[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی الحَثّ علی العمل الصالح:

رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا؛ رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ، قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً، اکْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً، وَ رَمَی غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً، کَابَرَ هَوَاهُ وَ کَذَّبَ مُنَاهُ، جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِیَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَی عُدَّةَ وَفَاتِهِ، رَکِبَ الطَّرِیقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزمَ الْمَحَجَّةَ الْبَیْضَاءَ، اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 449

این فصل از گفته امام (ع) در باره درخواست نزول رحمت حق بر بنده ای است که دارای صفات برجسته اخلاقی باشد. در این خطبه امام (ع) بیست صفت نیک را بیان می کند، به ترتیب زیر:

1-  حکم خدا را بشنود و به انجام آن همّت گمارد، حکم در سخن حضرت به معنی حکمت است یعنی حکمتهای الهی را بشنود و آنها را برای عمل به خاطر بسپارد. امام (ع) برای شنونده حکمت حق، و فرا گیرنده آن دعا کرده است این دعا به منزله امر به تعلیم و تعلّم است و یاد گرفتن و یاددادن را الزامی می سازد باید دانست که تعلیم و تعلّم از علم و عمل، معنای گسترده تری دارد. 

کلمه «دعاها»، یعنی چنان که به او القاء شده است آن را درک کرده بفهمد. 

2-  هرگاه به رشد و هدایت دعوت شود، آن را پذیرفته به سوی دعوت کننده بشتابد منظور از «رشاد» هدایت و راهیابی به معاش و معاد است، که به وسیله علوم و روشهای عملی شریعت می توان به آنها دست یافت. 

3-  دست بدامن هدایت کننده ای زند تا بوسیله او نجات یابد. یعنی برای پیمودن راه خدا، باید به استاد راهنمایی اقتدا کند تا آن مرشد اسباب خلاصیش را از گمراهی و انحراف فراهم کند. 

امام (ع) لفظ «حجزة» را برای پیروی از دستورات راهنما استعاره آورده اند. 

وجه شباهت این است که ذهن اقتدا کننده، در تنگناها و تاریکهای راه خدا لزوما از روش راهنما و دستورات او پیروی می کند تا بتواند نجات پیدا کند چنان که اگر شخصی تاکنون راهی را که به شدت تاریک است نرفته باشد، دستورات شخصی را که قبلا چندین مرتبه آن راه تاریک را رفته باشد اطاعت می کند و در آن مسیر تاریک شخص آشنای به راه را به قصد نجات یافتن از تاریکی و سرگردانی راهنمای خود قرار می دهد. در همین رابطه میان اصحاب سلوک در این که آیا وجود شیخ برای سالک الی اللّه ضرورت دارد یا خیر اختلاف نظر است. 

بیشترین بر اعتقاد وجوب اند و وجود مراد را برای سالک ضروری می دانند. از سخن امام (ع) نیز وجوب فهمیده می شود. و نیز گواه بر لزوم راهنما این جمله است که گفته اند. سالکان به وجود راهنما افتخار می کنند، چون هدایت کننده به منزله زبان عارفان و سر سلسله آنان می باشد. فرازهای دیگری در سخنان امام (ع) بر همین وجوب گواهی می دهد، چه روشن است راهی که سالک می پیماید با وجود راهنما به هدایت نزدیکتر است و بدون هدایت کننده، مضافا بر این که طولانی است خوف گمراهی نیز در آن هست. به همین دلیل امام (ع) فرموده اند: آن که دست به دامن هدایت کننده بزند نجات می یابد زیرا نجات به راهنما بستگی دارد ما در کتاب مصباح العارفین دلیل هر دو گروه را، بر لزوم و عدم لزوم مرشد برای سالک نقل کرده ایم، طالب تحقیق بیشتر می تواند به آن جا رجوع کند. 

4-  مواظب اعمال و رفتار خود، در برابر پروردگارش باشد. 

مراقبت یکی از نتایج ایمان در آن مرتبه بزرگی از مراتب سالکان می باشد. 

در باره مراقبت رسول خدا (ص) فرموده اند: «خدا را چنان پرستش کن که گویا او را می بینی هر چند تو او را نمی بینی ولی خداوند تو را می بیند» خداوند می فرماید: «أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بما کَسَبَتْ...» و باز می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ». 

امام غزّالی حقیقت مراقبت را، حالتی نفسانی که نوعی معرفت و شناخت را نتیجه می دهد دانسته و معتقد است که مراقبت، در عمل اعضاء و جوارح و قلب نیز نتیجه بخش است.» حالت نفسانی عبارت است از توجّه داشتن قلب به رقیب و نگهبان و سرگرم داشتن به یاد او بریدن از دیگران. علمی که برای تحقّق چنین حالتی مفید باشد این است که بدانی خداوند بر اسرار رموز و امور نهفته آگاه است، هر کس هر آنچه را انجام دهد می داند، چنان که امور ظاهری برای مردم روشن است، راز دلها برای خداوند متجلی است، نه، بلکه از آنهم واضح تر است. اگر چنین معرفت و شناختی برای انسان در رابطه با علم و آگاهی خداوند نسبت به امور حاصل شود، بی شک چنین حالتی انسان را وادار می کند که همواره خود را در محضر حق ببیند، و خداوند را رقیب و مواظب اعمالش بداند. 

آنها که به چنین معرفتی دست یافته اند، صدّیقین نامیده می شوند و مراقبت آنها عبارت از تعظیم و اجلال خداوند است و در ملاحظه شکوه و عظمت پروردگار دل خود را غرق می کنند، و در پوشش هیبت حق تعالی چنان خود را شکسته احوال و بی ارزش می دانند، که مجالی برای توجّه به غیر خدا باقی نمی ماند. 

آنچه تا کنون گفتیم در رابطه با مراقبت دل بود، امّا مراقبت در اعضا و جوارح این است که شخص مراقب، توجّه به مباحات را تعطیل می کند، چه رسد به این که مرتکب محرمات شود، وقتی که به قصد فرمانبرداری خداوند قیام کند، هیچ چیز را غیر از اطاعت در نظر ندارد. 

و انجام شده تلقّی می گردد، چون به جز فرمانبرداری عملی را در نظر ندارد. 

به همین دلیل نیازی به فکر کردن به منظور رعایت عمل برای خداوند ندارد. چون غیر خداوند در نظر او هیچ است. اگر کسی بدین مرتبه از مراقبت در اعضا و جوارح برسد بکلّی از خلق غافل می شود، تا بدان حد که آنها را نمی بیند و سخن آنها را نمی شنود. این موضوع را با مثالهایی می توان توضیح داد: بعضی از افراد ضعیف النفس که در مجلس پادشاه حضور دارند، بر اثر هیبت و عظمت سلطان بسیاری از امور را که انجام می پذیرد احساس نمی کنند و یا وقتی که افراد در مورد امر مهمّی متفکّر باشند، اتفاقات اطراف خود را متوجّه نمی شوند. 

روایت شده است که یحیی بن زکریّا (ع) بر زنی گذشت و بدون توجّه پیشانیش بر سر آن زن اصابت کرد. سؤال کردند چرا چنین شد فرمود متوجّه نبودم گمانم دیوار است. 

در مرتبه پایین تر از مراقبت صدّیقین مراقبت افراد پارسا که از اصحاب یمین هستند قرار دارد. اصحاب یمین گروهی هستند که بعضی از معارف الهی بر قلب آنها نزول یافته ولی ملاحظه جلال کبریایی آنها را از خود بی خود نکرده است، دل آنها در حالت تعادل قرار گرفته و به نسبتی توجّه به اقوال و اعمال دارند و با یادآوری عظمت و جلال حق، عملشان خالی از مراقبت نیست. 

چون شرم از خداوند بر دلهایشان غلبه نماید، تا یقین به درستی کاری نداشته باشند اقدام بر ترک یا انجام آن نمی کنند. بنا بر این از هر عملی که موجب رسوایی در قیامت شود، خودداری می کنند، چه خداوند را شاهد کارهای خود، در دنیا به مانند گواه بودن او در قیامت می دانند. کسانی که به این درجه از کمال برسند به مراقبت جمیع حرکات سکنات، لحظات و امور اختیاری که انجام می دهند نیازمندند، حتّی آنچه بر خاطرشان بگذرد محاسبه می کنند، اگر امری خدایی باشد در انجام آن تعجیل و اگر شیطانی باشد ترک می کنند از پروردگارشان شرم دارند. 

و نفس خود را در پیروی از اعمال شیطانی ملامت می کنند، و اگر در الهی بودن عمل و یا شیطانی بودن آن شک داشته باشند در انجام آن تا ما دام که با نور حق سبحانه تعالی روشن گردد، توقّف می کنند چنان که معصوم (ع) فرموده است: «هوای نفس شریک کوری است» از نشانه های توفیق توقّف به هنگام حیرت و سرگردانی است، یعنی انسان موفّق هیچ وقت عمل خود و لحظه ای اندیشه خویش را هر چند که اندک هم باشد، بیهوده و معطّل نمی گذارد به این منظور که از گرفتاریهای روز قیامت رهایی یابد. 

رسول خدا (ص) در این باره فرموده اند: «انسان در قیامت از سرمه چشم و از ذرّه گلی که به انگشت خود بر دارد (فتیله کند) و نیز از این که لباس برادر دینی اش را لمس کند، سؤال شود.»

5-  از گناهش بترسد. ویژگی دیگر مرد خدا این است که از کیفر گناهش ترس دارد. 

در بیان این موضوع مطلبی که باید دانسته شود این است که در حقیقت ترس از کیفر گناه است نه خود گناه. ولی چون گناه موجب خشم خداوند و کیفر او می شود، نسبت ترس را به گناه داده اند. پیش از این ما حقیقت ترس و امید را تعریف کرده شرح داده ایم. 

6-  قول و عمل خود را برای خدا خالص می گرداند: باین توضیح که تمام حالات، گفتار و رفتار خود را صرفا برای خداوند انجام می دهد بلکه تا بدان حد خالص می شود که در نیّت هم توجّه به غیر خدا ندارد، فکر و ذکرش همواره خدا است. در خطبه اوّل نهج البلاغه معنای اخلاص را شرح و توضیح داده ایم. 

7-  شخص مؤمن کارهای شایسته انجام می دهد. معنای صالح بودن عمل این است، که کار طبق رضای خدا انجام گیرد. 

8-  برای خود ذخیره آخرت فراهم کند: منظور این است که تمام وظایف محوّله از جانب حق واجب و مستحبّ را انجام دهد و نهایت کوشش خود را برای به دست آوردن اجر اخروی به کار گیرد، تا برای روز نیازمندی، اندوخته ای داشته باشد. 

9-  از انجام محرّمات پرهیز داشته باشد. غرض از این بیان حضرت امر به دور بودن از منهیات شرعی است. با این عبارت توجّه می دهند که لازم است مؤمن از آنچه عقاب آور است و در قیامت موجب کیفر می شود بر حذر باشد. 

10-  امور ناپایدار و فانی شونده را کنار بگذارد. یعنی مال و زینت دنیا را بی اعتبار بداند و دل به رحمت حق متصل داشته باشد. این فراز گفته امام (ع) اشاره به پارسایی و پاک شدن از موانع رحمت دارد دل به دنیا بستن باعث دور ماندن از غفران و رحمت الهی می شود. 

11-  ثوابهای اخروی را به عوض خوشیهای دنیوی انتخاب کند. بدین توضیح که در جوهر نفس خود، ملکات خیر و صفات نیک را ذخیره کند. ضمیر و باطن خود را به مطالعه انوار کبریایی حق تعالی سرگرم بدارد، تا آنچه از فیوضات خداوندی و نیکیها به وی می رسد، دریافت کند، و بر اثر تکرار و تمرین و ممارست، ملکه نفسانی گرداند، زیرا نیکو عروضی است ثواب آخرت از نعمتهای فانی و ناپایدار دنیا چنانچه کسی بتواند به دست آورد. 

12-  با هوای نفسانی خود مبارزه کند. یعنی با خواسته های نفس امّاره که همواره به بدی فرمان می دهد و به کارهای زشت دنیوی انسان را می فریبد، مبارزه کند، و با هر خاطره بدی که به قلبش القا می کند مخالفت کند و مواظب خطرات نفس باشد، تا بتواند وسوسه های درونی را از میان ببرد. 

13-  آرزوهای بیجا و طولانی خود را تکذیب کند. یعنی آنچه را شیطان از آرزوهای دور و دراز در نظرش مجسّم می سازد و به دروغ وعده رسیدن به آنها را می دهد، رها سازد و به این دلیل که به آنها دست نخواهد یافت کناری بگذارد و با مراقبت شدید، ریشه این خواسته ها را بخشکاند، زیرا فریب شیطانی پیاپی می رسد، و انسان را لحظه ای آسوده نمی گذارد. 

در جای دیگر امام (ع) می فرمایند: «از آرزوهای دور، و دراز بر حذر باشید، زیرا آرزوهای طولانی مال التجارة احمقان است».

14-  صبر و شکیبایی را وسیله نجات و رهایی خود قرار دهد. 

صبر عبارت از پایداری نفس است، که مبادا به زشتیهای لذّات گرفتار آید. 

هرگاه انسان بداند که پیروی از خوشیهای زشت و زودگذر نفسانی موجب، هلاکت اخروی می شود، مقاومت در برابر گناه و بدیها و خودداری از تمایلات نفسانی و شهوات، باعث نجات و خلاصی می شود. 

در این عبارت امام (ع) لفظ «مطیّة» را که به معنی مرکب سواری است برای صبر استعاره آورده، و فرموده است: «صبر را مرکب نجات قرار بده» وجه مشابهت این است که صبر، و مرکب تندرو می توانند وسیله نجات باشند. صبر در برابر مشکلات و اسب به هنگام فرار از دشمن به انسان رهایی می بخشد. 

15-  تقوی را توشه پس از مرگ قرار دهد، چون مقصود از تقوی گاهی زهد و پارسائی است، و گاهی ترس از خدا که لازمه اش زهد و وارستگی است و چون مراد از توشه چیزی است که انسان به وسیله آن آماده رویاروئی با حوادث می شود بزرگترین حادثه ای است که در رابطه با دنیای دیگر برای انسان پیش می آید. امام (ع) تقوی را وسیله آمادگی برای مرگ دانسته اند، زیرا شخص پرهیزگار همواره به یاد عظمت الهی سرگرم و هیبت حق تعالی او را از توجّه به امور دیگر باز می دارد. بنا بر این مرگ در نزد چنین شخصی اهمیّت زیادی نداشته و غم بزرگی نیست. 

گاهی مقصود از تقوی، مطلق ایمان و منظور از وفات معنای مجازی است، یعنی آنچه که پس از ایمان پیش آید، با فرض این معنی روشن است که ایمان انسان را از عذاب الهی در امان می دارد. 

16-  مؤمن راه روشن را به سوی خدا می پیماید: یعنی راهی که مستقیم و روشن است و سریع طی می شود انتخاب کرده و به سوی حق تعالی حرکت می کند. 

17-  مرد خدا همواره راه حق را می پیماید و لحظه ای از آن جدا نمی شود. فرق میان انتخاب راه روشن که در شماره شانزده ذکر شد و همواره ملازمت بر طریقه و آشکار که در شماره هیفده آمده است این است، که اوّلی امر به پیمودن راه روشن دارد و دوّمی به لزوم پیمودن راه و جدا نشدن از طریق مستقیم توجّه می دهد بدین توضیح که هر چند راه روشن باشد، امّا به دلیل طول راه و پرخطر بودن آن پوینده مدام، رو در روی شیطان قرار دارد و خوف لغزش و گمراهی منتفی نیست، پس لزوما باید از دلیل و برهان چراغی روشن و فروزان به همراه داشته باشد و هرگز از آن مسیر منحرف نشود. 

18-  مؤمن فرصتها را غنیمت می شمارد: یعنی چند روزه دنیا که فرصتی برای کارهای نیک دارد پیش از فرا رسیدن روز حساب و قیامت آنها را انجام دهد، که پس از مرگ انسان قادر به انجام هیچ کار نیکی نیست. 

19-  مرد خدا بر مرگ پیشدستی می کند. یعنی قبل از آن که مرگ فرا رسد و اعمال خیر او را قطع کند کارهای لازم و خیرات و حسنات بجا می آورد و با دست پر به استقبال مرگ می رود. 

20-  از اعمال نیک، زاد و توشه بر می گیرد. امام (ع) زاد و توشه آخرت را به جای اعمال نیک استعاره آورده اند وجه استعاره میان این دو را قبلا توضیح داده ایم. 

امام (ع) در صدر و ذیل عبارات «رکب الطریقة الغراء» و «لزم محجّة البیضاء اغتنم المهل» -  و «بادر الأجل و تزوّد من العمل» و... رعایت سجع متوازی را نموده است در بعضی از فرازها حرف عطف را ذکر و در برخی حذف نموده، رعایت این تناسب برای اهل فن نهایت بلاغت و سخنوری است.