[hadith]الوصیة بالتقوی:
أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بتَقْوَی اللَّهِ الَّذی ضَرَبَ الْأَمْثَالَ وَ وَقَّتَ لَکُمُ الْآجَالَ وَ أَلْبَسَکُمُ الرِّیَاشَ وَ أَرْفَغَ لَکُمُ الْمَعَاشَ وَ أَحَاطَ بکُمُ الْإِحْصَاءَ وَ أَرْصَدَ لَکُمُ الْجَزَاءَ وَ آثَرَکُمْ بالنِّعَمِ السَّوَابغِ وَ الرِّفَد الرَّوَافِغِ وَ أَنْذَرَکُمْ بالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ، فَأَحْصَاکُمْ عَدَداً وَ وَظَّفَ لَکُمْ مُدَداً فِی قَرَارِ خِبْرَةٍ وَ دَارِ عِبْرَةٍ أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِیهَا وَ مُحَاسَبُونَ عَلَیْهَا.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج3، ص: 348-339
تقوا سرنوشت سازترین مسأله زندگی انسانها:
در بخش دوم از این خطبه، بعد از حمد و ثنای الهی و شهادت به نبوّت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) امام(علیه السلام) به سراغ سرنوشت سازترین مسأله در زندگی انسانها، یعنی تقوا می رود، و همه را توصیه به تقوای الهی می کند، و برای خداوند دَه وصف بیان می نماید که همه آنها انگیزه تقوا است.
گاه اشاره به نعمت های فراوان خدا می کند و گاه سخن از حساب و کتاب و جزا به میان می آورد و گاه به اِنذارهای الهی و اتمام حجّت ها اشاره می کند و نیز از محدودبودن عمر و امتحان و آزمایش خداوند سخن می گوید، که هر یک از اینها، به تنهایی می تواند انسان را به سوی تقوا دعوت کند; می فرماید: «ای بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدایی که مَثَل هایی برای بیان حقایق ذکر کرده است، سفارش می کنم.» (أُوصِیکُمْ عِبَادَاللهِ بَتَقْوَی اللهِ الَّذی ضَرَبَ الاَْمْثَالَ).
مثالها و تشبیهاتی که در قرآن مجید و سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و معصومین(علیهم السلام) آمده و حقایق عقلی را به ذهن آدمی نزدیک می کند و در آستانه حس قرار می دهد، گاه به صورت تشبیه محسوس به محسوس است (البته محسوسی روشن تر از محسوس اوّل) و گاه معقول به محسوس و گاه محسوس به معقول و گاه معقول به معقول است; و هدف در تمام اینها آن است که مسایل تربیتی و اوامر و نواهی الهی، کاملاً مفهوم و دلنشین گردد و جای عذر و بهانه ای برای کسی باقی نماند. آری مثالها راه را نزدیک می کند و مفاهیم پیچیده را روشن و همگانی می سازد و درجه اطمینان به مسایل را بالا می برد و لجوجان را خاموش می سازد.
سپس می فرماید: «همان خداوندی که مدّت زندگی شما را معیّن فرموده است.» (وَ وَقَّتَ لَکُمُ الاْجَالَ).
آری هر کس و هر امّتی سرآمد عمری دارد و مُهر فنا بر جبین همه موجودات خورده است، خواه این اجل، پایان قطعی زندگی و به اصطلاح «اجل مسمّی» باشد، یا پایان مشروط و «اجل اخترامی». قرآن مجید می گوید: «وَ لِکُلِّ أُمَّة أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدمُونَ; هر امّتی سرآمد عمری دارد و چون سرآمدشان فرارسد، نه یک لحظه تأخیر می کنند و نه پیشی می گیرند.»(1) و نیز می فرماید: «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَان; تمام کسانی که بر صفحه زمین زندگی می کنند، فانی می شوند».(2)
بدیهی است انسان هنگامی که توجّه به ناپایداری زندگی دنیا و سرآمد عمر، پیدا کند، به سوی تقوا گام برمی دارد.
در سومین و چهارمین وصف می فرماید: «همان خداوندی که لباس های زیبا، بر شما پوشانید و زندگی پر وسعت به شما بخشید». (وَأَلْبَسَکُمُ الرِّیَاشَ(3) وَ أَرْفَغَ(4) لَکُمُ الْمَعَاشَ).
در این تعبیر، امام(علیه السلام) نخست از میان تمام نعمت ها، مسأله لباس را مطرح کرده سپس به تمام مواهب معاش و زندگی اشاره می کند. این ذکر خاصّ قبل از عام، شاید از این جهت باشد که لباس از مهمترین نعمت ها است، نه تنها انسان را از سرما و گرما حفظ می کند و در برابر حوادث و ضرباتی که از هر سو ممکن است وارد شود محافظت می نماید و عیوب آدمی را می پوشاند، بلکه از این نظر که تقوا در آیات قرآن به لباس تشبیه شده، این تعبیر تناسبی با اصل سخن، که دعوت به تقوا است دارد.
این نکته نیز شایان دقّت است که وجود این نعمت های گسترده و فراوان، در تمام زندگی انسان انگیزه ای بر «معرفة اللّه» و سپس انگیزه ای برای تقوا است. چگونه ممکن است انسان نعمت را بشناسد و حرمت ولی نعمت را نگه ندارد و آشکارا به مخالفت او برخیزد؟!
قرآن مجید می گوید: «یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ; ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فروفرستادیم که عیوب شما را می پوشاند و مایه زینت شما است و لباس پرهیزکاری بهتر است».(5)
قابل توجّه این که، «ریش» در اصلِ واژه عربی، به معنای پرهای پرندگان است و از آنجا که پرهای پرندگان یک لباس طبیعی در اندام آنها است، به هرگونه لباس نیز واژه «ریش» اطلاق شده و از آنجا که پرهای پرندگان غالباً به رنگ های مختلف و دارای زیبایی خاصّی است، مفهوم زینت در معنای کلمه «ریش» افتاده است و از آن نظر که تقوا، هم عیوب آدمی را می پوشاند و هم او را در برابر وساوس شیطان حفظ می کند و هم زینت آدمی محسوب می شود، تعبیر لباس در آیه فوق در مورد تقوا وارد شده است.(6)
در بیان پنجمین و ششمین وصف می فرماید: «خدایی که حساب و شمارش را بر گِرد شما قرار داد و جزا (کیفر و پاداش الهی) را مراقب شما نمود (تمام اعمال شما تحت حساب است و پاداش و کیفر الهی در انتظار شماست).» (وَ أَحَاطَ بکُمُ الاِْحْصَاءَ، وَأَرْصَدَ لَکُمُ الْجَزَاءَ).
بدیهی است هنگامی که انسان به این نکته توجّه کند که حساب و کتاب الهی دقیق است - آن گونه که گویی همچون «دژ محکمی» گرداگرد او را فراگرفته و چیزی از اعمال و رفتار و گفتار او از دایره احصا، بیرون نخواهد بود و از سوی دیگر کیفر و پاداش را در کمین وی گذارده به گونه ای که هیچ عملی بدون جزا نخواهد بود - این امر سبب می شود که به تقوا و پرهیزکاری روی بیاورد و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزد!
تعبیر «أَحَاطَ بکُمُ الإِحْصَاءَ» که برگرفته از آیه شریفه: «وَ أَحَاطَ بمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَی کُلَّ شَیْء عَدَداً; خداوند به آنچه نزد آنها است احاطه دارد و همه چیز را دقیقاً احصا کرده است».(7) می باشد، تعبیر لطیفی است که نشان می دهد انسان چنان در چنبر احصای الهی واقع شده، که هیچ عملی از او بی حساب و کتاب نیست. تعبیر به «أَرْصَدَ لَکُمُ الْجَزَاءَ» نیز تعبیر لطیفی است که نشان می دهد پاداش و کیفر الهی، همچون مراقبی هوشمند، در کمین انسانها نشسته تا هیچ یک از اعمال آن ها، از این دایره بیرون نرود.
در هفتمین و هشتمین وصف می فرماید: «همان کسی که شما را با نعمت های گسترده و بخشش های وسیع (خود) مقدّم داشته و با دلایل رسا و روشن، شما را (از مخالفت فرمانش) بیم داده است» (وَ آثَرَکُمْ بالنِّعَمِ السَّوَابغِ، وَالرِّفَد(8) الرَّوَافِغِ وَأَنْذَرَکُمْ بالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ (9).
«ایثار» به معنای برتری بخشیدن کسی است، خواه بر خویشتن باشد یا بر دیگری; لذا در سوره «یوسف» آیه 91 چنین می خوانیم: «تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنَا; به خدا قسم! خداوند تو را (اشاره به یوسف است) بر ما (اشاره به برادران یوسف است) برتری بخشیده».
و این که بعضی از شارحان «نهج البلاغه» تصوّر کرده اند، در مفهوم «ایثار» مقدّم داشتن دیگری بر خویشتن، یا در مواردی که ایثار کننده نیاز به آن دارد، افتاده است و چون هیچ یک از این دو معنا، در مورد خداوند تصوّر نمی شود، پس باید به سراغ معنای مجازی رفت، اشتباه است.(10)
به هر حال منظور از جمله بالا این است که خداوند، انسان را بر سایر مخلوقاتش برتری داده و انواع نعمت ها و کرامت ها را به او ارزانی داشته است; همان گونه که قرآن مجید می گوید: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً; ما بنی آدم را گرامی داشتیم! و آنها را بر مرکب هایی در خشکی و دریا سوار کردیم و از انواع روزی های پاکیزه، در اختیار آنان گذاردیم و آنها را بر بسیاری (همه) از مخلوقاتِ خود، برتری بخشیدیم».(11)
بدیهی است هنگامی که انسان توجّه به این همه نعمت های الهی پیدا کند، که از جمله آنها برتری یافتن او بر سایر مخلوقات است، حسّ شکرگزاری در او برانگیخته می شود و همان گونه که گفتیم به سراغ معرفت مُنعم می رود و در نتیجه، از مخالفتِ فرمان او، پرهیز می کند و با تقوا پیوند می خورد. همچنین اِنذار الهی به وسیله «حُجج بوالغ» که وجود پیامبران و کتب آسمانی و معجزات و دلایل روشن عقلی و نقلی است نیز یکی دیگر از اسباب تقوا است، که در آغاز این فراز آمده است.
ذکر این دو، (نعمت های الهی و انذارهای او) در کنار یکدیگر، می تواند اشاره به این نکته باشد که خداوند در عین بخشش نعمت های بی حساب، به انسانها هشدار می دهد که از این نعمت ها سوءاستفاده نکنند; بلکه در طریق صلاح و سعادت و رستگاری کمک بگیرند.
در نهمین و دهمین وصف می فرماید «همان خدایی که تعداد شما را به خوبی می داند و مدّت های کوتاهی برای توقّف در این جهان، برای شما مقرّر کرده، جهانی که قرارگاه آزمایش و سرای عبرت است، در آن آزموده می شوید و در برابر اعمالی که انجام داده اید، حسابرسی خواهید شد!» (فَأَحْصَاکُمْ عَدَداً، وَ وَظَّـفَ لَکُمْ مُدَداً(12) فی قَرَارِ خِبْرَة(13) عَلَیْهَا وَ دَارِ عِبْرَة، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِیهَا، وَ مُحَاسَبوُنَ علیها).
با این که در دومین وصف، اشاره به سرآمد عمرها شده و در پنجمین وصف سخن از شمارش و اِحصای انسانها به میان آمده، باز در اینجا این دو وصف تکرار شده، به خاطر اهمّیّت فوق العاده آنها و تأثیر آنها در ظهور و بروز حقیقت تقوا در وجود آدمی.
هنگامی که انسان توجّه به مراقبت الهی و محدود بودن عمر، در این دار «امتحان» و «عبرت» پیدا کند، از نافرمانی ها به سوی اطاعت خداوند، بازمی گردد.
این احتمال نیز وجود دارد که این تکرار، برای افاده معنای جدیدی باشد. در جمله های پیشین سخن از احاطه اِحصا، به اعمال آدمی بود و به همین دلیل بلافاصله بعد از آن سخن از جزای اعمال به میان آمد و در اینجا اشاره به اِحصای خود آدمیان است، که هیچ کس در مراقبت های الهی از قلم نخواهد افتاد; آن گونه که قرآن می گوید: «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً* لَقَدْ أَحْصیهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً; تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند بنده اویند (و سر بر فرمانش دارند) همه آنها را شمارش کرده و دقیقاً تعداد آنها را می داند.»(14)
و اگر اشاره به سرآمد زندگی می کند، مقدّمه ای است برای جمله های بعد (زندگی در دار امتحان و سرای عبرت) که در واقع نسبت به جمله قبل، از قبیل بیان اجمالی و تفصیلی است.
تعبیر به «قَرَارِ خِبْرَة وَ دَارِ عِبْرَة» اشاره به این است که سراسر زندگی انسانها، دوران آزمایش آنها است; همان گونه که قرآن می گوید: «أَحَسبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ* وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذبینَ; آیا مردم گمان کردند هنگامی که گفتند ایمان آوردیم به حال خودشان رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟ ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز آزمایش می کنیم) باید علم خداوند در مورد کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقّق یابد، (تا آنی از حال خود غافل نشوند و همواره خود را در مجلس امتحان حاضر ببینند).»(15)
تعبیر به «عبرت» اشاره به سرنوشت عبرت انگیز ظالمان و اقوام و افراد آلوده و گنهکار است، که سراسر تاریخ را پوشانده و نشان می دهد که جزای الهی منحصر به سرای قیامت نیست و بخش مهمی از آن، در این دنیا نیز دامان انسانها را می گیرد.
ضمیر در جمله «وَ مُحَاسَبُونَ عَلَیْهَا» به دارِ دنیا بازمی گردد; یعنی: همان گونه که جایگاه آزمایش شما دنیا است، حساب و کتاب شما نیز مربوط به آن است، هم اعمالی که در آن انجام دادید و هم نعمت هایی که خدا در آن به شما داده است.
نکته:
همه جا و همیشه دعوت به تقوا:
همان گونه که ملاحظه کردید، نخستین سخن بعد از حمد و ثنای الهی در این خطبه، پیرامون دعوت به سوی تقوا است; که تمام اسباب سعادت انسان، در آن جمع است و نشانه شخصیّت او و کرامتش در پیشگاه خدا است و برترین زاد و توشه سفر آخرت می باشد.
نکته بسیار جالب در این فراز آن است که امام(علیه السلام) تنها توصیه به تقوا نمی کند، بلکه بر تمام اموری که می تواند انگیزه تقوا باشد، اشاره می فرماید: نعمت های گوناگون الهی، محدود بودن عمر آدمی، احاطه علمی خداوند بر انسانها و اعمالشان، درسهای عبرتی که در زندگی پیشینیان و حتّی مردم امروز نهفته است و همچنین توجّه به این معنا که این جهان، سرای امتحان است و خداوند، پیامبران و کتب آسمانی را برای انذار بندگان، بسیج فرموده است و این نهایت فصاحت و بلاغت است که در عباراتی کوتاه، مسأله بسیار مهمّی، همچون تقوا به عالی ترین وجه مورد تأکید قرار گرفته است.
به راستی، هرگاه انسان در اوصاف ده گانه ای که در این فراز از خطبه برای خداوند ذکر شده است بیندیشد، شکوفه های تقوا و پرهیزگاری بر شاخسار وجودش نمایان می شود; چگونه ممکن است انسان نعمت های گوناگون الهی را مورد دقّت قرار دهد و قیامت و حساب و کتاب را باور داشته باشد و «حجج الهی» را در کتب آسمانی و بیانات معصومین(علیهم السلام) مورد توجّه قرار دهد، ناپایداری عمر را ببیند و سرگذشت های عبرت انگیز پیشینیان را مورد مطالعه قرار دهد و با این حال حریم الهی را بشکند و آیین تقوا را زیر پا بگذارد و به گناه و آلودگی تن در دهد.
پی نوشت:
-
سوره اعراف، آیه 34.
-
سوره الرّحمن، آیه 26.
-
«الرِّیاش» - همان گونه که در متن هم به آن اشاره شده - از مادّه «ریش» به معنای پرهای پرندگان است; سپس به لباس های فاخر که شباهتی به پرهای زیبای پرندگان دارد، اطلاق شده و بعد از آن به معنای وسیعتری که هرگونه فراوانی و نعمت است، اطلاق گردیده است.
بعضی از شارحان نهج البلاغه گفته اند که: ریش تنها به معنای لباس نیست; چراکه در قرآن مجید در عرضِ لباس واقع شده است آنجا که می گوید: «یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً» (اعراف، آیه 26) ولی به نظر می رسد که این آیه بر عکس مطلوب او دلالت دارد; چراکه لباس در واقع دوگونه است: لباسهایی است که تنها بدن را می پوشاند و مصداق «یُوَارِی سَوْآتِکُمْ» است و لباس هایی که جنبه زینت و زیبایی دارد; قرآن در این آیه، به هر دو اشاره کرده و به دنبال آن، سخن از لباس تقوا است «وَ لِبَاسُ التَّقْوَی ذلِکَ خَیْرٌ».
-
«أَرْفَغَ» از مادّه «رَفَغ» (بر وزن هدف) به معنای گستردگی و وسعت است و هنگامی که در مورد نعمت ها به کار رود، اشاره به فزونی نعمت می باشد.
-
سوره اعراف، آیه 26.
-
در این که «ریشاً» در آیه فوق، چه محلّی از اعراب دارد در میان مفسّران قرآن و شارحان نهج البلاغه گفتگو است. بعضی آن را «معطوف» بر «لباساً» دانسته و به همین دلیل مفهوم آن را چیزی وسیع تر یا مغایر لباس دانسته اند; در حالی که بعضی دیگر آن را به منزله «مفعول له» دانسته اند که هدفِ نزولِ لباس بر انسان را بیان می کند: نخست پوشیدن عیبها و سپس زینت ذکر شده; و معنای اخیر با محتوای آیه سازگارتر است.
-
سوره جنّ، آیه 28.
-
«رِفَد» جمع «رفده» از مادّه «رَفد» (بر وزن دفع) به معنای نصیب و بخشش و جایزه است.
-
«رَوافغ» جمع «رافغه» از مادّه «رَفَغ» همان طور که قبلاً نیز اشاره شد، به معنای گستردگی و وسعت است. بنابراین «الرِّفَدُ الرَّوَافِغِ» به معنای عطایای گسترده پروردگار است.
-
در «مقاییس اللّغة» آمده است که ریشه اصلی این لغت، به معنای مقدّم داشتن چیزی است. «مفردات راغب» نیز همین معنا را بیان کرده است. در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» نیز می گوید: «حقیقت ایثار، اثبات فضیلت و مقدّم داشتن صاحب فضل است.»
-
سوره اسراء، آیه 70.
-
«مُدَد» جمع «مدّه» به معنای بخشی از زمان است و گاه به معنای پایان زمان معیّنی آمده است و نیز به مادّه ای که با آن چیزی می نویسند «مداد» گفته می شود و در واقع در تمام این معانی یک نوع کشش و امتداد دیده می شود.
-
«خِبره» هم به معنای مصدری آمده، هم اسم مصدری و به معنای علم و آگاهی است و لذا «اهل خُبره» به کسانی گفته می شود که آگاهی کافی نسبت به چیزی دارند و از آنجا که امتحان و آزمایش وسیله آگاهی برای «کارآیی» یک انسان، یا یک موجود است، این واژه به معنای «امتحان» نیز به کار می رود و در خطبه بالا همین معنا منظور شده است.
-
سوره مریم، آیه 93-94.
-
سوره عنکبوت، آیه 2-3.