[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و فیها ینبّه أمیرَ المؤمنین علی فضله و علمه و یبیّن فتنة بنی أمیة:
أَمَّا بَعْدَ حَمْد اللَّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ، أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِئَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ کَلَبُهَا؛ فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی، فَوَ الَّذی نَفْسی بیَدهِ لَا [تَسْأَلُونَنِی] تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْءٍ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدی مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بنَاعِقِهَا وَ قَائِدهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِکَابهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ یُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ یَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً، وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِی وَ نَزَلَتْ بکُمْ کَرَائِهُ الْأُمُورِ وَ حَوَازبُ الْخُطُوب، لَأَطْرَقَ کَثِیرٌ مِنَ السَّائِلِینَ وَ فَشلَ کَثِیرٌ مِنَ الْمَسْئُولِینَ، وَ ذَلِکَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُکُمْ وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ وَ [کَانَتِ] ضَاقَتِ الدُّنْیَا عَلَیْکُمْ ضِیقاً، تَسْتَطِیلُونَ مَعَهُ أَیَّامَ الْبَلَاءِ عَلَیْکُمْ، حَتَّی یَفْتَحَ اللَّهُ لِبَقِیَّةِ الْأَبْرَارِ مِنْکُمْ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 227-215
و من خطبة له علیه السلام و فیها ینبّه أمیرالمؤمنین علی فضله و علمه و یبیّن فتنة بنی امیّه.
امام علیه السلام در این خطبه از فضل و آگاهی های خود و (عمدتاً) از فتنه های بنی امیّه خبر می دهد
.
خطبه در یک نگاه:
امام علیه السلام در این خطبه بیش از هر چیز به فتنه هایی توجّه می کند که مسلمانان در پیش داشتند و راه خلاصی از آن را شرح می دهد و به عنوان یک رهبر آگاه و صادق،
هشدارهای لازم را به مردم درباره بدترین فتنه ها که فتنه بنی امیّه است می دهد
:
فتنه های کور و ظلمانی و بلاهای فراگیر و وحشتناک که بر اثر حکومت بنی امیّه، صغیر و کبیر را در بر می گیرد؛ فتنه هایی که تا امام علیه السلام در حیات است، جلوی آن را گرفته، ولی بعد از امام علیه السلام رخ می دهد؛ فتنه هایی که وقتی مردم حق نشناس در آن غوطه ور شدند، آروز می کنند ای کاش یک بار دیگر علی در میان آنها می آمد و سُکّان کشتی نجات امّت را در دست می گرفت
!
در بخش کوتاه دیگری از این خطبه، از آگاهیهای خویش و ارتباط و پیوند با عالم غیب و سیراب شدن از سرچشمه وحی، سخن می گوید و جمله معروف و مشهور فَاسْأَلوُنِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی؛ پیش از آنکه مرا از دست دهید، هر چه می خواهید از من بپرسید را بیان می کند که به گفته ابن عبدالبرّ در کتاب استیعاب گروهی از راویان و محدّثان تصریح کرده اند که احدی از صحابه این جمله را نگفت (چرا که از این بیم داشتند مردم سؤالاتی مطرح کنند که آنها پاسخ آن را نداشته باشند).
من چشم فتنه را کور کردم!
امام(علیه السلام) در نخستین بخش این خطبه - بعد از حمد و ثنای الهی - مردم را مخاطب ساخته می فرماید:
«ای مردم! من چشم فتنه را کور کردم و کسی جز من بر این کار جرأت نداشت، بعد از آنکه ظلمتِ فتنه ها، در همه جا گسترده شد و به آخرین درجه شدّت رسید!». (أَمَّا بَعْدَ حَمْد اللهِ، وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ، أَیُّهَا النَّاسُ! فَإِنِّی فَقَأْتُ(1) عَیْنَ الْفِتْنَةِ، وَ لَمْ یَکُنْ لِیَجْتَرِیءَ عَلَیْهَا أَحَدٌ غَیْرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیْهَبُهَا،(2) وَ اشْتَدَّ کَلَبُهَا(3)).
در این که منظور از فتنه در این عبارت کدام فتنه است؟ جمعی از «شارحان نهج البلاغه» آن را اشاره به فتنه جنگ جمل دانسته اند; چرا که افراد ساده لوح و حتّی آنها که در درجه متوسّطی از علم و ایمان بودند، در آن حیران شده بودند که آیا می شود با گروهی که ظاهراً مسلمانند - و به اصطلاح - اهل قبله اند، جنگید؟! گروهی که بعضی از صحابه معروف و مشهور مانند «طلحه» و «زبیر» در میان آنهاست و گروهی که همسر رسول خدا «عایشه» زمامدار آن است; هر چند این جنگ و پیکار، بعد از اتمام حجّت فراوان و عدم تسلیم در برابر حق بوده باشد. وانگهی، بعد از غلبه بر آنها، آیا می توان اموال آنها را به غنیمت گرفت؟ با اسیرانشان باید چه کرد؟
ولی امام که می دانست اگر این پیمان شکنی و شقّ عصای مسلمین ادامه یابد، فتنه و آشوب سراسر کشور اسلام را خواهد گرفت و شاید چیزی از اسلام و میراث پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) باقی نماند; نخست به اتمام حجّت برخاست و با ملاقات ها و گفتگوهای پی در پی آنها را از عواقب این امر بر حذر داشت و چون نپذیرفتند چاره ای جز توسّل به زور نبود; به همین دلیل، با قاطعیّت و بدون هیچ گونه شک و تردید، بر آنها تاخت و آتش جنگ جمل را خاموش نمود.
بعضی دیگر، فتنه «خوارج » در «نهروان» را نیز در مفهوم جمله بالا وارد دانسته اند; چرا که «خوارج» علی رغم آلودگی و انحراف باطنی و حماقتشان، ظاهری آراسته داشتند و حتّی غالباً به واجبات و مستحبّات کوچک نیز، اهمیّت می دادند; لذا بسیاری از ساده دلان در مبارزه با آنان، تردید به خود راه می دادند. امام چشم این فتنه را که برخاسته از کج اندیشی ها و اعمال منافقانه خوارج بود نیز، کور کرد.
بعضی دیگر، فتنه «معاویه»، شامیان و جنگ صفیّن را - که از همه اینها گسترده تر بود و امام تا سر حدّ پیروزی آن را رهبری فرمود، و اگر سستی و نادانی گروهی از فریب خوردگان پیش نیامده بود، آن هم برای همیشه پایان می یافت - در مفهوم جمله بالا داخل می دانند.
بعضی از «شارحان» نیز فتنه را، به مفهوم عامّی گرفته اند و معتقدند این فتنه ها از زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در جنگ بدر آغاز شد و در غزوات دیگر ادامه یافت و بعد از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به صورت خطرناکتر، ظهور و بروز کرد و تا زمان «عثمان» ادامه یافت و بعد از بیعت مردم با آن حضرت به اَشکال دیگری نمایان گشت و امام گاه با شمشیر، گاه با صبر و شکیبایی، گاه با آگاهی رسانی و گاه با فریادها و هشدارها، چشم فتنه ها را نابینا کرد.
ولی تفسیر اوّل (اشاره به جنگ جمل) با تعبیرات خطبه، مناسبتر به نظر می رسد.
تعبیر به «عَیْنَ الْفِتْنَةِ» نشان می دهد که امام فتنه را به هیولای وحشتناکی تشیبه کرده، که وقتی چشم او را کور کنند، قدرت فعّالیت از او گرفته می شود و در ضمن اشاره به این نکته نیز می تواند باشد که امام در مبارزه با فتنه ها، به سراغ مرکز اصلی فتنه و توطئه می رفت، نه شاخ و برگها; زیرا، هنگامی که مرکز فتنه، متلاشی شود بقیّه اعوان و انصار فتنه گران، خود به خود متلاشی خواهند شد و این، بهترین راه برای از بین بردن فتنه ها، با ضایعات کمتر است.
سپس امام(علیه السلام) در این زمینه به سراغ نکته بسیار مهمّی می رود و برای بیان آن، این گونه آغاز می کند. می فرماید: «از من سؤال کنید (و آنچه را می خواهید درباره سرنوشت آینده از من بپرسید) پیش از آن که مرا از دست دهید». (فَاسْأَلُونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی).
همان گونه که در سابق نیز اشاره شد، به گفته محقّقان، هیچ کس را یارای این سخن، جز علی بن ابی طالب(علیه السلام) نبوده است! چرا که آگاهی او بر مسائل گذشته و حال و آینده، به قدری گسترده بود که پاسخ هر سؤالی را، از معارف و احکام و حوادث گوناگون آماده داشت و این علم و دانشی بود که از پیامبر آموخته بود و پیامبر از سرچشمه وحی فرا گرفته بود و الهامات الهیّه و تأییدات روح القدس بر قلب پاک امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز، آن را گسترش می داد و برآن تأکید می نمود.
جمعی از «مورّخان» از افرادی نام برده اند که به خاطر غرور آمیخته با ناآگاهی، در این میدان گام نهادند و ندای «سَلوُنِی» سر دادند; ولی به زودی رسوا و سرشکسته شدند و مدّعای خود را پس گرفتند! از جمله «ابن جوزی» (دانشمند معروف قرن ششم) روزی بر منبر همین جمله «سَلوُنِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» را در برابر مردم گفت، ناگهان زنی از میان جمعیت برخاست رو به سوی او کرده گفت: «در روایات آمده که علی(علیه السلام) در یک شب برای مراسم کفن و دفن «سلمان فارسی» به «مدائن» آمد و بلافاصله بازگشت» ابن جوزی گفت: «آری چنین روایتی نقل شده است». زن گفت «این را هم می دانیم که جنازه «عثمان» که در نزدیکی امام بود سه روز در مزابل افتاده بود و علی(علیه السلام) کاری نکرد;» ابن جوزی گفت: «آری! چنین بوده است» زن گفت: «باید یکی از این دو کار اشتباه باشد» (در واقع زن می خواست اعتقاد ابن جوزی را در مورد عثمان تخطئه کند) ابن جوزی از پاسخ فرو ماند و تنها به این قناعت کرد که به آن زن گفت: «اگر بدون اجازه همسرت از خانه بیرون آمدی لعنت خدا بر تو باد و اگر با اجازه شوهرت بود لعنت خدا بر او باد!» زن با خون سردی گفت: «بگو ببینم خارج شدن عایشه برای جنگ با علی(علیه السلام) (در واقعه جمل) به اذن پیامبر بود، یا بدون آن!» (اشاره به اینکه پیامبر اکرم از قبل پیش بینی کرده بود و او را نهی فرمود.) ابن جوزی خاموش ماند و قدرت بر پاسخ نداشت.(4)
شبیه این واقعه درباره بعضی دیگر نقل شده است.
سپس امام(علیه السلام) بعد از ذکر این مقدّمه چنین می فرماید: «سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست! از هیچ حادثه ای که از امروز تا دامنه قیامت واقع می شود از من سؤال نمی کنید (مگر این که پاسخ آن را آماده دارم) و همچنین درباره هیچ گروهی که حتّی یک صد نفر را هدایت یا گمراه می کنند پرسش نمی کنید، مگر اینکه از دعوت کننده و رهبر و کسی که آنها را به پیش می راند و از جایگاه خیمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها و کسانی که از آنها کشته می شوند، یا به مرگ طبیعی می میرند، (از همه اینها) شما را آگاه می سازم.» (فَوَ الَّذی نَفْسی بَیَدهِ! لاَ تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْء فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ السَّاعَةِ، وَ لاَ عَنْ فِئَة تَهْدی مِئَةً وَ تُضِلُّ مِئَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُکُمْ بنَاعِقِهَا،(5) وَ قَائِدهَا وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ(6) رِکَابهَا، وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا، وَ مَنْ یُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلا، وَ مَنْ یَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً).
بسیارند کسانی که ممکن است مسائلی را به صورت مبهم و کلّی در آینده ای نزدیک پیش بینی کنند و این کاری است که سیاستمداران، در مسایل مربوط به اطراف عصر خود، همیشه دارند و ممکن است گاهی صحیح و گاهی اشتباه از آب درآید; ولی پیش بینی دقیق جزئیّات با تمام مشخصّات، آن هم در زمان های بسیار دور، برای هیچ کس ممکن نیست، جز آنها که با سرچشمه وحی ارتباطی دارند و از علم بی پایان پروردگار، مدد می گیرند و جالب این است که امام(علیه السلام) در جمله های بالا از یک سو، تأکید بر این دارد که من تمام حوادث آینده را تا دامنه قیامت می توانم برای شما پیش گویی کنم و از سوی دیگر اشاره به تمام جزئیّات آنها می کند. چیزی که برای غیر پیغمبر و کسانی که از علوم خاص او بهره دارند، امکان پذیر نیست.
در اینجا فوراً این سؤال به ذهن می آید که آیا پیامبر یا امام، علم غیب - آن هم به این گستردگی - می توانند داشته باشند، با اینکه قرآن با صراحت می گوید: «قُلْ لاَ یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّموتِ وَ الأَرْضِ الْغَیْبَ إلاَّ اللهُ; بگو کسانی که در آسمان و زمین هستند جز خدا از غیب آگاه نیستند»(7).
این سخن پاسخ روشن و معروفی دارد که هم از آیات قرآن استفاده می شود و هم در کلمات خود آن حضرت آمده است و آن اینکه علم غیب به صورت ذاتی مخصوص خداست ولی خداوند هر مقدار از آن را لازم بداند در اختیار اولیاء الله می گذارد; همان گونه که در آیه 26 - 27 سوره «جنّ» می خوانیم: «عَالِمُ الْغَیْب فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُول; خداوند عالم به امور پنهانی است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی کند، مگر رسولی که او را برگزیده و از وی راضی شده است».
به زودی در کلام خود امام(علیه السلام) - به خواست خدا - می خوانیم هنگامی که امام(علیه السلام) از پاره ای از حوادث آینده خبر داد و کسی همین سؤال را مطرح کرد امام(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: «لَیْسَ هُوَ بعِلْمِ غَیْب، وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمُ مِنْ ذی عِلْم; این علم غیب نیست; بلکه آموزشی است از صاحب علم». اشاره به اینکه علم غیب ذاتی، مخصوص خداست و علم من جنبه اکتسابی دارد; من همه این امور را از پیامبر آموختم و او از خداوند متعال (شرح بیشتر این سخن، ذیل همان خطبه خواهد آمد).
به هر حال، هیچ کس بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) جز امام امیرمؤمنان(علیه السلام) چنین سخنی را نگفته و نمی توانسته است بگوید; ولی امام این سخن را فرموده و بارها پیش گویی هایی کرده که عیناً واقع شده است.
«ابن ابی الحدید» در «شرح نهج البلاغه» خود فصلی تحت عنوان «امور غیبی که امام از آن خبر داد، سپس تحقّق یافت» در ذیل همین خطبه آورده است که در بحث نکات، اشاره ای به آن خواهیم داشت.
تعبیر امام در جمله های بالا به «وَ لاَعَنْ فِئَة تَهْدی مِئَةً...» اشاره به این است که نه تنها از گروهها و لشکرهای انبوه، که در آینده حادثه می آفرینند، با خبرم; بلکه حتّی از گروهک های کوچک که هیچ کس نمی تواند درباره آن پیش گویی داشته باشد - به برکت تعلیم الهی - با خبر هستم!
سپس امام(علیه السلام) به دو نکته دیگر در این زمینه اشاره می کند:
نخست، برای تشویق هر چه بیشتر آنها به سؤال کردن از مسائلی سرنوشت ساز، می فرماید: «اگر مرا از دست دهید سپس ناراحتی های زندگی و مشکلات بر شما فرو بارد (و برای یافتن راه حلّ به این و آن متوسّل شوید) بسیاری از پرسش کنندگان سر به زیر می افکنند و در حیرت فرو می روند، (چرا که پاسخگویی نمی یابند;) و بسیاری از مسئولان (آنها که مورد پرستش واقع می شوند،) از پاسخ فرو می مانند».
(وَ لَوْ فَقَدْتُمُونی وَ نَزَلَتْ بکُمْ کَرَائِهُ(8) الأُمُورِ، وَ حَوَازبُ(9) الْخُطُوب، لاََطْرَقَ کَثِیرٌ مِنَ السَّائِلِینَ، وَ فَشلَ کَثِیرٌ مِنَ المَسْؤُولِینَ).
اشاره به اینکه، تا من در میان شما هستم از مسائل سرنوشت ساز خود سؤال کنید; چرا که بعد از من دیگران نمی توانند پاسخ درستی به شما بدهند; لذا در کار خود فرو می مانید و پشیمان می شوید.
دیگر اینکه، یک اشاره اجمالی به طوفانها و بحرانهایی که در پیش است می کند، تا خود را برای آن آماده سازند و در عین حال نوید فتح و پیروزی به نیکان می دهد. می فرماید: «این حوادث و بلاها هنگامی روی می دهد که جنگ بر شما طولانی شود و (برای کوبیدن شما) دامن به کمر زند و دنیا آنچنان بر شما تنگ گردد که ایّام بلا را بسیار طولانی بشمرید (و سخت بی تابی کنید، و این وضع همچنان ادامه می یابد) تا زمانی که خداوند پرچم فتح و پیروزی را برای باقیمانده نیکانِ شما، به اهتراز درآورد». (وَ ذلِکَ إِذَا قَلَّصَتْ(10) حَرْبُکُمْ، وَ شَمَّرَتْ(11) عَنْ سَاق، وَ ضَاقَتِ الدُّنْیَا عَلَیْکُمْ ضِیقاً، تَسْتَطِیلُونَ مَعَهُ أَیَّامَ الْبَلاءِ عَلَیْکُمْ، حَتَّی یَفْتَحَ اللهُ لِبَقِیَّةِ الأَبْرَارِ مِنْکُمْ).
امام در واقع پیش بینی روشنی از سیطره حکّام جنایتکار بنی امیّه بر اموال و نفوس و سرزمین های اسلامی می کند که هر کس با آنها اندک مخالفتی داشت، با شدیدترین ضربات سرکوب می شد و آمار جنایتها و اعمال غیر انسانی آنها از حد وحصر بیرون است و تعبیر «ضَاقَتِ الدُّنْیَا عَلَیْکُمْ ضِیقاً; دنیا بر شما شدیداً تنگ خواهد شد» کاملا بر این حکومت سیاه، صادق بود.
تعبیر به «فتح و پیروزی نیکان» ممکن است اشاره به زوال حکومت جابر بنی امیّه باشد که مسلمانان برای مدّتی نفسی آسوده کشیدند; چرا که هنوز عبّاسیان قدرت و قوّتی پیدا نکرده بودند. و نیز ممکن است اشاره به حکومت جهانی حضرت مهدی(علیه السلام) باشد، که به تمام ظلم و بی عدالتی ها و جنایات جنایتکاران پایان می دهد.
نکته:
پیشگویی های شگفت انگیز امام(علیه السلام):
نهج البلاغه پر است از پیشگویی هایی که امام درباره حوادث آینده دارد و گاه چنان جزئیّات آن را شرح می دهد که گویی با چشم، همه آنها را در برابر خود می بیند.
«ابن ابی الحدید» در ذیل خطبه مورد بحث نکته جالبی دارد و آن اینکه می گوید: «امام(علیه السلام) در این خطبه، به خدا سوگند یاد می کند که از هر حادثه ای تا قیامت از او سؤال کنند، از تمام آنها خبر می دهد و حتّی جزئیّات آن را بازگو می کند». سپس می افزاید: «این سخن از آن حضرت نه به معنای ادّعای ربوبیّت است، نه به معنای ادّعای نبوّت; بلکه امام می فرمود اینها را با تعلیم پیامبر فرا گرفته است» و بعد می گوید: «ما این سخن را بارها آزموده ایم و کاملا مطابق واقعیّت دیده ایم و به صدق دعوی آن حضرت پی برده ایم; مانند اِخبار از ضربت خوردن آن حضرت به گونه ای که محاسن مبارکش با خون سرش خضاب شود و اِخبار از قتل امام حسین(علیه السلام) و سخنی را که هنگام عبور از کربلا فرمود و اخبار به حکومت «معاویه» و جریان «حجّاج» و سرانجامِ کار «خوارج» در «نهروان» و اخباری که درباره بعضی از یارانش داد که بعضی کشته می شوند و بعضی به دار آویخته می شوند و خبرهای مربوط به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین و اِخبار از عدّه لشکری که از کوفه به یاری او می آید، در آن هنگام که می خواست برای خاموش کردن فتنه طلحه و زبیر و عایشه به بصره برود و خبری که درباره آینده «عبدالله بن زبیر» داد و ماجرای ویران شدن «بصره» با غرقاب و رفتن به زیرِ آب و هلاک شدن مردم در فتنه «زنج» و نیز پرچم های سیاهی که از سوی خراسان حرکت می کند (جریان ابومسلم و عبّاسیان)...» (و اخبار فراوان دیگری که ابن ابی الحدید مشروحاً آن را ذکر کرده و ما به خاطر پیش گیری از اطاله سخن آن را تلخیص نمودیم). (12)
این گواهی کسی است که به امامت آن حضرت به عنوان یک پیشوای معصوم اعتقادی ندارد; ولی مسئله از نظر ما بسیار روشن تر است; زیرا ائمه معصومین(علیهم السلام) هم وارث علوم فراوانی از پیامبر اسلام بودند; هم حقایق تازه ای را از قرآن درک می کردند که دیگران درک نمی کنند و هم الهامات غیبی بر قلب آنها وارد می شد. درباره وسعت علم امام باز هم ذیل خطبه های مناسب بحث خواهیم کرد.(13)
پی نوشت:
-
«فَقأت» از مادّه «فَقأ» (بر وزن فقر) به معنای شکافتن دُمل برای بیرون آوردن چرک و خون آن است و هرگاه در مورد چشم به کار رود، به معنای درآوردن یا شکافتن آن می آید که نتیجه آن، کوری است.
-
«غَیْهب» از مادّه «غهب» (بر وزن وهب) به معنای ظلمت و سیاهی شدید است که در مورد شب های کاملا ظلمانی و گاه در مورد حیواناتی کاملا سیاه به کار می رود. ریشه این لغت به معنای غفلت و نسیان آمده است، که تناسب زیادی با تاریکی دارد.
-
«کَلب» (بروزن طلب) از مادّه «کلب» (بر وزن قلب) در اصل به معنای زدن اسب با مهمیز است (شیء نوک تیزی که در کنار چکمه قرار داشته و سوار کاران، برای دواندن اسب ها از آن استفاده می کردند و آن را به شکم اسب می زدند.) به همین تناسب، در مورد حوادث سخت و جنگ های طاقت فرسا و بیماریِ هاریِ سگ، و حمله ور شدن حیوانات درنده، به کار رفته است.
-
منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 74.
-
«ناعق» از مادّه «نعق» (بر وزن ضرب) به معنای فریاد زدن بر حیوانات به منظور حرکت دادن آنها است. به کار بردن این تعبیر در مورد انسان ها، در جایی است که افرادی ناآگاه، با تحریک افراد فاسد و مفسد به حرکت در می آیند.
-
«مُناخ» از مادّه «نَوْخه» به معنای اقامت گرفته شده و «مُناخ» به جایی گفته می شود که شتر را در آنجا می خوبانند و سپس به عنوان کنایه، به معنای وسیعتری، یعنی محلّ اقامت، بکار رفته است.
-
سوره نمل، آیه 65. (در آیات متعدّد دیگری شبیه به این مضمون نیز آمده است).
-
«کرائه» جمع «کریهه» به معنای شیء ناپسند است.
-
«حوازب» جمع «حازب» به معنای کار مشکل و پیچیده از مادّه «حزب» (بر وزن جذب) به معنای شدّت است.
-
«قَلَص» از مادّه «قلوص» (به معنای پریدن و جستن) گرفته شده و «قَلَّص» (با تشدید) به معنای استمرار و ادامه یافتن است.
-
«شَمّر» از مادّه «تشمیر» در جایی گفته می شود که انسان دامن را به کمر می زند و برای انجام کاری مهیّا و آماده می شود و «شمْر» به معنای افراد جدّی و مجرّب و نیز به معنای افراد شرور آمده است.
-
برای آگاهی بیشتر، به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 47 - 50 مراجعه شود.
سند خطبه: ابن ابی الحدید در شرح این خطبه می گوید: این خطبه را بسیاری از مورّخان در کتب خود آورده اند؛ خطبه ای است معروف و مستفیض که علی علیه السلام آن را پس از پایان جنگ با خوارج نهروان بیان فرمود. و در آن جمله هایی است که جز علی علیه السلام آن را بیان نفرموده است. حتّی ابن ابی الحدید مطالبی بیش از آنچه سیّد رضی آورده است، در اینجا نقل می کند که نشان می دهد مرحوم سیّد رضی- مانند موارد دیگر- خطبه را تلخیص و گلچین کرده است.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 57
).
در کتاب مصادر نهج البلاغه نیز آمده است که ابن واضح در تاریخ خود (تاریخ یعقوبی، جلد 2، صفحه 193) و ابونعیم در حلیة الأولیاء و ابن اثیر در نهایه قسمت هایی از این خطبه را آورده اند
.
مرحوم علّامه مجلسی نیز آن را از کتاب الغارات ثقفی نقل کرده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 178
).
از مجموع این نقل ها به خوبی استفاده می شود که این خطبه، از خطبه های معروفی است که در منابع بسیاری آمده است
.