[hadith]التذکیر بضُروب النعم

:

جَعَلَ لَکُمْ أَسْمَاعاً لِتَعِیَ مَا عَنَاهَا وَ أَبْصَاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشَاهَا وَ أَشْلَاءً جَامِعَةً لِأَعْضَائِهَا مُلَائِمَةً لِأَحْنَائِهَا فِی تَرْکِیب صُوَرِهَا وَ مُدَد عُمُرِهَا بأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بأَرْفَاقِهَا وَ قُلُوبٍ رَائِدَةٍ لِأَرْزَاقِهَا فِی مُجَلِّلَاتِ نِعَمِهِ وَ مُوجِبَاتِ مِنَنِهِ وَ حَوَاجِز عَافِیَتِهِ، وَ قَدَّرَ لَکُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْکُمْ وَ خَلَّفَ لَکُمْ عِبَراً مِنْ آثَارِ الْمَاضِینَ قَبْلَکُمْ مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلَاقِهِمْ وَ مُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ أَرْهَقَتْهُمُ الْمَنَایَا دُونَ الْآمَالِ وَ شَذَّبَهُمْ عَنْهَا تَخَرُّمُ الْآجَالِ، لَمْ یَمْهَدُوا فِی سَلَامَةِ الْأَبْدَانِ وَ لَمْ یَعْتَبرُوا فِی أُنُفِ الْأَوَانِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 537-531

لغات:

عناها: آن را مهم شمرد، به آن اهمیت داد. 

عشی: در شب ندیدن، تاریکی که در هنگام شب چشم انسان را فرا می گیرد. 

اشلا: جمع شلو عضو بدن انسان. قطعه ای از گوشت. در این خطبه کنایه از تمام بدن است یعنی اندام. 

حنو: کنار پهلو، طرف. 

ارفاق: منافع، سودها. بعضی ارماق تلفّظ کرده اند (که جمع رمق است). 

ارماق: باقی مانده جان در بدن. 

خلاق: نصیب و بهره. الخلاق به کسر (خ) ریسمانی که بر گلو بسته می شود و خفگی ایجاد می کند. 

ارهاق: با عجله نزدیک شدن، عجله کردن. 

تشذّب: جدا شدن، تفرقه پیدا کردن. 

انف الأوان: اوّل زمان هر چیز. در این خطبه منظور اوّل جوانی است.

شرح:

این فصل از سخن امام (ع) به دو فصل و به توضیح زیر تقسیم می شود. 

فصل اوّل:

در فصل اوّل امام (ع) نعمتهای گوناگون و فراوان را به بندگان خدا تذکّر داده، آنان را به نتیجه و ثمره بخششهای الهی توجّه می دهد. و سپس حال امّتهای پیشین را یادآور شده، توصیه می کند که از سرنوشت آنها عبرت گیرند.


قوله علیه السلام: «جعل لکم اسماعا» إلی «قوله بارفاقها»

این فراز از کلام امام (ع) تذکّری است بر نعمت آفرینش بدن انسان، و منافعی که بر آن مترتب است. 

بنا بر این فایده گوشها این است که سخن حق را بشنود، و فایده دیدگان این است که شگفتیهای آفرینش را با آن دیده و از آنها عبرت بگیرد. واژه «عشاء» ممکن است به یکی از دو معنای ذیل باشد:

1-  محتمل است که کلمه «عشاء» در سخن امام (ع) استعاره از تاریکی جهل باشد که بر چشم دل عارض می شود. با فرض این احتمال تقدیر کلام این خواهد بود: «خداوند بصیرت را برای برطرف ساختن جهل و نادانی عطا فرمود.» و منظور از ادراک چشم عبرتی است که برای دل حاصل گشته و دل را جلا و روشنی بخشد با این توجیه که مقصود از تاریکی نادانی و منظور از ابصار عبرت باشد، در این صورت نسبت دادن روشنایی به بینایی نسبت صحیحی خواهد بود.

2-  محتمل است که استعاره از عدم ادراک عبرت آور باشد، زیرا فایده ادراک و دیدن عبرت گرفتن است، هرگاه از نگاه عبرت حاصل نشود، شخص شبیه بینایی است که کوری بر آن عارض شود. جهت شباهت میان فرد نابینا، و بینایی، که عبرت نمی گیرد. فایده نبردن است که میان آن دو مشترک است. 

نسبت دادن روشنائی به أبصار به لحاظ بوجود آمدن ادراک مفید، عبرت آور می باشد. در این نسبت نیز نوعی استعاره به کار رفته است. کلمه «عن» در جمله: «عن عشاها» زاید نیست بلکه لازم است، چون تحقّق معنای جلا و روشنایی به دو چیز بستگی دارد. یکی چیزی که جلا می یابد، و یکی آن چیزی که روشنایی را می بخشد. امام (ع) در کلام خود، روشنی یافته را در جای روشنایی بخشنده قرار داده اند، گویا چنین فرموده اند: چشمها، آفریده شدند تا بوسیله قوای خود، تاریکی را برطرف کنند. ما (شارح) در گذشته به فایده بدن و اعضای آن بطور مفصّل اشاره کرده ایم و نیازی به تکرار نیست. 

مقصود از کلام امام (ع) «قائمة بارفاقها» این است که هر بدنی برای منافعی که از آن منظور بوده آفریده شده است. 


قوله علیه السلام: «و قلوب رائدة» الی «قوله سترها عنکم»

امام (ع) در این فراز، منّت گذاری حق تعالی بر بندگان را توضیح می دهد، که آنها را آفریده و هدایت کرده است و روزیی که بدان قوام حیات و زندگی آنها استوار است ارزانی داشته، و قدرتی که بتوانند امر معاد خود را اصلاح کنند بدانها بخشیده است. نعمتهای الهی از همه سو آنها را احاطه کرده، و آنها غرق در الطاف خداوند می باشند. 

پاره ای از نعمتهای خداوندی، پوشاندن اعمال زشت آنها، و نیّات پلیدی است که نسبت به یکدیگر دارند. چه اگر ما فی الضمیر هر یک که سراسر دشمنی، کینه و حسد و آرزوی زوال نعمت دیگران است برای دیگران روشن باشد. یکدیگر را از بین می برند، و نظام اجتماعی آنها از هم گسیخته می شود.

مقصود از موجبات منن حق تعالی، نعمتهایی است که باعث می شود تا خداوند بر انسانها منّت نهد. بعضی کلمه موجبات را موجبات تلفّظ کرده اند. 

بنا بر این مقصود از «منن» نعمتها و منظور از موجبات نعمتهایی است که از طرف خداوند فرود آمده و بر بندگان ارزانی شده است منظور از موانع تندرستی و عافیت، عواملی است که خداوند مقرّر می دارد تا بیماریها و زیانهایی که به انسان می رسد، از میان ببرند. 

این که امام (ع) پوشیده داشتن مقدار عمر انسان را از نعمتهای خداوندی دانسته است، سرّش این است که اگر انسان مقدار زندگی و عمر خود را می دانست، مدام خاطرش بیاد مرگ و ترس از آن مشغول می شد. و از آباد کردن زمین و عمران آن کناره گیری می کرد، و باعث از هم پاشیدگی نظام جهان بود. 

پس مخفی داشتن زمان عمر از نعمتهای بزرگ الهی می باشد. 


قوله علیه السلام: «و خلّف لکم عبرا»

از دیگر نعمتهای بی حساب خداوند متعال بر بندگان، باقی ماندن سرگذشت پیشینیان و عبرت بودن آن برای آیندگان است، چه همین عبرت گرفتن وسیله بسیار مهمّی در اعراض دادن انسانها از دنیای سراسر غرور و جایگاه هلاکت، به سعادت اخروی و ابدی است، تا با شناخت رفتار دنیا با گذشتگان، در مدّت عمر و زندگانی صرفا بهره و نصیب خود را از دنیا برگیرند، و چنان که پیشینیان گول دنیا را خوردند، به غرور دچار نگردند، پیش از آن که ریسمان مرگ و زنجیرهای جهنّم گلویشان را بسختی بفشرد، خود را آماده خروج از این دنیا کنند زیرا آمادگی لازم برای کوچ از این دنیا، در همین دنیا حاصل می شود. بدنبال این توجّه امام (ع) فریب خوردگان از دنیا را که دچار غرور شدند توصیف می کند، و بیان می دارد که چگونه پیش از رسیدن به آرزوهای طولانی، مرگشان فرا رسید و گلویشان را فشرد امام (ع) با توضیح و شرح حال گذشتگان انسانها را متوجّه می سازد، که از آرزوهای طولانی دست برداشته، آماده مرگ شوند و با جمله: «لم یمهدوا...» گذشتگان را سرزنش می کند که با وجود قدرت و توان و سلامت جسم و ابدان، معادشان را اصلاح نکردند و فرصت جوانی را از دست دادند مقصود حضرت این است که با تذکّر حال در گذشتگان از دنیا، در دلها نفرتی بوجود آورد، و پند گیرندگان را از غرور و فریب دنیا بر حذر دارد، و آمادگی تقوا و کارهای شایسته را در انسانها ایجاد کند.