[hadith]عِبَادَ اللَّهِ، أَیْنَ الَّذینَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا؟ أُمْهِلُوا طَوِیلًا وَ مُنِحُوا جَمِیلًا وَ حُذِّرُوا أَلِیماً وَ وُعِدُوا جَسیماً. احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ وَ الْعُیُوبَ الْمُسْخِطَةَ. أُولِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْعَافِیَةِ وَ الْمَتَاعِ، هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ أَمْ لَا؟ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ، أَمْ أَیْنَ تُصْرَفُونَ، أَمْ بمَا ذَا تَغْتَرُّونَ؟ وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ذَاتِ الطُّوْلِ وَ الْعَرْضِ قِیدُ قَدِّهِ [مُنْعَفِراً] مُتَعَفِّراً عَلَی خَدِّهِ. الْآنَ عِبَادَ اللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ فِی فَیْنَةِ الْإِرْشَاد وَ رَاحَةِ الْأَجْسَاد وَ بَاحَةِ الِاحْتِشَاد وَ مَهَلِ الْبَقِیَّةِ وَ أُنُفِ الْمَشیَّةِ وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْکِ وَ الْمَضِیقِ وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِب الْمُنْتَظَرِ وَ إِخْذَةِ الْعَزیز الْمُقْتَدرِ.
قال الشریف: و فی الخبر أنه (علیه السلام) لمّا خَطب بهذه الخطبة اقشعرّت لها الجُلود و بَکت العیون و رَجفت القلوب و من الناس من یُسمّی هذه الخطبة الغرّاء.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج3، ص: 460-450
کجا رفتند قدرتمندان ناسپاس؟
در این بخش از خطبه امام(علیه السلام) لحن سخن را تغییر داده و تمامی بندگان خدا را مخاطب ساخته و آنها را به مطالعه حال پیشینیان و پایان زندگی آنان دعوت می کند. می فرماید: «ای بندگان خدا! کجا هستند کسانی که عمر طولانی به آنان داده شد و در ناز و نعمت به سر می بردند، (امّا قدر آن را ندانستند) و آنها که تعلیم داده شدند و فهمیدند (ولی هرگز به آن عمل نکردند) و کسانی که به آنان مهلت داده شد (تا به اصلاح اعمال خویش بپردازند) ولی به بیهوده کاری پرداختند و آنها که سلامت نصیبشان شد، ولی این نعمت بزرگ را فراموش کردند (و هیچ گاه شکر آن را به جا نیاوردند).» (عِبَادَاللهِ، أَیْنَ الَّذینَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا، وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا، وَأُنْظِرُوا فَلَهَوْا، وَسُلِّمُوا فَنَسُوا!)
به راستی، اگر تاریخ را ورق بزنیم، یا به زندگی گذشته خودمان در این عمر کوتاهمان بیندیشیم و به خاطر بیاوریم: چه افراد قدرتمند و مشمول انواع نعمت های الهی، در جامعه ما و جوامع دیگر زندگی کردند; ولی نه از نعمت های الهی بهره گرفتند، نه به آگاهی های خویش عمل کردند و نه در روز سلامتی، به بیماری اندیشیدند و نه در حال قدرت به ناتوانی! سرانجام با دست خالی، از این جهان، رخت بربستند و به سوی سرنوشت تاریکشان حرکت کردند.
آری، اگر به این امور بیندیشیم به یقین بیدار خواهیم شد و آینده خویش را با چشم خود، در زندگی آنان تماشا خواهیم کرد. سپس امام در ادامه این سخن می افزاید: (آری) «به آنها برای مدّت طولانی مهلت داده شد و نعمت های زیبا در اختیارشان قرار گرفت; آنان را از کیفر گناهان بر حذر داشتند (تا از آن بپرهیزند) و پاداشهای بزرگ (در برابر اطاعت فرمان خدا) به آنها وعده داده شد (ولی آن را نیز به فراموشی سپردند)!» (أُمْهِلُوا طَوِیلا، وَ مُنِحُوا جَمِیلا، وَ حُذِّرُوا أَلِیماً، وَ وُعِدُوا جَسیماً!)
آری! نه آن مهلت طولانی مایه بیداری آنها شد و نه نعمت های گوناگون الهی وجدان خفته آنها را برای شکر منعم، بیدار کرد; نه وعده عذاب الهی آنها را از گناهان بازداشت و نه وعده پاداشهای بزرگ، حرکتی به سوی اطاعت در آنان ایجاد کرد!
در پایان این بخش می فرماید: «بترسید از گناهانی که انسان را به هلاکت می افکند و از عیوبی که موجب خشم پروردگار است!» (احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ، وَالْعُیُوبَ الْمُسْخِطَةَ).
قرآن مجید در این زمینه می گوید: «کَالَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوَالاً وَ أَوْلاَداً فَاسْتَمْتَعُوا بخَلاَقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بخَلاَقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بخَلاَقِهِمْ وَ خُضْتُمْ کَالَّذی خَاضُوا أُولئِکَ حَبطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الاْخِرَةِ أُولئِکَ هُمُ الْخَاسرُونَ; (شما) همانند کسانی هستید که قبل از شما بوده اند، (و راه نفاق و خطا پیمودند، بلکه) آنها از شما نیرومندتر و اموال و فرزندانشان بیشتر بود. آنها از بهره خود (از مواهب الهی در راه گناه و هوس) استفاده کردند; شما نیز از بهره خود (در این راه) استفاده کردید، همان گونه که آنها استفاده کردند; شما (در کفر و نفاق و استهزای مؤمنان) فرو رفتید، همان گونه که آنها فرو رفتند; (ولی سرانجام) اعمالشان در دنیا و آخرت نابود شد; و آنها همان زیانکارانند(1).»
همیشه پیشوایان بزرگ دین و علمای اخلاق، غافلان بی خبر را به این نکته توجّه داده اند که اندکی درباره اقوامی که پیش از آنها می زیستند، بیندیشند. در باره پادشاهان بزرگ، سرداران نیرومند، قهرمان های تاریخ و ظالمان و ستمگران روزگار; ببینند سرانجام، سرنوشت آنها به کجا رسید; به کجا رفتند و چه چیز از این دنیا با خود بردند و چه از آنها باقی مانده است. قبرستان هایی خاموش، استخوان هایی پوسیده، قصرهایی ویران شده، و اموال و ثروت هایی که به دست دیگران افتاده است. چنان فراموش شده اند که گویی هرگز در این دنیا نبوده اند; به گفته شاعر:
که آگه است که کاووس و کَیْ کجا رفتند که واقف است که چون رفت تختِ جَم بر باد
قدح، به شرط ادب گیر، زان که ترکیبش ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد!
چشم و گوش خود را باز کنید!
امام(علیه السلام) آن معلّم بزرگ آسمانی، در این بخش از خطبه، باز بندگان خدا را مخاطب می سازد، ولی به صورتی دیگر و با بیانی دیگر; می فرماید: «ای صاحبان چشم و گوش بینا و شنوا، و ای دارندگان عافیت و امکانات و متاع دنیا! آیا هیچ راه گریز، یا خلاص و پناهگاه و قلعه محکم، و یا فرار و بازگشتی وجود دارد یا نه؟» (أُولِی الاَْبْصَارِ وَالاَْسْمَاعِ، وَالْعَافِیَةِ وَالْمَتَاعِ، هَلْ مِنْ مَنَاص(2) أَوْ خَلاَص. أَوْ مَعَاذ أَوْ مَلاَذ،(3) أَوْ فِرَار أَوْ مَحَار!(4) أَمْ لاَ؟).
در اینجا مخاطب کسانی هستند که چشم بینا و گوش شنوا دارند و از سلامت جسم و جان و نعمت دنیا برخوردارند. امام(علیه السلام) می فرماید بالاخره عاقبت کار شما چیزی جز مرگ و وداع با دنیا نیست، نه راه گریزی وجود دارد و نه راه خلاص، نه پناهگاهی که به آن پناه ببرید و از مرگ در امان باشید و نه قلعه محکم; نه می توانید از مرگ فرار کنید و نه بار دیگر به این دنیا باز گردید. در واقع شش راه فرار از چنگال مرگ را، امام(علیه السلام) بیان فرموده و تأکید کرده که تمام این راهها بر روی شما بسته خواهد شد. مسیری است که همه باید آن را بپیمایند و سرنوشتی است که هیچ استثنایی ندارد. و اگر مخاطب تنها صاحبان چشم و گوش اند به خاطر این است که غافلان و بی خبران از این گونه مسائل چیزی نمی فهمند و به راستی اندکی اندیشه درباره مرگی که در سرنوشت همه ما از روز نخست رقم زده شده است، کافی است که ما را بیدار کند و به راه راست هدایت نماید.
لذا در ادامه سخن می فرماید: «حال «چگونه (از راه حق) منحرف می شوید!» یا به کجا رو می آورید؟ یا به چیز مغرور می شوید؟! این در حالی است که بهره هریک از شما از زمین، با این طول و عرضش تنها به اندازه قامت او است، در حالی که گونه اش بر خاک ساییده می شود» (فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ!(5) أَمْ أَیْنَ تُصْرَفُونَ! أَمْ بمَاذَا تَغْتَرُّونَ! وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدکُمْ مِنَ الاَْرْضِ، ذَاتِ الطُّولِ وَالْعَرْضِ، قِیدُ قَدِّهِ(6)، مُتَعَفِّراً عَلَی خَدِّهِ!)
ممکن است کسانی صدها باغ و بستان و زمین کشاورزی و دهها کاخِ آباد داشته باشند، ولی به هنگام وداع با این دنیا، سهم آنها همان است که درویش کوخ نشین دارد; یعنی قطعه زمینی به اندازه طول و عرض قامتش، به اضافه چند قطعه کفن که حداقلِّ پوشش تنِ عریان او است.
تعبیر «مُتَعَفِّراً عَلَی خَدِّهِ» (این در حالی است که گونه ها بر خاک ساییده می شود) ممکن است اشاره به این باشد که لطیف ترین قسمت بدن در آنجا بر خاک تیره قرار می گیرد و یا اشاره به این باشد که انسان حتّی به اندازه عرض بدنش سهمیه ای از این زمین ندارد; چرا که او را در قبر روی طرف راست می خوابانند و معمولاً لحد، گنجایش خوابیدن او را به طوری که صورت به آسمان باشد، ندارد:
هرکه را خوابگه آخر ز دو مشتی خاک است گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را!
آخرین سخن!
امام(علیه السلام) در آخرین بخش از خطبه، بار دیگر همه بندگان خدا را مخاطب ساخته و با جمله های کوتاه و زیبا و پرمعنا، برای از دست ندادن فرصت ها، پیش از پایان گرفتن زندگی، هشدار می دهد و می فرماید: «ای بندگان خدا! هم اکنون که ریسمان مرگ بر گلوی شما نیفتاده و روح (برای بدست آوردن کمالات) آزاد است، و بدنها راحت، و می توانید با کمک یکدیگر مشکلات را حل کنید، و هنوز مهلتی دارید، و فرصت برای تصمیم گرفتن باقی است و راه توبه و بازگشت از گناه باز است (از این فرصت های گرانبها استفاده کنید.) پیش از آنکه در سختی و تنگنا و ترس و نابودی قرار گیرید و پیش از فرا رسیدن مرگی که در انتظار است و قبل از آنکه دست قدرت خداوند قویّ مقتدر، شما را بگیرد (آری پیش از همه اینها فرصت را مغتنم بدانید و زاد و توشه سفر آخرت را از این جهان برگیرید که اگر این فرصت ها از دست برود، نه راه بازگشتی وجود دارد و نه پشیمانی سودی!)» (اَلاْنَ عِبَادَاللهِ وَالْخِنَاقُ(7) مُهْمَلٌ، وَالرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِی فَیْنَةِ(8) الاِْرْشَاد، وَرَاحَةِ الاَْجْسَاد، وَ بَاحَةِ(9) الاِْحْتِشَاد(10)، وَمَهَلِ الْبَقِیَّةِ، وَأُنُفِ الْمَشیَّةِ، وَإِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَانْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ(11)، قَبْلَ الضَّنْکِ(12) وَالْمَضِیقِ، وَالرَّوْعِ وَالزُّهُوقِ(13)، وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِب الْمُنْتَظَرِ، وَإِخْذَةِ الْعَزیز الْمُقْتَدرِ).
آنچه امام(علیه السلام) در جمله های بالا فرمود، ابعاد مختلف فرصت هایی است که انسان در دست دارد: باقی بودن عمر، آرامش روح، راحتی جسم، امکان کسب کمالات، امکان اجتماع و مشورت، بقاء فرصت برای تصمیم گیری، توانایی بر توبه و بازگشت از گناه. هر یک از اینها بخشی از فرصت های عظیم و گرانبهای آدمی را تشکیل می دهد که با وجود آن، همه کار می توان کرد و هر خیر و سعادتی قابل اکتساب است; در حالی که ممکن است یک روز دیگر همه اینها از دست برود و تمام سرمایه های سعادت انسان، نابود گردد و چه غافلند کسانی که به این واقعیتها توجّه ندارند و همچون گوسفندان، در این چراگاهِ زندگی به لذّات زودگذر سرگرمند و از گرگ اجل، که یکایک از این گله می برد، بی خبرند و آسوده می چرند.
مرحوم «سیّد رضی»، در پایان این خطبه در چند جمله کوتاه و بسیار پرمعنا چنین می گوید: «وَفِی الْخَبَرِ: أَنّهُ لَمَّا خَطَبَ بهذهِ الْخُطْبَةِ إِقْشَعَرَّتْ لَهَا الْجُلُودُ، وَ بَکَتِ الْعُیُونَ، وَرَجَفَتِ الْقُلُوبُ. وَ مِنَ النَّاس مَنْ یُسَمِّی هذهِ الْخُطْبَةَ: «الْغرَّاءَ»; در خبر آمده است هنگامی که امام(علیه السلام) این خطبه را ایراد فرمود، بدنها به لرزه در آمد و اشکها سرازیر و دلها ترسان شد و بعضی از مردم این خطبه را (به خاطر فصاحت و بلاغت عجیبش) خطبه «غرّا» (درخشان) نامیده اند».
به راستی - همان گونه که مرحوم سیّدرضی در این روایت آورده است - این خطبه از خطبه های عجیب و تکان دهنده است که می تواند غافلترین افراد را تکان دهد و از خواب غفلت بیدار کند. فصاحتش بی نظیر و بلاغتش بی مانند است و اگر در «نهج البلاغه» جز این خطبه نبود، برای پی بردن به مقام و عظمت علی(علیه السلام) و گرفتن بهترین پند و اندرزها و عالیترین درس اخلاق و خودسازی کافی بود.
امام(علیه السلام) در این خطبه با مهارت عجیبی به سراغ تمام اموری رفته که بیدار کننده و غفلت زاست و این هدف بزرگ را از ابعاد مختلف دنبال نموده است; خطبه ای است که انسان هرگز از خواندن آن سیر نمی شود و با گذشت زمان، کهنه نخواهد شد.
«ابن ابی الحدید» نیز، در پایان این خطبه چنین می گوید: «بدان! ما هیچ شکی در این مسأله نداریم که علی(علیه السلام) فصیح ترین کسانی بود که در تمام طول تاریخ به لغت عرب سخن گفته اند (البتّه بعد از کلام خدا وکلام رسول خدا) و این به خاطر آن است که امتیاز سخنران و نویسنده در سخنرانی و نوشته هایش بر دو پایه استوار است: مفردات الفاظ، و ترکیب بندی جمله ها; امّا مفردات: باید سهل، ساده، روان، مأنوس و خالی از هر نوع پیچیدگی باشد و الفاظ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) عموماً چنین است و امّا ترکیب بندی جمله ها: باید محتوا زیبا و به سرعت فهمیده شود و از ویژگی هایی که به خاطر آن، بعضی از سخنان بر بعضی دیگر، ترجیح دارند، برخوردار باشد و این همان چیزی است که علمای «بدیع» از آن به: «مقابله»، «مطابقه»، «حسن تقسیم»، «بازگرداندن پایان سخن، به آغاز آن»، «ترصیع»، «تسهیم»، «توشیح»، «مماثلت»، «استعاره»، «استعمال مجاز لطیف»، «موازنه»، «تکافؤ»، «تسمیط» و «مشاکله»، نام برده اند (اینها اصطلاحات مخصوصی است که علمای علم بدیع، برای زیبایی و فصاحت و بلاغت جمله ها، در جای خود ذکر کرده اند).
بی شک، تمام این ویژگی ها در خطبه ها و نامه های علی(علیه السلام) موجود است و در سطح کلام آن حضرت، گسترده شده است. و این زیبایی کاملِ مفردات، و ترکیب بندی جمله ها را، تنها در کلام علی(علیه السلام) می توان یافت و در کلام هیچ شخص دیگری، به این صورت کامل مشاهده نمی شود... به همین دلیل، آن حضرت در سخن خویش شگفتی ها و عجایبی آفریده و باید امام و پیشوای مردم در این امر باشد; چراکه ابتکاراتی آورده که از هیچ کس قبل از او شنیده نشده است و جالب اینکه (در بسیاری از اوقات) این سخنان را به صورت ارتجالی (بدون هیچ گونه سابقه ذهنی و بالبداهه) بیان می فرمود، آنجا که طبع آن حضرت به هیجان می آمد و بدون هیچ گونه مطالعه قبلی، این سخنان عمیق را ایراد می فرمود; راستی عجیب است! راستی عجیب است!!(14)».
پی نوشت:
-
سوره توبه، آیه 69.
-
«مَناص» از مادّه «نَوْص» (بر وزن قوس )به معنای دور شدن و جدا گشتن از چیزی است. بعضی گفته اند این واژه به معنای پناهگاه و فریاد رس است و از آنجا که وقتی انسان در جستجوی چنین چیزی است، از محلّی که در آن است، دور می شود و فرار می کند، به معنای دور شدن و فرار کردن آمده است.
-
«مَلاذ» از مادّه «لَوْذ» (بر وزن موز) به معنای پنهان شدن و به قلعه ای پناه بردن است و لذا «ملاذ» به پناهگاه و قلعه، اطلاق می شود و با «معاذ» تفاوت مختصری دارد زیرا «معاذ» از مادّه «عَوْذ» (بر وزن حوض) به معنای پناه گرفتن است و مفهوم «استتار» در آن نیست.
-
«مَحار» اسم مکان از مادّه «حَوْر» (بر وزن جور) در اصل به معنای نقصان است; سپس به معنای بازگشت آمده است.
-
«تُؤْفکون» از مادّه «اِفْک» (بر وزن فکر) به معنای انحراف و دگرگون شدن است و به همین جهت واژه «افک» به تهمت و دروغ نیز اطلاق می شود.
-
«قید» (به کسر و فتح قاف) به معنای مقدار است و به همین جهت، به طنابی که به دست و پای انسان یا حیوان می بندند و او را محدود به حدّ معینی می کنند، قَید (به فتح قاف) گفته شده است. و «قدّ» به معنای قامت است.
-
«خِناق» از مادّه «خَنْق» (بر وزن سنگ) به معنای خفه کردن آمده است و «خِناق» به معنای طنابی است که با آن خفه می کنند و «ضیق خناق» (تنگی طنابی که بر گلو است) کنایه از تنگنا و گرفتاری شدید است.
-
«فَیْنه» (بر وزن ضربه) به معنای زمان و وقت است.
-
«بَاحه» از مادّه «بَوْح» (بر وزن قول) به معنای ظهور و اشتهار گرفته شده است و «باحه» به معنای صحن و سرای خانه و آب فراوان و نخل بسیار به جهت ظهور و بروز آن است و در جمله بالا به همان معنای اوّل، یعنی «صحن و سرا» است.
-
«اِحْتشاد» به معنای اجتماع برای انجام کار مشترک است.
-
«حَوْبه» (بر وزن توبه) در اصل به معنای احتیاج و نیازی است که انسان را به گناه می کشاند و به همین دلیل، در قرآن مجید و استعمالات دیگر به معنای گناه آمده است.
-
«ضَنْک» به معنای سختی و تنگی است و «معیشت ضنک» به معنای زندگی توأم باسختی هاست.
-
«زُهُوق» (بر وزن حقوق) به معنای نابود شدن و از بین رفتن است.
-
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 278.