[hadith]فَاعْتَبرُوا عِبَادَ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا تِیکَ الَّتِی آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بهَا مُرْتَهَنُونَ وَ عَلَیْهَا مُحَاسَبُونَ، وَ لَعَمْرِی مَا تَقَادَمَتْ بکُمْ وَ لَا بهِمُ الْعُهُودُ وَ لَا خَلَتْ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ وَ مَا أَنْتُمُ الْیَوْمَ مِنْ یَوْمَ کُنْتُمْ فِی أَصْلَابهِمْ ببَعِیدٍ. وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَکُمُ الرَّسُولُ شَیْئاً إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُکُمُوهُ وَ مَا أَسْمَاعُکُمُ الْیَوْمَ بدُونِ أَسْمَاعِکُمْ بالْأَمْس وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِیتُمْ مِثْلَهَا فِی هَذَا الزَّمَانِ، وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَیْئاً جَهِلُوهُ وَ لَا أُصْفِیتُمْ بهِ وَ حُرِمُوهُ، وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بکُمُ الْبَلِیَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بطَانُهَا، فَلَا یَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِیهِ أَهْلُ الْغُرُورِ فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَی أَجَلٍ مَعْدُودٍ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 632-628

 

همه مسئول هستید!

در بخش دوم این خطبه، امام(علیه السلام) مردم عصر خود را مخاطب قرار داده و به آنها هشدار می دهد که اوضاع زمان جاهلیّت، ممکن است در زمان شما تکرار گردد و آلودگی ها و بدبختی های آن زمان، دامان شما را بگیرد. به هوش باشید! که در لب پرتگاه قرار گرفته اید; می فرماید «پس ای بندگان خدا! عبرت بگیرید و آن وضعی که پدران و برادرانتان (که از جهان رخت بربسته اند) در گرو آن هستند و در برابر آن محاسبه می شوند، به یاد آورید.» (فَاعْتَبرُوا عِبَادَ اللّهِ! وَ اذْکُرُوا تِیکَ الَّتِی آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بهَا مُرْتَهِنُونَ، وَ عَلَیْهَا مُحَاسَبُونَ).

«تیک» که با «تِلْکَ» یک مفهوم دارد، اشاره سربسته ای است به تمام گناهان و آلودگی هایی که مردم عصر جاهلیّت گرفتار آن بودند و خداوند به حساب همه آنها رسیدگی خواهد کرد و چون «مشارٌ الیه» در فراز گذشته، به روشنی بیان شد، نیاز به تکرار آن نبوده است. بعضی از «شارحان نهج البلاغه» احتمال داده اند که این اسمِ اشاره، ناظر به دنیا و زندگی دنیا، یا ناظر به امانت الهی ای باشد که در آیه «إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ...»(1) به آن اشاره شده است. ولی این احتمالات با توجّه به صدر و ذیل خطبه، بسیار بعید به نظر می رسد.

سپس می افزاید: «به جانم سوگند! پیمان خاصی با شما و آنها بسته نشده است (و هیچ کس در برابر مجازات الهی مصونیت ندارد) و هنوز روزگار زیادی میان شما و آنها فاصله نیفتاده است، و امروز شما با آن روز که در صلب آنها بودید، زیاد دور نیست (و چیزی نمی گذرد که راهی دیار عدم می شوید).» (وَ لَعَمْرِی مَا تَقَادَمَتْ بکُمْ وَ لاَ بهِمُ الْعُهُودُ، وَ لاَ خَلَتْ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمُ الاَْحْقَابُ(2) و الْقُرُونُ، وَ مَا أَنْتُمُ الْیَوْمَ مِنْ یَوْمَ کُنْتُمْ فِی أَصْلاَبهِمْ ببَعِید).

بنابر تفسیر بالا، «عهود» به معنای پیمانهاست و اشاره به همان چیزی است که در قرآن مجید آمده است که: «هیچ کس نزد خدا پیمان و عهدی ندارد که در برابر اعمال سوءش از مجازات در امان بماند».(3) ولی جمعی از «شارحان نهج البلاغه» «عهود» را در اینجا به معنای دورانها گرفته اند که در این صورت مفهوم آن با جمله بعد (وَ لاَخَلَتْ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمُ الاَْحْقَابُ وَ الْقُرُونُ) یکی خواهد شد.

سپس امام(علیه السلام) به موقعیّت خودش در آن زمان اشاره می کند که همچون موقعیّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برابر فجایع زمان جاهلیّت بود و می فرماید: «به خدا سوگند! رسول خدا چیزی به آنها گوشزد نکرد مگر آن که من همان را به شما گوشزد می کنم، و شنواییِ امروز شما، از شنوایی دیروز آنها کمتر نیست. چشم ها و قلبهایی در آن زمان به آنها داده نشد، مگر این که مثل آن هم، امروز به شما بخشیده شده است (پس چرا نمی بینید و نمی شنوید؟!).» (وَ اللّهِ مَا أَسْمَعَکُمُ(4) الرَّسُولُ شَیْئاً إِلاَّ وَهَا أَنَا ذَا مُسْمِعُکُمُوهُ، وَ مَا أَسْمَاعُکُمُ الْیَوْمَ بدُونِ أَسْمَاعِکُمْ(5) بالاَْمْس، وَ لاَشُقَّتْ لَهُمُ الاَْبْصَارُ، وَ لاَ جُعِلَتْ لَهُمُ الاَْفْئِدَةُ فِی ذلِکَ الزَّمَانِ، إِلاَّ وَ قَدْ أُعْطِیتُمْ مِثْلَهَا فِی هذَا الزَّمَانِ).

سپس اضافه می فرماید: «به خدا سوگند! بعد از آنها چیزی به شما نشان داده نشده، که بر آنان مجهول باشد و شما به چیزی اختصاص نیافتید که آنان از آن محروم شده باشند (و خداوند به شما وعده خاصی برای رهایی از عذابش نداده است).» (وَ وَاللّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَیْئاً جَهِلُوهُ، وَلاَ أُصْفِیتُمْ بهِ وَ حُرِمُوهُ).

بنابراین، شما در همه چیز مثل آنها هستید، در حالی که آنها پیروان حق شدند و شما روی گردان هستید.

در واقع امام(علیه السلام) به طور ضمنی این حقیقت تلخ را اعلام می کند که در عصر او - به خاطر سوء تدبیر خلفای پیشین و به خاطر غرق شدن در ثروت های باد آورده که از طریق غنایم جنگی در فتوحات اسلامی، جزیره عربستان را پر کرده بود - جاهلیّت دیگری آغاز شده و مردم در آن گرفتار شده اند. بت ها به اَشکال دیگری ظاهر گشته اند; هر درهم و دیناری بتی شده و هر پست و مقامی، صنمی!

هوا و هوس های جاهلی و تعصّب های کورکورانه و رقابت های ویرانگر قبایل و آلودگی های اخلاقی همچون خوره بر پیکر مسلمین ظاهر گشته و آنها را رنج می دهد.

امام می فرماید: رسالت من در این عصر و زمان، همان رسالت رسول اللّه است.

آنچه را پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در زمان خود برای مردم عصر جاهلیّت بیان فرمود، من همه را برای شما بازگو کردم و چیزی را فروگذار ننمودم. سپس می فرماید: چشم و گوش و دل شما ناتوان تر از چشم و گوش و قلب مردم عصر جاهلی که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در آن قیام نمود، نیست; شما نیز همان درک و فهم و شعور و چشم و گوش را دارید (بلکه از جهتی از آنها فراترید! چرا که به خاطر ظهور اسلام زمینه های مثبت در شما آماده تر است، امّا با این حال چرا دست از اعمال نادرست خود بر نمی دارید و چرا از طریق گمراهی به شاهراه هدایت باز نمی گردید و چرا از خواب غفلت بیدار نمی شوید).

در پایان خطبه به آنها هشدار می دهد که: «به یقین بلا بر شما نازل شد، بلایی که مهارش رها گردیده و تنگ آن سست است (و قابل کنترل نیست).» (وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بکُمُ الْبَلِیَّةُ جَائِلاً(6) خِطَامُهَا(7)، رِخْواً بطَانُها(8)).

بسیاری از «شارحان نهج البلاغه» معتقدند که این بلیّه اشاره به حکومت «بنی امیّه» است که به صورت بلای عظیمِ هشدار دهنده بر مسلمانان آن زمان، فرود آمد; بلایی که بسیاری از جانها و اموال و نوامیس مردم را در کام خود فرو برد و نابود کرد.

جالب اینکه امام(علیه السلام) این بلای ویرانگر و سرکش را به شتر چموشی تشبیه می کند که مهارش سست است (یا به کلّی رها شده و روی زمین افتاده) و یا آنکه شخصی که بر آن سوار است بر اثر وحشت، یا عامل دیگر، زمامش را سست کرده; همچنین بندی که زیر شکم این شتر برای نگهداری جهاز (چیزی شبیه زین یا پالان) بسته می شود، چنان سست شده که قادر به نگهداری آن نیست. بنابراین، آن کس که بر آن سوار است، نمی تواند خود را نگه دارد، تا چه رسد به اینکه شتر سرکش را مهار کند. به یقین چنین شتری به هر جا برود مرگ و ویرانی می آفریند. بلای «بنی امیّه» نیز به راستی چنین بود; چه تشبیهی از این زیباتر و گویاتر برای آن حکومت شوم می توان بیان کرد.

در آخرین جمله، هشدار دیگری می دهد و می فرماید: «نعمت ها و پیروزی های موقّتی دنیا که مغروران فریب خورده در آن هستند، شما را نفریبد که این سایه ای است گسترده، تا سرآمدی معیّن (که عمرش بسیار کوتاه است!)» (فَلاَ یَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِیهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ، إِلَی أَجَل مَعْدُود).


پی نوشت:

  1. سوره احزاب، آیه 72.

  2. «أَحْقاب» جمع «حُقُب» (بر وزن عنق) در اصل به معنای مدّت طولانی است و گاه مقدار آن را هشتاد سال تعیین کرده اند.

  3. «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ» (سوره بقره، آیه80). 

4 و 5- روشن است که ضمیرها در اینجا نباید به صورت ضمیر مخاطب (کُمْ) باشد، بلکه باید به صورت ضمیر غائب (هُمْ) باشد; زیرا اشاره به مردمی است که در عصر پیامبر می زیستند. به نظر می رسد اشتباه از «ناسخین» باشد و لذا بسیاری از «شارحان نهج البلاغه» همین گونه پذیرفته اند. 

  1. «جائل» از مادّه «جَولان» در اصل به معنای زائل شدن چیزی از مکانش می باشد; لذا هنگامی که مهار حیوان را رها کنند که به هر سو گردش کند، این تعبیر درباره آن به کار می رود.

  2. «خِطام» به معنای مهار و افسار می باشد که گاه از چرم یا از پشم و لیف خرما بافته شده.

  3. «بطان» از مادّه «بطن» به معنای شکم است. این واژه را در مورد شتر به کار می برند و به معنای آن نوار محکمی است که از زیر شکم حیوان عبور کرده و به دو طرف جهاز (پالان) بسته شده، تا واژگون نگردد.