[hadith]ثم أقبل (علیه السلام) علی الناس فقال‏:

أَیُّهَا النَّاسُ، إِیَّاکُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلَّا مَا یُهْتَدَی بهِ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ، فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَی الْکَهَانَةِ؛ وَ الْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ وَ الْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ کَالْکَافِرِ وَ الْکَافِرُ فِی النَّارِ؛ سیرُوا عَلَی اسْمِ اللَّهِ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 284-275

 

از پیشگویی های منجّمان بپرهیزید:

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) روی سخن را به عموم مردم متوجّه می کند و درباره فراگیری علم نجوم هشدار می دهد و در واقع حساب «احوال نجوم» را از «احکام نجوم» جدا می فرماید و به پیامدهای سوء آن بخش از نجوم که اساس و پایه ای ندارد، اشاره پرمحتوایی می کند، می فرماید: «ای مردم! از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پیشگویی به وسیله ستارگان است) بر حذر باشید! جز به آن مقدار که در خشکی و دریا به وسیله آن هدایت حاصل می شود (و راه خود را از بیراهه باز می یابید)» (أَیُّهَا النَّاسُ، إِیَّاکُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلاَّ مَا یُهْتَدَی بهِ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْر).

بنابراین، ستاره شناسی و استفاده از وضع ستارگان در آسمان، برای پیدا کردن جادّه ها در دریا و صحرا و همچنین امور دیگری از این قبیل که بر واقعیت های اوضاع ستارگان بنا شده است، نه تنها ممنوع نیست، بلکه گاه جزء علوم «لازم التّعلیم» محسوب می شود; چرا که با نظام جامعه انسانی سر و کار دارد.

قرآن مجید نیز به این موضوع به عنوان یک نعمت مهمّ الهی و یکی از نشانه های توحید اشاره کرده می فرماید: «وَ بالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ; و به وسیله ستارگان (به هنگام شب) هدایت می شوند.»(1)

و در جایی دیگر می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاْیَاتِ لِقَوْم یَعْلَمُونَ; او کسی است که ستارگان را برای شما قرار داد، تا در تاریکی های خشکی و دریا به وسیله آنها راهنمایی شوید. ما نشانه ها(ی خود) را برای کسانی که آگاهند بیان داشتیم.»(2)

این تعبیرات نشان می دهد که قرآن انسانها را برای فرا گرفتن این بخش از علم نجوم تشویق می کند. آنچه ممنوع است همان چیزی است که به عنوان «احکام نجوم» معروف شده; یعنی از اوضاع کواکب و چگونگی تقارن و تباعد (دوری و نزدیکی) آنها مسایلی را کشف می کنند و پیشگویی هایی نسبت به حال اشخاص، گروهها و جامعه بشری می نمایند که بخشی از آن، کلّی گویی هایی است که هر کس توانایی آن را دارد، بی آن که نگاهی در اوضاع کواکب کرده باشد; یا بیان جزئیّاتی است که با حدس و گمان همراه است و در بسیاری از مواقع خلاف آن ثابت می شود همان گونه که در شأن ورود خطبه بالا، بیان شد.

به همین دلیل امام(علیه السلام) در ذیل کلامش می فرماید: «(این که شما را از فراگیری علم نجوم نهی کردم به خاطر این است که) نجوم به کهانت دعوت می کند، و منجّم همچون کاهن است، و کاهن همچون ساحر، و ساحر همچون کافر است، و کافر در آتش دوزخ است! (بنابراین به پیشگویی این منجّم که گفت اگر در این ساعت حرکت کنی به مقصود نخواهی رسید، اعتناء نکنید) و به نام خدا به سوی مقصد حرکت کنید!» (فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَی الْکَهَانَةِ، وَالْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ، وَالْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ، وَالسَّاحِرُ کَالْکَافِرِ! وَالْکَافِرُ فِی النَّارِ! سیرُوا عَلَی اسْمِ اللّهِ.)

منظور از «کهانت» خبر دادن از امور پنهانی و پیشگویی درباره مسایل آینده و ادّعای آگاهی بر اسرار پنهان است و در لغت عرب «کاهن» به کسی گفته می شود که مدّعی این امور باشد، و در عصر جاهلیّت افرادی بودند که چنین ادعاهایی را داشتند; مانند «شقّ» و «سطیح» و در میان کاهنان معمول بود که سخنان باطل و بی اساس خود را با سجع و قافیه می آمیختند و با الفاظی جذّاب و پر طمطراق ادا می کردند تا در دلها مؤثّرتر واقع شود و اگر می بینیم پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را، مشرکانِ ناآگاهِ عرب، «کاهن» می خواندند، به خاطر این بود که از طریق وحی پیشگویی می کرد; به علاوه، آیات قرآن را که در نهایت فصاحت و بلاغت بود، بر آنها تلاوت می فرمود و چون آنها نمی خواستند «حقیقت را ببینند، ره افسانه می زدند.»

بنابراین، علم نجوم (منظور علم احکام نجوم است) سر از کهانت در می آورد و کارهای کاهنان، شباهت زیادی به ساحران دارد; چرا که هر دو از طریق نیرنگ و تقلّب، به اغفالِ مردمِ ساده اندیش، دست می زنند و ساحر همچون کافر است، چرا که بر خدا توکّل نمی کند و تکیه گاه او امور دیگری است. خدا را عملاً منشأ تأثیر در سرنوشت خود نمی داند، بلکه تأثیر را در امور دیگری که سحر و جادو است، می طلبد و سرنوشت همه این منحرفان آتش دوزخ است.


نکته ها:

1- علم نجوم چیست؟ و چه بخشی از آن ممنوع است؟

نخستین سؤالی که در اینجا پیش می آید این است: منظور از «علم نجوم» که در این خطبه شریفه، مورد نکوهش شدید امیرمؤمنان علی(علیه السلام) قرار گرفته و در نهایت، معادل با کفر شمرده شده و مردم از آن نهی شدید شده اند، چیست؟

به یقین منظور از آن، علم به «احوال نجوم» و حرکات و نزدیکی و دوری آنها از یکدیگر و آگاهی بر اوضاع و احوال آنها نیست. زیرا همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد حرکات نجوم و اوضاع آنها در آسمان ها از آیات الهی شمرده شده و مردم برای بهره گیری از آنها جهت پیدا کردن راهها در شب های ظلمانی، در دریا و صحرا تشویق شده اند و در ذیل همین خطبه نیز، اشاره کوتاهی به این مسأله شده است.

اصولاً آگاهی بر اسرار عالم آفرینش و تفکّر در خلقت آسمانها و زمین، چیزی نیست که مورد مذمّت قرار گیرد; بلکه یکی از برنامه های «اولی الالباب» و صاحبان خرد و اندیشه است (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لاَیَاتُ لاُِولِی الاَْلْبَاب(3)).

بنابراین، آنچه با آن شدّت، مورد نهی و مذمّت قرار گرفته حتماً چیز دیگر است و آن عبارت است از: «علم به احکام نجوم». یعنی مجموعه پندارها و خیالاتی که زندگی و سرنوشت انسانها را در این کره خاکی با اوضاع و احوال ستارگان پیوند می داد و بوسیله اوضاع فلکی پیشگویی هایی نسبت به آینده، نه تنها در مسایل عمومی و اجتماعی، بلکه در مسایل شخصی و جزیی داشتند; به همین دلیل «سلاطین» و شاهان غالباً در دربار خود، برای دستیابی به حوادث آینده، «منجّمانی» استخدام می کردند و بسیاری از آنها اوضاع کواکب را، مطابق آنچه میل سلطان بود پیش بینی می نمودند و حتّی تا این اواخر در تقویم ها، هنگامی که منجّمانِ سنّتی، می خواستند اوضاع کواکب را پیش بینی کنند، نخستین پیش بینی آنها این بود که: «اوضاع کواکب دلالت دارد بر سلامتی ذات اقدس ملوکانه، قَدَر قدرت و قوی شوکت» سپس به ذکر کلّیاتی می پرداختند که بدون مطالعه اوضاع کواکب نیز برای همه قابل پیش بینی بود، مانند: «از دست رفتن بعضی از بزرگان، اختلاف در بعضی از اصقاع عالم و گرانی بعضی از اشیا، آفت در بعضی از اشجار، سرد شدن هوا در زمستان و گرم شدن آن در تابستان، عزّت لحوم و دسوم در زمستان» و امثال آن. البتّه گاه انگشت روی موارد جزیی می گذاشتند که در پاره ای از مواقع درست از آب در می آمد و در پاره ای از مواقع غلط.

آنچه در روایات اسلامی و در خطبه بالا از آن نهی شده، همین پیشگویی ها و ارتباطات است.


2- چرا در ردیف کفر؟

اکنون سؤال دیگری پیش می آید و آن اینکه درست است که پندارِ ارتباط میان زندگی ما و ستارگان اساس و پایه ای ندارد و بر هیچ منطقی استوار نیست; ولی آن همه مذمّت و قراردادن آن در ردیف کفر، از کجا سرچشمه می گیرد؟

برای روشن شدن پاسخ این سؤال، باید به این نکته توجّه داشت که طرفداران نظریه ارتباط به چند گروه تقسیم می شدند:

1- کسانی که اعتقاد به ازلیّت و الوهیّت ستارگان داشتند و آنها را مؤثّر در عالم هستی و حیات بشر و حوادث زمینی می دانستند.

2- آنها که معتقد بودند ستارگان موجوداتی مدیر و مدبّر عالم هستی هستند، هر چند این کار به «اذن اللّه» و نه از روی استقلال، صورت می گیرد.

3- کسانی که معتقد بودند آنها تأثیرات طبیعی در کره زمین دارند و همانگونه که حرارت آفتاب سبب رویش درختان و برگ و بار آنها می شود، اوضاع کواکب نیز تأثیراتی در سایر شؤون زندگی بشر دارد که قسمتی از آن برای ما کشف شده و بخشی در پرده ابهام است.

4- گروه دیگری معتقد بودند که آنها تأثیری در زندگی بشر ندارند، ولی می توانند از حوادث حال و گذشته خبر دهند و به تعبیر دیگر: آنها امارات و نشانه هایی بر حوادثند نه علل و اسباب.

گروه اوّل بی شکّ، در زمره کفّارند حتّی اگر اعتقاد به خدا نیز داشته باشند; چراکه آنها مشرکند و غیر از خداوند متعال، قایل به الوهیّت کواکب آسمان نیز می باشند.

گروه دوم، گرچه در زمره کفّار نیستند، ولی از دو نظر در اشتباهند، نخست اینکه: ادّعای آنها بر تأثیر کواکب در زندگی انسانها سخنی است بدون دلیل، و قولی است بدون علم و ادّعایی است بدون مدرک.

دیگر اینکه: این سخن مخالف ظواهر آیات قرآن و روایات قطعی اسلامی است که هیچ یک از این آثار - مخصوصاً شعور و حیات و تدبیر آفرینش را- به آنها نسبت نمی دهد; بلکه آفرینش و مرگ و رزق و تدبیر عالم را به خداوند متعال نسبت می دهد و اگر سخنی از اجرام سماوی و نجوم و خورشید و ماه می گوید، تنها به این عنوان است که آنها آیات و نشانه های حق است. اگر واقعاً آنها دارای علم و حیات و قدرت و تدبیر و تصرّف در عالم بودند، حداقّل می بایست اشاره ای به آن در این همه آیات و روایات می شد. آری آنها مسخّر فرمان حقّ اند و هر کدام وظیفه خاص خود را انجام می دهند، خورشید نور افشانی می کند، ماه چراغ شب های تاریک است و... .

گروه سوم، که معتقدند کواکب آسمان از طریق آثار طبیعی در اوضاع زمین تأثیر دارند، به یقین این سخنی بر خلاف واقع نیست و امّا محدوده این تأثیر کجا است؟ و تا چه حدّ است؟ دقیقاً بر ما روشن نیست. ما می دانیم تابش خورشید در همه چیز مؤثّر است، کره ماه در جزر و مدّ تأثیر دارد، نور ستارگان نیز بی اثر نیست، امّا آیا اینها در حوادث زندگی ما نیز مؤثرند یا نه؟ آیا مثلاً آتشفشان های خورشید در هیجانات فکری انسانها که در روی زمین زندگی می کنند و در نتیجه در بروز جنگ ها و نزاع ها مؤثّر است یا نه؟ و مسایلی دیگر از این قبیل; آنها بر ما پوشیده است و حکم قطعی در این باره، از قبیل قول به غیر علم است و سخن بدون دلیل; بنابراین چنین سخنی شرعاً مجاز نیست، مگر این که با دلایل علمی و قطعی، این تأثیرات و مانند آن ثابت شود.

به تعبیری دیگر: آنچه از تأثیرات طبیعی اوضاع فلکی در زمین و زندگی انسانها ثابت شده اِخبار از آن مانعی ندارد و آنچه مشکوک است تنها به صورت احتمال می توان از آنها سخن گفت و حکم قطعی جایز نیست و در هر حال اعتقاد به چنین تأثیری به صورت اجمالی نه کفر است و نه خلاف شرع و روایاتِ نهی از فرا گرفتنِ علم نجوم، هرگز ناظر به آن نیست و منجّمین پیشین نیز، در احکامشان ناظر به این امور نبودند.

از کلمات منجّمین پیشین استفاده می شود که آنها برای ستارگان طبایعی قایل بودند; بعضی دارای طبیعت گرم، بعضی دارای طبیعت سرد و مانند اینها. بی شک قایل شدن به وجود این طبایع برای ستارگان ناشی از استحسانات و پندارها بود ولی بر اساس آن احکامی صادر می کردند و می گفتند چون در این ماه، فلان ستاره، با فلان ستاره نزدیک شده و طبیعت این دو، چنین اقتضاء می کند، پس فلان حوادث درروی زمین هماهنگ با آن طبایع، ظهور و بروز خواهد کرد که چون بر پایه پندار و استحسان بود، به هیچ وجه نمی توانست دلیلی بر حکم قطعی در این امور شود و شاید به همین دلیل «منجّمین اسلامی» در غالب این موارد تکیه بر احتمال می کردند و می گفتند: «احتمال بروز چنین حوادثی وجود دارد.»

گروه چهارم، که حالات کواکب و ستارگان را نشانه ها و علاماتی برای حوادث آینده می دانستند، یا این که می گفتند سنّت الهی بر این جاری شده که به هنگام ظهور کیفیّات فلکی و تغییرات ستارگان، فلان حادثه در کره زمین رخ دهد بی آن که قایل به تأثیر یا الوهیّت و ربوبیّت برای کواکب آسمان باشند، اعتقادشان موجب کفر نبود; امّا چون سخنی بدون دلیل و قولی بدون علم داشتند و بر استنباط های ظنّی یا وهمی تکیه می کردند، کارشان حرام بود; زیرا می دانیم در اسلام هر سخنی که بدون علم و یقین و بدون حجّت شرعیّه از انسان صادر شود، حرام و گناه است. قرآن مجید می فرماید: «وَ لاَتَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بهِ عِلْمٌ; از آنچه علم به آن نداری پیروی نکن.(4)» و نیز به عنوان نکوهش می فرماید: «أَتَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ; آیا درباره خدا چیزی می گویید که نمی دانید.»(5) در جای دیگر درباره گروهی از کفّار می فرماید: «وَ مَا لَهُمْ بهِ مِنْ عِلْم إِنْ یَتَّبعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَیُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً; آنها هرگز به این سخنی که می گویند علم ندارند تنها از گمانِ (بی پایه) پیروی می کنند و گمان، هرگز انسان را از حقّ بی نیاز نمی کند(6)».

از سوی دیگر می دانیم علم غیب، مخصوص به خدا است، او است که می داند هر کسی سرانجام به سوی کدام مسیر حرکت می کند و آینده او چگونه است، در چه زمان و زمینی از جهان چشم می پوشد و در جوامع انسانی چه حوادثی روی می دهد. البتّه «اولیاء اللّه» با تعلیم الهی به قسمتی از این امور آگاهی دارند، ولی از بعضی حوادث مانند «قیام قیامت» یا «ظهور مصلح جهانی» آگاه نیستند; ولی غیر از معصومین(علیهم السلام) هر کس ادّعای علم غیب کند قابل قبول نیست، خواه این ادّعا از طریق علم نجوم باشد یا ارتباط با ارواح یا اخبار جنّ و یا غیر آنها.

از آنچه در بالا گفته شد به خوبی روشن می شود که چرا امام(علیه السلام) در این خطبه شریفه، علم نجوم را سرچشمه کهانت و منجّم را به منزله کاهن و کاهن را بمنزله ساحر و ساحر را همانند کافر شمرده است و نیز روشن می شود چگونه تصدیق منجّمان سبب تکذیب قرآن است و چگونه تکیه بر سخن آنان سبب بی نیاز شمردن خویشتن از توکلّ بر خدا و استعانت به ذات پاک او است.

در واقع سخن امام(علیه السلام) ناظر به گروههای مختلفی از منجّمان است که یا اعتقاد به تأثیر استقلالی نجوم داشتند، یا به دلالت و حکایتِ اوضاعِ نجوم، از حوادث زمین معتقد بودند و یا مانند آن.

اسلام بر این بخش از علم نجوم، که پایه و مایه ای نداشت و متّکی بر اوهام و پندارها بود، خط بطلان کشید، ولی علم نجوم به معنای: «آگاهی بر آثار و اسرار ستارگان» را محترم شمرد و مسلمانان رابه فراگیری آن دعوت کرد.


3- چگونگی پیدایش پیش گویی های نجومی

در اینکه انگیزه پیدایش علم نجوم به معنای خرافی آن - نه به معنای علمی آن- چه بوده؟ دقیقاً روشن نیست; ولی اموری را می توان به عنوان احتمال قابل ملاحظه، در این مسأله مؤثّر دانست:

1- تقارنِ اتّفاقیِ بعضی از حوادث زمینی با اوضاع فلکی.

2- استحسانات و تخیّلاتی که در بسیاری از مسایل اجتماعی پایه تحلیل ها قرار می گیرند.

3- اصرار بشر - مخصوصاً سلاطین و صاحبان قدرت - برای دانستن حوادث آینده و آن چه مربوط به آنها بود.

4- استفاده از آن برای توجیه مکتب جبر; به این گونه که بگویند: حوادثِ زندگیِ ما، معلول اوضاع افلاک است، چه بخواهیم یا نخواهیم این حوادث صورت می گیرد.

5- توجیه مسایل سیاسیِ مورد نظر، از طریق اینکه اوضاع افلاک چنین دلالت می کند و کسی نمی تواند با آن مقابله نماید، برای کوبیدن افکار مخالفان سیاسی.


در اینجا سؤال دیگری مطرح است و آن اینکه در بعضی از روایات اسلامی درباره پرهیز از عقد ازدواج در هنگامی که قمر در عقرب است (ماه مقابل صورت فلکی عقرب قرار گرفته است) دستوراتی وارد شده، آیا این دلیل بر آن نیست که اوضاع افلاک در زندگی انسانها تأثیر طبیعی دارد؟

پاسخ این سؤال، چندان پیچیده نیست. زیرا ما تأثیر طبیعی اوضاع فلکی را در زندگی انسانها انکار نکردیم; چرا که تمام اجزای جهان، یک واحد به هم پیوسته است و در یکدیگر تأثیر دارد. آنچه ما گفتیم این بود که اثبات تأثیر طبیعی اوضاع افلاک در زندگی انسانها در هر مورد و بدون استثنا، نیاز به دلیل و برهان دارد و با خیال و پندار و استحسان نمی توان چیزی را اثبات کرد; حال اگر از طریق معصومین(علیهم السلام) مطلبی در این زمینه ثابت شود، به همان مقدار که ثابت شده قابل قبول و مورد پذیرش است. بنابراین روایات «قمر در عقرب» ناقض بحث های بالا نیست.


پی نوشت:

  1. سوره نحل، آیه 16.

  2. سوره انعام، آیه 97. 

  3. سوره آل عمران، آیه 190.

  4. سوره اسراء، آیه 36.

  5. سوره یونس، آیه 68.

  6. سوره نجم آیه 28.