[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی الرسول الأعظم (صلی اللّه علیه و آله) و بلاغ الإمام عنه:

أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوب، وَ الدُّنْیَا کَاسفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا، قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی، فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبهَا، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دثَارُهَا السَّیْفُ.[/hadith]

از خطبه های آن حضرت (ع) است که در اوضاع زمان جاهلیت و ثبت پیامبر رحمت بیان فرموده است 

أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ-  وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ-  وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوب-  وَ الدُّنْیَا کَاسفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ-  عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا-  وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا-  قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی-  فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ-  وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دثَارُهَا السَّیْفُ- . فَاعْتَبرُوا عِبَادَ اللَّهِ-  وَ اذْکُرُوا تِیکَ الَّتِی آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بهَا مُرْتَهَنُونَ-  وَ عَلَیْهَا مُحَاسَبُونَ-  وَ لَعَمْرِی مَا تَقَادَمَتْ بکُمْ وَ لَا بهِمُ الْعُهُودُ-  وَ لَا خَلَتْ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ-  وَ مَا أَنْتُمُ الْیَوْمَ مِنْ یَوْمَ کُنْتُمْ فِی أَصْلَابهِمْ ببَعِیدٍ- . وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَکُمُ الرَّسُولُ شَیْئاً-  إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُکُمُوهُ-  وَ مَا أَسْمَاعُکُمُ الْیَوْمَ بدُونِ أَسْمَاعِکُمْ بالْأَمْس-  وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ-  وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ-  إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِیتُمْ مِثْلَهَا فِی هَذَا الزَّمَانِ-  وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَیْئاً جَهِلُوهُ-  وَ لَا أُصْفِیتُمْ بهِ وَ حُرِمُوهُ-  وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بکُمُ الْبَلِیَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بطَانُهَا-  فَلَا یَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِیهِ أَهْلُ الْغُرُورِ-  فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَی أَجَلٍ مَعْدُودٍ 

لغات 

فتره: فاصله زمانی میان دو رسالت. 

هجعه: خواب. 

اعتزام: عزم و تصمیم، بعضی این کلمه را اعترام روایت کرده اند که به معنای فراوانی و

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 652

زیادی فتنه است برخی دیگر همین کلمه را اعتراض نقل کرده اند از اعترض فرس، گرفته شده است و آن هنگامی است که اسبی بی هدف طول و عرض راه را برود، در این جا کنایه از همه جاگیر شدن فتنه است. 

تلظّت الحرب: جنگ شعله ور شد. 

تهجّم: گرفته، چنین به ابرو انداخته. 

احقاب: جمع حقب، روزگار. 

بطان: چیزی که با آن جهاز شتر را از زیر شکمش محکم می بندند. 

ترجمه 

«خداوند تعالی هنگامی پیامبر اسلام (ص) را به رسالت فرستاد که زمانی طولانی از بعثت پیامبر سابق گذشته، و بشر در خواب عمیق غفلت و بی خبری فرو رفته بود. فتنه ها از هر سو برخاسته، کارها نابسان و پراکنده، و آتش جنگ شعله ور بود. روشنی دستورات و تعالیم انبیا به تاریکی گراییده و غرور و فریب آشکار شده بود. بدین هنگام برگهای بوستان دنیا زرد، و مردم از چیدن میوه زندگی ناامید آبهای سرچشمه (هدایت علوم و معارف الهی) خشکیده و فرو رفته، پرچمهای هدایت و رستگاری کهنه و فرسوده، علمهای هلاکت و گمراهی نمایان بودند. 

جهان در حالی که چین به ابرو انداخته، با ترشرویی به چهره اهل و طالب خود می نگریست. ثمره دنیا فتنه، طعامش مردار گندیده، پوشاکش ترس، و لباس زیرینش شمشیر بود (هرج و مرج، شرک و بیدینی و فساد اخلاقی بر دنیا حاکم شده بود و در چنین موقعی خداوند پیامبر (ص) را مبعوث فرمود تا دشمنیها و کینه توزیها را از میان مردم بردارد و خداپرستی و نوع دوستی را بجای آن مقرر دارد). 

پس ای بندگان خدا عبرت گیرید و به یاد آورید وضعی را که پدران و برادران گذشته تان دارند، و در گرو آن بوده و بر آن محاسبه می شوند. 

بجان خودم سوگند، میان شما و ایشان هنوز روزگار زیادی نگذشته، و قرنهای فراوانی سپری نگردیده است. از روزی که شما در صلب آنها بودید، دیری نپاییده است، (پس به چه دلیل بدبختیهای جهل دوران آنها را از یاد برده اید و چنان که شاید و باید به احکام دین عمل نمی کنید بخدا سوگند، هر آنچه پیامبر (ص) دیروز به گوش پدران شما رساند، امروز

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 653

من به شما فهمانده و شما را بدان آگاه کردم. نه شنوایی شما امروز از شنوایی دیروز پدرانتان کمتر است و نه دیروز به آنها چشم بیناتر و دل آگاه تر داده بودند، که شما از آن بینایی و آگاهی امروز محروم باشید (باز) بخدا سوگند شما امروز به چیزی بینا و دانا نشده و از امری برخوردار نشده اید، که پیشینیان شما آن را ندانسته و از آن برخوردار نشده باشند (شما و ایشان از نور واحد استضاء کرده اید و به شما نورانیّت داده اند) پس این اهمال و سستی شما در امر دین و جهاد و بکار نبستن دستورات من برای چیست (گویا می بینم بر اثر پیروی نکردن از فرامین الهیّه) که محقّقا چنین است بر شما بلایی نازل خواهد شد که مانند شتر بختی مست که عنان از دست ساربانش گرفته و مهار و تنگش سست و گسیخته و هر که به آن نزدیک شود از گزند لگد و دندانش در امان نخواهد بود (بنی امیّه و در رأس همه آنها معاویه بکلّی زمام دیانت را از کف رها کردند و مانند همان شتران مهار گسیخته مؤمنان را تحت آزار و شکنجه قرار دادند) پس ای مؤمنین، نباید دنیایی که اهل غرور و فریب در آن داخل شده اند، شما را بفریبد، چه دنیا همچون سایه ای است که به روی زمین کشیده شده باشد، و در زمان معیّنی از میان برود. 

شرح 

در این فراز از کلام، امام (ع) نعمتهای الهی را به مردم یاد آوری می کند، نعمتهایی که اگر نبود دچار سختی می شدند و با وجود چنان نعمتی تمام خیرات به آنها ارزانی شد. و آن نعمت بعثت پیامبر و تمام برکاتی بود که در نتیجه بعثت پیامبر (ص) نصیب مردم گردید. 

امام (ع) نعمت بعثت را یاد آوری می کند، تا متنبّه و سپاسگزار شوند و توجّه شان را به سوی حق تعالی خالص گردانند. در آغاز سخن امام (ع) نعمتهای اعطایی از جانب خداوند را یادآوری می کند و سپس به دلیل دگرگونی و ناسپاسیی که نسبت به بخششهای الهی روا داشتند پیشامدهای ناگواری را متذکّر

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 654

می شود و اموری را بشرح زیر بر می شمارد. 

1-  فاصله زمانی که میان پیامبران ایجاد گردید. روشن است که نبودن پیامبر در میان مردم موجب، به وجود آمدن فسق و فجور و هرج و مرج می شود. 

احوال نکوهیده و غیر پسندیده ای که برای مردم به دلیل گناهکاری حاصل می شود، به اندازه ستودگی و پسندیدگی است که بهنگام وجود پیامبر (ص) در میان مردم وجود داشت. 

2-  طول غفلت و بی خبری امّتها. کلمه «هجعة» در عبارت امام (ع) کنایه از غفلت و بی خبری از موضوع معاد و کارهای شایسته ای است که لزوما باید مردم بدانها توجّه داشته باشند. 

3-  سوّمین صفت نکوهیده ای که بر اثر گناه برای جامعه اسلامی پیش آمد این بود که، عزم مردم بر فتنه و آشوب جزم گردید. اگر کلمه «اعتزام» با «ز» قرائت شود، نسبت دادن «عزم» به فتنه، نسبت مجازی است، و کنایه از وقوع فتنه و آشوب می باشد، یعنی قصد و اراده مردم این است که مدام فتنه و آشوب به راه اندازند. و اگر «اعترام» را با «ر» بخوانیم، کنایه از فتنه فراوانی است که در میان مردم به وقوع پیوسته است، و نظر بقولی که «اعتزام» را «اعتراض» روایت کرده است معنی کلام حضرت این خواهد بود. که چون رفتار و کردار آنها مطابق نظام قانون و شرع، و طریق صلح آمیز جامعه نیست بدین سبب اعمال مردم فتنه نامیده شده و ناگزیر به رفتار حیوانی که بی هدف طول و عرض جاده را می پیماید شباهت پیدا کرده است و به همین دلیل لفظ «اعتراض» برای فتنه و آشوب استعاره به کار رفته است. 

4-  خصلت ناروای رایج دیگر آنها بر اثر گناه پراکندگی امورشان می باشد، بدین شرح که در میان مردم تفرقه ایجاد گردیده، اوضاع و احوال شان دگرگون شده و رفتار آنها بر خلاف قانون عدالت صورت می پذیرد.

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 655

5-  آتش جنگ در میان آنها شعله ور شده است، پیش از این تشبیه کردن جنگ را به آتش توضیح دادیم (شارح) و به مناسبت همین تشبیه امام (ع) لفظ «تلظّی» را به عنوان استعاره به جنگ نسبت داده است، و کنایه از هیجان و رونق یافتن ستیز در میان مسلمین، در زمان فترت، و نبودن پیامبر (ص) در میان آنها می باشد. 

6-  ششمین ویژگی دوران فترت این است که دنیا تیره و تار شده، و روشنایی آن به تاریکی گراییده است، «واو» در جمله: «و الدّنیا کاسفة» «واو» حالیّه است، یعنی همه مشکلات جامعه اسلامی در حالی است که دنیا با نبود پیامبر نور خود را از دست داده است. نور دنیا کنایه از وجود انبیاء و شرایعی است که به وسیله آنها، برای بشر صدور یافته، و در نهایت وجود اولیا و علما را نتیجه داده است. این عبارت امام (ع) استعاره بالکنایه است، وجه شباهت میان نور و وجود انبیا و شرایع الهی آن راهیابی است که انسانها در هر دو مورد پیدا می کنند، یعنی چنان که روشنایی موجب هدایت و راهیابی ظاهری می شود وجود انبیا و احکام شریعت سبب هدایت معنوی می شود. 

امام (ع) با به کار بردن کلمه «کسوف» استعاره از ترشیحیّه کرده، زیرا نبودن نور را به دلیل تشبیه وجود پیامبر (ص) به خورشید، تعبیر به کسوف و خورشید گرفتگی کرده است. 

7-  مردم فریب ظاهر دنیا را خورده اند، یعنی همه مردم به دنیا مغرور و در خواسته های شهوانی خود غرق شده اند و نیرنگهای دنیا آنها را گول زده است. 

8-  خداوند پیامبر اسلام را هنگامی فرستاد که برگهای درخت زندگی مردم عرب، زرد و از دسترسی به میوه آن ناامید بودند. و آبی که برای ادامه حیات آنها لازم بود فرو رفته بود. 

امام (ع) لفظ «ثمرة» و «ورق» را استعاره از لوازم زندگی و زینتهای آن 

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 656

آورده است. لفظ «اصفرار» (زردی) کنایه از دگرگونی زیبایی و خوشیهای مردم عرب در آن روزگار است زیرا زندگی اعراب به هنگام بعثت بیرونق و خوردنیهاشان زبر و خشن بود و چنان که درخت زیباییهایش را با زرد شدن برگهایش از دست می دهد، و بیننده از نگاه آن لذتی نمی برد، اعراب از زندگی خود لذّت نمی بردند. 

منظور امام (ع) از ناامیدی در چیدن میوه، قطع شدن آرزوی عرب از رسیدن به حکومت و دولت و دستیابی به زیباییهای آن می باشد. 

لفظ «ماء» در عبارت امام (ع) کنایه از مواد اولیه کالای دنیوی و چگونگی بهره بردن از خوشیهای آن است. فرو رفتگی آب و در دسترس نبودن آن، به معنای نبود سرمایه اوّلی و کنایه از ناتوانی آنها در تجارت و نبودن کسب و کار و عدم حاکمیت بر اداره شهرهاست، گرفتاری اعراب به تمام این مشکلات، به سبب نظام غیر عادلانه ای بود که در میان آنها رواج داشت. 

واژه های «ورق»، «ثمرة» و «ماء» در کلام حضرت استعاره بالکنایه به کار رفته اند، وجه شباهت و استعاره «ورق» برای سر سبزی زندگی این است: چنان که برگ برای درخت زیبایی بحساب می آید و برای آن کمال شمرده می شود، لذّتهای دنیا و خوشیهای آن، برای دنیا زینت است. و چنان که غالبا مقصود از درخت و فایده آن میوه است، برای بیشتر مردم فایده مطلوب دنیا، زندگی دنیوی و سود بردن از منافع آن می باشد. و چنان که مادّه اساسی برای درخت و زندگی آن آب می باشد، بقا و طراوت درخت به آب بستگی دارد، خوشیهای زندگی و لذّت آن به کسب و تجارت و صفت، مربوط است. با این که اعراب در روزگار بعثت، کسب و تجارت و صنعت خوبی نداشتند. 

جهت استعاره و تشبیه در دیگر الفاظ کلام امام (ع) بخوبی آشکار است و نیازی به تکرار نیست. 

9-  نشانه های هدایت در میان مردم به کهنگی و فرسودگی گراییده بود.

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 657

نشانه های هدایت کنایه از پیشوایان دین و کتابهای آسمانی است، که مردم بوسیله آنها راه خدا را می پیمایند. و منظور از کهنگی آنها مردن و از بین رفتنشان می باشد. چنان که قبلا توضیح داده شد. این کلام امام (ع) نیز استعاره است. 

10-  پرچمهای پستی و رزالت در میان مردم آشکار شد، مقصود از پرچمهای ضلالت پیشوایان گمراهی هستند که مردم را به آتش جهنم فرا می خوانند. 

11-  دنیا با اخم و عصبانیت به اهلش روی آورده، و با ترشرویی دنیاخواهان را می نگریست: این عبارت امام (ع) کنایه از این است که دنیا با اهلش صفا نبود. 

چون زندگی با صفا و پاک و پاکیزه دنیوی، به نظام عادلانه ای بستگی دارد، که خوب را از بد جدا و حق را به حق دار برساند، و این نظام عدل به هنگام فترت و نبود پیامبر در میان عرب وجود نداشت. 

چهره عبوس و گرفته دنیا استعاره بالکنایه از زندگی نامطلوب اعراب در دوران جاهلیت است وجه شباهت میان چهره عبوس، و زندگی نامطلوب این است، که در هر دو مورد، خواست انسان تأمین نشده و مطلوب حاصل نگشته است. 

12-  نتیجه حاصل در این روزگار فتنه بود. یعنی نهایت تلاش و کوشش اعراب در ایام فترت، به لحاظ جهلی که داشتند فتنه و آشوب و گمراهی از راه خدا، و سرگشتگی در وادی تاریک باطل بود. چون مقصود نهایی هر چیزی هدفی است که دنبال می شود، آشوب طلبیهای دوران جاهلیت اعراب، به میوه درخت تشبیه شده است، که مقصود نهایی درخت بحساب می آید. و به همین دلیل لفظ «ثمرة» را برای فتنه استعاره به کار برده است. 

13-  خوردنیهای دوران فترت اعراب مردار بود. محتمل است که لفظ «جیفة» در این عبارت امام (ع) استعاره از طعام دنیا و لذتهای آن باشد. وجه شباهت طعام دنیا به جیفه و مردار این است که مردار عبارت از جثه مرده حیوانی است که گندیده شده، و بویش تغییر کند تا آن حد که خوردن آن روا نباشد و طبع 

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 658

انسان از آن نفرت پیدا کند. و بدین سان طعام دنیا و خوشیهای آن، در دورانی که رسول در میان مردم نباشد، به دلیل زیادی چپاول و غارت و دزدی و دیگر امور نامشروع نفرت انگیز می شود. در چنین حالتی خوردن متاع دنیا شرعا جایز نبوده و ناپاک شمرده می شود و عقل از آن نفرت دارد و اخلاق نیک آن را نمی پسندد. 

بدین لحاظ است که آنچه از مال دنیا فراهم شود، در آلودگی و آمیختگی بحرام شباهت به مردار پیدا می کند و خوردن آن روا نیست. تفاوتی که میان مردار، و حرام شرعی است، مردار پلید حسّی و حرام شرعی پلید عقلی است. بدین جهت لفظ جیفه را برای طعام دنیا استعاره آورده است. 

احتمال دیگر در مورد لفظ «جیفه» این است، که کنایه از خوردن گوشت حیوانی باشد، که در جاهلیت بدون ذبح شرعی مصرف می شده است، و در قرآن کریم خوردن چنین حیوانی بصراحت حرام است آنجا که می فرماید: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ«». 

منظور از «و الموقوذة» که در آیه کریمه قرآن آمده است حیوانی است که با چوب آن قدر بر سرش می زده اند که می مرده، ولی خون حیوان از بدنش خارج نمی شده است. و گمان مجوسیان این بوده، که خوردن چنین گوشتی بهتر است. 

و مقصود از «مُتردیّة» در آیه شریفه حیوانی است که از بلندی سقوط کرده و می مرده است و اعراب جاهلی آن را حرام نمی دانستند بدلیل این که در تمام موارد یاد شده و یا در بیشتر موارد، حیوان متعفّن و گندیده می شده، صادق است که در همه این موارد بگوییم غذایشان مردار بوده است. 

14-  در دوران فترت و نبود پیامبر (ص) ترس وحشت قرین زندگی مردم بوده است. 

 

                         ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2    ، صفحة 659

15-  زندگی شان آمیخته با کشت و کشتار، شمشیر کشیدن و خون ریختن بوده است. 

در عبارت فوق امام (ع) لفظ «شعار» را برای ترس و لفظ «دثار» را برای شمشیر استعاره به کار برده است. 

دلیل استعاره آوردن «شعار» برای ترس این است که هر چند ترس از ویژگیهای قلب انسان است امّا در بسیاری از موارد ترس بر روی بدن انسان تأثیر گذاشته و بدن به اضطراب و لرزش می افتد و چنان ترس دل فراگیر می شود، که تمام اعضا را بمانند پیراهن فرا گرفته و می پوشاند. 

علّت استعاره آوردن «دثار» که به معنای لباس زیرین می باشد برای شمشیر این است که دثار و شمشیر هر دو در تماس داشتن با بدن مشترکند و نهایتا دثار با بدن کسی که آن را می پوشد و شمشیر با بدن آن که ضربت می خورد تماس دارد. (پس استعاره آوردن دثار برای شمشیر استعاره زیبایی است)