[hadith]التنفیر من الدنیا:

فَإِنَّ الدُّنْیَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدغٌ مَشْرَعُهَا یُونِقُ مَنْظَرُهَا وَ یُوبقُ مَخْبَرُهَا، غُرُورٌ حَائِلٌ وَ ضَوْءٌ آفِلٌ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ وَ سنَادٌ مَائِلٌ، حَتَّی إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا وَ اطْمَأَنَّ نَاکِرُهَا قَمَصَتْ بأَرْجُلِهَا وَ قَنَصَتْ بأَحْبُلِهَا وَ أَقْصَدَتْ بأَسْهُمِهَا وَ أَعْلَقَتِ الْمَرْءَ أَوْهَاقَ الْمَنِیَّةِ قَائِدَةً لَهُ إِلَی ضَنْکِ الْمَضْجَعِ وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ وَ مُعَایَنَةِ الْمَحَلِّ وَ ثَوَاب الْعَمَلِ. وَ کَذَلِکَ الْخَلَفُ بعَقْب السَّلَفِ، لَا تُقْلِعُ الْمَنِیَّةُ اخْتِرَاماً وَ لَا یَرْعَوِی الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً، یَحْتَذُونَ مِثَالًا وَ یَمْضُونَ أَرْسَالًا إِلَی غَایَةِ الِانْتِهَاءِ وَ صَیُّورِ الْفَنَاءِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏3، ص: 358-349

 

چهره واقعی دنیا!

امام(علیه السلام) در این فراز، نکوهش شدیدی از دنیا می کند; چراکه در آخرین جمله های فراز قبل، سخن از سرای امتحان و عبرت بود و در این فراز ویژگی های این سرای امتحان و عبرت را با تعبیراتی بسیار گویا و رسا و تکان دهنده، شرح می دهد و از سوی دیگر، در فراز گذشته سخن از تقوا بود و می دانیم مانعِ بزرگ تقوا، حبّ دنیا و علاقه شدید به زندگی مادّی است و با نکوهش شدیدی که امام(علیه السلام) از آن فرموده، قدر و قیمت دنیا و زرق و برق آن، در نظرها کاسته می شود و انگیزه های تقوا قوی تر و موانع آن، ضعیف تر می شود.

در آغاز این فراز، به هشت ویژگی از ویژگی های دنیا اشاره کرده، می فرماید: «دنیا آبشخورش تیره، و ورودی به این آبگاه، پُر گِلولای است.» (فَإِنَّ الدُّنْیَا رَنِقٌ(1) مَشْرَبُهَا، رَدغٌ(2) مَشْرَعُهَا).

معمولاً سطح بسیاری از رودخانه های بزرگ که انسانها از آب آن استفاده می کنند از زمین های مجاور پایین تر است، به گونه ای که هرگز نمی توان درکنار آن رفت و از آب آن استفاده کرد، لذا بخشی از ساحل رودخانه را کنده و پایین می برند و با یک شیب مناسب، راه وصول به آب را آسان می سازند; عرب این راه را «شریعه» یا «مشرع» می نامد و آنجا که به آب منتهی می شود «مشرب» نامیده می شود; حال اگر این راه، آلوده با گِلولای و لجن باشد، یا محلّ وصول به آب، چنان باشد که آب را گِل آلود کند، استفاده از آب بسیار مشکل می شود و به همین دلیل اخیراً شریعه را به صورت مناسبی می سازند، یا به آن، پلّه می دهند تا هردومشکل حل شود.

امام(علیه السلام) در این تشبیه زیبا، مواهب دنیا را به آب تشبیه می کند; ولی متأسّفانه راه رسیدن به آن از لجن زارها می گذرد و نقطه وصول به آب جایی است که آب را گل آلود می کند; به همین دلیل، این آب، از دور تشنگان را به سوی خود دعوت می کند، امّا هنگامی که بسوی آن گام برمی دارند به مشکلات عجیب، گرفتار می شوند و هرگز به آب گوارا نیز دست نمی یابند و به راستی، مواهب دنیا اعمّ از: مال و مقام و تجمّلات، همه، همین گونه است; زیرا برای وصول به دنیا، انسان باید از بسیاری از فضایل اخلاقی چشم بپوشد و تن به آلودگیِ دروغ و خیانت و تحمّل ذلّت و مانند آن بدهد، که هرکدام باتلاقی است، بر سر راه وصول به آن! و هنگامی که به آن می رسد انواع مزاحمت ها و حسادت ها و تهاجم ها، این آب را تیره و تار می سازد.

در سومین و چهارمین توصیف، می فرماید: «چشم اندازش فریبنده، و باطن آن کُشنده است!» (یُونِقُ(3) مَنْظَرُهَا، وَ یُوبقُ(4) مَخْبَرُهَا).

این دوگانگی ظاهر و باطن که در دنیاست، به صورت های گوناگونی در تعبیرات پیشوایان بزرگ اسلام آمده است; گاه دنیا را به مار خوش خطّ و خالی تشبیه کرده اند، که سمّ قاتل در درون آن است. (فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّةِ: لَیِّنٌ مَسُّهَا، وَ قَاتِلٌ سَمُّهَا).(5)

و گاه تشبیه به زن زیبا و آرایش کرده ای شده که شوهرانش را یکی پس از دیگری به قتل می رساند.

وجود این اوصاف برای دنیا برای هیچ انسان آگاهی، پوشیده نیست; دورنماها دل انگیز و فریبا و درون ها خطرناک و کشنده است.

در پنجمین وصف، اشاره به ناپایداری و بی اعتباری دنیا فرموده، چنین می گوید: «دنیا فریبی است گذرا، و پرتوی است ناپایدار، و سایه ای است زوال پذیر و تکیه گاهی است نااستوار!» (غُرُورٌ حَاِئلٌ(6)، وَ ضَوْءٌ آفِلٌ(7)، وَ ظِلٌّ زَائِلٌ، وَ سنَادٌ(8) مَائِلٌ).

بی شک دنیا زیبایی ها و فریبندگی هایی دارد; ولی تا انسان بخواهد از آن بهره ای بگیرد، پایان می یابد. به همین جهت امام(علیه السلام) از آن تعبیر به «غُرورٌ حَائِل» کرده; زیرا «غُرور» به معنای فریبندگی است که لازمه زیبایی های ظاهری است (در حالی که «غَرور» (بر وزن قبول) به معنای شخص فریبکار است و لذا «شیطان» را «غَرور» گفته اند.

«حَائِل» هم به معنای گذرا آمده است و هم به معنای چیزی که میان دو شییء فاصله شود، که هردو به یک ریشه بازمی گردد.

مواهب دنیا درخششی دارد، به همین دلیل امام(علیه السلام) از آن تعبیر به «ضَوء» کرده ولی این درخشش دوامی ندارد و به زودی غروب می کند، از این رو، از آن تعبیر به «آفل» شده. به طور موقّت سایه ای آرام بخش دارد; امّا همچون سایه به دست آمده از تابش آفتاب است بر درختان، که دوامی ندارد و زوال می یابد. و لذا «ظِلٌّ زَائِل» فرموده است.

مواهب دنیا می تواند تکیه گاه باشد، امّا افسوس که این تکیه گاه استوار نیست و به همین جهت فرموده است: «سنَادٌ مَائِل»

سپس به ویژگی های دیگری از دنیا اشاره می کند و به تعبیر دیگر: همان صفات پیشین را با تشبیهات و تعبیرات دیگری مطرح می کند و می فرماید: «فریبندگی دنیا و درخشندگی مواهب آن، سبب می شود که افراد گریزان به آن انس گیرند و منکرانش به آن دل ببندند، ناگهان همانند اسبی چموش که غافلگیرانه پاهای خود را بلند می کند و سوار را به زمین می افکند، دنیا آنها را به زمین می زند و با دامهای خود آنها را گرفتار می سازد و تیرهای خود را به سوی آنان پرتاب می کند!» (حَتَّی إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا، وَاطْمَأَنَّ نَاکِرُهَا، قَمَصَتْ(9) بأَرْجُلِهَا، وَقَنَصَتْ(10) بأَحْبُلِهَا،(11) وَأَقْصَدَتْ بأَسْهُمِهَا(12)).

امام(علیه السلام) در سه تشبیه، وضع دنیا را مشخّص نموده: نخست دنیا را به مرکبی تشبیه می کند، که ظاهراً راهوار است، امّا چیزی نمی گذرد که جنون آن گُل می کند و سرکش می شود و سوار خود را به زمین می افکند! و سپس به صیّادی تشبیه می کند که دام های خود را گسترده و دانه های جالبی در آن پاشیده، هنگامی که صید به آن نزدیک می شود، چنان آن را گرفتار می کند که راه فرار ندارد! سرانجام به صیّادی تشبیه می کند که در کمین گاهی است، ناگهان از آنجا بیرون می آید و تیرهای خود را یکی بعد از دیگری به سوی انسان پرتاب می کند!

قابل توجّه اینکه، جمله: «حَتَّی إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا...» اشاره به این حقیقت می کند که فریبندگی دنیا چندان ساده نیست، که به آسانی بتوان از آن گذشت! بلکه مخالفان، منکران، بیزاران و زاهدان را، گاه به سوی خود می کشد و در دام خویش، گرفتار می سازد و این هشداری است به همه ما که دام های دنیا را ساده نپنداریم و در «طریقت، تکیه بر تقوا و دانش نکنیم» و پیوسته با ذکر «أَللّهُمَّ لاَ تَکِلْنِی إِلَی نَفْسی طَرْفَةَ عَیْن أَبَداً» خود را در سایه لطف حق قرار دهیم:

صدهزاران دام و دانه است ای خدا!         ما چو مرغان حریص و بی نوا

دم به دم وابسته دامِ نویم           هر یکی گر باز و سیمرغی شویم

می رهانی هر دمی ما را و باز        سوی دامی می رویم ای بی نیاز

گر عنایاتت شود با ما مقیم              کی بود خوفی از آن دزد لئیم

سپس به سرانجام کار انسان در این جهان اشاره کرده و عاقبت او را چنین بیان می فرماید «دنیا ریسمان مرگ را بر گلوی او می افکند و کشان کشان به سوی گوری تنگ و جایگاهی وحشتناک می برد، جایی که محلّ خویش را در بهشت و دوزخ می بیند و پاداش اعمال خود را مشاهده می کند!» (وَأَعْلَقَتِ الْمَرْءَ أَوْهَاقَ(13) الْمَنِیَّةِ قَائِدَةً لَهُ إِلَی ضَنْکِ الْمَضْجَعِ(14)، وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ، وَ مُعَایَنَةِ الْـمَحَلِّ، وَ ثَوَاب الْعَمَلِ).

بی شک دنیاپرستان و دنیادوستان، حاضر نیستند دل از آن برکنند; ولی دنیا بی رحمانه، طناب مرگ را بر گردن آنها می افکند و آنها را به زور از خانه های آباد و قصرهای زیبا، به گورهای تنگ و تاریک می کشاند! جایی که انسان را غرق در وحشت و اضطراب می کند و از همه مشکل تر اینکه، پرده ها از برابر چشم او کنار می رود و جایگاه خویش را در قیامت می بیند و اگر مستحقّ عذاب است، شعله های آتش جهنّم را با چشم خویش مشاهده می کند و وحشت او - که به خاطر جدایی از مال و مقام و زن و فرزند، به اوج خود رسیده - مضاعف می شود.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن اشاره به این نکته می کند که آنچه درباره دنیا و ابنای دنیا بیان فرموده، مخصوص گذشتگان یا گروه معیّنی نبوده است و این «آب شیرین و شور، بر خلایق می رود تا نفخ صور» و تمام انسانها در دایره این آزمایش بزرگ الهی قرار دارند و فرمان مرگ بر پیشانی همه نوشته شده و بقا و ابدیّت مخصوص ذات خدا است; می فرماید: «و این گونه، پیوسته نسلهای بعد، به دنبال پیشینیان در حرکتند، نه مرگ از تباه کردن آنها دست برمی دارد و نه بازماندگان (از سرنوشت پیشینیان عبرت می گیرند و) از گناه و عصیان روی گردان می شوند!» (وَ کَذلِکَ الْخَلَفُ بعَقْب السَّلَفِ، لاَ تُقْلِعُ الْمَنِیَّةُ اخْتِرَاماً(15) ولاَ یَرْعَوِی(16) الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً(17)).

آری: «همچون آنان عمل می کنند، و همانندشان گام برمی دارند، تا به پایان جهان برسند، و در مسیر فنا قرار گیرند!» (یَحْتَذُونَ(18) مِثَالا، وَ یَمْضُونَ أَرْسَالا(19)، إِلَی غَایَةِ الِانْتِهَاءِ، وَ صَیُّورِ(20) الْفَنَاءِ).

در واقع، در این بیان نورانی، به دو نکته اشاره شده:

نخست این که: مبادا گروهی تصوّر کنند که از این قانون عمومی جهان مستثنا هستند و خود را جاودانه پندارند و زندگی را ابدی فرض کنند.

دیگر این که: به آثار گذشتگان با چشم عبرت بنگرند! «به خوابگاه شهیدان نظری بیفکنند و بی مهری زمانه رسوا را نظاره کنند!»:

این دشت خوابگاه شهیدان است         فرصت شمار وقت تماشا را

بشکاف خاک را و ببین آنگه          بی مهری زمانه رسوا را

از عمر رفته نیز شماری کن         مشمار جدی و عقرب و جوزا را

تعبیر به «اِخْتِرام» با توجّه به این که ریشه این لغت به معنای بریدن و قطع کردن و شکاف دادن است (و لذا بعضی از مفسّران نهج البلاغه، «موت اخترامی» را به معنای مرگی که قبل از مدّت طبیعی دامان انسان را می گیرد تفسیر کرده اند.) (21) گویا اشاره به این نکته است که یکی از مشکلات زندگی دنیا، این است که کمتر کسی به موت طبیعی از دنیا می رود; یعنی تمام استعدادهای وجودی خود را برای بقا، صرف کند و زندگیش پایان گیرد; بلکه غالباً عوامل گوناگونی چه از درون و چه از برون، چه روانی و چه جسمانی، چه حوادث فردی و چه اجتماعی، رشته عمر آدمی را پاره می کند و به همین دلیل، هیچ کس نمی تواند به حیاتِ خود - حتّی در یک روز و یک ساعتِ آینده- صد در صد امیدوار باشد!

امّا چرا با این همه، باز امام(علیه السلام) می فرماید: «باقی ماندگان از گناه بازنمی ایستند» (لاَیَرْعَوِی الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً).

این نیست مگر به خاطر غفلت و بی خبری و وسوسه های نفس امّاره و شیاطین که بر وجود انسان ها چیره می شوند و بر چشم بصیرتشان پرده می افکنند; همچون مرغان بی خبری که دانه ها را می بینند، ولی دام صیّاد را در کنار آن نمی بینند و به دام می افتند.


نکته:

ناپایداری این جهان:

درباره ناپایداری و بیوفایی و زودگذر بودن دنیا، هم در آیات قرآن و هم در روایات اسلامی، سخن بسیار آمده است. قرآن در تشبیه جالبی زندگی دنیا را به بارانی تشبیه می کند که از آسمان نازل می شود و گیاهان رنگارنگ و پرطراوت و زیبا از آن می روید، امّا چند صباحی که گذشت، سیر نزولی آن شروع می شود، آب و رنگ خود را از دست می دهد و پژمرده و خشکیده می شود و تندباد خزان، آن را به هر سو پراکنده می سازد: (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیوةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَ کَانَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْء مُقْتَدراً)(22).

در فراز بالا از نهج البلاغه نیز، ترسیم بسیار گویایی از بی اعتباری دنیا بیان فرموده که راستی تکان دهنده است و غافل ترین افراد را - هرچند برای مدّت کوتاهی - از خواب غفلت بیدار می سازد و نظیر آن در «نهج البلاغه» فراوان است و شاید این همه تأکیدات به خاطر آن است که عصر امام(علیه السلام) عصری بود که بر اثر پیشرفت اسلام در جهان و فتوحات عظیم، ثروت زیادی به پایتخت کشور اسلام و مناطق دیگر منتقل شده بود و حتّی آثار سلاطین و شاهان در آن دیده می شد و به خاطر همین سیل ثروت، گروه زیادی به دنیاپرستی کشیده شدند، که آثار بسیار بدی در جامعه اسلامی پیدا کرد. امام(علیه السلام) این معلّم بزرگ آسمانی، با زهد عملیِ بی مانندش از یک سو، و با کلمات بیدارگرش از سوی دیگر، در برابر این سیل بنیان کن ایستاد.

شعرا و ادیبان نیز، در هر عصر و زمان، درباره بی اعتباری و بیوفایی دنیا اشعار زیادی سروده و آثار نغزی از خود به یادگار گذاشته اند.

ولی عجب این که نه آن آیات و روایات و نه این نظم و نثرها، سبب بیداری کامل دنیاپرستان نشده است و همچنان به راه انحرافی خود ادامه می دهند و پیش می تازند. آری، مؤمنان آگاه و قلبهایی که هنوز نور علم و ایمان از آن برچیده نشده، به اندازه کافی عبرت می گیرند و از این زلال پند و اندرزها، سیراب می گردند و به اصلاح خویش می پردازند:

همّت مردانه ای خواهد گذشتن از جهان         یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند!


پی نوشت:

  1. «رَنِق» صفت مشبهه، از مادّه «رنق» (بر وزن رنگ) به معنای کدر شدن است. بنابراین (رَنِقٌ مَشْرَبُهَا) اشاره به کدر بودن آبشخور دنیا است. ولی «رونق» به معنای زیبایی و طراوت و آب و رنگِ جالب، آمده است و این به خاطر آن است که گاهی در لغت عرب مادّه واحد، در دو معنای متضادّ به کار می رود.

  2. «رَدغ» از مادّه «رَدْغ» (بر وزن فتق) به معنای پُر گِلولای است و در تشبیهی که در خطبه بالا آمده، دنیا را به منزله نهر بزرگی می شمارد که مسیر آن به سوی آب، پُر گِلولای است. 

  3. «یُونِق» از مادّه «اَنَق» (بر وزن شفق) به معنای دوست داشتن چیزی و اعجاب نسبت به آن است. بنابراین «یُونِقُ مَنْظَرُهَا» اشاره به منظره جالب و اعجاب انگیز است.

  4. «یُوبق» از مادّه «وبوق» به معنای هلاکت است و «موبق» به معنای مُهلک می باشد.

  5. نهج البلاغه، نامه 68. 

  6. «حائِل» از مادّه «حَوْل» به معنای دگرگونی است و اطلاق واژه «حول» بر سال، به خاطر دگرگون شدن آن است; بنابراین «حائل» به معنای دگرگون شونده، یا به تعبیر دیگر: «زودگذر» است.

  7. «آفِل» از مادّه «افول» به معنای پنهان شدن است و از آنجا که، غروب ماه و خورشید و ستارگان، همراه پنهان شدن آنها است «افول» به معنای غروب به کار می رود.

  8. «سناد» از مادّه «سَنَد» به معنای تکیه گاه و ستون است و از آنجا که دنیا تکیه گاه و ستونی است کج و غیرقابل اعتماد، در خطبه بالا با تعبیر (سنَادٌ مائِلٌ) از آن یاد شده است. 

  9. «قَمَصَتْ» از مادّه «قَمْص» (بر وزن شمس) در اصل به معنای بلند کردنِ هردو دست و فرود آوردن آنها است و هنگامی که اسب روی دو پای خود تکیه کرده، دستها را بلند می کند و برمی خیزد و سپس به روی زمین برمی گردد، این واژه در مورد او به کار می رود. این واژه گاهی نیز به عنوان کنایه برای «ذلّتِ بعد از عزّت» به کار می رود.

  10. «قَنَصَتْ» از مادّه «قَنْص» (بر وزن قند) به معنای صید کردن است و «قانص» به معنای صیّاد آمده است.

  11. «أَحْبُل» جمع «حَبْل» به معنای طناب است.

  12. «أَسْهُم» جمع «سهم» به معنای تیر است که جمع دیگرش «سهام» می باشد. 

  13. «أوهاق» جمع «وَهَق» (بر وزن شفق) به معنای طنابی است که بر گردن شخص، یا حیوانی می افکنند و گاه آن را به معنای «کمند» تفسیر کرده اند.

  14. «ضَنْکِ الْمَضْجِع»، «ضنک» به معنای تنگ و «مضجع» به معنای جایی است که انسان پهلویش را بر آن می نهد و در اینجا اشاره به قبر است. 

  15. «اِخْترام» از مادّه «خَرْم» (بر وزن چرم) به معنای پاره کردن و شکافتن است و در اینجا اشاره به حوادثی است که رشته عمر انسان را پاره می کند و نهال وجود انسان را ریشه کن می سازد.

  16. «یَرْعوی» از مادّه «رَعو» (بر وزن سهو) به معنای بازگشت از جهل به سوی علم و اصلاح نمودن خویش است و جمله بالا (لاَیَرْعَوِی الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً) اشاره به این است که «دیگران درس عبرت نمی گیرند و از گناهان بازگشت نمی کنند و به اصلاح خویش نمی پردازند».

  17. «اِجْترام» از مادّه «جُرم» به معنای گناه کردن است.

  18. «یَحتذون» از مادّه «حذو» (بر وزن حذف) به معنای انجام دادن کار مشابه است. به همین دلیل به معنای اقتدا کردن در کارها آمده است و در جمله بالا، اشاره به این است که «باقی ماندگان، همچون پیشینیان به اعمال زشت خویش ادامه می دهند».

  19. «اَرسال» جمع «رَسَل» (بر وزن عسل) به معنای گله حیوان است و در جمله بالا اشاره به این است که گروهی بدون فکر و مطالعه و اندیشه، چشم و گوش بسته به دنبال دیگران حرکت می کنند.

  20. «صَیّور» (بر وزن قیّوم) از مادّه «صَیْر» (بر وزن سیل) به معنای انتقال از حالتی به حالت دیگری است و لذا «صَیّور» به عاقبت و پایان و مسیر هر کار اطلاق می شود. (این واژه، صیغه مبالغه است). 

  21. شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی، جلد 2، صفحه 236. 

  22. سوره کهف، آیه 45.