[hadith]صفات المتقین:

عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَاد اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ، فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَی فِی قَلْبهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَی لِیَوْمِهِ النَّازلِ بهِ، فَقَرَّبَ عَلَی نَفْسهِ الْبَعِیدَ وَ هَوَّنَ الشَّدیدَ؛ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ وَ ارْتَوَی مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَکَ سَبیلًا جَدَداً؛ قَدْ خَلَعَ سَرَابیلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّی مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بهِ، فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَی وَ مُشَارَکَةِ أَهْلِ الْهَوَی وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِیحِ أَبْوَاب الْهُدَی وَ مَغَالِیقِ أَبْوَاب الرَّدَی؛ قَدْ أَبْصَرَ طَرِیقَهُ وَ سَلَکَ سَبیلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی بأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْیَقِینِ عَلَی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْس.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 550-539

و من خطبة له علیه السّلام و هی فی بیان صفات المتّقین و صفات الفُسّاق و التنبیه الی مکان العترة الطیّبة و الظنّ الخاطیء لبعض الناس

.

این خطبه درباره صفات پرهیزکاران و فاسقان و آگاه سازی نسبت به موقعیت اهل بیت در میان مردم و نیز گمانهای نادرستی که برای بعضی پیدا شده، سخن می گوید

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع دارای پنج بخش است که چهار بخش آن کاملًا بهم پیوسته است، ولی بخش پنجم مفهومی جداگانه دارد و نشان می دهد که مرحوم سیّد رضی قسمتهایی از اواخر خطبه را حذف کرده است

.

بهر حال بخش های پنجگانه، به شرح زیر است

:

در آغاز: امام علیه السلام به بیان صفات عالمان راستین می پردازد؛ همانها که با امدادهای الهی توانسته اند روح تقوا را در خود زنده کنند و هواپرستی را از خود دور سازند و در سایه این خودسازی، کلید درهای هدایت را بدست آورند

.

در بخش دوم: به نقطه مقابل این گروه پرداخته و عالم نمایانی را معرّفی می کند که جهالت هایی را از دیگران گرفته و امور باطلی را از سوی خود، به آن افزوده و مردم را به گمراهی کشانده اند

.

در بخش سوم: در تکمیل بخش های گذشته به مردم هشدار می دهد که با وجود اهل بیت و عترت پیامبر که سرچشمه زلال علم و آگاهی اسلامی هستند، چرا به سراغ افراد جاهل و بی خبر و ناآگاه می روند؟

!

در چهارمین بخش: به بعضی از سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و پاره ای از نکته های حسّاس در مورد اهل بیت و معرّفی خویشتن اشاره فرموده و حدیث ثَقَلَین را که در میان همه مسلمانان معروف و مشهور است، به عنوان گواه سخن خود ذکر می کند

.

سرانجام در آخرین بخش: یعنی: بخش پنجم، به توهّمات و پندارهای بی اساس برخی مردم که گمان می کردند دنیا برای همیشه در کام بنی امیّه خواهد بود، اشاره کرده و قاطعانه خبر از زوال و سقوط حکومت کوتاه آنها می دهد. همان گونه که در بالا اشاره شد، این بخش، از بخش های چهارگانه بالا از نظر محتوا جدا است و پیدا است که مطالب دیگری در میان بوده که مرحوم سیّد رضی آنها را نیاورده است

.

محبوبترین بندگان خدا

امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه -همان گونه که در گذشته نیز اشاره شد- صفات اولیاء اللّه و پرهیزگاران و سالکان الی اللّه را به عالی ترین وجهی توصیف کرده است; به گونه ای که «ابن ابی الحدید» در «شرح نهج البلاغه» خود می گوید: «اصحاب طریقت و حقیقت، علم و دانش را از این خطبه امام(علیه السلام) گرفته اند که حال عارف کامل را در آن بیان فرموده است(1)».

بعضی معتقدند که امام(علیه السلام) در واقع خود را در این بخش از خطبه معرّفی فرموده; چرا که این صفات والا، جز در امثال او پیدا نمی شود. ولی بهتر آن است که گفته شود، بیان امام(علیه السلام) شرح حال و تبیین صفات کلّی از عارفان کامل و رهروان راستین راه حقّ است، که او و همسرش و فرزندان معصومش، بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بارزترین مصداق آن می باشند.

به راستی دقّت در این بخش از خطبه، نشان می دهد که امام(علیه السلام) هیچ نکته مهمّی را در تبیین حال این انسان های کامل، فروگذار نفرموده است و جالب اینکه حدود «چهل صفت» از صفات آنها را در این بیان فشرده، ذکر فرموده است.

نخست، روی سخن را به همه رهروان این راه کرده، می فرماید: «ای بندگان خدا! محبوب ترین بندگان نزد خداوند کسی است که او را (در راه پیروزی بر هوس های سرکش) نفسش یاری کرده است» (عِبَادَاللَّهِ! إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَاد اللّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللّهُ عَلَی نَفْسهِ).

این جمله که در آغاز این کلام مهمّ آمده است، اشاره به این نکته دقیق است که پیمودن این راه - جز به یاری خدا- برای هیچ کس ممکن نیست; چرا که خطرات و پرتگاهها، آنقدر زیاد است که آدمی با نیروی محدود خویش، نمی تواند از این راه به سلامت بگذرد; جز اینکه توکّل بر خدا کند و خود را به او بسپارد و از دریای بی کران لطف و قدرتش کمک بگیرد. همان گونه که قرآن با صراحت می گوید: «وَ لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنْکُمْ مِنْ أَحَد أَبَداً; و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمی شد».(2)

ناگفته پیداست که هدایت ها و حمایت ها و اعانت های الهی بی حساب نیست; باید سرتا پا تسلیم شد و با قلبی مملوّ از عشقِ به پروردگار، به در خانه او رفت.

سپس امام(علیه السلام) به بیان نتیجه این اعانت الهی پرداخته، می افزاید: «آن کس، حزن و اندوه را شعار [=لباس زیرین] و ترس از خدا را جلباب [=لباس رویین] خود قرار داده است» (فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ).

«اِسْتَشْعَرَ» از مادّه «شعار» به معنای «لباس زیرین» است و قرار دادن حزن و اندوه، به منزله لباس زیرین، به این معنا است که این گونه افراد با ایمان، در درون خویش، از ایّام گذشته عمر که تلاش و کوشش کافی در اطاعت معبود نکرده اند، اندوهگین اند; اندوهی سازنده که آنها را به حرکتی جبران کننده در آینده وا می دارد.

«تَجَلْبَبَ» از مادّه «جِلباب» به معنای «چادر» یا «لباس رویین» است و قرار دادن خوف و ترس را به منزله لباس رویین، اشاره به این است که این افراد مخلص و مؤمن، پیوسته مراقب خویش اند و از این بیم دارند که لغزشهایی از آنها سرزند، یا اعمالی انجام دهند که نام آنها را از طومار «مخلصان» و «سُعدا» حذف کند.

این احتمال نیز وجود دارد که غم و اندوهشان برای فراق محبوب و ترسشان از عدم وصال باشد.

سپس امام(علیه السلام) به نتیجه آن حزن و خوف سازنده پرداخته، می فرماید: «در نتیجه، چراغ هدایت در قلبش روشن شده و وسیله پذیرایی، برای روزی را که در پیش دارد، (روز مرگ و رستاخیز) برای خود فراهم ساخته است» (فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَی فِی قَلْبهِ، وَ أَعَدَّ الْقِرَی(3) لِیَوْمِهِ النَّازلِ بهِ).

روشن شدن چراغ هدایت، اشاره به تابش انوار معارف الهیّه بر آینه قلب آنها است، که به مصداق: «وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ; تقوا را پیشه کنید و خداوند به شما تعلیم می دهد»(4) میوه شیرینی است که از این درخت، می چینند.

تعبیر به «قِری» که به معنای «وسیله پذیرایی از میهمان» است، نشان می دهد که روز مرگ، یا روز رستاخیز، که از هولناک ترین روزها است، برای آنان به اندازه ای دلپذیر است که همچون روزی است که میهمان شایسته ای در سرای میزبان کریمی وارد می شود. گویی مقام آنها همچون مقام شهدا است که میهمان خدا هستند و از خوان احسان او، روزی می گیرند. (بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)(5).

سپس به صفات دیگری از این بنده محبوب الهی اشاره کرده، می افزاید: «او دور را برای خود نزدیک و سختی را آسان نموده است» (فَقَرَّبَ عَلَی نَفْسهِ الْبَعِیدَ، وَ هَوَّنَ الشَّدیدَ)

اشاره به این که، پایان عمر و قیامت را که بسیاری دور می پندارند، نزدیک می بیند و به همین دلیل، تحمّل شداید و سختی های اطاعت و ترک گناه در این راه برای او آسان می شود.

در ادامه این سخن، به پنج نکته دیگر، که هر کدام حاوی وصفی از اوصاف این بندگان مخلص و عارف است اشاره کرده، می فرماید: «او (با دیده حق بین) نگاه کرده و (حقایق هستی و عظمت پروردگار را در همه جای جهان) دیده است. به یاد خدا بوده و به همین دلیل، اعمال نیک فراوان بجا آورده است، و از آب گوارایی که به آسانی (با امدادهای الهی) در اختیارش قرار گرفته، سیراب گشته و یکباره آن را سرکشیده است، و راه هموار و مستقیمی را (که خدا به او نشان داده) پیموده است».(نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ، وَارْتَوَی(6) مِنْ عَذْب فُرَات(7) سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلاً(8)، وَ سَلَکَ سَبیلاً جَدَداً(9)).

در این جمله های کوتاه و پرمعنا از یک سو، اشاره به اهمیّت تفکّر و نظر در جهان هستی و مسایل زندگی می کند که سبب بصیرت کامل و معرفة اللّه می شود و از سوی دیگر، اشاره به تداوم یاد خدا می نماید، که سبب احیای قلوب و آرامش دلهاست: (أَلاَ بذکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(10) سپس اشاره به سیراب شدن از سرچشمه وحی و کلمات پربار معصومین می کند که به لطف الهی در اختیار بندگان قرار گرفته و اولیاء اللّه بی دغدغه و بدون تردید از این شراب طهور، سیراب می شوند و لاجرعه آن را سر می کشند و سرانجام در جادّه ای که مستقیم و استوار است، گام می نهند و به سوی قرب الهی و معرفت محبوب پیش می روند و «در مکتب حقایق و پیش ادیب عشق» همچنان درس می آموزند «تا کیمیای سعادت را بیابند و زر شوند» و به گفته شاعر:

وجه خدا اگر شودت منظر نظر       زین پس شکی نماند که صاحب نظرشوی!

گر نور عشق حقّ به دل و جانت اوفتد        باللّه کز آفتاب فلک خوبتر شوی!

سپس امام(علیه السلام) در شش وصف دیگر، به برنامه های خودسازی این بندگان مخلص پرداخته و نتایج درخشان آن را نیز شرح می دهد، می فرماید: «(این بنده مخلص خدا) جامه شهوات را از تن برون کرده و از تمام همّ و غم ها -جز یک اندوه- خود را تهی ساخته و تنها به آن می اندیشد (همّ و غم او تنها وصال محبوب و قرب پروردگار اوست) و این زهد و اخلاص، او را از نابینایی ها رهایی بخشیده و از زمره هواپرستان خارج ساخته است; (بدین سبب) کلید درهای هدایت و قفل درهای ضلالت گردیده.» (قَدْ خَلَعَ سَرَابیلَ الشَّهَوَاتِ، وَ تَخَلَّی مِنَ الْهُمُومِ إِلاَّ هَمًّا وَاحِداً انْفَرَدَ بهِ، فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَی، وَ مُشَارِکَةِ أَهْلِ الْهَوَی، وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِیحِ أَبْوَاب الْهُدَی، وَ مَغَالِیقِ أَبْوَاب الرَّدَی).

آری، رها کردن شهوات و دل مشغولی ها و چشم دوختن به آن نقطه واحدی که مبدأ عالم هستی است، سبب بینایی چشم جان انسان می گردد و نه تنها رهرو راه حقّ می شود، که رهبر دیگران می گردد; لطف الهی، کلید درهای هدایت را در دست او می نهد و قفل درهای جهنّم را به او می سپارد، که نخستین را باز کند و دیگری را ببندد.

در ادامه این سخن، باز به شش وصف دیگر، که اوصاف پیشین را تکمیل می کند اشاره می فرماید و می گوید: «(این بنده خالص) راه هدایت را با بصیرت دریافته، و در آن گام نهاده و نشانه های این راه را به خوبی شناخته، و از امواج متلاطم شهوات گذشته است و از میان دستگیره های هدایت، به مطمئن ترین آنها چنگ زده و از رشته ها(ی نجات) به محکمترین آنها متمسّک شده است; به همین دلیل، در مقام یقین به آنجا رسیده که (حقایق را) همانند نور آفتاب می بیند.» (قَدْ أَبْصَرَ طَرِیقَهُ، وَ سَلَکَ سَبیلَهُ، وَ عَرَفَ مَنَارَهُ، و قَطَعَ غِمَارَهُ،(11) وَ اسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی(12) بأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْیَقینِ عَلَی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْس).

در واقع در صفات پیشین بیشتر روی جنبه های عملی تکیه شده بود و در اینجا روی جنبه های علمی و عقیدتی تکیه شده; خارج شدن از صفت نابینایی و کنار زدن حجاب های هواپرستی و پیدا کردن راه و شناخت علامت ها و نشانه ها و عبور از دریای متلاطم شهوات و چنگ زدن به محکمترین دستگیره های هدایت که قرآن مجید و کلمات معصومین و راسخان در علم است، سبب می شود که این بنده خالص به مقام «حقّ الیقین» برسد; چشم حق بینش گشوده شود و جهان غیب را با چشم دل، همچون آفتاب ببیند و این بالاترین افتخار و موهبتی است که نصیب انسانی می شود و برترین پاداشی است که به راهیان راه حق داده می شود.

در قسمت قبل، سخن از سلوک راههای صاف و محکم (سَلَکَ سَبیلاً جَدَداً) و گشودن چشم، به روی حقایق بود (نَظَرَ فَأَبْصَرَ) و در این بخش نیز هر دو، با تعبیر دیگری تکرار شده است و فرمود: (قَدْ أبْصَرَ طَرِیقَهُ وَ سَلَکَ سَبیلَهُ)، ولی همان گونه که در بالا گفته شد، در بخش سابق از جنبه های عملی سخن می گوید و در این بخش، از جنبه های علمی; یعنی شناخت راه و گام نهادن در طریق روشن و مطمئن، در هر دو قسمت لازم است.


نکته:

برترین موهبت الهی

امام(علیه السلام) در این بخش از سخنان خود، به چیزی اشاره فرموده که خمیر مایه تمام سعادت ها است و نیروی محرّک انسان به سوی همه خوبی ها است; تحمّل شداید را بر انسان، آسان می دارد و او را به یک وجود شکست ناپذیر مبدّل می کند; در یک جا با تعبیر «فَظَهَر مِصْبَاحُ الْهُدَی فِی قَلْبهِ» (چراغ هدایت در قلبش روشن شده) و در تعبیر دیگر با جمله «فَهُوَ مِنَ الْیَقِینِ عَلَی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْس» (ایمان او همانند نور آفتاب است) به آن اشاره فرموده و آن رسیدن به مقام یقین است که آن هم مراتبی دارد که در «قرآن مجید» تحت عنوان «علم الیقین» و «عین الیقین» و «حقّ الیقین» به آن اشاره شده است و آخرین مرحله آن (حقّ الیقین) همان مرحله شهود کامل است که انسان، جهان غیب را همچون نور آفتاب ببیند و به مرحله «لَوْ کُشفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً; اگر پرده ها کنار برود، چیزی بر ایمان من افزوده نمی شود»(13) برسد.

در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «أَلاَ إِنَّ النَّاسَ لَمْ یُعْطَوْا فِی الدُّنْیَا شَیْئاً خَیْراً مِنَ الْیَقِینِ وَ الْعَافِیَةِ، فَاسْئَلُوهُمَا اللّهَ; آگاه باشید! که چیزی بهتر از یقین و سلامتی به انسانها داده نشده است; پس شما این دو را از خدا بخواهید! (که همه سعادتها در آن نهفته شده است).»(14)

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید: «مَا أَعْظَمَ سَعَادَةُ مَنْ بُوشرَ قَلْبُهُ ببَرْد الْیَقِینِ; چه بزرگ است سعادت کسی که قلبش با یقین در تماس است»(15).

بدیهی است برای رسیدن به این مقام والا، انسان باید راه طولانی پرفراز و نشیبی را بپیماید و تقوای الهی در حدّ بالا داشته باشد و پیوسته به خودسازی ادامه دهد و دست به دامان اولیاء اللّه بزند و آنها را در پیشگاه حقّ، به شفاعت طلبد و پیوسته با زبان حال، یا زبان قال، این جمله های دعای شعبانیّه را تکرار کند: «إِلهِی هَبْ لِی کَمَالَ الاِْنْقِطَاعِ إِلَیْکَ، وَ أَنِرْ أبْصَارَ قُلُوبنَا بضِیَاءِ نَظَرَهَا إِلَیْکَ، حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوب حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلَی مَعْدنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدْسکَ; خداوندا! کمال انقطاع به درگاهت را به من ببخش و دیده دلهای ما را به تابش نظرش بر تو روشن کن، تا دیده های قلوب، پرده های نور را بشکافد و به معدن عظمت ذات پاکت برسد و ارواح ما به مقام عزّت و قدست وابسته گردد.»

سخن درباره یقین بسیار است، این بحث را با حدیث دیگری از امیرمؤمنان(علیه السلام) که راه تحصیل یقین را به ما می آموزد، پایان می دهیم; فرمود: «أَیْنَ الْمُوقِنُونَ؟ اَلَّذینَ خَلَعُوا سَرَابیلَ الْهَوَی، وَ قَطَعُوا عَنْهُمْ عَلاَئِقَ الدُّنْیَا; کجا هستند ارباب یقین؟ آنان که جامه های هواپرستی را از تن به در کرده و علاقه های دنیاپرستی را بریده اند»(16). (17)


پی نوشت:

  1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 365. 

  2. سوره نور، آیه 21. 

  3. «قِری» مصدر و اسم مصدر و به معنای چیزی است که برای پذیرایی مهمان آماده می کنند و لذا «مِقراة» به ظرف بزرگی گفته می شود که طعام مهمان را در آن می گذارند.

  4. سوره بقره، آیه 282. 

  5. سوره آل عمران، آیه 169.

  6. «اِرْتوی» از مادّه «رِیّ» (بر وزن طیّ) به معنای سیراب شدن است.

  7. «فُرات» به معنای آب گوارا، یا بسیار گوارا است.

  8. «نَهَل» به معنای نخستین نوشیدن است; زیرا معمول عرب این بوده که شتر را یک بار به آبگاه می آورده و هنگامی که سیراب می شده است، به محلّ خود باز می گردانده; بار دیگر آن را به آبگاه می آورده و نوشیدن دوّم را «عَلَل» می نامیده، سپس آن را به چراگاه می برده است. این واژه (نَهَل) به هنگامی که نوشیدنی را یک باره سربکشند نیز، بکار می رود; چون تمام آن، به اصطلاح «شُرب اوّل» است.

  9. «جَدَد» از مادّه «جَدّ» به معنای قطع کردن و نیز پیمودن زمین های صاف و محکم است و «جَدَد» و «جادّه» به راه صاف و محکمی گفته می شود که پای انسان در آن فرو نمی رود، و «لباس جدید» به لباس نوی گفته می شود که تازه آن را بریده اند و دوخته اند و از آنجا که موجودات با عظمت، از دیگر موجودات ممتاز و جدایند، این واژه به معنای عظمت نیز آمده است و پدربزرگ را به همین جهت «جَدّ» می گویند. 

  10. سوره رعد، آیه 28. 

  11. «غِمار» از مادّه «غَمْر» (بر وزن امر) به معنای پوشاندن است و از آنجایی که آب فراوان، زمین های زیادی را می پوشاند به آن «غمر» می گویند که جمع آن «غمار» است.

  12. «عُری» جمع «عُرْوه» به معنای دستگیره است. 

  13. بحارالانوار، جلد 40، صفحه 153.

  14. کنز العمّال، جلد 3، صفحه 438، حدیث 7334.

  15. بحار الانوار، جلد 40، صفحه 153. 

  16. غررالحکم، حدیث شماره 391.

17. 

سند خطبه: از قرائنی که نشان می دهد این خطبه در منابع دیگری غیر از نهج البلاغه نیز نقل شده است، سخن ابن ابی الحدید در پایان این خطبه است که می گوید: این خطبه طولانی بوده و مرحوم سیّد رضی بخشهای زیادی از آن را حذف کرده است (سپس ابن ابن الحدید بعضی از بخشها را نقل می کند) زمخشری نیز در کتاب ربیع الابرار در باب عزّ و شرف فصلی از این خطبه را با کمی تفاوت آورده است و سخن او چنین نشان می دهد که آن را از منبعی غیر از نهج البلاغه بدست آورده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 133

).