[hadith]ثم أقبل (علیه السلام) علی الناس فقال‏:

أَیُّهَا النَّاسُ، إِیَّاکُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلَّا مَا یُهْتَدَی بهِ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ، فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَی الْکَهَانَةِ؛ وَ الْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ وَ الْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ کَالْکَافِرِ وَ الْکَافِرُ فِی النَّارِ؛ سیرُوا عَلَی اسْمِ اللَّهِ‏.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 473

قوله علیه السلام: «ایّها النّاس إلی قوله برّ او بحر»، 

این کلام امام (ع) به دلایلی که ذکر کردیم، ما را از آموختن دانش نجوم بر حذر می دارد. در عین حال موارد خاصّی را مانند راهیابی در سفر صحرا، و دریا را استثنا می داند، زیرا یاد گرفتن نجوم و شناخت ستارگان در آن موارد مفید و سودمند است. توضیح کلام این که: آنچه منجّمان و خبر دهندگان، ادّعای آگاهی از آن را دارند حوادث آینده است. 

که در باره آن حکم قطعی صادر می کنند، و بطور قطع و مبتنی بر اصولی به بیان آن مبادرت می ورزند. با شرحی که قبلا دادیم روشن شد که این احکام، مورد وثوق و اعتماد نبوده، و نباید بر آن تکیه داشت. امّا منافات ندارد که به طور تقریبی زمان را به سال و ماه هفته و روز تقسیم کنیم و حرکت فلک خورشید و ماه را بر این تقسیم علامت و نشانه بگیریم و حساب بعضی از امور را بر گردش آنها مترتب کنیم امور دینی خود، همچون نماز، روزه، حج و... با آنها بسنجیم و یا حرکت آنها را در امور دنیایی همچون معاملات، پرداخت دیون، فصلهای چهارگانه سال، و تهیّه امور لازم در هر فصل را برای زندگی و معاش، معیار قرار دهیم. کشاورزی، مسافرت، تهیّه پوشاک زمستانی یا تابستانی را مطابق زمان مناسب انجام داده و یا فراهم کنیم مضافا بر این حرکت و اوضاع خاص ستارگان بطور تقریبی، مقصد و سمت حرکت خود را، در صحرا و دریا شناسیم. 

دانستن این مقدار از علم نجوم نه تنها حرام نیست، بلکه آموختن آن مستحب است، چون دارای مفاسدی که پیش از این برشمردیم نیست، و فوایدی را نیز در بردارد. و لذا خداوند آفرینش ستارگان را بر خلق منّت گذاشته می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». و در جای دیگر فرموده است:« لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ». 

قوله علیه السلام: «فإنّها إلی آخره»،

در این فراز از کلام خود علّت دیگری را برای برحذر داشتن از آموزش نجوم، و ایجاد تنفّر بصورت قیاس موصول ذکر کرده اند، بدین مضمون که: منجّم در آتش است. شرح و تفصیل کلام امام (ع) در بیان این برهان این است که از: دو مقدّمه اوّل نتیجه می گیریم که منجّم به منزله ساحر است و این را صغری قرار می دهیم و با مقدّمه دیگر که: ساحر مثل کافر است نتیجه می گیریم که: منجم همانند کافر است و از این نتیجه با مقدمه دیگر که کافر در آتش است نتیجه می گیریم که منجّم در آتش است. 

چنین برهانی را در اصطلاح قیاس موصول الانتاج می نامند. معمولا قیاس موصول بر چند قیاس مساوات استوار است. بدین شرح که: منجّم مساوی ساحر و ساحر مساوی کافر و چون کافر در دوزخ است نتیجه می گیریم که: منجّم در آتش خواهد بود. 

بعضی کلام امام (ع) را به دلیل عدم شرکت در حدّ وسط، مبتنی بر قیاس مساوات ندانسته و اسم جداگانه ای برای آن از قبیل موصول الإنتاج و غیره در نظر گرفته اند به آن توضیح که در شرح خطبه اوّل نهج البلاغه بیان شد. امّا اگر سخن امام (ع) را بر قیاس صحیح حمل کنیم تقدیر سخن چنین خواهد بود.

1-  منجّم شبیه کاهنی که شبیه ساحر است می باشد، شبیه کاهن شبیه ساحر، شبیه خود ساحر می باشد. نتیجه آن که منجم شبیه ساحر است (قیاس اوّل)

2-  منجّم شبیه ساحری که شبیه کافر است می باشد شبیه ساحر شبیه کافر شبیه خود کافر است. بنا بر این منجّم شبیه کافر است (قیاس دوّم). 

3-  منجّم شبیه کافر است و کافر در آتش است پس منجم نیز در آتش است. (قیاس سوّم) کلام امام (ع) به صورت قیاس موصول الانتاج بر قیاسات دیگر مترتّب است و نتیجه آن جایز نبودن آموزش سحر و ایجاد نفرت و دوری از آن می باشد. 

حال می پردازیم به بیان معنای کاهن و ساحر و مشابهتهایی که میان آنها وجود دارد. در مقدّمه این بحث به مقام و منزلت نفسی که از طریق تقوا و وارستگی بر امور عجیب این جهان آگاهی یابد و در آن تصرّف کند اشاره کردیم. 

نفس اگر کامل و خیر باشد، جذب خداوند متعال شده راه حق را می پیماید و به سوی او حرکت می کند. چنین نفوسی انبیاء، و اولیاء صاحبان کرامت و معجزه می باشند. و اگر ناقص و شرور باشند، از هدف حق و حقیقت بازگشته، طالب کمال و خیر نخواهند بود، بلکه به اخلاق پست و امور بی ارزشی روی می آورند، مانند کهانت و غیب گویی کاهنان و ساحران از این دسته اند. 

باید توجّه داشت که روی آوری به کهانت و شهرت یافتن در آن و به کارگیری قوای نفسانی، بیشتر در دوران انبیاء، یا پیش از ظهور آنها بوده است. 

دلیل این که کهانت در این زمانها بیشتر آشکار شده آن است که هرگاه فلک بخواهد با تغییرات خود، شکلی به خود گیرد که هنگام وقوع آن، حادثه مهمّی در عالم تحقق یابد، از ابتدای شروع این هیأت، تا هنگام فراغت از آن، کاهنان با دقّت در حرکت فلک و شکل گیری ستارگان، حادثه بزرگی را در نظر می گرفته اند و حوادث جزئی را که در ضمن این شکل گیری خاص ستارگان در زمین رخ می داده است، ثبت و ضبط می کرده اند و وقوع این حوادث را در زمین معلول آن نوع تشکّل خاصّ ستارگان و قرب و بعدشان از یکدیگر می دانسته اند. بدین سان آگاهیهایی بر اوضاع جوّی و ستارگان می یافته اند. با توجّه به همین قرائن و علائم و مشابهتهایی که در قرب و بعد ستارگان می دیده اند، از حوادث جزئی آینده، از روی حدس و گمان خبر می داده اند که گاهی علی الإتّفاق درست از آب در می آمده است، ولی چون بر تمام جزئیات امور جوّی و تمامی اشکال ستارگان آگاه و مطّلع نبوده اند و علل و عوامل فراوان دیگری وجود داشته که آنها نمی دانسته اند، حکمی که می داده اند، ناقص بوده است، ناقص بودن، حکم کاهنان به وسیله پیامبران آشکار می شده است، زیرا مقصود از تشکّل خاص ستارگان برای انبیاء از طریق وحی روشن بوده است. ولی کاهنان چه قبل و چه بعد از نبوت رابطه ای با وحی نداشته و از درک علل و عوامل دخیل در حوادث بی خبر بوده اند. 

کاهنان که دارای قوای نفسانی خاصّی، در جهت درک بعضی از امور بوده اند، همین درک مختصر از امور، آنان را برای درک بیشتر تحریک می کرده است، تا دانش خود را تکمیل کنند و در نتیجه با حرکات ارادی خود مقاصد خویش را اظهار می داشته اند و گاهی آنها را با امور حسی و نشانه هایی مانند. فال، پیشگویی و نظیر اینها بروز می داده اند، و گاهی بیان این عقاید و اخبار همراه گفتاری موزون و توام با حرکات خاص، خشنّ، و دویدن تند و سریع صورت می گرفته چنان که نقل کرده اند کاهن ترکی بدین طریق پیشگویی می کرده است. 

بعلاوه شخصی برای من (شارح) نقل کرد که خود شاهد کاهنی بوده است که در زمان ما زندگی می کرد و حدود بیست سال پیش از دنیا رفت. کنیه اش ابو عمر بود در ساحل دریا زندگی می کرد و به او «قلهات» می گفتند هرگاه از او چیزی سؤال می شد ابتدا سر خود را به حرکت در می آورد، بر حسب سؤالی که مشکل یا ساده بود، حرکات شدید و یا آسانی انجام می داد و سپس پاسخ سؤال را بیان می کرد، نقل شده است که وی در بعضی از اخبار غیبی که می گفت از حرکت سر کمک نمی گرفت. غرض از حرکتی که انجام می داد، دوری جستن از محسوسات، و تسلّط یافتن بر نفس خویش برای انتقال یافتن به پاسخ بود، و از تلقین شی ء مورد نظر بر نفس و گذراندن آن بر خاطر و انجام حرکت مخصوص سر اراده می کرد که جواب سؤال بر زبانش گذاشته شود. در بسیاری از موارد راست می گفت و در مواردی هم دروغ خبر می داد چون واقف به تمام امور نبود، و با تخمین و حدس جواب می داد دروغ در می آمد و موجب عدم اعتماد می شد. در بعضی از موارد برای این که بازارش کساد نشود عمدا دروغ می گفت، ریاکاری می کرد، از چیزهایی خبر می داد که خود باور نداشت، چیزهای غیر قابل قبول را سرهم کرده تحویل می داد. 

دروغ گویی و خیالبافیهای کاهنان بر حسب نزدیکی و یا دوری از مقام والای انسانیشان متفاوت بود. چه به هر اندازه که از مقام انسانی بدور بودند از رسیدن به کمالات معنوی و دریافت بعضی از فیوضات جهان علوی محروم می شدند. 

جهت امتیاز کاهنان از انبیاء دروغگویی آنان بود که ادّعای آگاهی از امور محال را داشتند اگر اتّفاقا موردی را راست می گفتند موارد نادری بود که به مقتضای درک اندک خود از حقایق جهان صورت می گرفت، از مواردی که صدق گفتار آنها ثابت شده است. 

در مورد کار انبیاء بوده است که پس از شناخت فضیلت انبیا بدان اقرار کرده و تصدیق کرده اند چنان که روایت شده است طلحه و سواد بن قارب و امثال این دو از کاهنان زمان پیامبر اسلام (ص) آن حضرت را تصدیق کردند. 

پس از توضیح معنای کاهن، و چگونگی استخراج حکم به شرح فراز دیگری از سخن امام (ع) می رسیم که فرمود: فأنّها تدعوا الی الکهانة... یعنی منجّم در سرانجام کارش خود را به منزله کاهن دانسته ادّعای اخبار غیبی کرده و از پیشامدهای آینده خبر می دهد. 

امام (ع) برای تاکید این حقیقت منجّم را به کاهن تشبیه کرده می فرماید: المنجّم کالکاهن البتّه کاهن با منجّم فرق دارد. زیرا کاهن از حوادث آینده با توجّه به قدرت نفسانیی که دارد خبر می دهد، روشن است که در فساد افکار خلق و گمراهی آنان مؤثرتر از منجم است و مردم به کاهن از منجّم بیشتر اعتقاد دارند. ساحر نیز با کاهن فرق دارد. ساحر دارای قدرتی است که در امور خارج تصرّف می کند. اثر کار ساحر بیرون از مدار کار شریعت و برای مردم زیان آور است مثل این که میان زن و شوهر جدایی می اندازد و کارهایی از این قبیل، که شرّ فزونتری بر آن از کار کاهن مترتّب است و فساد بیشتری در میان مردم ایجاد می کند. مردم به ساحر از کاهن بیشتر اعتقاد دارند. و فزونتر از کاهن تحت تأثیر ساحر قرار می گیرند، زیرا بکارهای ساحر امیدوارند و به لحاظی از او می ترسند. 

ساحر با کافر نیز فرق دارد. کافر هر چند با ساحر و کاهن و منجم از جهت انحراف از راه خدا، شریک است امّا از همه آنها و بخصوص از ساحران به لحاظ دوری از خدا و دینش بدتر است. لذا در سخن امام (ع) ساحر در زشت کاری به کافر تشبیه شده است. هر چند در فساد و تباهکاری هر چهار دسته مشترکند ولی فساد هر کدام به نسبت دیگری شدت و ضعف دارد. 

کاهن در فساد از منجّم و ساحر از کاهن و کافر از ساحر قویتر هستند. بدین سبب امام (ع) منجّم را به کاهن به دلیل فساد بیشتر کاهن، و کاهن را به ساحر و ساحر را به کافر تشبیه کرده است زیرا در تشبیه مشبّه به، باید از مشبه در جهت تشبیه قویتر باشد. در بحث قبل روشن شد که هر چهار گروه، در عدول و انحراف از حق و راه خدا مشترکند. یکی به دلیل استناد به نجوم، دیگری به خاطر کهانت سوّمی به لحاظ عمل سحر و چهارمی از جهت کفر و حق پوشی، که مردم را از راه خدا باز می دارند. هر چند از جهت شدّت و ضعف کارشان با یکدیگر اختلاف فراوان دارند. 

امام (ع) پس از ایجاد تنفّر از فراگیری علم نجوم و ردّ احکام آن و پاکسازی ذهن یارانش بوسیله ترس از عاقبت کار فرمان می دهد که برای جنگ حرکت کنند. 

روایت شده است که در همان ساعت نحسی که منجّم حرکت در آن را موجب عدم پیروزی دانسته بود، به سوی خوارج حرکت کردند، و چنان که می دانیم بر آنها پیروز شدند و بجز نه نفر تمام را به قتل رساندند، و از یاران امام (ع) فقط هشت نفر چنان که قبلا شرح دادیم کشته شدند، همین جریان، خود دلیل قاطعی است بر دروغگویی منجمان و نادرستی ادّعای آنان.