْرُ الشَّجَرِ، نَبَتَتْ فِی حَرَمٍ وَ بَسَقَتْ فِی کَرَمٍ، لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ وَ ثَمَرٌ لَا یُنَالُ؛ فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَی وَ بَصِیرَةُ مَنِ اهْتَدَی، سرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ وَ شهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ، سیرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ کَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ. أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 269-250

 

موقعیّت ممتاز پیامبران

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، اشاره به پیامبرانی می کند که در طول تاریخ بشریّت یکی بعد از دیگری ظاهر شدند، تا بحث توحید را با بحث نبوّت تکمیل کند. قرائن به خوبی نشان می دهد که در میان این بخش و بخش اوّل خطبه، قسمت هایی حذف شده است و اینها، همه گزیده هایی است از خطبه طولانی تری که امام بیان فرموده است.

به هر حال، این بخش در واقع اشاره به چند نکته مهم دارد: نخست اینکه، سلسله پیامبران، تاریخ بشریّت را زیر پوشش خود قرار داده و یکی بعد از دیگری به وظیفه ارشاد بر می خاستند و دیگر اینکه، همه آنها هدف واحدی را دنبال می کردند و نکته سوم، اینکه همواره در صُلب پدران با فضیلت و ارحام مادران پاک پرورش یافتند.

می فرماید: «خداوند آنها را در برترین جایگاه، قرار داد و در بهترین مکان مستقر ساخت». (فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِی أَفْضَلِ مُسْتَوْدَع، وَ أَقَرَّهُمْ فِی خَیْرِ مُسْتَقَرٍّ).

سپس به شرح این مجمل پرداخته، می فرماید: «پیوسته اصلاب با ارزش (پدران) آنها را به ارحام پاک (مادران) منتقل نمود» (تَنَاسَخَتْهُمْ(1) کَرَائِمُ الأَصْلاَب إِلَی مُطَهَّرَاتِ الأَرْحَامِ).

در واقع «أَفْضَلِ مُسْتَوْدَع» همان صلب پدران با فضیلت است و «خَیْرِ مُسْتَقَرّ» همان ارحام مادران پاک دامن می باشد.

سپس به استمرار رسالت انبیا و تداوم آن اشاره کرده، می فرماید: «هر زمان یکی از آنها بدرود حیات گفت، دیگری برای پیشبرد آیین خدا به جای او برخاست». (کُلَّمَا مَضَی مِنْهُمْ سَلَفٌ، قَامَ مِنْهُمْ بدینِ اللهِ خَلَفٌ).

در حقیقت باغستان زندگی انسانها هیچ گاه از شجره طیّبه و درخت پربار وجود آنان خالی نمانده; و همواره انسانها از این درختان پرثمر، که به مصداق «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِین بإِذْنِ رَبِّهَآ»(2) نتایج وافر می گرفتند و قوت جان و قوّت روان را از شاخه های پربار آن می چیدند، و از این بذرهای اصلاح شده و درختان پرثمر بهره ها می بردند.

مسأله پاکی پدران و مادران انبیا، مسأله مهمّی است که در روایات اسلامی و زیارات بازتاب گسترده ای دارد. چرا که هم از نظر قانون وراثت دارای آثار عمیقی است و هم از نظر اجتماعی و اعتماد مردم و پیوند در میان امّت ها و انبیا، آثار انکارناپذیری دارد.

به همین دلیل، در روایات اسلامی که مربوط به انتخاب و گزینش همسر است تأکید شده است که مردم به سراغ خانواده های پاکدامن و مشهور به تقوا بروند و زنان زیبای فریبنده ای که در خانواده های آلوده پرورش می یابند، به گیاهان و گلهایی که بر مزبله ها می رویند، تشبیه شده اند.(3)

این نکته نیز قابل توجّه است که تعبیر «جانشینی انبیا نسبت به یکدیگر و نشستن خَلَف به جای سَلَف» اشاره به این حقیقت است که آنها به مصداق «لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَد مِنْ رُسُلِهِ»(4) همه، برنامه های واحد داشتند که در اصول یکسان بود; هر چند گاهی در بعضی از فروع به خاطر تفاوت زمانها و مکانها، متفاوت بود; همه دعوت به توحید و عدل و معاد داشتند و حتّی در اصول مسائل فرعیّه نیز یکسان بودند; همگی مردم را به نیایش و عبادت دعوت می کردند و به فضایل و اخلاق سوق می دادند و از صفات رذیله برحذر می داشتند; قانون را محترم می شمردند و رعایت نظم را لازم می دانستند.


ویژگی های پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، به دنبال اشاره ای که در بخش قبل درباره سلسله انبیا فرمود، به خاتم انبیا محمّد(صلی الله علیه وآله) و فضائل و کمالات و صفات برجسته آن حضرت، در جهات مختلف اشاره می کند.

نخست از اجداد پاک و ریشه پربرکت و با فضیلت خاندانش سخن می گوید; سپس به شاخ و برگ های شجره پربار وجود او، یعنی عترت و فرزندانش می پردازد.

در مرحله سوم، شایستگی های او را برای رهبری توصیف می کند و در مرحله چهارم، از زمان ظهور و قیام او سخن می گوید; که هر یک از این ابعاد چهارگانه می تواند بخشی از عظمت آن حضرت را نمایان سازد.

در قسمت اوّل می فرماید: «عنایات خداوند متعال در جهت ارسال رسل همچنان ادامه یافت، تا نوبت به محمّد(صلی الله علیه وآله) رسید». (حَتَّی أَفْضَتْ کَرَامَةُ اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی إِلَی مُحَمَّد(صلی الله علیه وآله)).

«در این هنگام، او را از بهترین معادن استخراج کرد و نهال وجودش را از اصیل ترین و عزیزترین سرزمین ها برآورد و شاخه هستی او را از همان درختی که

پیامبرانش را از آن آفرید، به وجود آورد. از همان شجره (طیّبه) ای که امینان درگاه خود را از آن برگزید». (فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادنِ مَنْبتاً، وَ أَعَزِّ الأَرُومَاتِ(5) مَغْرِساً; مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِی صَدَعَ مِنْهَا أَنْبیَاءَهُ، وَانْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ).

به یقین، یکی از ابعاد شخصیّت انسان را مسأله وراثت او تشکیل می دهد و پدران پاک و بافضیلت و مادران با تقوا و صاحب شخصیّت، زمینه های قداست فرزندان را به وجود می آورند، (بی آن که اجباری در کار باشد) و پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) از این نظر کاملا برجسته بود; از دودمان ابراهیم(علیه السلام) و پیامبران بزرگی که از تبار او برخاستند، از صُلب بنی هاشم که فداکاری و ایثار و بخشندگی جزء صفات برجسته آنان بود; از فرزندان عبدالمطّلب که ایمان و عدالت و شجاعت در خمیره وجود او قرار داشت و در حقیقت آنچه خوبان همه داشتند او تنها داشت.

این نکته نیز مسلّم است که فرزندان با شخصیّت و نواده های با فضیلت، دلیل دیگری بر شخصیّت هر انسانی است! چرا که «از کوزه همان برون تراود که در او است». لذا امام(علیه السلام) در بخش دیگر این خطبه می فرماید: «عترت او بهترین عترت ها، خاندانش بهترین خاندان ها، و درخت پربارِ وجودش بهترین درختان بود». (عِتْرَتُهُ(6) خَیْرُ الْعِتَرِ، وَ أُسْرَتُهُ خَیْرُ الأُسَرِ، وَ شَجَرَتُهُ خَیْرُ الشَّجَرِ).

«درختی که در حرم (امن خداوند) رویید، و در آسمان کرامت و فضیلت سر برکشید». (نَبَتَتْ فِی حَرَم; وَ بَسَقَتْ فِی کَرَم).

«این درخت، شاخه های بلندی دارد و میوه هایی (بسیار شیرین و پرارزش،) که دست (فرومایگان) هرگز بدان نمی رسد». (لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ، وَ ثَمَرٌ لاَیُنَالُ).

امام(علیه السلام) با این تعبیرات بسیار زیبا، حقّ سخن را درباره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و عترت او ادا فرموده و عظمت و برکت این شجره طیّبه را روشن ساخته و با تشبیهات و تعبیراتی دلنشین، فضایل آنها را بیان فرموده است.

جمله «نَبَتَتْ فِی حَرَم» بنا به عقیده جمعی از «شارحان نهج البلاغه» اشاره به «حرم مکّه» است، که شجره وجودی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) از آن رویید و در آن پرورش یافت; ولی بعضی دیگر گفته اند منظور از حرم در اینجا عزّت و حرمت است; یعنی درخت پربار وجود آن حضرت، در نهایت حرمت و عزّت رویید; ولی معنای اوّل مناسب تر به نظر می رسد.

جمله «بَسَقَتْ فِی کَرَم» اشاره به این است که نه تنها پیامبر در سرزمین و خانواده آبرومندی متولّد شد، بلکه پرورش و نموّ و رشد او نیز، در محیطی مملوّ از کرامت و بزرگواری تحقّق یافت; (چون «بُسوق» در اصل به معنای بلند شدن و طولانی شدن شاخه های درخت نخل است).

جمله «ثَمَرٌ لاَیُنَالُ» به این معنا نیست که هیچ کس دستش به ثمره این درخت پربار نمی رسد; چرا که این فضیلتی نیست! بلکه یا همان طور که در بالا گفتیم منظور این است فرومایگان و افراد نالایق دستشان به میوه های این درخت فضیلت نمی رسد; یا آنکه منظور آن است که آنچنان میوه های این شجره مبارکه پر ارزش است که احدی نمی تواند، همانند آنها شود.

از آنچه در بالا گفتیم معلوم شد که «شَجَرَه» در جمله اوّل اشاره به حضرت ابراهیم و انبیای پیشین است و در جمله بعد اشاره به شجره وجود خود پیامبر است، که عترتش شاخه های پربارش بودند.

در قسمت دیگری از همین بخش، اوصاف مهم و پرارزشی را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ضمن نُه جمله کوتاه و بسیار گویا بیان می فرماید. نخست می گوید: «به همین دلیل او پیشوای پرهیزکاران، و سبب بینایی هدایت جویان است» (فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَی وَ بَصِیرَةُ مَنِ اهْتَدَی).

«چراغی است که نورش درخشان، و شهابی است پرفروغ، و آتش زنه ای است که برقش آشکار است». (سرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ، وَ شهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ، وَ زَنْدٌ(7) بَرَقَ لَمْعُهُ).

«راه و رسم او معتدل، سنّت و روش او صحیح و متین، سخنش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه است!». (سیرَتُهُ الْقَصْدُ، وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ، وَ کَلاَمُهُ الْفَصْلُ، وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ).

تعبیر «إمَامُ مَنِ التَّقَی...» شبیه «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» درباره قرآن در آیه دوم سوره بقره است و منظور این است که تنها کسانی می توانند از این چراغ پرفروغ هدایت و پیشوای بزرگ و بی نظیر بهره بگیرند که چشمی بینا و روحی حقّ طلب و حقیقت جو، داشته باشند.

به تعبیر دیگر: حداقّل تقوا، یعنی آمادگی برای پذیرش حق در وجود آنها باشد; لذا جای تعجّب نیست که افراد لجوج، متعصّب، کینه توز و کور باطن از وجود او بهره نبرند; همان گونه که نابینا از نور آفتاب عالم تاب بهره ای نمی برد.

تعبیر به «سرَاج» و «شَهَاب» و «زَنْد»، ممکن است تأکید بر مطلب واحدی باشد که همان نورانیّت وجود پیامبر اکرم و سخنان و افعال و افکار اوست و احتمال دارد که «سراج» اشاره به جنبه هدایت و «شَهَاب» اشاره به دفع شیاطین و مخالفان حق باشد (با توجّه به آیاتی از قرآن که «شَهَاب» را تیری برای طرد شیاطین شمرده)(8) و «زَنْد» (آتش زنه، یا چیزی که آتش با آن می افروزد) اشاره به این باشد که وجود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) جرقّه های نخستین را در افرادی که قابلیّت دارند، می زند و آنها را در مسیر تکامل به راه می اندازد.

جمله «سیرَتُهُ الْقَصْدُ» شبیه چیزی است که در قرآن آمده: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً».(9) و اشاره به اعتدالِ سیره پیامبر و دوری او از هرگونه افراط و تفریط در تمام زمینه های عبادی و اخلاقی و سیاسی و اقتصادی بود.

ممکن است برای کسی این توهم ایجاد شود که جمله «وَحُکْمُهُ الْعَدْلُ; حکم او عین عدالت است» که با این حدیث معروف متضاد است; آنجا که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «إِنَّمَا أَقْضَی بَیْنَکُمْ بالْبَیِّنَاتِ وَ الأَیْمَانِ، وَ بَعْضُکُمْ أَلْحَنُ بحُجَّتِهِ مِنْ بَعْض; فَأَیُّمَا رَجُل قَطَعْتُهُ مِنْ مَالِ أَخِیهِ شَیْئاً، فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ; من در میان شما به وسیله شهود و قسم داوری می کنم و ممکن است بعضی از شما در اقامه دلیل خود، از بعضی گویاتر باشد (و بتواند ادّعای خود را در ظاهر ثابت کند و من مطابق آن حکم خواهم کرد،) ولی بدانید هر کسی که من بخشی از مال برادر مسلمانش را (بدین طریق) به او بدهم، بخشی از آتش دوزخ را به او داده ام!» (10)

چرا که مفهوم این حدیث این است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ممکن است، حکمی بر خلاف واقع بدهد.

ولی جواب این سخن روشن است; هیچ گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در مقام قضاوت از وحی الهی و جبرئیل کمک نمی گرفت; بلکه احکام او همیشه مطابق مدارک موجود بود; و این عین عدالت است که قاضی بر طبق مدارک موجود قضاوت کند; حال اگر شخصی نتواند مدارک خود را خوب ارائه دهد و یا مدارک خویش را بر اثر سهل انگاری و یا هر عامل دیگر از دست داده باشد و مظلوم واقع شود، هیچ گونه خدشه ای در حکم عادلانه قاضی وارد نمی شود و اگر غیر از این باشد، عادلانه نیست.

در آخرین قسمت از این بخش امام(علیه السلام) به شرایط سخت و بحرانی عصر ظهور پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می پردازد، تا عظمت دعوت او و زحمات طاقت فرسای آن حضرت را روشن کند. می فرماید: «خداوند هنگامی او را به رسالت برگزید که میان او و پیامبران پیشین فاصله زیادی افتاده بود; (به همین دلیل، جهانیان) از عمل نیک دوری گزیده و منحرف گشته، و امّت ها به جهل و نادانی گراییده بودند». (أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ هَفْوَة(11) عَنِ الْعَمَلِ، وَ غَبَاوَة(12) مِنَ الأُمَمِ).

تاریخ جامعه بشریّت در آستانه ظهور پیامبر اسلام و مخصوصاً جاهلیّت عرب، حقیقت جمله های بالا را به خوبی تأیید می کند.(13)

بدیهی است هر قدر شرایط نامساعدتر و حاکمیّت جهل و نادانی، قوی تر و گسترش دامنه فساد در جامعه بیشتر باشد، کار رهبران الهی و منادیان عدل و داد و اخلاق و فضیلت، سخت تر و سنگین تر است به همین نسبت، عظمت مقام آنها به هنگام پیروزی بر مشکلات نمایان تر می شود.


نکته ها:

1- عظمت مقام پیامبر در نظر دیگران

آنچه در خطبه بالا درباره صفات و فضایل پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و برنامه هدایت آن حضرت آمده است، چیزی نیست که فقط امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و دوستان و پیروان او می گویند; بلکه مطلبی است که حتّی دور افتادگان و شخصیّت های غربی نیز بدان اعتراف دارند.

«برنارد شاو» فیلسوف انگلیسی در یکی از گفته های خود چنین می گوید: دین محمّد(صلی الله علیه وآله) تنها دینی است که این واقعیت از آن نمایان است که برای تمام اشکال زندگی انسانها شایستگی دارد، به گونه ای که می تواند برای هر قوم و گروهی جاذبه داشته باشد...

باید محمّد(صلی الله علیه وآله) را نجات دهنده بشر بنامیم و من معتقدم اگر کسی مانند او پیدا می شد که رهبری جهان امروز را بر عهده بگیرد بر همه مشکلات پیروز می شد، به گونه ای که جهان را به سعادت و صلح سوق می داد. محمّد(صلی الله علیه وآله) کاملترین بشر از سابقین و حاضرین بوده است و در آینده نیز وجود شخصی همانند او تصوّر نمی شود.(14)

گواهی های زیادی از گروهی دیگر از دانشمندان غیر مسلمان، در این زمینه نقل شده که بعضی نویسندگان آن را جمع آوری کرده و به صورت کتاب منتشر کرده اند.(15)

این نکته را با اشعاری در وصف رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به پایان می بریم:

ای از بر سدره شاهراهت         وی قبّه عرش تکیه گاهت

ای طاق نهم، رواق بالا          بشکسته ز گوشه کلاهت

هم عقل دویده در رکابت         هم شرع خزیده در پناهت

ای چرخ کبود، ژنده دلقی         در گردن پیر خانقاهت

مه، طاسک گردن سمندت         شب، طُرّه پرچم سیاهت

جبریل، مقیم آستانت          افلاک، حریم بارگاهت

چرخ ار چه رفیع، خاک پایت        عقل ار چه بزرگ، طفل راهت

خوردست خدا ز روی تعظیم         سوگند به روی همچو ماهت!

ایزد که رقیب جان، خرد کرد        نام تو ردیف نام خود کرد

2- شرافت خاندان پیغمبر(صلی الله علیه وآله)

نه تنها در خطبه بالا در کلام مبارک علی(علیه السلام) از عظمت خاندان پیغمبر یاد شده است، بلکه در روایاتی که از خود پیغمبر(صلی الله علیه وآله) در منابع شیعه و اهل سنّت آمده است، تعبیراتی دیده می شود که رفعت مقام و عظمت جایگاه آنها را در پیشگاه خدا روشن می سازد. از جمله در حدیثی می خوانیم، که آن حضرت فرمود: «إِنَّ جَبْرَائِیلَ(علیه السلام) قَالَ لِی: یا مُحَمَّدُ! قَدْ طُفْتُ الأَرْضَ شَرْقاً وَ غَرْبَاً، فَلَمْ أَجِدْ فِیهَا أَکْرَمَ مِنْکَ، وَ لاَ بَیْتاً أَکْرَمَ مِنْ بَنی هَاشم; شرق و غرب جهان را گشتم کسی را از تو گرامی تر و خاندانی را از بنی هاشم گرامی تر نیافتم»(16) و در حدیث دیگری می فرماید: «سَادَةُ أَهْلِ مَحْشَر سَادَةُ أَهْلِ الدُّنْیَا: أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ حَسَنٌ وَ حُسَیْنٌ وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ; سروران اهل محشر سروران اهل دنیا هستند: من و علی و حسن و حسین و حمزه و جعفر»(17). و در حدیث سومی آمده است که فرمود: «إِنَّهُ لاَ یُبْغِضُ أَحَدٌ أَهْلِی إِلاَّ حَرَّمَهُ اللهُ الْجَنَّةَ; هر کس با خاندان من دشمنی ورزد خداوند او را از بهشت محروم می سازد».(18)

در حدیث دیگری از عایشه نقل شده است که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «جبرئیل به من گفت: ای محمّد! شرق و غرب زمین را جستجو کردم انسانهایی بهتر از بنی هاشم نیافتم»(19) و «صحیح مسلم» که از معروفترین منابع اهل سنّت است در بحث «فضائل الصحابه» در نقل داستان غدیر آمده است که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در خطبه خود سه بار این جمله را تکرار کرد: «أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی; به شما یادآوری می کنم که خدا را در مورد اهل بیت من فراموش نکنید (احترام و حق آنها را ضایع ننمایید)».(20)

جالب اینکه «الامام الحافظ ابوالعباس احمد بن عمر بن ابراهیم القرطبی» از علمای معروف اهل سنّت در کتاب «المُفهم» که در شرح «صحیح مسلم» نوشته است هنگامی که به این حدیث می رسد چنین می گوید: «جای تعجّب است که با وجود این توصیه های پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بنی امیّه به مخالفت با آن برخاستند و حقّ آنها را ضایع کردند; خونهای اهل بیت را ریختند، زنان و کودکان آنها را اسیر کردند، خانه هاشان ویران نمودند و سبّ و لعن آنها را مباح دانستند و بر خلاف وصیّت پیغمبر و آرزوی او رفتار کردند; وای از شرمساری آنها و رسوائیشان در قیامت!!» (21)

و از آن شگفت انگیزتر کار بی خبرانی است که با این همه رسوایی های بنی امیّه باز هم ظالمان بی ایمانی همچون معاویه رامحترم می شمرند و از او دفاع می کنند.

به هر حال شجره طیّبه وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) و شاخه های پرثمر آن مصداق آیه شریفه 24 و 25 سوره «ابراهیم» است: «کَشَجَرَة طَیِّبَة أَصْلُهَا ثَابتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِین بإِذْنِ رَبِّهَا; همچون درخت پاکیزه ای که ریشه آن ثابت و شاخه های آن در آسمان است و هر زمان به اذن پروردگار میوه خود را (در اختیار طالبان و جویندگان) قرار می دهد».

این سخن را با اشعار پر معنایی در این زمینه پایان می دهیم:

یَا حَبَّذَا دَوْحَةٌ فی الْخُلْد نَابتَةُ        مَا مِثْلُهَا نَبَتَتْ فِی الْخُلْد مِنْ شَجَرِ

أَلْمُصْطَفَی أَصْلُهَا وَ الْفَرعُ فَاطِمَةُ        ثُمَّ اللِّقَاحُ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْبَشَرِ

وَ الْهَاشمِیَّانِ سبْطَاهُ لَهَا ثَمَرُ         وَ الشَّیعَةُ الْوَرَقُ الْمُلْتَفُّ بالثَّمَرِ

هذَا مَقُالُ رَسُولِ اللهِ جَاءَ بهِ أَهْلُ الرِّوَایَةِ فِی الْعَالِی مِنَ الْخَبَرِ «آفرین بر آن درخت تناوری که در بهشت برین روییده که همانند آن، درختی در بهشت نیست.

مصطفی ریشه آن، فاطمه شاخه آن و علی(علیه السلام) - آقای انسانها - مایه باروری آن است.

و آن دو هاشمی (حسن و حسین(علیهما السلام)) نوه های پیامبر (صلی الله علیه وآله)، میوه آن هستند و شیعیان برگهایی هستند که اطراف میوه ها را گرفته اند.

این سخن رسول الله (صلی الله علیه وآله) است که راویان در اخبار معتبر آن را آورده اند.»(22)


پی نوشت:

  1. «تَناسَخ» از مادّه «نسخ» در اصل به معنای زایل کردن و جابه جا نمودن چیزی است و در اینجا به معنای انتقال نطفه پدران به رحم مادران است. 

  2. سوره ابراهیم، آیه 25. 

  3. پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِیَّاکُمْ و خَضْرَاءَ الدِّمَنِ! قیلَ: یا رَسُول الله! وَ مَا خَضْراءُ الدِّمَنْ؟ قَالَ: أَلْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبَتِ السّؤءِ». (وسائل الشیعه، جلد 14، صفحه 29، حدیث 4).

  4. سوره بقره، آیه 285.

  5. «أرومات» جمع «اُرومه» به معنای اصل و اساس چیزی است و به ریشه درخت نیز اطلاق می شود. 

  6. «عترت» از ماده «عَتر» (بر وزن سطر) به معنای فرزندان و نوه ها و عشیره است و معنای اصلی آن همان اصل و ریشه است. 

  7. «زَند» به معنای چیزی است که با آن آتش می افزوند; مانند کبریت و سنگ چخماق، یا وسایل دیگری که در قدیم با آن آتش می افروختند. 

  8. سوره حجر، آیات 17 - 18. 

  9. سوره بقره، آیه 142.

  10. وسائل الشیعه، جلد 18، صفحه 169، حدیث 1. 

  11. «هَفوه» از مادّه «هفو» (بر وزن هفت) به معنای لغزش است. 

  12. «غَباوه» به معنای کند ذهنی و کودنی است. 

  13. در جلد اوّل این شرح، ذیل خطبه اوّل، صفحه 228 به بعد، بحث گویایی در این زمینه داشتیم. 

  14. محمّد جواد مغنیه، فی ظلال نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 63.

  15. یکی از نویسندگان (مرحوم حسین عبداللّهی خوروش) کتابی محقّقانه در این زمینه نگاشته به نام «فرهنگ اسلام شناسان خارجی» که گواهی بیش از دو هزار نفر از دانشمندان و محقّقان و خاورشناسان و استادان مهم دانشگاههای جهان - که پیرامون اسلام و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) کتاب یا مقاله ای نوشته اند - در آن گرد آوری شده است. 

  16. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 63.

  17. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 63.

  18. همان، صفحه 64.

  19. عُمده ابن بطریق، صفحه 273. همین مضمون در کتاب «فضائل الصحابة» احمد بن حنبل، جلد 2، صفحه 628 آمده است.

  20. صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1873، (کتاب فضائل الصحابه حدیث 36). 

  21. المُفهم، جلد 6، صفحه 304. 

  22. منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 110.