[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و فیها ینبّه أمیرَ المؤمنین علی فضله و علمه و یبیّن فتنة بنی أمیة:

أَمَّا بَعْدَ حَمْد اللَّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ، أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ کَلَبُهَا؛ فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی، فَوَ الَّذی نَفْسی بیَدهِ لَا [تَسْأَلُونَنِی] تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْءٍ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدی مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بنَاعِقِهَا وَ قَائِدهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِکَابهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ یُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ یَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً، وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِی وَ نَزَلَتْ بکُمْ کَرَائِهُ الْأُمُورِ وَ حَوَازبُ الْخُطُوب، لَأَطْرَقَ کَثِیرٌ مِنَ السَّائِلِینَ وَ فَشلَ کَثِیرٌ مِنَ الْمَسْئُولِینَ، وَ ذَلِکَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُکُمْ وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ وَ [کَانَتِ] ضَاقَتِ الدُّنْیَا عَلَیْکُمْ ضِیقاً، تَسْتَطِیلُونَ مَعَهُ أَیَّامَ الْبَلَاءِ عَلَیْکُمْ، حَتَّی یَفْتَحَ اللَّهُ لِبَقِیَّةِ الْأَبْرَارِ مِنْکُمْ.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 360

از سخنان آن حضرت (ع) در این خطبه که با عبارت «اما بعد حمد الله و الثناء علیه ایها الناس فانی فقات عین الفتنة» (پس از حمد و ثنای خداوند، ای مردم، همانا که چشم فتنه را از چشمخانه بیرون کشیدم) شروع می شود پس از توضیحات لغوی و اینکه کسی جز علی علیه السلام یارای جنگ با عایشه و طلحه و زبیر را نداشته است و همگان از جنگ با اهل قبله بیم داشته اند، به مناسبت آنکه امیر المومنین (ع) در همین خطبه فرموده است «فاسئلونی قبل ان تفقدونی» (پیش از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید). بحثی بسیار جالب در باره امور غیبی که علی (ع) از آنها خبر داده و صورت گرفته است ایراد کرده است ]:

فصلی درباره امور غیبی که امام علیه السلام خبر داده و محقق شده است:

بدان که علی علیه السلام در این فصل به خداوندی که جانش در دست اوست سوگند خورده است که آنان از او چیزی از اموری را که تا روز قیامت میان آنان واقع خواهد شد نخواهند پرسید مگر آنکه از آن به ایشان خبر خواهد داد. همچنین از هر گروه صد نفری که به هدایت یا ضلالت باشند نمی پرسند مگر اینکه به همه موارد آنان که چه کسی رهبر آنان و گرداننده ایشان است و کجا فرو می آیند و چه کسی از ایشان کشته می شود و چه کسی به مرگ طبیعی می میرد خبر خواهد داد. این ادعا که علی علیه السلام کرده است نه ادعای ربوبیت است و نه ادعای پیامبری بلکه می گفته است پیامبر (ص) او را به این امور خبر داده است.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 361

ما اخباری را که علی علیه السلام داده است آزموده و آن را مطابق با حقیقت یافته ایم. به همین سبب استدلال می کنیم که ادعای علی (ع) راست و صدق است، همچون خبری که در مورد خود داده و گفته است ضربتی بر سرش زده خواهد شد که ریش او از آن خضاب خواهد شد. و خبر دادن او از کشته شدن پسرش حسین علیه السلام و آنچه به هنگام عبور از سرزمین کربلاء اظهار فرموده است، و خبر دادن او به اینکه معاویه پس از او پادشاهی خواهد کرد و مسائل حجاج و یوسف بن عمر و آنچه از اخبار خوارج در نهروان گفته بود و خبر دادن او به یارانش که کدامیک از ایشان کشته و کدام بر دار کشیده خواهند شد، و خبر دادن از جنگهای جمل و صفین و نهروان و خبر دادن از شمار سپاهیانی که به هنگام حرکت او به بصره از کوفه به یاری او خواهند آمد و پیشگویی او در مورد عبد الله بن زبیر که فرمود: «حیله گری کینه توز است. آهنگ کاری دارد که به آن نمی رسد. دام دین برای شکار دنیا می گستراند و سپس بر دار کشیده قریش خواهد بود» و خبر دادن علی (ع) از نابودی بصره با طغیان آب، هلاک شدن مردم آن بار دیگر به دست «زنج»-  که قومی در این کلمه تصحیف کرده و آن را «ریح» [باد و طوفان ] خوانده اند-  و خبر دادن ظهور پرچمهای سیاه از ناحیه خراسان و نام بردن او از گروهی از خراسانیان که به بنی رزیق با تقدیم رای بدون نقطه بر زای نقطه دار معروف اند و آنان خاندان مصعب هستند که طاهر بن حسین و فرزندانش از ایشان اند و اسحاق بن ابراهیم که اینان و افراد پیش از ایشان همگی از داعیان حکومت بنی عباس بوده اند. و خبر دادن علی علیه السلام از اینکه گروهی از فرزند زادگان او در طبرستان ظاهر می شوند و به حکومت می رسند-  همچون ناصر و داعی و دیگران-  که در این باره چنین فرموده است: «همانا برای آل محمد در طالقان گنجینه یی است که هر گاه خداوند بخواهد آن را آشکار می فرماید تا به فرمان خدا قیام و مردم را به دین خدا فرا خواند» و خبر دادن از کشته شدن محمد، نفس زکیه در مدینه که درباره او فرموده است: «او نزدیک احجار الزیت کشته می شود». و خبر دادن در مورد برادر محمد، یعنی ابراهیم، که در منطقه «باخمرا» کشته خواهد، یا این عبارت که «او پس از پیروز شدن کشته و پس از

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 362

غالب شدن مغلوب می شود» و این گفتار امیر المومنین در مورد همین ابراهیم که فرمود: «تیری ناشناخته به او می رسد که مرگش در آن است. بدبختا آن تیر زننده، دستش شل و بازویش ناتوان باد» و خبر دادن او از کشته شدگان منطقه «فخ» و اینکه «آنان بهترین مردم زمین هستند». و خبر دادن او از تشکیل حکومت علوی در مغرب [مراکش ] و تصریح او به نام «کتامة» که ایشان همان گروهی هستند که ابو عبد الله داعی معلم را یاری دادند و گفتار دیگر او که در آن به پدر عبید الله المهدی اشاره کرده و فرموده است: «او نخستین ایشان است و سپس صاحب قیروان که گشاده روی سپید چهره و دارای نسب پاک و خالص و از اعقاب کسی است که «ذو البداء» و پوشیده در رداء است». عبید الله مهدی شخصی سپید چهره بود که سپیدی رویش با سرخی آمیخته و تنومند بود، منظور از ذو البداء اسماعیل پسر امام جعفر صادق-  علیه السلام است و جسد او پس از مرگ پوشیده به رداء بود و پدرش چون اسماعیل مرد، او را در ردایی پوشاند و سران شیعه را کنار جسد او دعوت کرد تا آنرا ببیند و مرگش را بدانند و شبهه ایشان برطرف شود.

خبر دادن علی علیه السلام در مورد آل بویه و گفتارش درباره آنان که از آن جمله این است: «و از ناحیه دیلمان پسران صیادی خروج می کنند» و پدر ایشان ماهیگیر بود که فقط به اندازه قوت روزانه خود و عیالش ماهی می گرفت و با فروش آن روزگار می گذارند و خداوند متعال سه پسر بلا فصل او را پاشاهی داد و ذریه ایشان را چندان پراکنده کرد که به پادشاهی ایشان مثلها زده می شد. گفتار دیگر امیر المومنین علیه السلام درباره آل بویه که فرمود: «سپس کار حکومت ایشان چنان بالا گرفت که زوراء [بغداد] را تصرف و خلیفگان را از خلافت خلع کرد». کسی پرسید: ای امیر المومنین، مدت پادشاهی آنان چه اندازه خواهد بود فرمود: «صد سال یا اندکی بیشتر». و این گفتار او در مورد ایشان: «و آن اسرافکار خوشگذران را که پسرکی است که دست او قطع شده است، پسر عمویش کنار دجله خواهد کشت» که این سخن اشاره به عز الدوله بختیار پسر معز الدوله است، یک دست

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 363

معز الدوله به سبب گریز و سستی در جنگ او قطع شده بود، و پسرش عز الدوله اسرافکار و خوشگذرانی بود که زن باره و باده گسار بود و پسر عمویش عضد الدوله-  فنا خسرو او را در ناحیه قصر الحبص [کاخ گچ ] کنار دجله در جنگ کشت و پادشاهی او را از او ربود. و اینکه فرموده است آنان خلیفگان را خلع می کنند» همین گونه بوده است که معز الدوله «مستکفی» را از خلافت خلع و به جای او «مطیع» را گماشت و بهاء الدوله پسر عضد الدوله «طائع» را از خلافت خلع کرد و «قادر» را به خلافت نشاند و مدت پادشاهی آل بویه نیز چنان بود که علی علیه السلام خبر داده بود. خبر دادن او به عبد الله بن عباس-  رحمه الله-  که حکومت به فرزندان او منتقل خواهد شد و چنین بود که چون علی پسر عبد الله بن عباس متولد شد پدرش او را به حضور علی (ع) آورد. امیر المومنین او را گرفت و با آب دهان خویش دهان کودک را خیس کرد و با یک دانه خرما که آن را قبلا در دهان خیس کرده بود کام او را برداشت و او را به پدرش باز داد و فرمود: این پدر پادشاهان را بگیر. همین روایت که آوردیم صحیح است و آن را ابو العباس مبرد در کتاب الکامل خود آورده است و روایتی که شمار خلیفگان در آن ذکر شده است صحیح نیست و از کتاب مورد اعتماد نقل نشده است. و چه بسیار اخبار غیبی که بیان فرموده و همینگونه صحیح بوده است که اگر بخواهیم همه را بیاوریم باید جزوه های بسیار به آن اختصاص دهیم و کتابهای سیره آن اخبار را به صورت مشروح آورده اند.

اگر بگویی، به چه سبب مردم به مناسبت این اخبار غیبی که صدق و راستی

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 364

آن را مشاهده کردند در مورد علی علیه السلام غلو و ادعای الوهیت کردند و حال آنکه در مورد رسول خدا (ص) اخبار غیبی راست و درست را از آن حضرت می شنیدند و یقین پیدا می کردند چنین غلو نکرده و درباره ایشان مدعی الوهیت نشده اند، حال آنکه پیامبر بدین امر سزاوارتر بود زیرا او اصل مورد اطاعت است و معجزات آن حضرت بزرگتر و اخبار غیبی ایشان بیشتر بوده است.

می گویم: کسانی که افتخار مصاحبت با رسول خدا (ص) را داشتند و معجزات ایشان را دیدند و اخبار غیبی راست و منطبق بر حقیقت را آشکارا می شنیدند و می دیدند مردمی به مراتب اندیشمندتر و خردمندتر و عاقلتر از این گروه کم خرد و کوته اندیش بودند که امیر المومنین علیه السلام را در آخرین روزهای زندگی اش درک کردند. مانند عبد الله بن سبا و یاران او، و اینان در سستی بینش و ناتوانی عقل مشهور بودند و شگفت نیست که امثال ایشان معجزات را چنان که شاید و باید درک نکنند و معتقد شوند که جوهر الهی در ذات چنان شخصی حلول کرده است که در معتقدات ایشان چنین کارها از بشر جز حلول جوهر الهی در او صورت نمی گیرد.

وانگهی گفته شده است: گروهی از این افراد از نسل مسیحیان و یهودیان هستند که از پدران و نیاکان خویش حلول جوهر الهی را در پیامبران و سران خود شنیده اند و در مورد علی علیه السلام نیز چنان اعتقادی پیدا کرده اند. ممکن است اصل این اعتقاد از گروهی ملحد باشد که خواسته اند این گونه الحاد را با اسلام بیامیزند و چنین اعتقاد پیدا کرده اند، و اگر همین گروه به روزگار پیامبر (ص) هم بودند، برای آنکه مسلمانان را گمراه کنند و در دل ایشان شبهه پدید آوردند، در مورد ایشان نیز همین سخن را می گفتند، و میان اصحاب پیامبر نظیر ایشان نبوده است. هر چند میان آنان هم منافقان و زندیقانی بوده اند ولی به چنین فتنه یی راه نبرده اند و چنین کید و مکری بر خاطرشان خطور نکرده است.

دیگر از تفاوتهایی که میان این گروه و اعراب معاصر رسول خدا (ص) به نظر من می رسد، این است که این عراقیان بویژه ساکنان کوفه و طینت مردم عراق این است که میان ایشان همواره صاحبان مکتبهای فکری عجیب و مذاهب نو ظهور پدید می آیند و مردم این اقلیم مردمی دقیق و اهل نظرند و همواره درباره آراء و عقاید بحث می کنند و نسبت به مذاهب معترض اند. به روزگار خسروان ساسانی از میان

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 365

ایشان افرادی چون مانی، دیضان، و مزدک و کسان دیگری جز ایشان ظهور کرده اند، حال آنکه طینت و اذهان حجازیان بدینگونه نیست و آنچه بر مردم حجاز غلبه دارد شتابزدگی و خشونت طبیعت و بیقراری است و کسانی از ایشان هم که شهرنشین هستند، نظیر مردم مکه و مدینه و طائف، سرشت ایشان نیز، به علاقه مجاورت، نزدیک و شبیه سرشت صحرانشینان است و از دیرباز میان ایشان حکیم و فیلسوف و صاحبنظر و اهل جدل و ستیز نبوده است و کسی ایجاد شبهه نمی کرده و مذهب تازه یی نمی آورده است. به همین جهت می بینیم که سخنان غلات از مردم ناحیه عراق و کوفه برخاسته است که علی علیه السلام میان آنان مدتی ساکن بوده است نه در ایام اقامت او در مدینه که بیشتر عمر خود را آنجا گذارانده است. و این فرقی است که بین پیامبر (ص) و علی (ع) در این باره به نظر من رسیده است.

[ابن ابی الحدید سپس درباره عبارات دیگر این خطبه توضیحات لغوی و معنوی داده است و درباره این گفتار امیر المومنین که فرموده است «فعند ذلک تود قریش بالدنیا و ما فیها لو یروننی مقاما واحدا و لو قدر جزر جزور لاقبل منهم ما اطلب الیوم بعضه فلا یعطوننیه» (در آن هنگام قریش دوست خواهد داشت در قبال دنیا و آنچه در آن است یک بار هر چند به اندازه کشتن شتری مرا ببیند تا از ایشان آنچه را که امروز بخشی از آنرا می خواهم و نمی دهند بپذیرم)] می گوید: این سخن خبر دادن از ظهور سیاه جامگان [دارندگان رایت سیاه ] و انقراض پادشاهی بنی امیه است و همان گونه که خبر داده بود صورت گرفت و همین گفتار او، که درودهای خدا بر او باد، منطبق با واقع بود و همه مورخان نقل کرده اند که مروان بن محمد در جنگ زاب همین که عبد الله بن علی بن عبد الله عباس را در صف خراسانیان مقابل خویش دید گفت: دوست می داشتم زیر این رایت به جای این جوان علی بن ابی طالب حضور می داشت. و این داستان طولانی و مشهور است. این خطبه را گروهی از مورخان و سیره نویسان نقل کرده اند و خطبه یی متداول و نقل شده در حد تواتر است. علی علیه السلام این خطبه را پس از پایان یافتن جنگ نهروان ایراد فرموده است و در آن نیز عباراتی است که سید رضی-  رحمه الله نقل نکرده است. از جمله این گفتار علی علیه السلام که فرموده است:

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 366

«هیچ کس جز من یارای آن نداشت که بر آن کار قیام کند و اگر من میان شما نمی بودم هرگز با اصحاب جمل و نهروان جنگ نمی شد، و به خدا سوگند، اگر نه این است که بیم آن دارم توکل و اعتماد بر گفته من کنید و عمل را رها سازید به شما می گفتم که خداوند بر زبان پیامبرتان (ص) چه پاداشی بر کسی که به گمراهی ایشان و هدایت ما دانا باشد و با آنان جنگ کند قرار داده است. پیش از آنکه مرا از دست دهید از من بپرسید که من بزودی می میرم یا کشته می شوم، نه، که کشته می شوم، چه چیز شقی ترین امت را از خضاب کردن این به خون بازداشته است» و دست به ریش و سر خود نهاد.

بخشی دیگر از این خطبه در مورد بنی امیه است که ضمن آن فرموده است: «اهل باطل این ملت بر اهل حق آن غلبه پیدا می کنند و پیروز می شوند آنچنان که جهان انباشته از جور و ستم و عدوان و بدعتها می شود تا آنکه خداوند جبروت آن حکومت و پایه هایش را درهم می شکند و میخهای آنرا بیرون می کشد، همانا که شما آن حکومت را درک می کنید در آن حال قومی را که اصحاب درفشهای بدر و حنین بوده اند یاری دهید تا به شما پاداش داده شود و دشمن آنان را یاری مدهید که در آن صورت بلا شما را از پای درخواهد آورد و بدبختی به شما خواهد رسید.» و از همین خطبه است: «مگر همچون انتصار بنده از صاحب خودش که چون او را ببیند ناچار از او فرمان می برد و چون غایب باشد دشنامش می دهد، و به خدا سوگند اگر آنان شما را زیر سنگها پراکنده سازند باز خداوندتان شما را برای بدترین روزی که بهره ایشان است جمح خواهد فرمود.» و از همین خطبه است: «در آن حال به اهل بیت پیامبرتان بنگرید، اگر آنان بر زمین نشستند شما هم بر زمین بنشینید و اگر از شما یاری خواستند یاری شان دهید و خداوند فتنه را به مردی از خاندان ما از میان برمی دارد. پدرم فدای پسر بهترین کنیزان باد که به آن ستمگران چیزی جز شمشیر نمی دهد، آن هم با سراسیمگی آنان، هشت ماه شمشیرش را از دوش خود برنمی دارد تا آنجا که قریش می گویند: اگر این از پسران و اعقاب فاطمه می بود بر ما رحمت می آورد. خداوند او را به جان بنی امیه می افکند تا آنان را در هم شکسته و ریز ریز کند. «هر جا در آیند نفرین شدگان اند. گرفته می شوند کشته می شوند کشته شدنی، سنت خداوند در مورد آنانکه از این پیش درگذشته و هرگز برای سنت خداوند دگرگونی نیابی.»

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 367

و اگر گفته شود: چرا علی فرموده است: «اگر من میان شما نبودم با اصحاب جمل و نهروان جنگ نمی شد» و از جنگ صفین نام نبرده است در پاسخ گفته خواهد شد: زیرا در مورد اصحاب جمل و نهروان شبهه قوی بود و طلحه و زبیر به بهشت وعده داده شده بودند و به عایشه هم وعده داده شده بود که در آخرت هم مانند دنیا همسر پیامبر خواهد بود. حال طلحه و زبیر در پیشگامی در مسلمانی و جهاد و هجرت هم معلوم بود، همچنین حال عایشه در محبت پیامبر (ص) به او و ستودنش و نزول قرآن درباره اش معلوم بود. اهل نهروان هم همگی اهل قرآن و عبادت و کوشش و رویگردان از این جهان و متوجه به امور آخرت بودند و ایشان پارسایان و قاریان قرآن عراقیان بودند، اما معاویه فاسق و تبهکاری بود که به انحراف از اسلام و کمی توجه به دین مشهور بود، همچنین یار و یاورش عمرو بن عاص و سفلگان و سبکسران و بیخردان شامیان که با آن دو بودند و از آن دو پیروی می کردند چنان بودند که جواز جنگ با ایشان و روا بودن کشتن ایشان بر کسی پوشیده نبود و این بر خلاف احوال اصحاب جمل و نهروان است.

و اگر گفته شود: این مردی که به وجود او وعده داده شده و علی (ع) در مورد او فرموده است: «پدرم فدای پسر بهترین کنیزان باد» کیست؟ گفته خواهد شد: امامیه چنین می پندارند که او امام دوازدهم ایشان و پسر کنیزی به نام نرجس است، ولی یاران معتزلی ما می پندارند که او از اعقاب فاطمه (ع) است که در آینده متولد خواهد شد و مادرش کنیزی است و اینک آن شخص موجود نیست.

و اگر گفته شود چه کسی از بنی امیه در آن هنگام زنده خواهد بود که علی (ع) در مورد آنان و انتقام این مرد از ایشان چنین فرموده است تا آنجا که ایشان تقاضا می کنند و دوست می دارند که کاش خود علی علیه السلام به عوض آن مرد عهده دار کار ایشان باشد، گفته می شود: امامیه معتقد به رجعت هستند و چنین می پندارند که چون امام منتظر ایشان ظهور کند قومی از بنی امیه و دیگران عینا به جهان بر می گردند و امام منتظر دستهای گروهی از ایشان را خواهد برید و به چشم گروهی از ایشان میل خواهد

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 368

کشید و برخی را بردار خواهد آویخت و از همه دشمنان آل محمد (ص) و متقدم و متاخرشان انتقام خواهد گرفت.

ولی یاران معتزلی ما چنین می پندارند که خداوند متعال در آخر الزمان مردی از فرزند زادگان فاطمه علیها السلام را که اکنون موجود نیست خواهد آفرید و او زمین را از عدل و داد آکنده خواهد کرد آن چنان که آکنده از جور و ستم است و او از ستمگران انتقام خواهد کشید و به سخت ترین صورت آنان را عقاب خواهد کرد، و همچنین که در این خبر و اخبار دیگر آمده است مادرش کنیزی است و نام آن مرد همچون نام رسول خدا (ص) محمد است و او هنگامی ظاهر می شود که بر بیشتر نواحی اسلام پادشاهی از اعقاب بنی امیه یعنی سفیانی که در اخبار صحیح به وجود او وعده داده شده است و از اعقاب ابو سفیان بن حرب است پادشاهی خواهد داشت، و آن امام فاطمی آن پادشاه و پیروان بنی امیه او را خواهد کشت و در این هنگام مسیح علیه السلام از آسمان فرو می آید و نشانه های رستاخیز آشکار می گردد و تکلیف برداشته می شود و هنگام نفخ صور و قیام اجساد فرا می رسد همانگونه که کتاب عزیز بر آن گویاست.

و اگر گفته شود شما در گذشته گفتید درباره سفاح و عمویش عبد الله بن علی و سیاه جامگان چنین وعده یی داده شده است و آنچه اینک می گویید مخالف آن است، گفته خواهد شد: آن سخن تفسیری بود که سید رضی رحمه الله از سخن علی (ع) در نهج البلاغه کرده است و این تفسیر و شرحی که ما کردیم بخشی است که سید رضی آنرا نیاورده و مربوط به جمله «پدرم فدای پسر بهترین کنیزان باد» و «و اگر این از اعقاب فاطمه می بود بر ما رحم می کرد» است و میان این دو شرح و تفسیر تناقضی نیست.