[hadith]فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِیَّةَ ذی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ یَوْمِهِ وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ وَ أَوْجَفَ الذِّکْرُ بلِسَانِهِ وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ وَ تَنَکَّبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبیلِ وَ سَلَکَ أَقْصَدَ الْمَسَالِکِ إِلَی النَّهْجِ الْمَطْلُوب وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ وَ لَمْ تَعْمَ عَلَیْهِ مُشْتَبهَاتُ الْأُمُورِ ظَافِراً بفَرْحَةِ الْبُشْرَی وَ رَاحَةِ النُّعْمَی فِی أَنْعَمِ نَوْمِهِ وَ آمَنِ یَوْمِهِ، وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِیداً وَ قَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِیداً وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ وَ أَکْمَشَ فِی مَهَلٍ وَ رَغِبَ فِی طَلَبٍ وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ وَ رَاقَبَ فِی یَوْمِهِ غَدَهُ وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ، فَکَفَی بالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا وَ کَفَی بالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا وَ کَفَی باللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِیراً وَ کَفَی بالْکِتَاب حَجِیجاً وَ خَصِیماً. أُوصِیکُمْ بتَقْوَی اللَّهِ الَّذی أَعْذَرَ بمَا أَنْذَرَ وَ احْتَجَّ بمَا نَهَجَ وَ حَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً وَ نَفَثَ فِی الْآذَانِ نَجِیّاً، فَأَضَلَّ وَ أَرْدَی وَ وَعَدَ فَمَنَّی وَ زَیَّنَ سَیِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبقَاتِ الْعَظَائِمِ حَتَّی إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِینَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِینَتَهُ أَنْکَرَ مَا زَیَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏3، ص: 423-406

 

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می فرماید: «ای بندگان خدا تقوای الهی پیشه کنید! همچون تقوای خردمندی که تفکّر، قلب او را به خود مشغول ساخته، و خوف الهی جسمش را خسته کرده، شب زنده داری خواب را از چشمش ربوده، امید به رحمتِ پروردگار، او را به تشنگی روزه ایّام گرم (تابستان) واداشته، و زهد در دنیا، خواهشهای نفسانی را از او گرفته است!» (فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ تَقِیَّةَ ذی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ، وَأَنْصَبَ(1) الْخَوْفُ بَدَنَهُ، وأَسْهَرَ(7) التَّهَجُّدُ غِرَارَ(8) نَوْمِهِ، وَأَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ(9) یَوْمِهِ، وَظَلَفَ(10) الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ).

آری، برای ورود به مرحله تقوا، تقوایی که گذار انسان را از صراط آسان کند، نخست تفکّر لازم است! تفکّر و اندیشه ای که تمام قلب را به خود مشغول دارد و خوف از خدا را در انسان زنده کند و به دنبال آن تهجّد و شب زنده داری و روزه در ایّام گرم تابستان و زهد و پارسایی، در وجود انسان ظاهر گردد; چنین تقوایی است که انسان را به سرمنزل مقصود می رساند و او را همچون برق، از «صراطِ خطرناک قیامت» عبور می دهد.

در ادامه این سخن می فرماید: «همان پرهیزگاری که ذکر خدا به سرعت بر زبانش جاری می گردد و ترس (از خدا) را برای ایمنی در رستاخیز از پیش فرستاده است، جاذبه ها (ی انحرافی و شیطانی) را از جاده خویش کنار زده و در بهترین و مستقیم ترین راههایی که او را به روش مطلوب (جهت رسیدن به رضای خدا) می رساند، گام برداشته، و وسوسه ها و فریب ها هرگز او را نفریفته، و امور مشکوک بر او پنهان نمانده است، (و به کمک نور تقوا، حق را از باطل تشخیص می دهد)» (وَ أَوْجَفَ(11) الذِّکْرُ بلِسَانِهِ، وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لاَِمَانِهِ، وَ تَنَکَّبَ(12) الْـمَخَالِجَ(13) عَنْ وَضَحِ(14) السَّبیلِ، وَ سَلَکَ أَقْصَدَ الْمَسَالِکِ إِلَی النَّهْجِ الْمَطْلُوب; وَلَمْ تَفْتِلْهُ(15) فَاتِلاَتُ الْغُرُورِ، وَلَمْ تَعْمَ عَلَیْهِ مُشْتَبهَاتُ الاُْمُورِ).

تا به اینجا امام(علیه السلام) در بیان اوصاف پرهیزگارانی که باید الگو قرار گیرند -علاوه بر تفکّر دائم- اوصاف دهگانه ای را بیان می کند که تحت هرکدام، یک دنیا معنا نهفته شده است و جمع آنها در یک انسان، انسان نمونه ای می سازد، که در دنیا و آخرت سربلند و در میدان زندگی پیروز و در سیر الی اللّه موفّق است; تمام این تعبیرات با تشبیهات زیبا و کنایه ها و عبارات دل نشین و پرمغز آمیخته است; به گونه ای که در اعماق جان نفوذ می کند.

آری، پرهیزگارانِ راستین، هرگز فریب جاذبه های شیطانی را نمی خورند و در امور مشکوک در تاریکی گام بر نمی دارند! نزدیکترین راه را بسوی خدا بر می گزینند و موانع را از سر راه بر می دارند، خوف از خدا و مسؤلیّتها، مانع انحراف آنهاست و ذکر پروردگار، دائماً بر سر زبانشان.

سپس امام(علیه السلام) به بخشی از نتایج این اوصاف در دنیا و آخرت پرداخته و در ضمن شش جمله، چنین می فرماید: «با مژده (بهشت) و زندگی آسوده در میان نعمتها، در بهترین جایگاهها و ایمن ترین روزها، شاد و مسرور است; این در حالی است که از گذرگاه دنیای زودگذر، با روشی پسندیده عبور کرده، و توشه آخرت را توأم با سعادت، از پیش فرستاده است» (ظَافِراً بفَرْحَةِ الْبُشْرَی، وَ رَاحَةِ النُّعْمَی،(16) فِی أَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَ آمَنِ یَوْمِهِ، وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِیداً، وَ قَدَّمَ زَادَ الاْجِلَةِ سَعِیداً).

در واقع آنچه سبب بشارت آنان و راحتی و آرامش و امنیّت خاطرشان می گردد، همان عبور شایسته از گذرگاه دنیا و پیش فرستادن توشه آخرت است و مشکل مهمّ اینجاست که انسان در مقابل آن جاذبه های کاذب و زرق و برق های فریبنده و راههای انحرافی، بتواند خود را حفظ کند و از صراط مستقیم الهی خارج نگردد.

سپس در ادامه این سخن، در آخرین اوصافی که برای پرهیزگاران نمونه ذکر می کند، به شش وصف دیگر اشاره کرده، می فرماید: «همان پرهیزگاری که از ترس (آن روز، به عمل صالح) مبادرت ورزیده، و در مهلت (زندگی) با سرعت مشغول (بندگی) بوده، و نسبت به آنچه مطلوب (پروردگار) است رغبت کامل داشته، و از آنچه باید بگریزد، دوری کرده است; امروز مراقب فردای خویش بوده و برای آینده خود، پیش بینی لازم را نموده است» (وَ بَادَرَ مِنْ وَجَل، وَأَکْمَشَ(17) فِی مَهَل، وَ رَغِبَ فِی طَلَب، وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَب، وَ رَاقَبَ فِی یَوْمِهِ غَدَهُ، وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ).

در یک کلمه، از فرصت گرانبهای عمر، برای زندگی سعادتمندانه در سرای دیگر بهترین بهره گیری را می کند; به آنچه باید روی آورد، روی می آورد و از آنچه باید دوری کند، پرهیز می نماید.

آری، پرهیزگاری که دارای این اوصاف است، سزاوار است الگوی زندگی راهیان راهِ اللّه و قُدوه و اسوه آنان بوده باشد.

در پایان این فراز، به نتیجه نهایی تقوا و بی تقوایی اشاره کرده، می فرماید: «همان بس، که بهشت پاداش و عطیّه (پرهیزگاران) باشد! و همان بس، که آتش دوزخ کیفر و مجازات (بدکاران و بی تقوایان) باشد! و کافی است که خداوند انتقام گیرنده (از اینها) و یاری کننده (آنها) و قرآن مدافعِ (نیکوکاران) و دشمن (بدکاران) باشد!» (فَکَفَی بالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالاً، وَ کَفَی بالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالاً! وَ کَفَی باللهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِیراً! وَ کَفَی بالْکِتَاب حَجِیجاً وَ خَصِیماً!).

به راستی امام(علیه السلام) در سخنانش اعجاز می کند، در جمله هایی کوتاه آنچنان تقوا و پرهیزگاری را توصیف می کند که در هیچ کتابی دیده نشده و از هیچ کس شنیده نشده است; تعبیراتی که بی دردترین افراد، از آن احساس درد می کنند و سست ترین انسانها را به حرکت وا می دارد و به راستی نام «خطبه غرّاء» بر این خطبه بسیار بجاست.


نکته:

نماز شب، کیمیای سعادت است:

در این خطبه امام(علیه السلام) به مسأله شب بیداری و عبادات شبانه، اشاره می فرماید و آن را از ویژگی های پرهیزگاران صفوف مقدّم راهیان راه خدا می شمرد.

«تهجّد» از ماده «هُجود» به گفته «راغب» در «مفردات» در اصل به معنای خواب است; ولی هنگامی که به باب «تفعّل» می رود در معنای انتقال از خواب، به بیداری به کار می رود و از آنجا که بیداری شبانه، در عرف پرهیزگاران برای راز و نیاز به درگاه خداست، این واژه (تهجّد) به معنای نماز خواندن در دل شب، یا در خصوص نافله شب بکار می رود.

به هر حال، نماز شب، که با آداب خاصّی انجام می گیرد، اکسیر اعظم و کیمیای اکبر است که می تواند مِس تیره وجود انسان را، به طلای ناب تقوا مبدّل کند. قرآن مجید و همه پیشوایان بزرگ اسلام و بزرگان اخلاق، بر انجام این عبادت انسان ساز و آثار تربیتی آن تأکید کرده اند.

همین بس که قرآن مجید به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) خطاب می کند و می گوید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحْمُوداً; پاسی از شب را از خواب برخیز و قرآن (و نماز) بخوان، این وظیفه اضافی برای توست (اشاره به اینکه نماز شب بر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) واجب و بر امّت مستحب است) تا پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برساند».(18)

این تعبیر به خوبی نشان می دهد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) «مقام محمود» را که مقام بسیار والا و برجسته است، در سایه عبادت شبانه پیدا کرد (و به گفته شاعر روشن ضمیر: «چیزی که مایه نجات او از ظلمات به سوی نور تقوا شد، دعای نیمه شبی بود و گریه سحری»).

از روایات فراوانی که در این زمینه از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه هُدی(علیهم السلام) نقل شده همین بس که در حدیثی پیامبر اکرم به علی(علیه السلام) توصیه می کند: «عَلَیْکَ بصَلاَةِ اللَّیْلِ! یُکَرِّرُهَا أَرْبَعَةً; بر تو باد که نماز شب را به جای آوری! پیامبر این سخن را چهار بار تکرار کرد».(19)

در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم که به علی(علیه السلام) فرمود: «یَا عَلِیُّ ثَلاَثُ فَرَحَات لِلْمُؤْمِنِ: لُقَی الاِْخْوَانِ، وَ الاِْفْطَارُ مِنَ الصِّیَامِ، وَ التَّهَجُّدُ مِن آخِرِ اللَّیْلِ; سه چیز است که مایه نشاط مؤمن می شود: دیدار دوستان و افطار روزه و نماز در آخر شب».(20)

از این حدیث استفاده می شود که نماز شب مایه نشاط و شادابی مؤمنان است.

در حدیث پرمعنای دیگری از همان حضرت می خوانیم: «مَا اتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلا إِلاَّ لاِِطْعَامِهِ الطَّعَامَ وَ صَلاَتِهِ باللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ; خداوند ابراهیم(علیه السلام) را به مقام دوستی خود (و افتخار خلیل اللّهی) نرساند مگر به خاطر اطعام طعام و نماز شبانه هنگامی که مردم در خواب بودند».(21)

در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که به یکی از یاران خود تأکید فرمود: «نماز شب و عبادت شبانه را رها مکن که هرکس نماز شب را رها کند، مغبون است» (لاَ تَدَعْ قِیَامَ اللَّیْلِ فَإِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ غُبنَ قِیَامَ اللَّیْلِ).(22)

و جالب اینکه در آیه 6 سوره مزّمّل از نماز شب تعبیر به «نَاشئةَ اللَّیْل» شده و آن را بسیار مهمّ و سبب استقامت شمرده است (إِنَّ نَاشئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَ طْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلا) و به گفته بعضی از مفسّران: تعبیر «نَاشئةَ اللَّیْلِ» اشاره به نشئه و نشاط و جذبه روحانی و ملکوتی است که در سایه این عبادت برای انسان فراهم می شود.

دلیل این اهمیّت نیز روشن است زیرا «روح عبادت» که انسان را به «مقامات عالی» می رساند دو چیز است: «اخلاص» و «حضور قلب» و این هر دو در شب، مخصوصاً در آخر شب، بعد از یک استراحت نسبتاً ممتدّ، در حالی که چشم های بسیاری از مردم در خواب است و جُنب و جوش های زندگی مادّی موقّتاً خاموش شده، نه جایی برای روی و ریاست و نه شواغل روزمرّه مادّی فکر انسان را به خود جلب می کند، حاصل می شود; از این رو، نماز شب عبادتی است خالص و توأم با حضور دل و آمیخته با معنوّیت کامل و سرچشمه انواع برکات; به گفته حافظ:

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ        از یُمن دعای شب و ورد سحری بود

آثار بی نظیر این عبادتِ شبانه را، هر کس می تواند با تجربه دریابد و هنگامی که طعم شیرین آن را در مذاق جان احساس کند به آسانی آن را رها نخواهد کرد!

می صبوح و سَکر خواب صبحدم تا چند؟        به عذر نیمه شبی کوش و گریه سحری

آری! کلید گنج سعادت و راه رسیدن به معشوق حقیقی همین است:

دعای صبح و آه شب، کلید گنج مقصود است        بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی!


وسوسه های شیاطین، مانع دیگر:

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به یکی دیگر از خطرات بسیار مهمّی که سعادت انسان را تهدید می کند، اشاره می فرماید و آن خطر، وسوسه های شیطان و توطئه های او است که برای فریب آدمی از مؤثّرترین وسایل بهره می گیرد.

امام(علیه السلام) مقدّمتاً برای سومین بار توصیه به تقوا کرده و به اتمام حجّت الهی اشاره می فرماید و می گوید: «شما را به تقوای الهی سفارش می کنم! همان خداوندی که با انذار و هشدار خود راه عذر را بسته و با دلایل روشن، طریق هدایت را نشان داده، و حجّت را تمام کرده است» (أُوصِیکُمْ بتَقْوَی اللهِ الَّذی أَعْذَرَ بمَا أَنْذَرَ، وَاحْتَجَّ بمَا نَهَجَ).

روشن است که عدل الهی بدون اتمام حجّتِ کافی، پیاده نمی شود و به همین دلیل، خداوند از طریق رسول ظاهر، که سلسله انبیا و اولیا هستند و رسول باطن، که عقل و خرد آدمی است حقّ و باطل را تبیین فرموده تا هیچ کس به عذر جهل و نادانی - برای تبرئه خویش در برابر خلاف کاری ها- متوسّل نشود.

در واقع جمله «اِحْتَجَّ بمَا نَهَجَ» اشاره به ارائه طریق و نشان دادن راه سعادت است و جمله «أَعْذَرَ بمَا أَنْذَرَ» اشاره به خطراتی است که در این مسیر، در برابر انسان کمین کرده است.

شایان توجّه این که، خداوند به حداقلِّ اتمامِ حجّت، در برابر بندگان بسنده نمی کند; بلکه حدّ اعلای آن را به لطف و رحمتش ارائه می دهد; به همین دلیل، یافته های عقل را که برای اتمام حجّت در بسیاری از مراحل کافی است، با یافته های وحی به وسیله انبیا تأکید می کند و برای اصلاح گنه کاران، عوامل هشداردهنده در زندگی آنها می آفریند و مهلت کافی می دهد: «وَ مَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَ مَاکُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلاَّ وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ; و پروردگار تو هرگز شهرها و آبادی ها را هلاک نمی کرد، تا این که در کانون آنها پیامبری مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند و ما هرگز آبادی ها و شهرها را هلاک نکردیم، مگر آن که اهلش ظالم بودند.»(23)

بعد از ذکر این مقدّمه، امام(علیه السلام) اشاره به خطرات شیطان می کند، می فرماید: «خداوند شما را از دشمنی بر حذر داشته است که، مخفیانه در درون سینه های شما نفوذ می کند، و آهسته در گوش ها می دمد، و (به این طریق شما را) گمراه سازد، و به هلاکت می کشاند.» (وَ حَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً، وَ نَفَثَ فِی الاْذَانِ نَجِیّاً، فَأَضَلَّ وَ أَرْدَی).

گرچه در این جمله ها و جمله های آینده نام شیطان برده نشده است، ولی صفاتی که در آن آمده به روشنی نشان می دهد که منظور شیطان است.

امّا دشمنی او از آغاز خلقت آدم(علیه السلام) بر همه کس آشکار شده است; همان گونه که قرآن می گوید: خداوند به آدم(علیه السلام) خطاب کرد و فرمود: «إِنَّ هَذَا عَدوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی; این ابلیس، دشمن تو و همسر تو است، مراقب باشید شما را از بهشت بیرون نکند که بیچاره خواهید شد».(24)

و در جای دیگر به طور عام می فرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ; آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم(علیه السلام) که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است.»(25)

البتّه برای مؤمنان بیدار و سالکان هوشیار، شیطان می تواند وسیله ای برای تکامل و پیشرفت و پرورش باشد; چرا که هر قدر در برابر وسوسه های او مقاومت کنند، قدرت معنوی و روحانی آنها افزوده می شود و مقامشان در پیشگاه خدا بالاتر می رود.

در ادامه این سخن، از طُرُقِ مختلفِ وسوسه های شیطان، پرده بر می دارد و به سه نکته اشاره می فرماید و می گوید: «او نوید می دهد و انسان را به آرزوها(ی باطل و دور و دراز) سرگرم می کند، و گناهان و جرایم را در نظرها زیبا جلوه می دهد، و معاصی بزرگ را کم اهمیّت می شمرد» (وَ وَعَدَ فَمَنَّی، وَ زَیَّنَ سَیِّئَاتِ الْجَرَائِمِ، وَ هَوَّنَ مُوبقَاتِ الْعَظَائِمِ).

در حقیقت این سه، دام مهمّ شیطان و سه طریق خطرناک نفوذ وی در انسان است; نخست اینکه: انسان را گرفتار آرزوهای طولانی می کند و با مشتی خیالات و اوهامی که مربوط به آینده است، آینده ای که گاه هرگز به آن نمی رسد، او را سرگرم می سازد و تمام وقت و فکر و نیروی او را به خود جذب می کند و به این طریق راه خودسازی و اطاعت پروردگار را به روی او می بندد.

دیگر اینکه: گناهان زشت و تنفّرآمیز را، که انسان به فرمان وجدان از آن می گریزد، در نظر او زیبا جلوه می دهد، بی بندوباری را آزادی می داند، آلودگی را از شئون تمدّن می شمرد و سازش با اهل گناه را همزیستی مسالمت آمیز معرّفی می کند و خلاصه برای هر کار زشتی، عنوان زیبایی می تراشد و فرمان وجدان را خفه می کند.

از سوی سوم: گناهان بزرگ را که به خاطر عظمتش انسان از آن می گریزد، در نظر او ساده و سبک جلوه می دهد و به عناوینی چون غفّاریت خداوند و اینکه هیچ کس معصوم نیست و هرکسی گرفتار این لغزشها می شود و:

«آنجا که برق عصیان بر آدم صفیّ زد         ما را چگونه زیبد، دعوی بی گناهی»

و اینکه راه توبه به هر حال باز است و شفاعت شافعان و پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام)، برای همین قبیل امور، ذخیره شده، او را آلوده بدترین گناهان می کند.

حال ببینیم نتیجه این وسوسه ها و نیرنگ ها و دام های شیطان به کجا می رسد.

امام(علیه السلام) در ادامه سخن با تعبیرات زیبا و پرمعنایی نتیجه آن را بیان کرده است; می فرماید: «(این کار ادامه می یابد) تا شیطان به تدریج پیروان خود را فریب داده، درهای سعادت را به روی گروگان خود ببندد (ولی در سرای آخرت که همگی در محضر عدل الهی حاضر می شوند) شیطان آنچه را آراسته بود، انکار می کند، و آنچه را سبک جلوه داده بود، بزرگ می شمرد، و از آنچه فریب خوردگان را ایمن ساخته بود برحذر می دارد (ولی افسوس که زمان جبران سپری شده است!).» (حَتَّی إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِینَتَهُ، وَ اسْتَغْلَقَ رَهِینَتَهُ، أَنْکَرَ مَا زَیَّنَ، وَاسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ، وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ).

تعبیر به «إِسْتَدْرَجَ» اشاره به این نکته است که وسوسه های شیطان معمولا به صورت گام به گام است، تا در افراد کارگر بیفتد; غالباً ناگهانی و دفعی نیست تا افرادی که حتّی کمی تقوا در وجودشان است، مقاومت به خرج دهند و شاید تعبیر به «لاَ تَتَّبعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ» (پیروی از گامهای شیطان نکنید) که در آیات متعدّدی از قرآن مجید آمده است(26) نیز، اشاره به همین نکته باشد.

تعبیر به «قَرِیْنَتَهُ» گویا از آیه شریفه «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ; هرکس از یاد خدا روی گردان شود، شیطانی را بر او مسلّط می کنیم که همواره قرین او باشد»(27) گرفته شده; در واقع شیطان چنان به پیروان خود نزدیک می شود، که زندگی آنها هرگز از او جدا نیست و قرین و مقارن اویند.

تعبیر به «إِسْتَغْلَقَ رَهِینَتَهُ» اشاره به این است که شیطان پیروان خود را به گروگان می گیرد و راههای بازگشت را به روی آنها می بندد.

درست همچون شیاطین انس، که وقتی افرادی را برای فساد به دام می اندازند آنها را از جهات مختلف آلوده و وامدار می کنند، به طوری که نتوانند گامی جز در مسیر اطاعت آنها بردارند.

ولی در قیامت که پرده های نیرنگ و فریب و غرور کنار می رود و هرکس هرچه دارد، ظاهر و آشکار می شود، شیطان در مقام انکار بر می آید و آنچه را کوچک شمرده بود، بزرگ می شمرد و آنچه را امن و امان دانسته بود، خطرناک می داند; ولی این انکار نه برای او مفید است و نه برای پیروانش; چرا که دوران بازگشت از گناه و توبه و جبران «مافات» سپری شده است.


نکته:

انواع دام های شیطان:

می دانیم انسان همواره با دو دشمن بزرگ روبروست: دشمنی از درون به نام «نفس امّاره» و دشمنی از برون به نام «شیطان» که اعمالی مشابه هم و مکمّل یکدیگر، دارند.

گرچه همان گونه که گفتیم وجود این دشمن درونی و برونی برای افراد با ایمان سبب هوشیاری بیشتر، آمادگی زیادتر و مبارزه قاطع تر با عوامل گناه است و در نتیجه موجب تکامل روح و جان و قرب الی اللّه خواهد شد، ولی به هر حال وجود چنین دشمنان خطرناکی، هوشیاری فراوانی می طلبد; به خصوص اینکه آنها هرگز با صراحت انسان را دعوت به گناه نمی کنند; زشتی ها را زبیا جلوه می دهند، گناهان بزرگ را کوچک و طاعات کوچک را بزرگ نشان می دهند و دام های رنگارنگ بر سر راه بشر می نهند و از تمام نقطه های ضعف انسان و راههای نفوذ، در درون جان او بهره می گیرند و زنجیرهای اسارت در چنگال شهوات و مال و مقام و آرزوهای دور و دراز بر دست و پای او می نهند و به همین سبب، گاه یک لحظه غفلت، یک عمر بدبختی بدنبال می آورد.

اینجاست که در اخبار اسلامی هشدارهای زیادی در این زمینه داده شده، از جمله در حدیثی می خوانیم که خداوند به موسی وحی کرد: «مَا لَمْ تَسْمَعْ بمَوْتِ إِبْلِیسَ فَلاَ تَأْمَنْ مَکْرَهُ; مادامی که خبر مرگ شیطان را نشنوی از مکر او ایمن مباش».(28)

در همین زمینه در جلد اوّل این کتاب، ذیل خطبه هفتم شرح بیشتری درباره وسوسه های شیطان و راه نفوذ او در انسان و برنامه ریزی های شیاطین آمده است.(29)

این سخن را با اشعار پر معنایی از یکی از شعرای معاصر پایان می دهیم:

ز شیطان بدگمان بودن نوید نیک فرجامی است         چو خون در هر رگی باید دواند این بدگمانی را

نهفته نفس سوی مخزن هستی رهی دارد          نهانی شحنه ای می باید این دزد نهانی را


پی نوشت:

  1. «أَنْصب» از مادّه «نَصَب» (بر وزن سبب) به معنای خسته شدن است. بنابراین «انصب» از باب اِفعال به معنای خسته کردن آمده است.

  2. «أَسْهر» از مادّه «سَهَر» (بروزن سفر)به معنای شب بیداری است و از آنجا که حوادث وحشتناک، خواب شبانه را از چشم می برد و نیز زمین قیامت، هول انگیز است به هردو «ساهره» اطلاق می شود.

  3. «غِرار» مصدر و اسم مصدر است و به معنای کمیوکسادی است و مفهوم جمله بالا این است که عبادات شبانه، حتّی خواب کم را از آنها می گیرد.

  4. «هَواجِر» جمع «هاجره» به معنای وسط روزهای گرموداغ است که مردم به خانه ها پناه می برند، گویی هجرت کرده اند و دراصل از مادّه «هَجْر» و «هِجْران» گرفته شده که به معنای ترک چیزی و جدایی از آن است.

  5. «ظَلَفَ» از مادّه «ظَلْف» به معنای بازداشتن از چیزی است و «ظَلَف» (بر وزن علف) به معنای مکان مرتفع نیز آمده است; گویی انسانها را از رسیدن به خود منع می کند. 

  6. «اَوْجَفَ» از مادّه «ایجاف» به معنای تسریع در کاری است; این واژه به معنای ایجاد اضطراب که در بسیاری از موارد، لازمه تسریع است نیز آمده است. 

  7. «تَنَکّب» از مادّه «نَکْب» و «نکوب» به معنای عدول و دوری و انصراف از چیزی است; به همین جهت، هنگامی که دنیا به کسی پشت کند از آن تعبیر به «نکبت» می شود.

  8. «مَخالِج» جمع «مَخْلج» از مادّه «خَلج» (بر وزن خرج) به معنای مشغول کردن چیزی است; بنابراین «مخالج» به معنای امور مشغول کننده و سرگرم کننده است و تعبیر به «خلجان» به ذهن، نیز اشاره به همین معناست و «خلیج» را به این جهت خلیج گفته اند که گویی بخشی از دریا جدا شده و به سوی خشکی پیش رفته و خشکی را به خود مشغول داشته است. 

  9. «وَضَح» از مادّه «وضوح» به معنای آشکار شدن است و «وَضَحُ السَّبیل» به معنای وسط جاده است. 

  10. «تَفْتِلْه» از مادّه «فَتْل» (بر وزن قتل) به معنای منصرف ساختن از چیزی است و گاه به معنای تابیدن نیز آمده است و «فتیله» را نیز به همین جهت «فتیله» می گویند.

  11. «نُعمی» مفرد است و به معنای آرامش و زندگانی آسوده و گسترده است و در واقع «نُعمی» مفهومی همانند نعمت دارد که مفهوم آن وسیع است. 

  12. «اَکْمَشَ» از مادّه «کَمَش» (بر وزن عطش) به معنای تسریع در کاری است و در جمله بالا اشاره به سرعت در خیرات و طاعات است. 

  13. سوره اسراء، آیه 79.

  14. بحار الانوار، جلد 66، صفحه 392، حدیث 68.

  15. بحارالانوار: جلد 71، صفحه 352، حدیث 22. 

  16. بحارالانوار، جلد 84، صفحه 144، حدیث 18.

  17. بحار الانوار، جلد 80، صفحه 127.

  18. سوره قصص، آیه 59.

  19. سوره طه، آیه 117.

  20. سوره یس، آیه 60. 

  21. سوره بقره، آیه 168 و 208; سوره انعام، آیه 142 و سوره نور، آیه 21.

  22. سوره زخرف، آیه 36; شبیه این تعبیر در سوره فصّلت آیه 24، نیز آمده است. 

  23. بهج الصّباغه، جلد 14، صفحه 350; همین مضمون در بحارالانوار، با تفاوت مختصری به عنوان یکی از سفارشهای چهارگانه الهی به موسی آمده است (بحار، جلد 13، صفحه 344) (مَا دُمْتَ لاَ تَرَی الشَّیْطَانَ مَیِّتاً فَلاَ تأْمَنْ مَکْرَهُ).

  24. پیام امام، جلد 1، صفحه 460 تا 467.