[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و فیها ینبّه أمیرَ المؤمنین علی فضله و علمه و یبیّن فتنة بنی أمیة:

أَمَّا بَعْدَ حَمْد اللَّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ، أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ کَلَبُهَا؛ فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی، فَوَ الَّذی نَفْسی بیَدهِ لَا [تَسْأَلُونَنِی] تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْءٍ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدی مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بنَاعِقِهَا وَ قَائِدهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِکَابهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ یُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ یَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً، وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِی وَ نَزَلَتْ بکُمْ کَرَائِهُ الْأُمُورِ وَ حَوَازبُ الْخُطُوب، لَأَطْرَقَ کَثِیرٌ مِنَ السَّائِلِینَ وَ فَشلَ کَثِیرٌ مِنَ الْمَسْئُولِینَ، وَ ذَلِکَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُکُمْ وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ وَ [کَانَتِ] ضَاقَتِ الدُّنْیَا عَلَیْکُمْ ضِیقاً، تَسْتَطِیلُونَ مَعَهُ أَیَّامَ الْبَلَاءِ عَلَیْکُمْ، حَتَّی یَفْتَحَ اللَّهُ لِبَقِیَّةِ الْأَبْرَارِ مِنْکُمْ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 815

از خطبه های آن حضرت (ع) است که پس از جنگ نهروان و تار و مار شدن مارقین در باره فضایل خویش بیان کرده و ظلم و جور بنی امیه و زوال ملک آنان را خبر داده است.

شرح:

مقصود امام (ع) از بیان این خطبه توجه دادن مردم به فضیلت و گرانبهایی موقعیت خود، و رذالت و پستی بنی امیه می باشد، فتنه بنی امیه را شرح می دهد تا نفرت مردم نسبت به آنها افزون شود و ضمنا میل و رغبت مردم را در باره خود به خاطر حمایت از اسلام قوت بخشد. 

قوّت یافتن رغبت مردم نسبت بحضرت به دو طریق و به شرح زیر حاصل می شد. 

1-  در رابطه با اخبار غیبیی که نسبت به آینده و حوادث آن بیان می فرمود. 

2-  توضیح بدیهایی که از ناحیه بنی امیّه و جز آنها پس از روزگار خلافت امام (ع) بر مردم تحمیل می شد. 

امام (ع) با توجّه به حوادث ناگواری که بر سر راه خلافت قرار گرفت می فرماید: «أنا فقأت عین الفتنة»: 

«من چشم فتنه را کور کردم» این جمله امام (ع) اشاره به آشوب مردم بصره و ناکثین است. برای فتنه لفظ «عین» را استعاره آورده است. و اختصاصا چشم را ذکر کرده است، به این دلیل که چشم در صورت انسان شریفترین عضو است کار و تلاش و حرکت انسان بدیدن چشم بستگی دارد. 

و با لفظ «فقأ» استعاره را ترشیحیّه کرده، و کنایه از فرو خوابیدن فتنه با شمشیر آن حضرت می باشد. 

قوله علیه السلام: «و لم یکن لیجترئ علیها احد غیری»: 

منظور این است که مردم جرات جنگ با اهل قبله و مسلمین را ندارند، چه می ترسند که مرتکب خطا و گناهی شوند و چگونگی جنگ با آنها را نمی دانند و آگاه نیستند که فراریان را تعقیب کنند یا خیر، زخمیان را بکشند یا زنده بگذارند. اهل و عیالشان را اسیر و مالشان را در صورتی که متجاوز باشند تقسیم کنند یا نه؟ چگونگی جنگ با اهل قبله را کسی نمی دانست تا آن گاه که امام (ع) بر فرو نشاندن فتنه ناکثین اقدام کرد.چشم فتنه را کور و آن را پس از هیجان زیاد فرو نشاند. 

آغاز اقدام امام (ع) بر فرونشانی فتنه جنگ جمل با عایشه بود. 

در خطبات دیگر امام (ع) این حقیقت را با عباراتی مشابه همین خطبه 90 بیان کرده و در جایی می فرماید: «امّا بعد فأنا فقأت عین الفتنة شرقیّها و غربیّها و منافقها و مارقها، لم یکن لیجترئ علیها غیری و لو لم اکن لما قوتل أصحاب الجمل و لا صفّین و لا اصحاب النهروان». 

محتمل است که مقصود از «فقأت عین الفتنة» «فقأت عین اهل الفتنة» باشد، که در این صورت مضاف حذف شده و مضاف الیه بجای آن نشسته باشد. 

یعنی چشم اهل فتنه را کور کردم، و کور کردن چشم آنها کنایه از کشتن آنها باشد. 

بنا به روایتی احنف بن قیس و گروهی از شرکت در جنگ خودداری کردند نه همراه ناکثین بودند و نه امام را یاری کردند. منظور امام (ع) از «تموّج غیهبها» کنایه از این امر است. که به دلیل پراکنده شدن تاریکی شبهه ای که از فتنه در ذهن مردم قرار گرفته بود تاریکی و ظلمت شدت یافت و امر بر آنها مشتبه شد، به گونه ای که ندانستند، مخالفت طلحه با امام و خروج عایشه برای جنگ آیا حق است یا باطل، و همین جهل و نادانی علّت تردید و دو دلی آنها شد و موجب آن گردید که از رفتن به جنگ ناکثین و کشتن آنها خودداری کنند و نیز امام (ع) «اشتداد کلب» را کنایه از بالا گرفتن موج شرّ و بدی فتنه و شرارت اهل فتنه و اصرار آنها بر جنگ و کشتار آورده و در هر دو عبارت «تموّج غیهبها، و اشتداد کلبها» کنایه را بطور مستعار بیان فرموده است. 

قوله علیه السلام: «فاسئلونی الی قوله و من یموت منهم موتا»: 

امام (ع) به اموری پرداخته است که در آینده تحقّق می یافته و هیچ یک از صحابه و یا تابعین جرأت پاسخ گفتن به سؤالات را نداشته اند زیرا از امور غیبی و آینده اگر کسی جز امام (ع) که علم لدنّی داشته چیزی را بیان می کرد آشکارا دروغ می گفت و به هنگام امتحان رسوا و مفتضح می شد. 

روایت شده است که قتادة «عالم مشهور» وارد کوفه شد و مردم بر اطرافش اجتماع کردند. قتادة (که استقبال مردم را نسبت به خود دید) مغرور گشته و گفت سلونی عمّا شئتم»: «هر چه می خواهید از من بپرسید.» ابو حنیفه که آن روز جوانی کم سنّ و سال بود گفت از قتادة بپرسید. مورچه ای که در داستان حضرت سلیمان از آن سخن به میان آمده است، نر یا ماده بود وقتی که از او سؤال کردند قتادة جواب را ندانست و درمانده شد. ابو حنیفه خود گفت: ماده بوده است. مردم با تعجّب پرسیدند از کجا دانستی ابو حنیفه پاسخ داد از کتاب خدا آنجا که می فرماید: «قالَتْ نَمْلَةٌ». مورچه ای بدیگر مورچگان گفت اگر آن مورچه نر، بود آیه چنین بود: «و قالَ نمْلَةٌ» (یعنی، فعل را بصورت مذکّر و بدون «تاء و تأنیث می آورد). چون فعل را با تاء تانیث آورده و فرموده است «قالَتْ نَمْلَةٌ» مشخّص می شود که مورچه ماده بوده است توضیح مطلب این است که کلماتی چون «نملة حمامة و شاة» به معنای، مورچه، کبوتر و گوسفند هم برای مذکّر و هم برای مؤنّث به کار می روند. هر گاه در جمله ای آورده شوند تشخیص این که مذکّراند یا مؤنّث از طریق فعلی است که همراه این کلمات به کار می رود. قتاده خود مغرور از پاسخ گفتن به این سؤال فرد ماند با وجودی که هر انسان زیرکی با مختصر فکر می تواند به این سؤال پاسخ دهد.

وقتی که امثال قتاده ها از پاسخ دادن به چنین سؤالاتی با این که از امور غیبی نیستند درمانده شوند چگونه می توانند از امور آینده، چیزهایی که هنوز از عالم غیب فرود نیامده اند جواب بدهند آری کسانی که به نیروی الهی مؤیّد باشند و با نیروی الهی حجابهای اسرار از جلو چشمشان برکنار شده باشد، امور آینده را می دانند: ما پیش از این پیرامون چگونگی و توان امام (ع) بر پاسخ گویی امور آینده بحث کرده ایم (و تکرار آن را لازم نمی بینم) مقصود امام (ع) از «ساعت» روز قیامت می باشد. اوصاف شتر، چوپان و همراهان: مانند اواز خوان، جلودار، راننده، منزلگاه، سواره و کوچ کننده همه و همه استعاره اند از دو گروه هدایت یافته و هدایت کننده، گمراه و گمراه کننده. به لحاظ تشبیه کردن انسانها به شتر در اجتماع کردن و فرمانبرداری از پیشوا و دعوت کننده (که منقاد و مطیع محض او می باشند) ضمیر در کلمه «اهلها» به کلمه «فئة» باز می گردد، بدین معنا که امام (ع) بر کسانی از اهل فتنه که در آینده زمان می بایست کشته شوند آگاه بوده است. 

قوله علیه السلام: «و لو قد فقد تمونی إلی قوله المسئولین»: 

مقصود از «کرائه الأمور» در عبارت امام (ع) اموری است که مردم از آنها کراهت دارند و آنها را نمی پسندند. و «حوازب الخطوب» کنایه از مصیبتهای مهمّی بود که در آینده بر مردم وارد می شد. و سر افکندگی سؤال کنندگان به دلیل حیرت و سرگردانیی بود که نسبت بعواقب خطرات مصیبتهای آینده و چگونگی رهایی یافتن از آنها داشتند. 

منظور از «فشل» و درماندگی بسیاری از مسئولین، شانه خالی کردن از پاسخ، بدلیل جهل و نادانیشان از عاقبت کار، و پرسشهای مطروحه و خواست جواب از آنها می باشد. 

قوله علیه السلام: «ذلک ...»: 

اشاره به سر افکندگی پرسش کنندگان و درماندگی پاسخ گویان دارد. 

قوله علیه السلام: «اذا قلصت حربکم»: 

جمله فوق تفسیری است بر امور ناپسندی که لزوما روزی بر آنها نازل می شد. 

لفظ «تقلیص»-  جمع کردن لباس «تشمیر»-  دامن به کمر زدن، استعاره از جنگ آورده شده است، جهت استعاره، تشبیه کردن جنگ، به کوششگری است که فوق العاده در کارش جدّی باشد. بدین توضیح که شخص جدّی و تلاش گر، هرگاه بر انجام کاری تصمیم جدّی بگیرد، دامن لباسهای بلند خود را از پایین جمع و به کمر می زند، تا دست و پا گیر نباشد و آمادگی کامل بر انجام کار پیدا کند، و با تمام وجود خود را آماده سازد و بدین سان هرگاه جنگ بخواهد پا بمیدان گذارد تمام کوشش خود را برای نزول آماده می سازد و بر مردم وارد می شود. 

لفظ «واو» در عبارت «و ضاقت» برای عطف آمده و فعل ضاقت را بر شمرّت عطف گرفته است و فعل «تستطیلون» بعنوان حال در موضع نصب قرار دارد. 

قوله علیه السلام: «حتی یفتح اللّه لبقیّة الأبرار منکم»: 

آنان که در زندگانی و دیانت تسلیم بنی امیّه باشند، خداوند راه گشای ابرار و نیکان می شود و به دست آنان هلاکت و زوال دولت بنی امیّه را فراهم می سازد.