[hadith]فَهَلْ یَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ الشَّبَاب إِلَّا حَوَانِیَ الْهَرَمِ وَ أَهْلُ غَضَارَةِ الصِّحَّةِ إِلَّا نَوَازلَ السَّقَمِ وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلَّا آوِنَةَ الْفَنَاءِ مَعَ قُرْب الزِّیَالِ وَ أُزُوفِ الِانْتِقَالِ وَ عَلَز الْقَلَقِ وَ أَلَمِ الْمَضَضِ وَ غُصَصِ الْجَرَضِ وَ تَلَفُّتِ الِاسْتِغَاثَةِ بنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَعِزَّةِ وَ الْقُرَنَاءِ فَهَلْ دَفَعَتِ الْأَقَارِبُ أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ وَ قَدْ غُودرَ فِی مَحَلَّةِ الْأَمْوَاتِ رَهِیناً وَ فِی ضِیقِ الْمَضْجَعِ وَحِیداً قَدْ هَتَکَتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ وَ أَبْلَتِ النَّوَاهِکُ جِدَّتَهُ وَ عَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ وَ مَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ وَ صَارَتِ الْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا وَ الْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا وَ الْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بثِقَلِ أَعْبَائِهَا مُوقِنَةً بغَیْب أَنْبَائِهَا لَا تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا وَ لَا تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَیِّئِ زَلَلِهَا أَوَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَ الْآبَاءَ وَ إِخْوَانَهُمْ وَ الْأَقْرِبَاءَ تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ وَ تَرْکَبُونَ قِدَّتَهُمْ وَ تَطَئُونَ جَادَّتَهُمْ فَالْقُلُوبُ قَاسیَةٌ عَنْ حَظِّهَا لَاهِیَةٌ عَنْ رُشْدهَا سَالِکَةٌ فِی غَیْرِ مِضْمَارِهَا کَأَنَّ الْمَعْنِیَّ سوَاهَا وَ کَأَنَّ الرُّشْدَ فِی إِحْرَاز دُنْیَاهَا. وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَکُمْ عَلَی الصِّرَاطِ وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ وَ أَهَاوِیلِ زَلَلِـهِ وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج3، ص: 406-391
به هوش باشیم، همه نعمت ها زوال پذیرند!
امام(علیه السلام) در این بخش از سخنانش، اشاره به نکته مهمّ دیگری در رابطه با زندگی دنیا و مواهب آن می فرماید، که تمام نعمت هایش در شُرُف زوال و اضمحلال است و به همین دلیل، نه قابل اعتماد است و نه شایسته دلبستگی! می گوید: «آیا جوانان شاداب، انتظاری جز خمیدگی پیری دارند؟ و آیا آنها که برخودار از نعمت تندرستی کامل هستند، جز انواع بیماری ها را چشم به راه می باشند؟ و آیا کسانی که از بقا، برخوردارند جز لحظات فنا را منتظرند؟» (فَهَلْ یَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ(1) الشَّبَاب إِلاَّ حَوَانِیَ(2) الْهَرَمِ؟(3) وَ أَهْلُ غَضَارَةِ(4) الصِّحَّةِ إِلاَّ نَوَازلَ السَّقَمِ؟ وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلاَّ آوِنَةَ(5) الْفَنَاءِ؟).
سپس در تکمیل این سخن می افزاید: «اینها همه در حالی است که هنگام فراق و جدایی و لرزه و اضطراب و ناراحتیِ مصیبت و چشیدن طعم تلخ مصایب و فروبردن جرعه های درد و رنج، و گردش چشم به اطراف برای کمک خواهی، و یاری جستن از فرزندان و نزدیکان و عزیزان و هم قطاران فرارسیده است!»(مَعَ قُرْب الزِّیَالِ(6) و أُزُوفِ(7) الاِْنْتِقَالِ، وَ عَلَز(8) الْقَلَقِ، وَ أَلَمِ الْمَضَضِ(9)، وَ غُصَصِ الْجَرَضِ(10)، وَ تَلَفُّتِ(11) الاِْسْتِغَاثَةِ بنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ(12) وَالاَْقْرِبَاءِ، وَالاَْعِزَّةِ وَالْقُرَنَاءِ!).
از ویژگی های این جهان، ناپایداری مواهب و نعمت های آن است که سبب می شود انسان هرگز دل به آنها نبندد و پای بند آنها نشود و دین و تقوا را بر سر آنها ننهد.
جوانان، به سرعت به سوی پیری می روند و شادابی جوانی به پژمردگی کهولت سنّ، مبدّل می شود و بهار عمر، جای خود را به پاییز آن می دهد; سلامت جسم و جان با ورود انواع بیماری ها محو می گردد و با گذشت زمان، نشانه های نزدیک شدنِ سفرِ آخرت، آشکار می گردد.
ولی با این همه ویژگی ها و نشانه ها، بازهم کم نیستند کسانی که به آن دل می بندند و همه چیز خود را بر سر آن می نهند و از غیر مواهب مادّی، غافل می شوند. و این به راستی جای بسی تأمّل است! که انسان با چشم خود تمام نشانه های فنای دنیا را می بیند، با این حال، دل بر بقای دنیا می بندد.
در «تاریخ بغداد» آمده است: «روزی «سفّاح» خلیفه عباسی نگاه در آینه کرد -او از نظر چهره ظاهر، از زیباترین مردم بود - و گفت: خداوندا! من سخنی را که «سلیمان بن عبد الملک» (خلیفه اموی) گفت که من پادشاه جوانی هستم، نمی گویم; ولی می گویم: «خداوندا! عمر طولانی توأم با سلامت، در طریق اطاعتت به من عنایت کن!» هنوز این سخن تمام نشده بود که شنید یکی از غلامانش، به دیگری در مورد قراردادی که میان آنها بود، می گوید: «مدّت میان من و تو، دو ماه و پنج روز خواهد بود.» «سفّاح» با شنیدن این سخن فال بدی در نظرش آمد که اینها دارند خبر از پایان عمر من، بعد از دو ماه و پنج روز می دهند و اتّفاقاً همینطور شد، تب سختی کرد و بعد از دو ماه و پنج روز، دیده از جهان فرو بست در حالی که سی و سه سال بیشتر نداشت!»(13)
قرآن مجید با تعبیرات گوناگون بارها از این حقیقت پرده بر می دارد (هر چند در واقع پرده ای بر آن نیست) و در لا به لای مثال های گویا، ناپایداری دنیا را مجسم می سازد، می فرماید: «إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیوةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ مِمَّا یأْکُلُ النَّاسُ وَ الاَْنْعَامُ حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الاَْرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهاَ أَنَّهُمْ قاَدروُنَ عَلَیْهاَ أَتیهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَو نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بالاَْمْس کَذلِکَ نُفَصِّلُ الاْیَاتِ لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ; مثل زندگی دنیا همانند آبی است که از آسمان نازل کرده ایم که در پی آن، گیاهان زمین - که مردم و چهارپایان از آن می خورند - می روید; زمانی که زمین زیبایی خود را یافته و آراسته می گردد و اهل آن مطمئن می شوند که می توانند از آن بهره گیرند (ناگهان) فرمان ما شب هنگام، یا در روز، برای نابودی آن فرا می رسد (باد سرد و خشک یا صاعقه ای را بر آن مسلّط می سازیم) و آن چنان آن را درو می کنیم که گویی دیروز هرگز چنین کشتزاری نبوده است. این گونه آیاتِ خود را برای آنها که اهل تفکّرند، شرح می دهیم.»(14)
سرانجام چهره های پرطراوت پژمرده می شود!
امام(علیه السلام) این معلّم بزرگ اخلاق در جهانِ انسانیّت، در این بخش از خطبه، نخست به این نکته اشاره می فرماید که: آن روز که انسان چشم از جهان بر می بندد نه کسی قدرت دارد مرگ را از انسان دور کند و نه ناله و فریاد بازماندگان مشکلی را حل می کند. امام علی(علیه السلام) به صورت یک استفهام انکاری می گوید: «آیا آنها (بستگان و نزدیکان) می توانند مرگ را از او دفع کنند و یا ناله ها و شیون های آنان برای او سودی دارد، در حالی که به محلّه مردگان سپرده شده، و در تنگنای قبر تنها مانده است؟» (فَهَلْ دَفَعَتِ الاَْقَارِبُ، أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ،(15) وَ قَدْ غُودرَ (16) فِی مَحَلَّةِ الاَْمْوَاتِ رَهِیناً، وَ فِی ضِیقِ الْمَضْجَعِ وَحِیداً).
گویی دیوار آهنین، به قُطْر هزاران متر، میان او و بازماندگانش ایجاده شده است که عبور از آن غیر ممکن است و ناله ها و فریادها تنها می تواند گوشه ای از آلام فراق را برای بازماندگان تخفیف دهد و گرنه کمترین سودی به حال عزیزان از دست رفته ندارد.
سپس در ضمن «ده» جمله کوتاه، سرنوشت جسم و روح انسان را پس از مرگ با این عبارات تبیین می کند: «حشرات موذی، پوست تن او را از هم می شکافند و سختی های گور، بدن او را می پوساند، تندبادها آثارش را نابود می کند و گذشت شب و روز، نشانه های او را از میان بر می دارد; بدنها، پس از طراوت، پژمرده و دگرگون می شوند; و استخوان ها بعد از توانایی و قدرت، می پوسند و متلاشی می شوند; این در حالی است که ارواح در گرو مسئولیّت سنگین اعمال خویش اند، و در آنجا به اسرار نهان (قیامت که در این جهان با دیده تردید به آن نگاه می کردند) یقین حاصل می کنند; (از همه دردناکتر اینکه) نه بر اعمال صالحشان چیزی افزوده می شود و نه از اعمال زشتشان می توانند توبه کنند!» (قَدْ هَتَکَتِ الْهَوامُّ(17) جِلْدَتَهُ، وَأَبْلَتِ النَّوَاهِکُ(18) جِدَّتَهُ(19)، وَ عَفَتِ(20) الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ، وَ مَحَا الْحَدَثَانِ(21) مَعَالِمَهُ، وَ صَارَتِ الاَْجْسَادُ شَحِبَةً(22) بَعْدَ بَضَّتِهَا، وَالْعِظَامُ نَخِرَةً(23) بَعْدَ قُوَّتِهَا، وَالاَْرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بثِقَلِ أَعْبَائِهَا،(24) مُوقِنَةً بغَیْب أَنْبَائِهَا، لاَ تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا، وَلاَ تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَیِّیءِ زَلَلِهَا!).
تعبیری از این جامعتر و کاملتر، و گویاتر و تکان دهنده تر، درباره وضع جسم و روح آدمی بعد از مرگ تصوّر نمی شود; بدن به سرعت متلاشی می شود و طعمه حشرات زمین می گردد; چهره های زیبا، زبان توانا و عقل های دانا همگی بر باد می روند و جز مشتی استخوان پوسیده و قبرهای ویران شده و گاه به کلّی از نظرها محو گشته از آنها باقی نمی ماند.
مصیبت بزرگتر اینجاست که پرونده اعمال به کلّی بسته می شود: نمی توان چیزی بر حسنات افزود و نه چیزی از سیّئات کاست; آن روز که با یک قطره اشک - اگر از سر ندامت و حسرت و در راه توبه، فرو می ریخت - دریاهای آتش گناه، خاموش می شد، گذشت! و آن روز که با گفتن یک «لا اله الاّ اللّه» درخت جدیدی در سرزمین بهشت برای گوینده اش کاشته می شد، پایان گرفت و تمام راههای بازگشت به طور کامل بسته شده است.
سپس در آخرین قسمت این فراز از خطبه، چنین می فرماید: «آیا شما فرزندان و پدران و برادرانِ همان مردم نیستید؟! (همان مردمی که اکنون در زیر خاک خفته اند و استخوان های آنها در حال پوسیدن است و گذشت سال و ماه، حتّی آثار قبور آنها را محو کرده است)» (أَوَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَالاْبَاءَ وَ إِخْوَانَهُمْ وَالاَْقْرِبَاءَ؟).
اشاره به این که گاهی پدران زودتر از فرزندان از دنیا می روند و گاه فرزندان پیش از پدران و گاه برادران قبل از برادران دیگر; هیچ زمان معیّنی برای پایان عمر هیچ کس وجود ندارد و همه در برابر ورود مرگ یکسانند و بقای هیچ کس تا یک روز و حتّی تا یک ساعت، تضمین نشده است!
سپس در توضیح و تبیین این معنا می فرماید: «شما نیز همان برنامه ها را دنبال می کنید، و بر همان طریقه سوار هستید و در همان جادّه گام بر می دارید (و سرانجام تندباد اجل میوزد و شما را همچون یک پرکاه با خود می برد و در زیر خروارها خاک دفن می کند و به همان سرنوشت پدران و فرزندان و برادران گرفتار می شوید)» (تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ، وَ تَرْکَبُونَ قِدَّتَهُمْ(25)، وَتَطَؤُونَ جَادَّتَهُمْ!).
این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا وجود دارد که امام(علیه السلام) در مقام توبیخ و سرزنش آنها می فرماید: با این که سرنوشت پیشینیان خود را دیده اید، درس عبرت نگرفته اید; بازهم، همان اعمال و همان روش های غلط و گناه آلود را دنبال می کنید در حالی که باید از آنها درس می آموختید و طریقه آنها را رها می کردید.
البته نتیجه هر دو معنا یکی است و آن درس آموختن از سرنوشت گذشتگان است و به گفته آن شاعر عارف:
بشکاف خاک را و ببین یکدم بی مهری زمانه ی رسوا را!
این دشت خوابگاه شهیدان است فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شماری کن مشمار جدی و عقرب و جوزا را
سپس امام(علیه السلام) در یک نتیجه گیری به بیان این نکته می پردازد که چرا مردم با دیدن این همه صحنه های عبرت انگیز، پند نمی گیرند و بیدار نمی شوند; می فرماید: «(ولی افسوس که) دلها از گرفتن بهره خویش، سخت و ناتوان شده و از رشد معنوی خود غافل گشته، و در غیر طریق حق گام بر می دارد، گویی غیر آنها مقصود هستند (و مرگ یا فرمان های الهی هرگز به سراغ آنها نمی آید) و گویی نجات و رستگاری آنها در به چنگ آوردن دنیا است» (فَالْقُلُوبُ قَاسیَةٌ عَنْ حَظِّهَا، لاَهِیَةٌ عَنْ رُشْدهَا، سَالِکَةٌ فِی غَیْرِ مِضْمَارِهَا! کَأَنَّ الْمَعْنِیَّ سوَاهَا، وَ کَأَنَّ الرُّشْدَ فِی إِحْرَاز دُنْیَاهَا).
در یکی از کلمات امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می خوانیم که امام(علیه السلام) در حال تشییع جنازه بود ناگهان صدای مردی را شنید که بلند می خندد، امام علی(علیه السلام) ناراحت شد فرمود: «کأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَی غَیْرِنَا کُتِبَ، وَ کَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَی غَیْرِنَا وَجَبَ، وَ کَأَنَّ الَّذی نَرَی مِنَ الأَْمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیل إِلَیْنَا رَاجِعُونَ!; گویی مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویی حق در این جهان بر غیر ما واجب گشته و گویی مردگانی را که می بینیم مسافرانی هستند که به زودی به سوی ما باز می گردند (این چه غفلتی است که شما را گرفته از موقعیت خود در این جهان بی خبرید)».(26)
آری، اگر قساوت و سنگدلی بر انسان مسلّط نشود و ابرهای تیره و تار غفلت، آسمان روح او را ترک گوید، یک صحنه از سرنوشت پیشینیان برای بیداری همه انسان ها کافی است، تا چه رسد که هر روز این صحنه ها در برابر دیدگان ما تکرار می شود.
قرآن مجید درباره این گونه افراد می فرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوُبُکُمْ مِنْ بَعْد ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَ مَا اللّهُ بغَافِل عَمَّا تَعْمَلَوُنَ; سپس دلهای شما بعد از این واقعه، سخت شد همچون سنگ یا سخت تر، چرا که پاره ای از سنگها می شکافند و از آن نهرها جاری می شود و پاره ای از آنها شکاف بر می دارند و آب از آن تراوش می کند و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد (امّا دلهای شما نه از خوف خدا می تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست».(27)
آری، هنگامی که دنیاپرستی، بر قلب انسان چیره شود، سنگدلی را به همراه می آورد و در چنین حالتی انسان راه روشن سعادت را گم می کند و در بی راهه، گام می نهد و چنین می پندارد که خطاب های الهی درباره نیکوکاران، متوجّه اوست و ضمیرها در آیات تهدید و عذاب به دیگران باز می گردد و سعادت و خوشبختی او فقط در گردآوری ذخایر دنیاست.
گذرگاههای هولناکی که در پیش داریم
سپس امام(علیه السلام) به سراغ بعضی از مواقف آخرت و گذرگاههای خطرناک آن می رود و از آن پلی به سوی این دنیا زده، مردم را برای آماده شدن جهت حضور در صحنه قیامت و عبور از گذرگاه خطرناک صراط، آماده می سازد.
می فرماید: «بدانید عبور شما از صراط و گذرگاه خطرناکِ مردافکنِ آن است! معبری که قدمها در آن می لغزد و خطرات هولناکی، پی در پی دامان انسان را می گیرد» (وَاعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَکُمْ(28) عَلَی الصِّرَاطِ، وَ مَزَالِقِ(29) دَحْضِهِ(30)، وَ أَهَاوِیلِ(31) زَلَلـهِ، وَ تَارَاتِ(32) أَهْوَالِهِ).
یکی از گذرگاههای قیامت، «صراط» است که در آیات قرآن به طور اشاره و در روایات صریحاً و به طور تفصیل، از آن بحث شده است; از مجموع آن روایات، استفاده می شود، صراط پلی است بر دوزخ، در مسیر بهشت، که آخرین گذرگاه آدمی است و نیکان و بدان همه بر آن وارد می شوند: صالحان مانند برق از آن می گذرند و به دروازه های بهشت می رسند، ولی افراد بی ایمان و گنهکار، توان عبور از آن را ندارند و از روی آن، به جهنّم سقوط می کنند.
عبور از این گذرگاه خطرناک، که تنها راه بهشت است بستگی به ایمان و عمل دارد و حتّی سرعت عبور از آن، متناسب با درجات تقوا و ایمان است.
البتّه «صراط» در دنیا در اَشکال دیگری مجسّم می شود و یا به تعبیر دیگر: صراط در قیامت، تجسّمی از صراط های دنیاست; چرا که در توصیف «صراط قیامت» آمده است: «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ، وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ; باریکتر از مو و برنده تر از شمشیر است».(33)
بی شک، حدّ فاصلِ میان حق و باطل، ایمان و کفر، اخلاص و ریا، قصد قربت و پیروی از هوا، به همین باریکی و خطرناکی است که عبور از این خطّ فاصل، جز برای خالصان و مخلصان و نیکان و پاکان میسّر نیست; که شرح آن، در بحث «نکته ها» خواهد آمد.
به هر حال، یک چنین گذرگاه باریک، لغزشگاههای فراوان دارد که بدون آمادگی کامل، عبور همراه با سلامت از آن ممکن نیست!
نکته:
1- چگونه آسان از صراط بگذریم؟!
در خطبه بالا اشاره به «صراط» شده است; یعنی گذرگاهی که همه انسانها در قیامت باید از آن عبور کنند و در روایات اسلامی درباره آن بحث های فراوانی دیده می شود، هر چند در قرآن مجید، واژه «صراط» در این معنا بکار نرفته است جز در یکی دو مورد، که آن هم احتمال دارد اشاره به جادّه حقّ و باطل در دنیا باشد; ولی تعبیرات دیگری در قرآن مجید به عنوان «مِرْصاد» و مانند آن آمده که جمعی از مفسّران، آن را اشاره به همان «صراط» می دانند.
به هر حال، همان گونه که گفتیم از روایات اسلامی استفاده می شود که «صراط» پلی است بر روی جهنّم، بسیار باریک و خطرناک، آنها که از آن عبور کنند به بهشت برین می رسند و آنها که نتوانند عبور کنند در جهنّم سقوط خواهند کرد. بلکه از بعضی از روایات استفاده می شود که «صراط» از درون جهنّم می گذرد! ولی مؤمنان آنچنان سریع عبور می کنند که کمترین آسیبی به آنان نمی رسد، همانگونه که اگر انسان از درون آتش دنیا، با سرعت زیاد عبور کند کمترین تأثیری روی او نخواهد داشت.
در اوصاف صراط چنین آمده است: «صراط پلی است که بر روی دوزخ در مسیر بهشت قرار گرفته و تنها راه ورود در بهشت، عبور از آن است; گروهی از نیکان و پاکان چنان به سرعت از آن می گذرند که گویی شعاع برقند! گروهی مانند یک اسب سوار تیزرو، گروهی همچون افراد پیاده و گروهی با دست و زانو از این گذرگاه، می گذرند و گروهی که توان عبور ندارند در اثنای راه سقوط می کنند».(34)
اهمیّت عبور از این گذرگاه را با توجّه به حدیث معروفی که از رسول خدا نقل شده و در کلام امام صادق(علیه السلام) نیز آمده است، می توان، دریافت; آنجا که فرمود: «إِنَّ عَلَی جَهَنَّمَ جِسْراً أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ، أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ; بر دوزخ پلی کشیده شده باریک تر از مو و تیزتر از شمشیر».(35)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «إِنَّ رَبَّکَ لَبالْمِرْصَاد»(36) می فرماید: «قَنْطَرَةٌ عَلَی الصِّرَاطِ لاَیَجُوزُهَا عَبْدٌ بمَظْلِمَة; مرصاد پلی است بر صراط، که هر کس حقّ ستمدیدگان بر گردن او باشد از آن عبور نخواهد کرد».(37)
در روایات اسلامی اموری به عنوان وسیله عبورِ سریع، از صراط ذکر شده است. از جمله در حدیثی از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است: «أَسْبغِ الْوُضوُءَ تَمُّرُ عَلَی الصِّرَاطِ مَرَّ السَّحَاب; وضوء را شاداب و پرآب بگیر! تا بر صراط همچون ابر بگذری».(38)
و در حدیث دیگری می خوانیم که موسی(علیه السلام) در مناجاتش به درگاه الهی سؤال کرد: «إِلهِی مَاجَزَاءُ مَنْ تَلاَ حِکْمَتَکَ سرّاً وَ جَهْراً؟ قَالَ: یَا موُسَی! یَمُرُّ عَلَی الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ; خداوندا پاداش کسی که حکمت تو را پنهان و آشکار بخواند (و مردم را با سخنان حکیمانه تو، به سوی حق دعوت کند) چیست؟ فرمود: ای موسی! چنین کسی همچون برق از صراط عبور می کند».(39)
جالب توجّه اینکه در روایات متعددّی می خوانیم، یکی از شرایط اصلی عبور از صراط، ولایت علی بن ابی طالب، است. این روایت را بسیاری از بزرگان اهل سنّت در کتابهای خود از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند. از جمله «حافظ بن سمّان» در کتاب «موافقه» چنین نقل می کند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «لاَ یَجُوزَ أَحَدٌ عَلَی الصِّرَاطِ إِلاَّ مَنْ کَتَبَ لَهُ عَلِیٌّ(علیه السلام) الْجَوَازَ; هیچ کس از صراط عبور نمی کند، مگراینکه علی(علیه السلام) اجازه عبور برای او بنویسد».(40) و در بعضی روایات آمده است: «إِذَا جَمَعَ اللّهُ الاَْوَّلِینَ وَ الاْخِرِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ نَصَبَ الصِّرَاطَ عَلَی جِسْرِ جَهَنَّمَ مَا جَازَهَا أَحَدٌ حَتَّی کَانَتْ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بوِلاَیَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبی طَالِب; هنگامی که خداوند اوّلین و آخرین را در روز قیامت گرد آورد و صراط بر جهنّم کشیده شود، هیچ کس از آن عبور نمی کند مگراینکه برات آزادی به سبب ولایت علی(علیه السلام) با او باشد».(41) این مضمون با تفاوت مختصری در «مناقب خوارزمی» و «مناقب ابن مغازلی» و «فرائد السّمطین» و کتاب «الرّیاض النّظرة» آمده است.(42)
همانگونه که در شرح خطبه نیز ذکر شد، صراط در قیامت در واقع تجسّمی است از صراط هایی که در دنیاست که به همان باریکی و خطرناکی است.
پی نوشت:
-
«بَضَاضه» مصدر است و در اصل به معنای پُرشدن و شادابی و طراوت است.
-
«حَوَانی» در اصل به معنای طولانی ترین دنده های انسان است که در هر طرف، دو عدد وجود دارد و مفرد آن «حانیه» است و در اینجا کنایه از پیری شدید است که قامت انسان را به صورت کمان در می آورد.
-
«هَرَم» (بر وزن حرم) به معنای منتهای پیری و ضعف و ناتوانی است که از آن در فارسی به «پیر فرتوت» تعبیر می شود.
-
«غَضَاره»، به معنای نعمت و زندگی خوب و آسوده و راحت است.
-
«آوِنه» جمع «اَوان» است که به معنای زمان می آید.
-
«زیال» این واژه مصدر است و به معنای دور کردن و زایل نمودن می باشد.
-
«اُزوف» (بر وزن خضوع) به معنای نزدیک شدن است و به قیامت «آزفه» گفته می شود، چون از بندگان دور نیست.
-
«عَلَز» (بر وزن مرض) به معنای لرزشی است که بیماران از شدّت درد پیدا می کنند و آرام ندارند.
-
«مَضَض» از مادّه «مَضّ» (به وزن سدّ) به معنای تألّم و ناراحتی شدید است.
-
«جَرَض» از مادّه «جرض» (بر وزن خرج) به معنای فرو بردن آب دهان به زحمت، بر اثر غم و اندوه است.
-
«تَلفُّت» از مادّه «لفت» (بر وزن هفت) به معنای روی گرداندن و منصرف شدن از چیزی است.
-
«حَفَده» از مادّه «حفد» (بر وزن هفت) به معنای سرعت و چابکی در عمل و کار است و به دختران و نوه ها، گاهی «حفده» گفته می شود، به خاطر اینکه در خدمت پدر و مادر، در کارِ خانه سریع و چابکند.
-
تاریخ بغداد، جلد 10، صفحه 49.
-
سوره یونس، آیه 24.
-
«نَوَاحب» جمع «ناحبه» از مادّه «نَحْب» (بر وزن نذر) و «نحیب»، در اصل به معنای جدیّت در کار است. سپس به معنای گریه کردن شدید و با صدای بلند، به کار رفته است. بنابراین «نواحب» به معنای کسانی است که صدای خود را به گریه بلند می کنند.
-
«غُودر» از مادّه «غَدْر» (بر وزن مکر) به معنای بیوفایی و پیمان شکنی است، سپس به معنای ترک کردن هر چیزی آمده است و در خطبه بالا به همین معنا بکار رفته است.
-
«هَوامّ» جمع «هامّه» به معنای حشرات موذی است و گاه به خصوص حشراتی که دارای سمّ کشنده هستند، اطلاق شده است.
-
«نَواهک» جمع «ناهکه» به معنای چیزی است که بدن انسان را کهنه می کند و می پوساند، این تعبیر در مورد کسی که لباس را بپوشد تا کهنه شود به کار می رود (گفته می شود: نَهَکَ الثّوب).
-
«جِدّه» از مادّه «جدید» به معنای نو و تازه است.
-
«عَفَت» از مادّه «عفو» به معنای محو کردن و از میان بردن و یا پوشاندن است و از آنجایی که «عفو» از خطا، آن را از بین می برد و یا می پوشاند، در این مورد به کار می رود. در خطبه بالا به معنای از میان بردن آثار انسان بعد از مرگ به وسیله تندبادهاست; البته این در صورتی است که «حدثان» تثنیه (با کسر نون) باشد و در صورتی که جمع باشد (با ضمّ نون) به معنای حوادث ناگوار روزگار است.
-
«حدثان» از مادّه «حدوث» است که معنای آن روشن است و «حدثان» اشاره به شب و روز است که پشت سر هم حادث می شوند.
-
«شَحِبه» از مادّه «شُحوب»» به معنای تغییر جسم و لاغر شدن است، در مقابل «بضّه» است که به معنای طراوت و پر بودن است.
-
«نَخِره» صفت مشبهه از مادّه «نَخَر» (بر وزن ضرر) به معنای پوسیدن و متلاشی شدن است و در خطبه بالا که به عنوان وصف برای «عظام» ذکر شده، اشاره به استخوان های پوسیده می باشد.
-
«اَعباء» جمع «عبء» (بر وزن فکر) به معنای بار سنگین است و «اَعباء» در خطبه بالا به معنای مسئولیت های سنگین است.
-
«قِدَّه» از مادّه «قَدّ» (بر وزن سدّ) به معنای پاره شدن و شکافتن از طرف طول است و «قِدّه» به جاده گفته می شود که پستی ها و بلندی ها را می شکافد و به پیش می رود و گاه به معنای گروهی که از دیگران جدا شده اند نیز به کار می رود; چون طریقه و روش آنها با دیگر گروهها فرق دارد.
-
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 122.
-
سوره بقره، آیه 74.
-
«مَجاز» از مادّه «جواز» به معنای سیر و حرکت و عبور است; بنابراین «مَجاز» که مصدر میمی است به همین معنا است.
-
«مَزالق» جمع «مَزْلَق» به معنای لغزشگاه، از مادّه «زَلْق» (بر وزن دلو) به معنای لغزش است.
-
«دَحْض» در اینجا مصدر یا اسم مصدر است و به معنای لغزش توأم با سقوط آمده است; این واژه گاهی در مورد باطل شدن و یا زوال خورشید از دائره نصف النهار بسوی مغرب به کار رفته است.
-
«اَهاویل» جمع «اَهوال»، و «اَهوال» نیز جمع «هول» است; بنابراین «اهاویل» جمع الجمع می باشد و «هول» به معنای ترس و وحشت است.
-
«تارات» جمع «تاره» به معنای دفعه در اصل از مادّه «تَأْر» (بر وزن طرد) به معنای نظر تند به کسی کردن است و به معنای زدن با عصا و مانند آن نیز آمده است و از آنجا که این امور در دفعات مختلف واقع می شود، این واژه به معنای دفعه نیز می آید.
-
بحارالانوار، جلد 8، صفحه 65.
-
این سخن مضمون حدیثی است که از امام صادق(علیه السلام) در کتاب امالی صدوق، مجلس 33 نقل شده است.
-
در حدیث امام صادق(علیه السلام) به جای «جسر» «صراط» آمده است (بحارالانوار، جلد 8، صفحه 64; این حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در کنز العمّال شماره 3936، جلد 14، صفحه 386، نقل شده است).
-
سوره فجر، آیه 14.
-
بحارالانوار، جلد 8، صفحه 66، حدیث 6.
-
کنزالعمّال، همان.
-
بحارالانوار، جلد 89، صفحه 197، حدیث 3.
40 و41 و 42. الغدیر، جلد 2، صفحه 323. (مرحوم علاّمه امینی این روایات را به طور گسترده از منابع اهل سنّت با ذکر صفحه، در شرح شعر معروف العبدی:
وَ إِلَیْکَ الْجَوَازُ تَدْخُلُ مَنْ شئْتَ جِنَاناً وَ مَنْ تَشَاءُ جَحِیماً، آورده است).