[hadith]عِبَادَ اللَّهِ زنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِیقِ الْخِنَاقِ، وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّیَاقِ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَی نَفْسهِ حَتَّی یَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ، لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 670

قوله علیه السلام: «عباد اللّه إلی آخره»، 

پس از بیان صفات و ویژگیهای حق تعالی، امام (ع) شروع به پند و موعظه و اندرز کرده و فرموده است: «پیش از آن که مورد سنجش اعمال قرار گیرید نفس خویش را بسنجید». مقصود از وزن کردن نفوس در دنیا رسیدگی به اعمال و تطبیق دادن آنها بر ترازوی عدالت است. یعنی دقیقا مراعات حد وسط امور را که از افراط و تفریط بدور است داشته باشند. چه دو طرف افراط و تفریط بمنزله دو کفّه ترازویند که اگر یکی از دو طرف فزونی یابد، نقصان پدید می آید و زیان حتمی است. و منظور از میزان آخرت، طبق نظر متکلّمان که ظاهر شریعت می باشد، مفهومش روشن و نیازی به توجیه و تأویل ندارد. ولی مطابق نظر پویندگان طریقت از صوفیّه، آن چیزی است که امام غزّالی (ره) بدان اشاره کرده است.

برای توضیح مطلب بیان خود غزالی (ره) در این مورد کفایت می کند که فرموده است: وابستگی نفس ببدن، ایجاب می کند، که بدن، همچون حجابی برای درک حقایق امور باشد. و با مرگ، حجاب بدن بر طرف می شود چنان که خداوند متعال در این مورد فرموده است: «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ». 

از چیزهایی که برای انسان در روز قیامت کشف می شود، تأثیر اعمال است که چه مقدار انسان را به خدا نزدیک و یا دور می سازد، و از این مهم تر حتّی اندازه تأثیر بیشتری که بعضی اعمال نسبت به بعضی دارند روشن می شود. 

در قدرت خداوند متعال است که برای مخلوقات چنان مقرّر دارد که در آن واحد مقدار اعمال به اضافه تأثیر آنها، در دوری و نزدیکی از خداوند را بداند. با توجّه به توضیح فوق در تعریف میزان و ترازوی سنجش باید گفت: میزان، چیزی است، که زیادی و نقصان عمل، و میزان تأثیرش با آن تشخیص داده و سنجیده شود. هر چند در عالم محسوسات میزان انواع گوناگونی دارد از جمله:

1-  ترازوی معروفی است که بدان «قپان» می گویند. 

2-  اسطرلاب برای اندازه گیری حرکات فلک ترازوست. 

3-  خط کش برای تعیین اندازه خط به کار می رود. 

4-  آهنگ و نت برای اندازه گیری صداها میزان به حساب می آید. 

همه میزانهای یاد شده فوق برای سنجش حقیقی میزانند و بوسیله همه آنها کم و زیاد سنجیده می شود، و معیار سنجش در همه آنها وجود دارد، و به هنگام تشکیک، شکل میزان برای حس کارساز، و میزان تمثیل برای تخیّل مفید معنی می باشد. 

قوله علیه السلام: «و حاسبوها قبل ان تحاسبوا»، 

(در متن خطبه «و حاسبوها» آمده است). محاسبه نفس این است که انسان اعمال نیک و بد خود را، بررسی دقیق نفسانی کند، تا نفس خود را با انجام کارهای نیک چنان که شایسته است پاک، و بر کارهای ناشایست تنبیه کند. 

محاسبه نفس بخش عظیمی از اقسام مواظبت بر نفس و گام نهادن در راه خداست. عرفا برای پیمودن طریق حق و مواظبت بر اعمال نفسانی پنج مقام قائلند: مقام اول را «مشارطة» مقام دوم را «مراقبة» مقام سوّم را «محاسبة» مقام چهارم را «معاتبه» و مقام پنجم را «مجاهدة و معاقبة» می نامند. سپس برای توضیح مطلب مثالی آورده و می گویند: شایسته است که برخورد انسان با نفس خود، مانند برخورد انسان با شریکی باشد که مالی را بوی سپرده تا تجارت کند عقل در طریق آخرت بمنزله تاجر است، خواست و سودش تزکیه نفس می باشد. 

زیرا رستگاری نفس در همان تزکیه نفسانی است چنان که خداوند متعال فرموده است: «آن که نفس خود را تزکیه کرد محققا رستگار شد و آن که آن را آلوده ساخت زیان برد». 

تزکیه نفس با انجام اعمال نیک ممکن است، چنان که تاجر از شریک خود مدد می گیرد، عقل نیز در تجارت خود از تزکیه نفس کمک می گیرد چه نفس در صورتی فرمان عقل را می برد که تزکیه شده باشد، و چنان که شریک گاهی دشمن شریک گردیده و بر سر ربح با وی نزاع می کند ممکن است نفس با عقل به نزاع بر خیزد و چنان که لازم است تاجر در آغاز کار چند چیز را با شریک خود در نظر بگیرد، عقل نیز برای تزکیه نفس باید همان امور را مقرّر دارد. 

1-  اول چیزی که تاجر با شریک خود قرار می گذارد چگونگی کار است «مشارطه» و در ثانی باید مراقب او باشد، «مراقبه» در مرحله سوّم باید مدام از او حساب بخواهد «محاسبه» در مرتبه چهارم او را در صورت رفتار خلاف مورد عقاب و مؤاخذه قرار دهد «معاتبه» و در مراقبت و مواظبت خود سخت گیر باشد، «مجاهده و معاقبه». 

عقل همچون تاجر نیازمند امور فوق است و نیاز دارد که اولا با نفس شرط کند که وظایف محوّله را بخوبی انجام دهد و به او فرمان دهد، که راه حق را برود و نفس را به راه خیر ارشاد و هدایت کند و بر نفس حرام گرداند که راه غیر خدا برود، چنان که تاجر شریکش را از حرام بر حذر می دارد. 

2-  هیچ لحظه ای نباید از مراقبت نفس غافل شود، بخصوص هنگام انجام هر عمل باید با دیده ای بیدار همواره او را تعقیب کند. 

فرموده خداوند متعال، اشاره به همین مقام است که می فرماید: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدهِمْ راعُونَ وَ الَّذینَ هُمْ بشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ». 

کلام پیامبر (ص) نیز به همین معنی است که فرمود: «خدا را چنان پرستش کن که گویا او را می بینی» پیش از این حقیقت مراقبت توضیح داده شد، و این که انسان مدام باید در حال مراقبت باشد. چه اگر آنی از نفس خود غافل شود و آن را بخود واگذارد، جز خیانت و بر باد دادن سرمایه عمر از او چیزی نخواهد دید، چنان که اگر بدون مراقبت مال آقایی در دست بنده خیانت کارش قرار گیرد به هدر می رود. 

3-  پس از این که نفس از انجام کاری فراغت یافت شایسته است که از آن حساب بکشند و از او بخواهند که آیا نسبت به آنچه شرط کرده بود وفا کرده است یا خیر زیرا این تجارتی است که سودش بهشت برین است. دقّت حسابرسی در اینجا مهمتر از حساب و سود دنیوی است چه سود دنیا به نسبت نعمتهای آخرت حقیر و ناچیز است. بنا بر این سهل انگاری نفس، در ذرّه ای از حرکات و سکنات، تصوّرات، و دقایق اندکی از زمان، جایز نیست، زیرا هر نفسی از عمر، گوهر گرانبهایی است که به قیمت نمی آید و عوضی برایش نیست، که می توان با آن گوهر، گنجی از گنجهای بینهایت آخرت را خریداری کرد. 

عرفا گفته اند، سزاوار این است که انسان پس از انجام فریضه صبح، با نفس خود به عنوان وصیت خلوت کند و خطاب به وی بگوید: ای نفس، من جز عمر خود، دستمایه دیگری ندارم و اگر عمرم تمام شود سرمایه مالی من تمام شده و از تجارت کردن و سود بردن نا امید خواهم شد. ای نفس این روز تازه ای است که خداوند در این روز به من مهلت داده همین روز سرمایه ایست که حق تعالی در اختیار من قرار داده است. و اگر مرا از دنیا ببرد، خواهم گفت: پروردگارا مرا بازگردان تا کارهای شایسته ای که ترک کرده ام انجام دهم. ای نفس فرض کن که خداوند تو را به دنیا باز گردانده است. پس بپرهیز که امروز را به غفلت و بی خبری سپری کنی ای نفس بدان که هر شب و روزی بیست و چهار ساعت است، و در خبر آمده، که خداوند برای بنده خود در هر شب و روزی بیست و چهار خزانه ردیف شده قرار داده است. وقتی که در یک خزانه را بر بنده بگشایند، آن را پر از روشنایی حسناتی که در آن ساعت خاص بدانها عمل کرده است می بیند. از دیدن آن همه نور چنان شادمانی برایش حاصل می شود که اگر بر تمام دوزخیان تقسیم شود، آنها را از احساس درد خلاصی می بخشد. آن گاه در دیگری از خزانه های عملش را بر او می گشایند، تاریکی وحشتناکی را مشاهده می کند که بوی بد آن به مشام می رسد و سیاهی آن همه چیز را می پوشاند. این خزانه همان ساعتی است که در آن معصیت خداوند تعالی را مرتکب شده است از دیدن این منظره چنان ترس و وحشتی، او را فرا می گیرد، که اگر این بیم وحشت بر تمام بهشتیان تقسیم شود نعمتهای بهشت را بر آنها ناگوار می سازد. 

سپس در خزانه دیگری را بروی می گشایند، در آن چیزی که موجب خوشنودی و یا بد حالی وی گردد، وجود ندارد. این همان ساعتی است که خوابیده و یا در بی خبری و غفلت از مباحات دنیا بسر برده است. به لحاظ خالی بودن این ساعت از اعمال خیر اندوهناک می شود، و خود را در غبن بزرگی می بیند، که می توانست سود فراوانی را در آن ساعت به دست آورد، ولی بسادگی از دست داده است. خداوند متعال بدین حقیقت اشاره کرده و می فرماید: «یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ». 

بعضی از عرفا گفته اند: بر فرض که گناه بدکار بخشیده شود، آیا ثواب و پاداش نیکوکاران را از دست نداده است. این سخن اشاره به غبن و حسرتی است که در آن روز برای انسان حاصل می شود سپس انسان وصیّت خود را برای اعضای هفتگانه بدن که عبارتند از: چشم، گوش، زبان، شکم، فرج، دست و پا از سر گرفته، آنها را تسلیم و در اختیار نفس قرار می دهد، زیرا اعضای بدن تحت امر نفس اند و در تجارت برای نفس خدمت می کنند و کار تجارت نفس بوسیله آنها کامل می شود، و دوزخ نیز هفت در دارد که هر دری از دوزخ به یکی از این اعضا هفتگانه تقسیم شده است و هر که خداوند را با یکی از این اعضا معصیت کند از در مخصوص همان عضو وارد جهنّم می شود. آن گاه برای هر عضوی آنچه شایسته است انجام دهد و یا ترک کند توصیه می کند و هر کدام را در شناخت مفصل وظیفه اش به اوامر و نواهی شرعی ارجاع می دهد. پس از آن با نفس خود شرط می کند که اگر با اوامر و نواهی شرع مخالفت کند آن را از خواسته هایش منع خواهد کرد. 

این توصیه نفسانی گاهی بعد از انجام عمل و گاهی برای برحذر داشتن نفس قبل از انجام عمل آورده می شود چنان که خداوند متعال می فرماید: «وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بهِ مِنْ خِطْبَةِ». 

4-  مرتبه چهارم از مقامات نفسانی «مجاهده و معاقبه» است که پس از مرحله «محاسبه» تحقّق می پذیرد. انسان عاقل هرگاه ببیند که نفسش اشتیاق به معصیت دارد. شایسته است که از طریق شکیبایی و خودداری از انجام گناه نفس خود را کیفر دهد. و بر نفس خود در موارد گناه و حتی امور مباحی که منجر به معصیت می شود سخت بگیرد. و اگر ببیند که نفس در انجام کارهای با فضیلت و خواندن اوراد و اذکار از خود سستی و کسالت نشان می دهد، سزاوار است که با تحمیل دعا و نیایش نفس را به اجبار به برخی از طاعات از دست رفته وا بدارد. (در این باره) روایت شده است که فرزند عمر نماز مغربش را تا بر آمدن دو ستاره به تأخیر انداخت و (به علّت این کوتاهی و سهل انگاری) دو بنده در راه خدا آزاد کرد. 

5-  مرتبه پنجم. سرکوفت دادن و سرزنش کردن نفس می باشد. 

به یقین می دانی، دارای نفسی هستی که امر کننده به بدی و میل دارنده به شرّ است و دستور خداوند این است که او را در اختیار بگیری و تسلیم خود کنی، و از پیروی شهوات و لذّاتی که به آنها عادت کرده است بازش داری و با زنجیر قهر، نفس را به پرستش پروردگار و خالقش بکشانی و اگر در این باره سهل انگاری کنی، فراری شده و سرپیچی می کند و پس از آن بر او مسلّط نخواهی شد. ولی اگر نفس، خود را مورد توبیخ و عقاب و سرزنشی قرار دهد، آن، نفس لوّامه است. 

راه عتاب نفس این است که عیبها، نادانی و حماقت را به نفس تذکّر دهی، و مراحلی را که مانند مرگ، بهشت و جهنّم فرارو دارد به وی گوشزد کنی، و آن چیزی را که تمام اولیای خدا بر آن اتفاق نظر داشته، و بخاطر تسلیم در برابر آن، سرور مردمان، و پیشوای جهانیان شمرده شده اند، یعنی وجوب پیمودن راه خدا و ترک معاصی را، برای نفس یاد آوری کنی، و آن را به نشانه های حق تعالی و چگونگی احوال بندگان شایسته خداوند متوجّه گردانی. 

محاسبه نفسانی، و مرابطه با آن، تذکّر مدام دادن امور فوق به نفس می باشد، (تا از اطاعت خارج نگردد و به معصیت آلوده نشود.) آنچه تا کنون بر شمردیم محاسبه دنیوی نفس بود، امّا محاسبه اخروی نفس چون قبلا بدان اشاره کرده ایم، نیازی به تکرار آن نیست. 

قوله علیه السلام: «و تنفّسوا من قبل ضیق الخناق»،

«عبارت خطبه قبل ضیق الخناق» است. در عبارت فوق امام (ع) لفظ «نفس» را برای به دست آوردن آسایش و شادمانی در بهشت که بوسیله کارهای شایسته دنیوی تحقّق می پذیرد استعاره به کار برده است. «نفس راحت کشیدن» کنایه از شادمان بودن است، چنان که آسایش دل از اندوه موجب آسایش نفس می شود. یعنی آسایش در آخرت را قبل از فرا رسیدن مرگ تأمین کنید. و لفظ «خناق» را که ریسمان مخصوصی است برای مرگ استعاره بکار برده است. وجه شباهت گلو گرفتگی، با مرگ این است که در هر دو صورت برای انسان امکان انجام عمل باقی نمی ماند. معنای کلام حضرت این است که فرصت را پیش از آن که وقت از دست برود و شما امکان انجام کاری را نداشته باشید، غنیمت بدانید. 

قوله علیه السلام: «و انقادوا قبل عنف السیّاق»، 

یعنی قبل از آن که بالاجبار تسلیم فرمان الهی گردیده و مطیع شوید، دستورات الهی را عمل کنید. 

منظور از «سوّق العنیف» آن است که فرشته قبض روح با جاذبه ای ناپسند و غیر مطلوب به سراغ انسان گناهکار می آید. 

قوله علیه السلام:«و اعلموا انّه من لم یعن علی نفسه الی آخره»، 

یعنی کسی را که خداوند بر علیه هواهای نفسش یاری نکند (تا از خود پند دهنده ای برای خود بیابد) امید به وعظ دیگران نیست که او را پند بدهند، و در این باره یاریش کنند. 

کمک دادن خداوند به انسان این است که عنایت و توجهات خداوندی، نفس ناطقه انسانی را آماده پذیرش خیرات می سازد و آن را بر علیه نفس امّاره قوّت می بخشد، که با دریافت الطاف الهی توان مغلوب کردن نفس امّاره را یافته و از پیروی آن سر باز، می زند و به سوی شهواتی که نفس ناطقه را فرا می خواند جذب نمی شود. 

هرگاه برای نفس ناطقه انسان این آمادگی و پذیرش نباشد، پند دیگران وی را سود نمی دهد و آنها را نمی پذیرد، زیرا پذیرفتن بدون آمادگی ممکن نیست. 

در این عبارت امام (ع) توجّه می دهد که واجب است، انسان در مراقبت احوال نفس، و راندن شیطان از خود از خداوند یاری بجوید (چه بدون کمک و یاری حق تعالی امکان مقابله با شیطان و نفس امّاره نیست).