[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) بعد فراغه من حرب الجمل فی ذمّ النساء ببیان نقصهنّ‏:

مَعَاشرَ النَّاس، إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ. فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِد، وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَی الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ. فَاتَّقُوا شرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَی حَذَرٍ، وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّی لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَر.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 302-285

و من خطبة له علیه السّلام بعد فراغه من حرب الجمل، فی ذمّ النساء ببیان نقصهنّ.

یکی از خطبه های امام است که پس از جنگ «جمل» در نکوهش (بعضی از) زنان ایراد فرموده است

.

خطبه در یک نگاه:

همان گونه که در شرح سند خطبه آمده است، علی علیه السلام این خطبه را بعد از جنگ

«

جمل» و شکست سپاه «عایشه» در «بصره» ایراد فرمود و در آن به مذمّت زنان پرداخته که به یقین، منظور زنانی است همانند آتش افروز جنگ جمل و کسانی که از گفته های آنها پیروی می کنند

.

امام علیه السلام این گونه افراد را به سبب کمبودهایی که دارند و به خاطر همان کمبودها دست به کارهای خلافی می زنند، نکوهش می کند و مؤمنان را از القائات سوء آنان برحذر می دارد

.

موقعیّت زنان در جوامع بشری:

در تفسیر این خطبه، میان شارحان نهج البلاغه به ویژه شارحان معاصر گفتگو بسیار است; به همین، دلیل لازم می دانیم مقدّمه ای برای روشن شدن بحث های این خطبه ذکر کنیم. در طول تاریخ در مورد شخصیّت زن بسیار گفتگو شده و افراط و تفریط هایی در نحوه قضاوت پیرامون آنها صورت گرفته، گاه او را از مقام انسان پایین کشیده و یا در شخصیّت انسانی او تردید کردند! و گاه او را به اوج برده و به عنوان جنس برتر معرّفی نمودند و زن سالاری را در جامعه بشریت پیشنهاد کرده اند! می توان گفت این افراط و تفریط ها عکس العمل یکدیگر است.

در جوامع امروز، به ویژه جوامع غربی یا آنها که راه غرب را در دموکراسی می پیمایند نیز، سخن در این زمینه بسیار است; سیاستمداران خود را نیازمند آرای زنان می دانند، چرا که زن و مرد درانتخابات یکسان عمل می کنند و سرمایه داران خود را نیازمند به کار زنان می بینند به خصوص اینکه غالباً توقّع آنها از نظر دستمزد و امتیازات دیگر از مردان کمتر است. دستگاههای عظیم تبلیغاتی نیز که بخش مهمی ازسیاستهای تبلیغاتی و اقتصادی را تشکیل می دهد، خود را به زنان نیازمند می بینند.

این جهات سبب شده که در سخن، دفاع زیادی از حقوق آنها شود و شخصیّت آنها را تا آنجا که می توانند بالا ببرند; ولی در عمل خبری نیست و زنان امروز گرفتار انواع محرومیت ها هستند که در گذشته نیز با آن دست به گریبان بودند. همین امر در تفسیر متون مذهبی نیز مؤثّر واقع شده است و گروهی که از حقوق زن به صورت شعار گونه و ریاکارانه دفاع می کنند، این متون را طوری تفسیر می کنند که باب طبع اکثریت زنان باشد و تمایلات آنها را -هر چند به صورت کاذب- اشباع کند.

خطبه بالا و جملات معدود دیگری که در «نهج البلاغه» شبیه آن است، از این گفتگوها و تفسیرهای مختلف بر کنار نمانده، گاه در سند آن تردید شده و گاه در تفسیر متن آن بحث کرده اند که مبادا کمترین گرد و غبار نقص، بر دامان زنان بنشیند و بعضی نیز راه تفریط را پیموده و زنان را مجموعه ای از نقص و کاستی نشان داده اند.

ولی در این میان، دو چیز را نمی توان انکار کرد، نخست اینکه: این خطبه بعد از جنگ «جمل» وارد شده و می دانیم میدان دارِ اصلی آن جنگ، همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نام «عایشه» بود که به تحریک «طلحه» و «زبیر» به شکل بی سابقه ای در میدان جنگ وارد شد و خون های زیادی از بی گناهان و یا ناآگاهان به زمین ریخت که بعضی عدد کشته شدگان را بالغ بر هفده هزار نفر می دانند. درست است که بعد از شکست لشکریانِ «عایشه» و «طلحه» و «زبیر»، آن زن، اظهار ندامت کرد و امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز به خاطر احترام پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را به مدینه باز گرداند، ولی آثار نامطلوب این جنگ برای همیشه در تاریخ اسلام باقی ماند.

دیگر اینکه: ما در بسیاری از آیات قرآن حتی مذمّتی از نوع بشر می بینیم: «إِنَّ الاِْنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً; به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده! هنگامی که بدی به او رسد، بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او رسد بخل می ورزد و مانع دیگران می شود.»(1)

و در جای دیگر می خوانیم: «إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً; انسان به یقین بسیار ظالم و جاهل بود»(2).

و در جای دیگر او را، «کفور مبین» (کفران کننده آشکار) نامیده است: (إِنَّ الاِْنْسَانَ لَکَفُورٌ مُبینٌ).(3)

و در جای دیگر از انسان به عنوان موجودی که هرگاه به نعمت می رسد طغیان می کند، یاد شده: (إِنَّ الاِْنْسَانَ لَیَطْغَی* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی(4)) و مانند آن....

بی شک، انسان در طبیعتش نه «کفور مبین» است نه «ظلوم و جهول» و نه طغیانگر، بلکه ظاهر این است که این بحثها درباره انسانهایی است که تحت تربیت رهبران الهی قرار نگرفته اند و به صورت گیاهان خودرو، در آمده اند. نه راهنمایی و نه بیدارگری دارند و در میان هوس ها غوطه ورند.

به همین دلیل در قرآن از مقام انسانِ با تقوا و مطیع فرمان الهی، مدح و تمجید فراوان شده و اصولاً بنی آدم به عنوان گل سرسبد جهان آفرینش معرّفی گردیده است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُم عَلَی کَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً)(5).

در مورد جنس زن نیز مطلب همین گونه است، در میان زنان افراد شایسته ای داریم که حتّی در میان مردان مانند آنها کم است و به عکس، زنان بسیار منحرفی داریم که سرچشمه بسیاری از نابسامانی های جامعه بشری هستند.

با توجّه به این مقدّمه، به شرح و تفسیر خطبه می پردازیم و در پایان به نکاتی نیز در همین ارتباط خواهیم پرداخت. همانگونه که در بالا اشاره شد امام(علیه السلام) این خطبه را در جنگ «جمل» به عنوان هشدار به همه مسلمانان بیان می کند تا در آینده گرفتار چنین حوادث دردناکی نشوند.

نخست می فرماید: «ای مردم! زنان از نظر ایمان و بهره (اقتصادی) و موهبت عقل کاستی هایی دارند» (مَعَاشرَ النَّاس! إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الاِْیمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ)

سپس به ذکر دلیل برای این سه کاستی پرداخته، چنین ادامه می دهد: «امّا کاستی ایمان آنها، به دلیل آن است که از نماز و روزه در ایّام عادت باز می مانند، و گواه کاستی عقول آنها این است که شهادت دو نفر از آنان، همچون شهادت یک مرد است، و امّا کاستی بهره (اقتصادی) آنها دلیلش این است که سهم ارث آنان، نصف سهم مردان است» (وَ أَمَّا نُقْصَانُ إِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاَةِ وَ الصِّیَامِ فِی أیَّامِ حَیْضِهِنَّ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِد، وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَی الاَْنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ).

شک نیست که این کاستی های سه گانه هر کدام دلیلی دارد اگر خداوند نماز و روزه را در حالت عادت ماهانه از زنان برداشته به دلیل این است که اوّلاً: زمان عادت، حالت بیمارگونه ای برای زنان پیدا می شود، که نیاز به استراحت بیشتر دارد. ثانیاً: وضع آنها متناسب عبادت و نیایش نیست. و اگر شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است به خاطر آن است که عواطف بر آنان غلبه دارد، و ای بسا تحت تأثیر عواطف واقع شوند و به نفع کسی و به زیان دیگری شهادت دهند و اگر سهم ارث آنها نیمی از سهم مردان است، اوّلاً: این تنها در مورد فرزندان و همسرها است، در حالی که در مورد پدر و مادر در بسیاری از موارد ارث آنها یکی است و همچنین در مورد خواهران و برادران و فرزندان آنها در بعضی از موارد ارث. به تعبیر دیگر: زن به عنوان مادر یا خواهر در بسیاری از موارد سهم مساوی با مردان دارد. ثانیاً: نفقات زندگی همه بر دوش مردان است و زن نه تنها نفقه فرزندان را نمی پردازد، بلکه شوهر باید نفقه او را بپردازد، هر چند از طریق ارث یا طرق دیگری، مال فراوانی به دست آورد.

بنابراین، تمام این تفاوت ها که در اسلام وارد شده حساب شده می باشد; امّا یک نکته را نمی توان انکار کرد که به هر حال زن و مرد از تمام جهات یکسان نیستند و آنهایی که شعار مساوات یا احیاناً شعار برتری زن را بر مرد سر می دهند، خودشان در عمل طور دیگری رفتار می کنند. هیچ رئیس جمهوری را - که شعار مساوات می دهد- پیدا نمی کنیم که وزیران خود را به طور مساوی از میان زنان و مردان انتخاب کند و همچنین مدیران کلّ در تقسیم پست های معاونت، معمولاً چنین برنامه ای را ندارند، حتّی در کشورهای غربی و کشورهای لائیک و غیر مذهبی!

آنچه به حق وبه صداقت و و اقع بینی نزدیکتر است و از ریاکاری و تظاهر دور، این است که: ما این دو جنس را با تمام شایستگی های خدادادشان، به خوبی بشناسیم و عدالت را در میان آنها برقرار سازیم تا هر یک از آن دو، بتوانند استعداد خدادادشان را شکوفا کنند و از نیروهای خلاّقی که بالقوّه در وجود آنها است هم خودشان و هم جامعه بهره بگیرند. ابن بهترین تعبیری است که می توان در این زمینه داشت و در بحث نکات به خواست خدا شرح بیشتری خواهیم داد.

در پایان این خطبه امام(علیه السلام) در یک نتیجه گیری کوتاه می فرماید: «حال که چنین است از زنان بد بپرهیزید، و مراقب نیکان آنها نیز باشید!» (فَاتَّقُوا شرَارَ النِّسَاءِ، وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَی حَذَر).

سپس می افزاید: «در اعمال نیک (به صورت اطاعت و تسلیم بی قید و شرط) از آنان اطاعت نکنید تا در اعمال بد انتظار پیروی از شما نداشته باشند!» (وَلاَ تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّی لاَ یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَرِ).

بدیهی است عدم اطاعت از آنها در معروف (کار نیک) به این معنا نیست که اگر آنها دعوت به امور معروفی، همچون نماز و روزه و عدالت و احسان کردند شما با آنها مخالفت کنید; بلکه منظور این است که قبول پیشنهاد آنها نباید به صورت تسلیم بی قید و شرط در برابر آنان باشد و به تعبیر دیگر: «معروف» را به خاطر معروف بودنش انجام دهید، نه به خاطر تسلیم بی قید و شرط در برابر همسرتان. مبادا آنها جسور شوند و احیاناً انتظار داشته باشند، تسلیم خواسته های ناپسند آنها شوید.

گرچه عبارت «نهج البلاغه» در اینجا مخصوص همسران نیست و زنان را به صورت مطلق عنوان می کند، ولی پیدا است که این گونه مسایل معمولاً در بین همسران اتفاق می افتد. بنابراین، آنچه در این خطبه آمده، با آیات وجوب امر به معروف و نهی از منکر و لزوم پذیرش آن که شامل هر مرد و زن می شود، منافات ندارد; چرا که منظور خطبه این نیست که معروف را ترک گویید، بلکه منظور این است که عمل شما شکل اطاعت بی قید و شرط نداشته باشد; مثل اینکه به او بگوید: من هم این کار را در نظر داشته ام که انجام دهم (در صورتی که در واقع چنین نیّتی را داشته است) و یا اینکه اگر کاری است که تأخیرش مانعی ندارد کمی تأخیر بیندازد و فاصله شود تا همسرش احساس نکند که شوهرش تابع بی قید و شرط او است.

ولی به هر حال، زنان باایمان و آگاه و هوشیار و متعهّد، به یقین از این حکم مستثنا هستند; زنانی که رضای آنها رضای خدا و سخط آنها سخط خداست، همچون فاطمه زهرا(علیها السلام) که فرمان او جز خیر و صلاح و تحصیل رضا و قرب پروردگار نخواهد بود.

این نکته نیز روشن است که می گوید: «از خوبان آنها بر حذر باشید!» خوب نسبی است، نه خوب مطلق; چرا که خوبان مطلق، نه تنها نباید از آنها بر حذر بود، بلکه باید از پیشنهادهای آنها استقبال کرد و صحبت آنها را غنیمت شمرد.

به همین دلیل در تاریخ اسلام مردان برجسته ای را می بینیم که به پیشنهادهای همسران شایسته خود اهمیت می دادند.

به همین دلیل، در بعضی از آیات قرآن می بینیم که برای مشورت با زنان، بها قایل شده و آن را کار پسندیده ای معرفی می کند. در مورد باز گرفتن کودک از شیر در سوره بقره می خوانیم: «فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَنْ تَرَاض مِنْهُمَا وَ تَشَاوُر فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا; هرگاه پدر و مادر، بخواهند با رضایت هر دو و مشورت و توافق، کودک را قبل از دو سال از شیر باز گیرند، گناهی بر آنها نیست.»(6)


نکته ها:

1- تفاوتها و یکسانی های زنان و مردان:

همواره در میان دانشمندان بر سر این موضوع جرّ و بحث وجود داشته که آیا زن و مرد واقعاً از نظر آفرینش و جنبه های حقوقی یکسانند یا متفاوتند و غالباً عقیده بر این بوده که از نظر ساختمان جسمانی و جنبه های عاطفی و عقلانی تفاوتهایی در میان آنها وجود دارد. بی آنکه این تفاوتها از شخصیّت زن بکاهد و یا بر شخصیّت مرد بیفزاید; ولی بی شک این تفاوت می تواند سبب تفاوت مسئولیت های آنها در اجتماع شود.

از نظر اجتماعی، بسیاری معتقد به مرد سالاری بودند که این تفکّر افراطی سبب شده گروهی راه مخالف آن را در پیش گیرند و معتقد به زن سالاری شوند. جمعی نیز این هر دو روش را نفی کرده و روش منطقی انسان سالاری را برگزیده اند.

آنچه از منابع اسلامی و منطق عقل، در این زمینه استفاده می شود این است که شخصیّت انسان دارای سه بُعد است:

1- بعد انسانی و الهی.

2- بعد علمی و فرهنگی.

3- بعد اقتصادی.

در بُعد اوّل که عمده ترین ارزش های انسانی در آن مطرح است، فرقی میان مرد و زن نیست، هر دو در پیشگاه خدا یکسانند و هر دو می توانند راه قرب الی اللّه را تا بی نهایت ادامه دهند و به تعبیر دیگر، راه تکامل برای هر دو به طور یکسان گشوده است. لذا خطابات قرآنی در این زمینه شامل هر دو، به طور مساوی است.

در یک جا می خوانیم: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ; هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد».(7)

در جای دیگر می فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادقینَ وَ الصَّادقَاتِ... أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً; به یقین مردان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو... خداوند برای همه آنها مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است»(8).

آیه شریفه (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقیکُمْ)(9) نیز معیار را قرب به پروردگار قرار می دهد، از هر کس که باشد بی آنکه جنسیّتِ مرد و زن، در آن دخیل باشد.

و همچنین آیات دیگر که ذکر همه آنها به طول می انجامد.

در روایات اسلامی نیز این حقیقت به خوبی نمایان است. در حدیثی که «مرحوم کلینی» در کتاب «کافی» آورده، می خوانیم: «خواهر رضاعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) خدمتش رسید، هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را دید بسیار شاد شد و ملحفه (روانداز) خود را برای او گسترد و او را بر آن نشاند، سپس با وی گرم صحبت شد هنگامی که او از خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیرون رفت، برادرش آمد (این خواهر و برادر فرزندان حلیمه سعدیه بودند که مادر رضاعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود) ولی پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن احتراماتی را که برای خواهرش قایل شد، برای او قایل نشد (هر چند به او نیز محبّت کرد).

بعضی سؤال کردند که ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله)! احترامی را که به خواهر گذاشتی به برادر نگذاشتی با اینکه او مرد است؟! پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «لاَِنَّهَا کَانَتْ أَبَرَّ بوَالِدَیْهَا مِنْهُ; این به خاطر آن است که آن خواهر نسبت به پدر و مادرش از آن برادر نیکوکارتر بود»(10).

جالب اینکه اصحاب روی امتیاز مرد بودن تکیه کردند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) نه تنها آن را امتیاز نشمرد، بلکه خواهرش را به خاطر ارزشهای الهی انسانی بر او مقدّم شمرد.

داستان «نسیبه» و شجاعت او در میدان «اُحُد» که بدون توجّه به خطرات برای رزمندگان لشکر اسلام، آب می آورد و حتّی هنگامی که به او حمله کردند، دفاع جانانه ای در برابر لشکر نمود تا آنجا که سیزده زخم بر تن او وارد شد و سرانجام در «یَمامه» در جنگ با «مُسَیْلمه» شهید گشت، معروف است. در حدیث آمده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز «اُحُد» درباره او فرمود: «لَمَقَامُ نُسَیْبَة بنْتِ کَعْب الْیَوْمُ خَیْرٌ مِنْ مَقَامِ فُلاَن وَ فُلاَن; مقام این زن، امروز از مقام فلان و فلان (بعضی از افراد سرشناس لشکر) برتر است»(11).

داستان «شَطیطه نیشابوری» معروف است، آن هنگام که «محمّد بن علی نیشابوری» اموال فراوان و هدایایی برای امام موسی بن جعفر(علیه السلام) از سوی مردم نیشابور با خود خدمت آن حضرت آورد، امام(علیه السلام) از میان 30 هزار دینار و 50 هزار درهم و قطعه ای لباس، تنها یک درهم و قطعه پارچه ای را که متعلّق به زن باایمانی به نام «شَطیطه» بود، پذیرفت و بقیه را باز پس فرستاد!(12)

از این حدیث به خوبی روشن می شود که ارزش انسانی بین زن و مرد تفاوتی ندارد. از این رو، گاهی زنان در این امر بر مردان پیشی می گیرند.

امّا در بعد علمی و فرهنگی:

در این قسمت نیز، فرقی میان زن و مرد وجود ندارد، یعنی راه فراگیری علم و دانش به روی هر دو، یکسان باز است و حدیث معروف «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِم وَ مُسْلِمَة»(13) دلیل این مدّعاست (حتّی اگر کلمه «مُسلمه» نیز جزء حدیث نباشد; زیرا مُسلم در اینجا به معنای نوع انسان است همانگونه که در بعضی از روایات چنین است) بنابراین هیچ محدودیتی از نظر اسلامی، در هیچ مرحله ای از فراگیری علوم، برای زنان وجود ندارد و آنها می توانند تمامِ مدارجِ کمال را از این نظر طیّ کنند. در تاریخ اسلام نیز به شخصیت های بزرگ و با فضیلتی از جنس زنان برخورد می کنیم که در کتب حدیث، اسامی گروهی از آنان به عنوان زنان راوی دیده می شود.

بُعد سوم: بُعد اقتصادی است که از این نظر نیز فرقی میان زن و مرد نیست. یعنی آنها می توانند نتیجه کار خود را مالک شوند همان گونه که مردان می توانند. مخصوصاً در اسلام زنان استقلال اقتصادی دارند، بر خلاف آنچه در میان بعضی از ملل غربی هنوز هم ادامه دارد که به زن استقلال اقتصادی نمی دهند و تصرّف او را در اموالش بدون اجازه شوهر مجاز نمی دانند; در حالی که در اسلام، زن برای تصرّف در اموال خود، هیچ گونه نیازی به اجازه شوهر ندارد و در هر مصرف مشروعی و در مورد هرکس و هرکاری می تواند مصرف کند.

البتّه اگر مسایل شعاری را کنار بگذاریم، نمی توان انکار کرد که معمولاً فعّالیت تولیدی مردان از زنان بیشتر است و این به دو دلیل است; نخست اینکه: مردان غالباً قوّت و قدرت بیشتری برای کارهای سنگین دارند و همین امر به آنها دست برتر در مسایل اقتصادی می دهد و دیگر اینکه: مشکلات دوران بارداری و شیردادن نوزادان و بزرگ کردن آنها (هر چند برای دو سه سال باشد) قسمتی از بهترین سالهای عمر زنان را به خود تخصیص می دهد و زنان مقدار قابل ملاحظه ای از نیروی جسمانی خود را در این راه از دست می دهند و اگر فرض کنیم، هر زن به طور متوسط، بیش از سه فرزند پیدا نکند و برای هر یک از آنها چهار سال از دوران بارداری تا زمانی که به راه می افتند در نظر بگیریم، مجموعاً دوازده سال می شود که در سنین جوانی و نزدیک به جوانی خواهد بود.

شاید به همین دلیل است که در تمام کشورها، حتّی در کشورهایی که تساوی زن و مرد عملاً در تمام زمینه ها انجام شده و مذهب در آنجا حاکمیتی ندارد، بسیاری از کارهای پرمسئولیّت و سنگین بر دوش مردان است و مسئولین سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، به طور اکثر از میان مردان انتخاب می شوند.

بنابراین، وجود پاره ای از تفاوت ها در میان مسئولیت زنان و مردان، مانند عهده داری منصب قضاوت، یا تفاوت در تعداد شهود زن و مرد، یا تفاوت در بهره میراث که دلیل آن را در بالا ذکر کردیم، هرگز نمی تواند اصول کلّیِ برابری را در میان این دو جنس در بُعد الهی و انسانی و در بُعد علمی و فرهنگی و در بعد اقتصادی بر هم بزند و در هر حال باید تفاوت طبیعی این دو جنس را پذیرفت و با شعارهای دروغین، خود را در بیراهه گرفتار نسازیم.


2- سخنی درباره عایشه و زندگانی او:

«عایشه» دختر «ابوبکر» خلیفه اوّل و از طائفه «تیم» که یکی از شاخه های قریش است، می باشد. مادرش «امّ الرّومان» نام داشت که دختر «عامر بن عویمر» بود.

معروف این است که «عایشه» در سال چهارم بعثت در «مکّه» به دنیا آمد و در همان جا پرورش یافت و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بعد از همسر گرامیش «خدیجه» با او ازدواج کرد و در ماه شوّال پس از جنگ «بَدر» بنا به اصرار پدرش ابوبکر او را به خانه خود برد.

«عایشه» بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در زمان خلافت پدرش، «ابوبکر» و پس از وی در زمان حکومت «عمر» و حتّی نیمه اوّل خلافت «عثمان» از طرفداران جدّی حکومت وقت بود; ولی در نیمه دوم از خلافت «عثمان» از او به شدّت رنجیده خاطر گشت و بین او و «عثمان» اقدامات تند و عکس العمل های شدیدی ظاهر شد که این تیرگی رفته رفته به دشمنی مبدّل گردید و به این ترتیب «عایشه» در صف مخالفان «عثمان» درآمد و حتّی از یک نظر رهبری آنها را به عهده گرفت و به شورشی که بر ضدّ «عثمان» پیدا شده بود، دامن می زد; تا اینکه «عثمان» کشته شد. «عایشه» امیدوار بود که بعد از کشته شدن «عثمان» خلافت به پسر عمّش «طلحه» برسد و به این ترتیب خلافت به خاندان «تیم» باز گردد! ولی هنگامی که متوجّه شد مردم با امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بیعت کردند و نقشه هایش نقش بر آب شد، تغییر مسیر داد و به خونخواهی «عثمان» برخاست و یکی از بنیان گذاران جنگ «جَمَل» در بصره شد و به همراهی «طلحه» و «زبیر» آتش جنگ را برافروخت! ولی هنگامی که در جنگ «جَمَل» متحمّل شکست سختی شد و هم پیمانانش، «طلحه» و «زبیر» کشته شدند و علی(علیه السلام) او را به خاطر پیامبر(صلی الله علیه وآله) با احترام به مدینه بازگردانید، خانه نشین شد. او در حدّ خود هوش سرشاری داشت و به همین دلیل به خود اجازه می داد در مسایل فقهی فتوا دهد و به خاطر جهات سیاسی نیز، خلفا او را در این قسمت مورد احترام قرار می دادند.

«ابن سعد» در «طبقات» می نویسد: «عمر» حقوق همسران رسول خدا را ده هزار دینار در سال تعیین کرده بود ولی به عایشه دوازده هزار دینار می داد; ولی هنگام که عثمان با عایشه اختلاف پیدا کرد - به گفته یعقوبی در تاریخ خود - این دو هزار دینار را قطع کرد.

اختلاف میان «عثمان» و «عایشه» در جریان فرمانداری «ولید بن عُقبه» بالا گرفت. «ولید» که علاوه بر شراب خوردن، به بعضی از صحابه معروف رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مانند «ابن مسعود» بی حرمتی روا داشت، به نزد عثمان فرا خوانده شد و شهود، شهادت به شراب خواری او دادند، ولی به گفته «بلاذری» در «اَنساب الأَشراف» عثمان نه تنها ولید را که برادر خوانده او بود، مجازات نکرد; بلکه شهود را تحت تعقیب قرار داد! آنها به خانه عایشه پناه بردند و عثمان فریاد زد آیا سرکشان عراقی را پناهگاهی جز خانه عایشه نیست؟ هنگامی که عایشه این سخنان را شنید، نعلین رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را بر سر دست بلند کرد و گفت: «هنوز این کفش کهنه نشده سنّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را پشت سر انداختید!» هنگامی که این سخنان به مردم رسید عدّه ای به طرفداری او و گروهی به حمایت از «عثمان» برخاستند، تا آنجا که در مسجد به جان هم افتادند و به زد و خورد پرداختند.

هنگامی که «عثمان» کشته شد، «عایشه» خوشحال گشت; امّا زمانی که دید حکومت در دست علی(علیه السلام) افتاد، سخت ناراحت گشت و از آنجا که علی(علیه السلام) سخت پایبند به عدالت بود و طبعاً خواسته های عایشه انجام نمی شد، کینه آن حضرت را به دل گرفت.

«طبری» در تاریخ «الامم و الملوک» و «ابن سعد» در «طبقات» و «ابن اثیر» در «کامل» می نویسند: هنگامی که خبر شهادت علی(علیه السلام) به او رسید، شادمان گشت و سجده شکر به جای آورد و از خوشحالی این شعر را بر زبان جاری کرد:

فَأَلْقَتْ عَصَاهَا واسْتَقَرَّبهَا النَّوَی           کَمَا قَرَّ عَیْناً بالاِْیَاب الْمُسَافِرِ

«عصای خود را افکند و آرامش پیدا کرد - همانگونه که انسان از بازگشت مسافر عزیزش شادمان می شود».

اشاره به اینکه حالا نگرانی های من، بر طرف شده و آرامش یافتم و از آن بالاتر این که از «ابن ملجم» با ابیاتی تجلیل کرد و چون این سخن به گوش «زینب» دختر «امّ سلمه» رسید، به عایشه اعتراض کرد و او متوجّه شد کار زننده ای انجام داده و ظاهراً در مقام عذر خواهی برآمد و گفت: من فراموش کار شده ام، هر وقت فراموش کردم به من تذکّر دهید! (عایشه در آن زمان نزدیک به 50 سال داشت).

از عجائب زندگی عایشه تغییر موضع سریع و شدید او درباره «عثمان» است. به گفته «ابن ابی الحدید» هر کس در تاریخ و اخبار چیزی نوشته صریحاً گفته است عایشه از سرسخت ترین دشمنان عثمان بوده; او نخستین کسی بود که عثمان را «نعثل» نامید و گفت: «أُقْتُلُوا نَعْثَلاً قَتَلَ اللّهُ نَعْثَلاً; نعثل را بکشید خدا او را بکشد!» («نعثل» در لغت به معنای پیرمرد احمق است و به معنای مرد ریش بلند پرمو، نیز آمده. و گاه گفته شده «نعثل» یک مرد یهودی ریش بلند بوده و معلوم نیست نامگذاری عثمان به «نعثل» از طرف عایشه روی کدام یک از این معانی است) ولی با این حال هنگامی که عایشه شنید مردم بعد از عثمان، علی(علیه السلام) را برگزیده اند گفت: اگر این حرف صحیح باشد ای کاش آسمان بر زمین فرو ریزد! و از همان وقت می گفت: (قَتَلُوا ابْنَ عُفَّانَ مَظْلُوماً; عثمان را مظلوم کشتند.» سپس با تحریک «طلحه» و «زبیر»، به عنوان مطالبه خون عثمان، مردم را به قیام بر ضدّ علی(علیه السلام) فرا خواند.

سپس «ابن ابی الحدید» می افزاید: هنگامی که عایشه تصمیم بر قیام بر ضدّ علی(علیه السلام) گرفت، می خواست «اُمّ سلمه» (یکی از همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)) را با خود همراه کند، لذا از او دعوت کرد و برای او از مظلومیّت عثمان سخن گفت.

«اُمّ سلمه» در شگفتی فرو رفت و به او گفت: «تا دیروز مردم را بر ضد عثمان می شوراندی و او را «نعثل» می خواندی چطور امروز به خوانخواهی او برخاستی! با این که موقعیّت علی(علیه السلام) را در نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) خوب می دانی. اگر فراموش کرده ای یادآوریت کنم».

عایشه گفت: «عیبی ندارد». سپس «اُمّ سلمه» داستانی از زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نقل کرد که نشان می داد پیامبر علی(علیه السلام) را شایسته خلافت می دانست. عایشه این ماجرا را تصدیق کرد; امّ سلمه پرسید: «پس چرا می خواهی با او مبارزه کنی؟» گفت: «برای اصلاح در میان مردم!!»(14)

مورّخ معروف «طبری» نیز نقل می کند: هنگامی که عایشه گفت عثمان را مظلوم کشتند و من به خونخواهی عثمان بر می خیزم; کسی به او گفت: به خدا سوگند! نخستین کسی که بر عثمان ایراد گرفت تو بودی و تو بودی که می گفتی: «أُقْتُلُوا نَعْثَلاً فَقَدْ کَفَرَ; نعثل را بکشید که کافر شده است».

عایشه گفت: «آری، ولی مردم نخست عثمان را توبه دادند و پس از توبه او را کشتند. من قبول دارم که چنین سخنی را درباره او گفتم، ولی الان می گویم او مظلوم بود و این سخن از سخن اوّل بهتر است!»(15)

شبیه همین معنا را «ابن اثیر» در کتاب «کامل» نقل کرده است(16).

«بخاری» در «صحیح» خود داستان حسد ورزیدن عایشه نسبت به حضرت خدیجه را نقل می کند، با اینکه خدیجه قبل از ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با عایشه، از دنیا رفته بود.(17)

داستان رسیدن عایشه در مسیر راه خود، به سوی بصره، به یک آبادی به نام «حَوْئَب» و سر و صدای سگ های آبادی، معروف است; در آنجا وقتی که عایشه نام «حوئب» را شنید، به یاد سخنی افتاد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان هشدار به او گفته بود: «بترس! از آن روزی که به راهی می روی که سگ های «حوئب» در آنجا در اطراف تو سر و صدای زیاد خواهند کرد.» عایشه سخت نگران شد و تصمیم گرفت از همانجا بازگردد; ولی کسانی که با این کار سخت مخالف بودند، پنجاه نفر از «اَعراب» بیابانی آنجا را دیدند و قول پاداش به آنها دادند تا بیایند و شهادت دهند این جا «حَوْئَب» نیست!(18)

عایشه در شب سه شنبه 10 شوّال سال 57 یا 59 در مدینه از دنیا رفت و ابوهریره بر جنازه او نماز خواند و او را در بقیع به خاک سپردند.(19)


پی نوشت:

  1. سوره معارج، آیات 19-21.

  2. سوره احزاب، آیه 72.

  3. سوره زخرف، آیه 15. 

  4. سوره علق، آیات 6-7.

  5. سوره اسراء، آیه 70. 

  6. سوره بقره، آیه 233. 

  7. سوره نحل، آیه 97.

  8. سوره احزاب، آیه 35.

  9. سوره حجرات، آیه 13.

  10. کافی، جلد 2، صفحه 161. 

  11. سفینة البحار، مادّه «نسب».

  12. بحار الانوار، جلد 48، صفحه 73.

  13. روایت «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کلِّ مُسْلِمِ وَ مُسْلِمَة» را «مرحوم علاّمه مجلسی» در «بحارالانوار» از کتاب «عوالی اللئالی» از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است و همچنین در «میزان الحکمة» از کتاب «مجموعه ورّام» نقل شده است. 

  14. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 6، صفحه 215 به بعد (با تلخیص). 

  15. تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 477 (از منشورات مؤسّسه اعلمی بیروت).

  16. کامل ابن اثیر، جلد 3، صفحه 206 (طبع دار صادر).

  17. صحیح بخاری (جلد 5، صفحه 47) در باب تزویج خدیجه و فضایل او، این حدیث را آورده است.

  18. این داستان را «ابن ابی الحدید»، مشروحاً در جلد 6 شرح نهج البلاغه خود، صفحه 225، آورده و «علاّمه امینی» در «الغدیر» جلد 3 از کتب متعدّدی از منابع اهل سنّت، آن را نقل کرده است (صفحه 188 به بعد).

سند خطبه: معروف این است که این خطبه، بخشی از نامه ای است که امام علیه السلام بعد از تصرّف «مصر» از طرف «عمروعاص» و شهادت «محمّد بن ابی بکر» نوشته است. در آن نامه، از حوادث دردناکی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روی داد سخن می گوید؛ امام دستور داد آن نامه را برای مردم بخوانند تا مردم در جریان امور قرار بگیرند و وسوسه های شیطان در آنها مؤثّر نیفتد و بعید نیست که امام علیه السلام این خطبه را بیش از یک بار گفته باشد نخست بعد از جنگ جمل که عایشه یکی از سردمداران آن فتنه بزرگ بود ایراد فرمود. سپس در ضمن نامه طولانی، آن را تکرار کرد

. «

ابن جوزی» می گوید: علمای سیره نقل کرده اند که چون علی علیه السلام از جنگ جمل فراغت پیدا کرد در «بصره» منبر رفت و این خطبه را ایراد فرمود و در واقع اشاره به انگیزه های جنگ جمل و خلافکاری های عایشه فرموده است (البته آنچه را ابن جوزی آورد و با آنچه سیّد رضی نقل کرده تفاوت هایی دارد

).

از جمله کسانی که پیش از «سیّد رضی رحمه الله» این خطبه را نقل کرده اند «ابوطالب مکّی» در «قوّة القلوب» و مرحوم «شیخ کلینی» در جلد پنجم «فروع کافی» و «ابراهیم بن هلال ثقفی» در «الغارات» و« ابن قتیبه» در «الامامة و السیاسة» و «طبری» در «المسترشد»(البتّه با تفاوت هایی) (اقتباس از مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 86

.)