[hadith]بعد الموت، البعث 

حَتَّی إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ وَ أَزفَ النُّشُورُ، أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْکَارِ الطُّیُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِکِ سرَاعاً إِلَی أَمْرِهِ مُهْطِعِینَ إِلَی مَعَادهِ رَعِیلًا صُمُوتاً قِیَاماً صُفُوفاً، یَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَ یُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، عَلَیْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِکَانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ، قَدْ ضَلَّتِ الْحِیَلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ، وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ کَاظِمَةً وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَیْنِمَةً، وَ أَلْجَمَ الْعَرَقُ وَ عَظُمَ الشَّفَقُ وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِی إِلَی فَصْلِ الْخِطَاب وَ مُقَایَضَةِ الْجَزَاءِ وَ نَکَالِ الْعِقَاب وَ نَوَالِ الثَّوَاب.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏3، ص: 368-359

 

صحنه هولناک محشر!

در این بخش از خطبه که به راستی خطبه ای است «غرّاء» و درخشان و بیدارگر، امام(علیه السلام) بعد از حمد و ثنای الهی و توصیه به تقوا و شرح بی وفایی و بی اعتباری دنیا، به سراغ معاد می رود و ترسیمی تکان دهنده از صحنه محشر و حال خلایق در آن روز می کند، که غافل ترین افراد را بیدار می سازد و به سوی آن هدف تربیتی که امام(علیه السلام) از این خطبه دارد، گام به گام نزدیک می کند، به گونه ای که نشان می دهد این طبیب روحانی، برای درمان دردمندان کاملاً حساب شده قدم برداشته و برنامه ریزی می کند.

نخست می فرماید: «اوضاع این جهانِ ناپایدار، همچنان ادامه می یابد و زمانها پشت سر هم سپری می شود و رستاخیز نزدیک می گردد» (حَتَّی إِذَا تَصَرَّمَتِ الاُْمُورُ، وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَأَزفَ(1) النُّشُورُ).

این سه جمله اشاره های روشنی به پایان جهان دارد. در نخستین جمله: به گذشت و فنای همه چیز: عمرها، قدرتها، اموال و ثروتها و... اشاره می کند. و در جمله دوم: به پایان گرفتن ماهها و سالها و قرنها و در جمله سوم: که نتیجه آن است نزدیک شدن رستاخیز و آشکار شدن نشانه های آن.

در این که پایان جهان با انقلاب های هول انگیزی خواهد بود - آنچنان که قرآن مجید در آیات فراوانی بیان کرده است - و دوران برزخ چگونه می گذرد، امام(علیه السلام) اشاره ای ندارد، بلکه مستقیماً به سراغ رستاخیز مردگان و قیام آنها از قبرها، که قسمت حسّاس مطلب است، می رود و می فرماید: «(در این هنگام) آنها را از شکاف قبرها و آشیانه های پرندگان و لانه های درندگان و میدان های هلاکت خارج می کنند» (أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ(2) الْقُبُورِ، وَ أَوْکَارِ(3) الطُّیُورِ، وَ أَوْجِرَةِ(4) السِّبَاعِ، وَ مَطَارِحِ(5) الْمَهَالِکِ).

گاه انسان به مرگ طبیعی و در میان جمع از دنیا می رود و او را به خاک می سپارند و گاه ممکن است در بیابانی تنها چشم از جهان فروبندد و بدن بی جان او طعمه پرندگان شود، گاه ممکن است حیوان درنده ای او را بخورد و گاه ممکن است در دریا و صحرایی یکّه و تنها دار فانی را وداع کند و بدن او بپوسد و خاک شود و یا در زلزله ها، در زیر آوارها از بین برود. امام(علیه السلام) می فرماید: خداوند از جایگاه همه آنها، در هرجا باشند، باخبر است و با فرمان رستاخیز، همه را از جایگاهشان به حرکت درمی آورد و برای حساب و کتاب آماده می سازد.

امام(علیه السلام) در ضمن، اشاره لطیفی به این نکته دارد که هیچ کس نمی داند در پایان عمر، چگونه چشم از دنیا فرو می بندند و قبر واقعی او کجاست و این خود نکته ای است آموزنده و بیدارگر، و به گفته قرآن کریم: «وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسبُ غَداً وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بأَیِّ أَرْض تَمُوتُ; هیچ کس نمی داند فردا چه می کند و هیچ کس نمی داند در کدامین سرزمین از دنیا می رود.»(6)

این سخن مانند بسیاری از آیات قرآن، معاد جسمانی را به طور صریح بیان می کند; چراکه آنچه در قبرها یا آشیانه پرندگان و لانه های درندگان قرار دارد، خاکها و استخوانهای این بدن است وگرنه روح پس از جدایی از بدن، جایگاهش قبر نیست. شرح بیشتر را در این زمینه در بحث نکات خواهیم داد.

ممکن است در اینجا این سؤال مطرح شود که از بسیاری از آیات قرآن برمی آید که در پایان دنیا، زمین به کلّی ویران می شود; با این حال چگونه قبرها به حال خود باقی می مانند؟ پاسخ این سؤال نیز در بحث نکات خواهد آمد.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می افزاید: «با شتاب به سوی فرمان (و دادگاه) پروردگار حرکت می کنند، در حالی که گردن کشیده اند (و نگران سرنوشت خویشند و هنگامی که در دادگاه الهی حضور می یابند) به صورت گروههای خاموش، صف به صف ایستاده، به گونه ای که چشم به خوبی آنها را می بیند و صدای دعوت کننده (الهی) به آنها می رسد» (سرَاعاً إِلَی أَمْرِهِ، مُهْطِعِینَ(7) إِلَی مَعَادهِ، رَعِیلا(8) صُمُوتاً، قِیَاماً صُفُوفاً، یَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ، وَیُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی). 

این جمله های کوتاه و پرمعنا، با آهنگ خاصی که دارد، ترسیمی گویا از وضع بندگان در صحنه محشر است; ترسیمی بسیار تکان دهنده و وحشت آفرین!

همین تعبیر و تعبیرات مشابهی در قرآن مجید درباره حرکت انسانها در صحنه محشر آمده است، که گاهی تعبیر به «سرَاعاً»(9) شده و گاه تعبیر به «یَنْسلُونَ»(10) که آن نیز به معنای شتابان رفتن است و گاه تعبیر به «کَاَنَّهُمْ إلَی نُصُب یُوفِضُونَ»(11) که آن نیز به معنای حرکت سریع است.

حرکت آنها به صورت گروهی و ایستادن آنها در صحنه محشر در صفوف مختلف، یا به خاطر این است که، مردم به تناسب اعمال و رفتارشان از یکدیگر جدا می شوند و هر کس با همانندش، در یک صف قرار می گیرد و طبعاً سرنوشت مشترکی دارد و یا از این جهت است که هر گروهی که در گورستانی با هم بودند، با هم به حرکت درمی آیند. قرآن مجید نیز می فرماید: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً; روزی که در صور دمیده می شود و شما فوج، فوج، وارد صحنه محشر می شوید(12)».

حرکت سریع آنها، نشانه دستپاچگی و وحشت از سرنوشت است و گردن کشیدن به خاطر آن است که هرلحظه در انتظار حادثه ای هستند.

جمله «یَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ...» اشاره به این است که، جمعیّت آنها با آنکه بسیار عظیم است، امّا به گونه ای در عرصه محشر می ایستند، که همه نمایانند و صدا به گوش همه می رسد.

سپس به ترسیم دیگری از وضع خلایق در عرصه محشر پرداخته، می فرماید: «(ابهامِ سرنوشت و ترس از نتیجه دادرسی پروردگار و هول و وحشت محشر چنان است که گویی) لباس نیاز و مسکنت و تسلیم و خضوع بر تن پوشیده اند، و راههای چاره بسته شده، و امید و آرزو قطع گردیده است; قلبها از کار افتاده، و نفس ها در سینه حبس شده و صداها بسیار ضعیف و کوتاه است، و عرق، لجام بر دهان ها زده، و وحشتی عظیم، همه را فراگرفته است» (عَلَیْهِمْ لَبُوسُ الاِْسْتِکَانَةِ، وَضَرَعُ(13) الاِْسْتِسْلاَمِ وَالذِّلَّةِ. قَدْ ضَلَّتِ الْحِیَلُ، وَانْقَطَعَ الاَْمَلُ، وَهَوَتِ الاَْفْئِدَةُ کَاظِمَةً، وَ خَشَعَتِ الاَْصْوَاتُ مُهَیْنِمَةً(14)، وَألْجَمَ الْعَرَقُ، وَعَظُمَ الشَّفَقُ(15)).

هنگامی که راه بازگشت بسته شود و داور خداوند باشد و تمام اعمال کوچک و بزرگ با دقّت و موشکافی تمام، مورد محاسبه قرار گیرد و جزای هر کس با قاطعیّت به او داده شود و مجازات های دردناک در انتظار بدکاران و آلودگان باشد، بروز و ظهور چنین حالاتی عجیب نیست.

در آیات قرآن مجید نیز، همین اوصاف دیده می شود و در حقیقت خطبه امام(علیه السلام) برگرفته از آیات است. در یک جا می فرماید: «مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُوسهِمْ لاَ یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ; در صحنه محشر، گردن ها را کشیده، سرها را به آسمان بلند کرده، حتّی پلک چشم هایشان از حرکت بازمی ماند و دل هایشان (از اندیشه و امید) خالی می گردد».(16) و در جایی دیگر می خوانیم: «یَوْمَئِذ یَتَّبعُونَ الدَّاعِیَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الاَْصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً; در آن روز همه از دعوت کننده الهی که هیچ گونه انحرافی در کار او نیست، پیروی کرده و همه صداها در برابر عظمت خداوند، خاضع می شود و جز صدای آهسته، چیزی نمی شنوی»(17).

تعبیر به «أَلْجَمَ الْعَرَقُ» تعبیر گویایی است که از نهایت گرفتاری حاضران محشر، خبر می دهد; وحشت و اضطراب از یک سو، گرمای محشر از سوی دیگر، فشردگی جمعیّت و خستگی مفرط از سوی سوم، چنان دست به دست هم می دهند که آب بدنها به عرق تبدیل می شود و از تمام پیکرشان جاری می گردد; چنان از سر و صورتشان عرق جاری است، که اطراف دهان را احاطه کرده، به گونه ای که اگر لب بگشایند، دهان پر از عرق خواهد شد. امام(علیه السلام) این حالت را با تعبیر جالب «أَلْجَمَ الْعَرَقُ» (عرق به دهان آنها لجام زده است!) بیان فرموده است.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این حالتِ هولناک، می افزاید: «گوش ها از صدای رعدآسای دعوت کننده به سوی حسابرسیِ پروردگار، به لرزه درآمده و همه باید نتیجه اعمال خود را دریابند: مجازات و کیفر الهی، یا نعمت و ثواب را» (وَ أُرْعِدَتِ الاَْسْمَاعُ لِزَبْرَةِ(18) الدَّاعِی إِلَی فَصْلِ الْخِطَاب، وَ مُقَایَضَةِ(19) الْجَزَاءِ، وَ نَکَالِ(20) الْعِقَاب، وَ نَوَالِ(21) الثَّوَاب).

در واقع تمام ترس و وحشت، از همین جاست که هیچ کس از سرنوشت خود آگاه نیست و خود را در میان بهشت و دوزخ، و پاداش و عذاب می بیند.

خوف و وحشت، از اینجا ناشی می شود که هیچ کس از میزان خلوص طاعت های خود آگاهی ندارد و از خطاها و لغزش های فراموش شده خود، باخبر نمی باشد; حسابرسی، بسیار دقیق! و حساب رسان از همه چیز آگاهند! هیچ راه بازگشتی وجود ندارد و هیچ کس قادر به دفاع از دیگری نیست.


نکته ها:

1- دورنمایی از معاد جسمانی

گرچه درباره «معاد» و جسمانی یا روحانی بودن آن، در میان جمعی از «فلاسفه» گفتگوست; ولی آیات قرآن و روایات اسلامی، هیچ گونه ابهامی در این امر ندارد که روح و جسم انسانها در جهان دیگر، باز می گردد و معاد به صورت جسمانی و روحانی انجام می گیرد. گروههای متعدّدی از آیات قرآن و روایات، گواه این مدّعاست. از جمله، آیاتی که تصریح می کند، مردم در قیامت از قبرها برمی خیزند;(22) بدیهی است آنچه در قبرها موجود است، خاکهایی است که از تنِ انسانها باقی مانده است.

در این فراز از خطبه بالا نیز، امام(علیه السلام) با صراحت بیشتری از این موضوع پرده برداشته می فرماید: «از گورها و لانه پرندگان و جایگاه درندگان و میدان های جنگ برانگیخته می شوند.»

و در واقع اگر معاد بخواهد به گونه کامل و عادلانه صورت گیرد، باید چنین باشد چراکه روح و جسم، در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و تکامل آنها به هم پیوسته است و هر کدام کنار برود، دیگری ناقص خواهد بود و اینکه می گویند: «شخصیّت انسان به روح او است» اشتباه بزرگی است که از پندار استقلال کامل روح، سرچشمه می گیرد.

این بحث یک بحث گسترده و دامنه دار است که تنها در اینجا به اشاره ای بسنده می کنیم.(23)


2- شبهه معروف آکل و مأکول

از جمله شبهاتی که بر سر راه معاد جسمانی وجود دارد و نیافتن پاسخ صحیحی از آن، سبب شده که جمعی به نفی معاد جسمانی برخیزند، شبهه معروف و پیچیده «آکل و مأکول» است.

می گویند: اگر فرضاً در زمان قحطی، انسان هایی از گوشت انسان های دیگر تغذیه کنند، هنگام «معاد» تکلیف بدنی که جزو بدن دیگری شده است، چه خواهد شد؟ اگر به اوّلی بازگردد، دومی ناقص می شود و اگر با دومی محشور شود، اوّلی ناقص خواهدشد.

این شبهه را می توان به صورت گسترده تری نیز مطرح ساخت، که در شرایط عادی، بدن بسیاری از انسانها خاک می شود; خاک آنها ممکن است جذب گیاهان و درختان شود و از این طریق، یا از طریق حیواناتی که از گیاهان تغذیه می کنند و انسان از گوشت آنها تغذیه می نماید، جذب بدن انسانها شود; باز همان سؤال سابق تکرار می شود که این اجزای معیّن با کدامین بدن محشور می شود؟

تعبیری که در خطبه بالا آمده و می فرماید: «از لانه پرندگان و جایگاه درندگان و میدان های جنگ محشور می شود» نیز می تواند این سؤالات را برانگیزد.

پاسخ این سؤال گرچه بحثی طولانی می طلبد و در جای خودش مشروحاً بیان شده است، ولی به طور خلاصه چنین است:

آیات و روایات می گوید: آخرین بدنِ انسان، که تبدیل به خاک شده است، روز قیامت باز می گردد; بنابراین اگر آن بدن به هر طریقی جزو دیگری شده باشد، از او جدا شده و به بدن اوّل ملحق می گردد و مشکل ناقص شدن بدن دوم کاملاً قابل حلّ است; چراکه بقیّه بدن نموّ می کند و جای خالی را پر می کند. همان گونه که نظیر آن را در دنیا در بسیاری از صدماتی که بر بدن وارد می شود، مشاهده می کنیم که سلولهای اطراف نموّ می کنند و جای خالی را پر می نمایند; البتّه در آن زمان این جایگزینی به صورت وسیع تری انجام می شود.

در دنیای امروز که مسأله شبیه سازی، جنبه عینی به خود گرفته و با پرورش یک سلول از بدن یک موجود زنده، شبیه او به وجود می آید، حلّ این گونه مسایل بسیار ساده و آسان است و شبهه «آکل و مأکول» نمی تواند سدّ راه معاد جسمانی شود.(24)


3- چگونه مردگان از قبرها خارج می شوند؟

در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه اگر زمین و آسمانها در آستانه قیامت به کلّی دگرگون می شوند و همه چیز به هم می ریزد، چگونه قبرها محفوظ می مانند که مردگان از قبورشان محشور شوند؟

در پاسخ این سؤال می توان گفت که: آنچه در زمین رُخ می دهد، طبق آیات قرآن زلزله عظیمی است (إِنّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظَیِمٌ)(25) و هیچ مانعی ندارد که قبور مردگان زیر آوارهای این زلزله عظیم باقی بمانند. و همچنین اگر در مواردی بدن انسانهایی طعمه درندگان بیابان، یا مرغان هوا شده است و آنها نیز پس از مردن مبدّل به خاک گردیده اند، آنها و لانه هایشان پس از آن زلزله عظیم، در زیر آوارها باقی می مانند و انسانها در قیامت از آن بر می خیزند. و به تعبیر دیگر: جهان ویران می شود نه اینکه نابود شود! طبعاً خاکهای انسانها در این ویرانی، باقی می مانند.


پی نوشت:

  1. «أَزفَ» از مادّه «اَزَف» (بر وزن شرف) به معنای نزدیک شدن است. 

  2. «ضَرائح» جمع «ضریح» به معنای قبر، یا شکافی است که در وسط قبر داده می شود.

  3. «اَوْکار» جمع «وَکْر» (بر وزن مکر) به معنای لانه پرندگان است.

  4. «اَوجره» جمع «وجار» به معنای حفره هایی است که بر اثر سیل، در درّه ها پیدا می شود و به لانه درندگان نیز اطلاق می گردد.

  5. «مَطارح» جمع «مطرح» به معنای محلّی است که چیزی در آن می افکنند.

  6. سوره لقمان، آیه 34. 

  7. «مُهطِعین» از مادّه «هطع» (بر وزن منع) به معنای روی آوردن سریع توأم با ترس است.

  8. «رَعیل» به معنای گروهی از سواران یا پیادگان یا پرندگان است.

  9. سوره معارج، آیه 43.

  10. سوره یس، آیه 51.

  11. سوره معارج، آیه 43. 

  12. سوره نبأ، آیه 18.

  13. «ضَرَع» (بر وزن طمع) به معنای ضعف و خضوع و ذلّت و درماندگی است.

  14. «مُهَیْنِمَه» از مادّه «هَیْنَمه» به معنای صدای آهسته است.

  15. «شَفَق» در اصل به معنای آمیخته شدن نور روز، با تاریکی شب است; به همین سبب در مورد توجّه آمیخته با ترس نسبت به چیزی، اطلاق می شود و گاه نیز صرفاً به معنای ترس می آید.

  16. سوره ابراهیم، آیه 43.

  17. سوره طه، آیه 108. 

  18. «زَبره» به معنای صدای شدید توأم با آمریّت است.

  19. «مُقایضه» از مادّه «قیض» (بر وزن فیض) به معنای مبادله کردنِ چیزی، با چیزی است و از آنجا که جزای اعمال در برابر عمل انسانها قرار می گیرد، در عبارت بالا تعبیر به «مقایضه» شده است.

20 و 21. «نَکال» به معنای مجازات و عقوبت، و «نَوال» به معنای نعمت است.

  1. در بحث گذشته، به آیات مربوط به این قسمت اشاره شد. 

  2. شرح بیشتر این بحث را در جلد پنجم «پیام قرآن» (صفحه 307-353) مطالعه فرمایید. 

  3. شرح مبسوط این موضوع را در جلد پنجم پیام قرآن، صفحه 340 تا 347 مطالعه فرمایید.

  4. سوره حج، آیه 1.