[hadith]نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ مِنْهَا [بنَجَاةٍ] بمَنْجَاةٍ وَ لَسْنَا فِیهَا بدُعَاةٍ، ثُمَّ یُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْکُمْ کَتَفْرِیجِ الْأَدیمِ بمَنْ یَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ یَسُوقُهُمْ عُنْفاً وَ یَسْقِیهِمْ بکَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ، لَا یُعْطِیهِمْ إِلَّا السَّیْفَ وَ لَا یُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَدُّ قُرَیْشٌ بالدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا لَوْ یَرَوْنَنِی مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْیَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا [یُعْطُونَنِیهِ] یُعْطُونِیهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏4، ص: 247-242

 

انتقام شدید الهی از بنی امیّه:

امام(علیه السلام) در قسمت پایانی این خطبه، خبرهای تازه ای از حوادث تلخ و شیرین آینده می دهد و نخست می فرماید: «هنگامی که آن فتنه های کور و تاریک و ظلمانی روی آورد، ما اهل بیت از آن برکناریم و در آن زمان دعوت (به حکومت) نمی کنیم». (نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ مِنْهَا بمَنْجَاة(1)، وَ لَسْنَا فِیهَا بدُعَاة).

در تفسیر این جمله، در میان «مفسّران نهج البلاغه» گفتگوهایی شده است; زیرا به یقین، فتنه ها از نظر عینیّت خارجی، دامان اهل بیت(علیهم السلام) را گرفت که شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش یکی از نمونه های روشن آن بود; بنابراین، برکناری اهل بیت از فتنه های آن دوران، به معنای این است که مسئولیّت آن فتنه ها متوجّه آنان نبود; بلکه متوجّه مردمی بود که رهبری اهل بیت را رها کردند و به بازماندگان دوران کفر و شرک و جاهلیت پیوستند. جمله «وَ لَسْنَا فِیهَا بدُعَاة; ما در آن فتنه دعوت کننده نیستیم» نیز قرینه ای بر این معنا است; چرا که وقتی اهل بیت، به حکم اجبار خاموش باشند و هیچ گروهی را تشویق به کاری نکنند، مسئولیّت آن را بر عهده نخواهند داشت.

سپس امام(علیه السلام) به آنها بشارت می دهد که این فتنه ها برای همیشه ادامه نمی یابد بلکه: «بعد از مدّتی خداوند آن را از شما جدا می سازد، همچون جدا کردن پوست از گوشت!» (ثُمَّ یُفَرِّجُهَا(2) اللهُ عَنْکُمْ کَتَفْرِیجِ الأَدیمِ(3)).

این تشبیه اشاره به این است که فتنه بنی امیّه در آن زمان به طور کامل خاموش می شود و پایان می گیرد; زیرا هنگامی که پوست را از گوشت جدا می کنند ذرّه ای از پوست را بر گوشت رها نمی سازند و شکل و قیافه حیوان ذبح شده به طور کامل دگرگون می شود.

امّا این کار به دست چه کسانی انجام می شود و چگونه صورت می گیرد؟ امام(علیه السلام) در ادامه این سخن اشاره سربسته ای به آن کرده چنین می فرماید: «این کار به وسیله کسانی انجام می شود که خواری را بر آنها تحمیل می کنند و آنها را (به سوی مرگ و نیستی می رانند) و جام تلخ بلا را در کامشان فرو می ریزند; جز ضربه شمشیر چیزی به آنها نمی دهند و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نمی پوشانند!» (بمَنْ یَسُومُهُمْ خَسْفاً(4)، وَ یَسُوقُهُمْ عَنْفاً، وَ یَسْقِیهِمْ بکَأْس مُصَبَّرَة لاَ یُعْطِیهِمْ إِلاَّ السَّیْفَ، وَ لاَ یُحْلِسُهُمْ(5) إِلاَّ الْخَوْفَ).

تعبیر به «مصبّرة» که از ریشه «صبر» گرفته شده و می دانیم «صَبر» (بر وزن خشن) گیاهی است بسیار تلخ، اشاره به این است که «بنی امیّه» در حکومت «بنی عبّاس» تلخ ترین و ناگوارترین زندگی ها را خواهند داشت و جمله «لاَیُعْطِیهِمْ...» تأکیدی است بر این معنا که هر کدام از «بنی امیّه» در چنگال «بنی عبّاس» گرفتار شوند، از دم شمشیر گذرانده خواهند شد و آنها که موفّق به فرار شوند، در ترس و وحشت عمیقی خواهند بود!!

در پایان این فراز می فرماید: «در آن زمان قریش (اشاره به گروه بنی امیّه است) دوست دارد، دنیا و آنچه را در دنیا است از دست بدهد، تا یک بار دیگر مرا ببیند (و رهبری مرا بپذیرد) هر چند زمان آن کوتاه باشد، به اندازه کشتن شتری، تا چیزی را از آن ها بپذیرم که امروز کمی از آن را می خواهم ولی نمی دهند». (فَعِنْدَ ذلِکَ تَوَدُّ قُرَیْشٌ بالدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا - لَوْ یَرَوْنَنی مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُور(6)، لاَِ قَبْلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْیَومَ بَعْضَهُ فَلاَ یُعْطُونِیهِ!).

گر چه ظاهر عبارات بالا به خوبی نشان می دهد که پیش بینی امام(علیه السلام) مربوط به نابود شدن بنی امیّه به وسیله بنی عبّاس است، ولی بعضی از «مفسّران نهج البلاغه» این احتمال را تقویت کرده اند که این جمله ها ناظر به حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) می باشد، که با ظهورش بساط ظلم و ستم برچیده می شود; ولی این احتمال بسیار بعید به نظر می رسد; زیرا: اوّلا، بنی امیّه در آن زمان به صورت یک گروه مشخّص نخواهند بود و ثانیاً، با ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) که برنامه های علوی را به طور کامل اجرا می کند، دیگر جایی برای این باقی نمی ماند که آنها آرزوی حکومت علی(علیه السلام) را کنند و به تعبیری دیگر: این آرزو از قبیل تحصیل حاصل است.

به هر حال، تاریخ به خوبی نشان می دهد که آنچه امام(علیه السلام) فرموده بود، به طور کامل واقع شد; از جمله حدود هشتاد سال بعد هنگامی که «مروان بن محمّد» آخرین خلیفه «بنی امیّه» سالهای پایانی حکومت خود را می گذرانید، باخبر شد که «عبدالله بن علی» از نوادگان «ابن عبّاس» و از فرماندهان لشکر «بنی عبّاس» به سرزمین «موصل» آمده; او برای مقابله با آنها با لشکرش حرکت کرد، هنگامی که پرچم لشکر دشمن را دید، این جمله را بر زبان جاری ساخت: «ای کاش علیّ بن ابی طالب زیر این پرچم بود نه این جوان عباسی!»(7) و عجب تر این که هنگامی که «ابوالعبّاس سفّاح» نخستین خلیفه عبّاسی بر تخت قدرت نشست، دستور داد آن قدر از «بنی امیّه» کشتار کنند، که به شمار در نمی آید و حتّی دستور داد قبرهای بنی امیّه را شکافتند و مردگان آن ها را از گور درآوردند و سوزاندند. و به این ترتیب، هیچ کس از زندگان آنها سالم نماند مگر آنانی که به «اندلس» فرار کرده بودند. حتّی نوشته اند «سفّاح» خشونت را به آنجا رسانید که دستور داد کُشتگان «بنی امیّه» را پیش روی سگها اندازند، تا گوشت آنها را بخورند.(8)

و اساساً لقب «سفّاح» (خونریز) که به نخستین خلیفه عبّاسی داده شده، به خاطر کشتار وسیع و بی حسابی است که از بنی امیّه کرد.(9)

ناگفته پیدا است فرجی را که امام(علیه السلام) اشاره می کند، تنها در زمان فترت بین حکومت بنی امیّه و بنی عبّاس بود; یا به تعبیر دیگر; مربوط به زمانی است که بنی عبّاس قدرت چندانی پیدا نکرده بود، زیرا بعد از آن که پایه های قدرت آنان محکم شد، آنها نیز به ظلم و ستم پرداختند و دوران تاریک دیگری به مسلمانان روی آورد.


نکته ها:

1- آن که گریزد ز خراجات شام!

این تجربه تاریخی کراراً تکرار شده است، که افرادی از پذیرش حقّ، با کرامت و عزّت سرباز زدند، سرانجام با خواری و ذلّت باطل را پذیرا شدند; و نمونه روشن آن، مردم «عراق» در عصر علی(علیه السلام) بودند. رهبری پیشوایی عادل آگاه، دلسوز و مهربان که حتّی در میدان جنگ، از دلسوزی و مهربانی فروگذاری نمی کرد، نپذیرفتند و هر روز با بهانه ای از اطاعت فرمان او سرباز زدند; قلب او را مالامال از خون کردند و هر زمان با ندانم کاری و حتّی خیانت ها، امواج تازه ای از غم و اندوه بر روح پاک او فرستادند. ولی چیزی نگذشت، آن ها که «از خراج عادلانه شام گریخته بودند، بارکش غول بیابان شدند».

بی رحمانی بی منطق، سنگدلانی کوردل، بر آنها مسلّط گشتند; که نه بر صغیرشان رحم کردند و نه بر کبیرشان. همه چیز آنها را به تاراج بردند و روز روشن را بر آنها شب ظلمانی ساختند; آرزو داشتند یک لحظه از حکومت علی(علیه السلام) باز گردد; ولی هیهات!

آری! همان گونه شد که خود امام(علیه السلام) در خطبه 28 بیان فرموده: «آن کس که از حقّ سود نگیرد، زیان باطل دامانش را خواهد گرفت و آن کس که نور هدایت او را به راه راست نبرد، ظلمت گمراهی او را به وادی هلاکت می کشاند».

به راستی این فصل از تاریخ اسلام، مملوّ از درس های عبرت است; از یک سو سرنوشت آنها که با امیرمؤمنان(علیه السلام) وفا نکردند، فوق العاده عبرت انگیزاست! و از سوی دیگر، داستان بنی امیّه بعد از علی(علیه السلام) پر از درس های عبرت است!

«مسعودی» مورّخ مشهور، نقل می کند: «حجّاج حاکم کوفه و بصره (در دوران عبدالملک بن مروان) بیست سال فرمانروایی کرد; تعداد کسانی را که در این مدّت در زیر شکنجه های دژخیمان او جان سپردند یا با شمشیر کشته شدند، یکصد و بیست هزار نفر بود. و این آمار مربوط به غیر از کسانی است که در جنگ های او کشته شدند».(10)

«ابن قتیبه» در «الامامة و السیاسة» می نویسد: «حجّاج همراه دویست نفر مسلّح که شمشیرها را زیر لباس پنهان کرده بودند، وارد مسجد بصره شد، و به آنها دستور داد که اگر من برای مردم سخنرانی کردم و آنها مرا سنگباران کردند، من به علامت هجوم عمامه را از سر بر می دارم; شما شمشیرها را از نیام بکشید و به هر کس دست یابید، او را از دم شمشیر بگذرانید!

این جریان تحقق یافت و بعد از آن فکر «حجّاج» گفت از طرف «عبدالملک» به حکمرانی شهر شما منصوب شده ام، مردم بصره که سابقه زشت او را می دانستند او را سنگباران کردند، امّا او عمامه از سر برداشت و همراهان او شمشیرها را از غلاف بیرون آوردند و به جان مردم افتادند. هر کس از در مسجد بیرون می رفت او را گردن می زدند; ناچار گروهی به داخل مسجد برگشتند، ولی آنها را یکی بعد از دیگری از دم شمشیر گذراندند، به گونه ای که جوی خون از در مسجد سرازیر شد و به بازار رسید!».(11)

این نمونه ای از سرنوشت مردمی بود که با علی(علیه السلام) آنچنان معامله کردند.

2- سرنوشت عبرت انگیز بنی امیّه!

بنی امیّه نیز سرنوشتی بدتر از مردم عراق در حکومت بنی عبّاس پیدا کردند. تا آنجا که می نویسند: یکی از فرمانروایان بنی عبّاس نود نفر از سران بنی امیّه را در مجلس خود حاضر کرد; دستور داد با عمودهای آهنین جمجمه های آنها را شکستند و آنها را نیمه جان در وسط مجلس انداختند; سپس دستور داد، سفره غذا بر پیکر آنها گستراند و غذا حاضر کردند و او (و دستیارانش) بر جنازه های نیمه جان آنها که ناله می کردند، نشستند و غذا خوردند!»(12)

آنها حتّی بر کودکان «بنی امیّه» و مردگان آنها رحم نکردند. تا آنجا که همان «عبدالله بن علی» در ایّام «سفّاح» (نخستین خلیفه عبّاسی) به نبش قبور بنی امیه پرداخت; از جمله جنازه «هشام بن عبدالملک» را از قبر بیرون آوردند و آتش زدند و همچنین جسد «ولید بن عبدالملک» و «یزید بن معاویه» - که فقط استخوانی از او باقی مانده بود - و اجساد دیگر را در تمام شهرها از قبرها بیرون کشیدند و سوزاندند(13) و سرانجام به سراغ قبر «معاویه» رفتند، امّا در آن جز مشتی خاک و غبار چیزی ندیدند!(14)


پی نوشت:

  1. «مَنجاة» از مادّه «نجات» به معنای زمین مرتفعی است که سیل آن را فرا نمی گیرد و سپس به هر مکانی که سبب نجات بشود، «منجاة» اطلاق شده است; ولی گاه به معنای محلّ برکنار بودن از دخالت در امری نیز، آمده است. و در خطبه فوق به همین معنا است; یعنی اهل بیت هیچ نقشی در حکومت، در عصر بنی امیّه نداشتند و تمام وزر وبال آن متوجّه خود آنان بود. 

  2. «یفرّج» از مادّه «فَرَج» به معنای گشایش است، خواه گشایش در مکان باشد، یا در مسائل معنوی و مشکلات و در خطبه بالا به معنای جدا شدن چیزی از چیزی است. 

  3. «أدیم» به معنای پوست است. 

  4. «خَسف» به معنای پنهان گشتن، مخفی شدن و فرو بردن است و به تناسب، به معنای ذلّت نیز آمده است و در خطبه بالا به همین معنا است. 

5- «یُحلس» از مادّه «حَلس» (بر وزن فلس) به معنای پوشاندن است و به حُلّی که بر حیوان می پوشانند، «حلس» (بر وزن حرص) اطلاق می شود. 

  1. «جَزور» ازمادّه «جَزر» (بر وزن جذب) به معنای سر بریدن و نحر کردن حیوان است و «جزور» به شتری گفته می شود که آن را نحر کرده باشند. این واژه به معنای فروکش کردن آب دریا و مانند آن نیز آمده است. 

  2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 57. 

  3. تتمّة المنتهی، صفحه 156.

  4. دائرة المعارف اعلمی، جلد 10، صفحه 405. 

  5. مروج الذهب، جلد 3، صفحه 166. 

  6. الامامة و السیاسة، جلد 2، صفحه 32.

  7. کامل ابن اثیر، جلد 5، صفحه 430. 

  8. مروج الذهب، جلد 3، صفحه 207.

  9. کامل ابن اثیر، جلد 5، صفحه 430.