[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) لما عزموا علی بیعة عثمان‏:

لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاس بهَا مِنْ غَیْرِی؛ وَ وَاللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً، الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ، وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زبْرِجِهِ‏.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2 ، صفحه 441

از سخنان آن حضرت (ع) است که به هنگام تصمیم گرفتن مردم برای بیعت با عثمان ایراد فرموده است.

«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاس بهَا مِنْ غَیْرِی- وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ- وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً- الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ- وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زبْرِجِهِ».

شرح:

قوله علیه السلام: «لقد علمتم أنّی احقّ بها»: 

اشاره به آگاهی مردم از استحقاق آن حضرت، برای خلافت، به دلیل جامع فضیلت بودن علم دانش خویش است. 

امام (ع) هم در کمالات معنوی و نفسانی و هم در شجاعت و پیکار در راه خدا از تمام صحابه پیامبر برتر بود. 

ضمیر در جمله «أحق بها» یا به خلافت و یا به فضایل یاد شده قبل، و یا به شهرت آن بزرگوار، باز می گردد، امّا چون سخن امام (ع) در زمینه بیعت مردم با عثمان ایراد شده است بهتر آنست که به خلافت برگردد. بعلاوه قرینه دیگری نیز برای ارجاع ضمیر «أحقّ بها» به خلافت وجود دارد و آن جمله خطبه شقشقیه است که فرمود: «لقد تقمّصها» در این عبارت یقینا ضمیر به خلافت باز می گردد و می تواند قرینه ای باشد که ضمیر در این مورد هم به خلافت برگردد. 

قوله علیه السلام: «و اللّه لاسلمنّ ما سلمت امور المسلمین»: 

یعنی به خدا سوگند من رقابت در امر خلافت را به دلیل سالم ماندن مسلمین از فتنه و آشوب ترک کردم. 

این عبارت بروشنی دلالت دارد که غرض امام (ع) از به دست گرفتن خلافت اصلاح حال مسلمین بوده است و چون رقابت موجب فتنه و گرفتاری مسلمین می شده، آن را ترک کرده است به بیان دیگر خلافت را برای رفاه حال خود نمی خواسته است. چون در زمان خلفای پیشین به نسبتی رفاه حال مسلمین رعایت می شد. و با درگیری بر سر خلافت همین مقدار از رفاه میسور نبود نزاع بر سر خلافت را رها کرد هر چند که اگر خلافت به آن حضرت واگذار می شد رفاه کامل حال مسلمین حاصل می گردید. 

به همین جهت، قسم یاد می کند که امر خلافت را بدون منازعه به دیگران واگذاشت چه اگر جنجال بر سر خلافت بالا می گرفت، فتنه برپا می شد، و وحدت مسلمین بر هم می خورد، و این خواست شارع مقدس اسلام نبود، آری نزاع، مبارزه و پیکار وقتی بر آن حضرت لازم بود که فتنه ای بر علیه اسلام برمی خاست. 

اگر گفته شود که در زمینه ترک نزاع و رقابت امام (ع) بر سر خلافت دو اشکال می شود: اوّل آن که چرا امام (ع) لازم بود که رقابت داشته باشد، با این که منصب خلافت مربوط به امور دنیا و ویژگیهای آن می باشد، در صورتی که آن حضرت در زهد، اعراض از دنیا، ترک و بدگویی آن مشهور است. 

دوم آن که در آغاز خلافت به لحاظ ترس از برپا شدن فتنه و آشوب رقابت را ترک کرد و خلافت را به دیگران واگذاشت، چرا به همین دلیل خلافت را به معاویه و یا طلحه و زبیر واگذار نکرد تا فتنه برپا نشود.

در پاسخ اشکال اول می گوییم: جانشینی رسول خدا (ص)، هر چند اصلاح امر دنیا را در بردارد، امّا منصب و مقام دنیائی نیست. اصلاح امر دنیا نیز نه به این دلیل که دنیاست، بلکه چون، کشتگاه آخرت است و مقصود از اصلاح دنیا نظام بخشیدن به حال مردم در معاش و معادشان می باشد. پس رقابت در امر خلافت برای امام (ع) از امور مستحب بوده است به خصوص هرگاه اعتقاد بر این باشد، که غیر امام شایستگی برآمدن از عهده این امر را نداشته است. و لذا گفتن این که رقابت امام در امر خلافت به لحاظ زهد و تقوی، جایز نبوده سخن نادرستی است. 

در پاسخ بخش دوّم سؤال می گوییم: فرق میان خلفای سه گانه اوّل و معاویه در اجرای حدود الهی و عمل به مقتضای امر و نهی خداوندی، روشن است. معاویه به هیچ یک از مسائل و حدود الهی پایبند نبود، بنا بر این مقایسه این دو مورد با یکدیگر صحیح نیست. 

قوله علیه السلام: «و لم یکن فیها جور الّا علیّ خاصّة»: 

این کلام امام (ع) نسبت به ستمی که بر آن حضرت روا داشته شد، نوعی دادخواهی است، که بطور عموم همگان را نسبت به جور داده اند، بی آنکه افراد به خصوصی را نام ببرند و یا جوری که انجام گرفته، به غیر خلفا مربوط بدانند، به عبارت دیگر نوعی گلایه مندی است، بدین مضمون که بگذار بر من تنها ظلم رفته باشد، و اسلام محفوظ بماند، لفظ «خاصة» در جمله امام به عنوان حال منصوب است. 

قوله علیه السلام: «التماسا لأجر ذلک...»:

کلمه التماس به عنوان مفعول له به کار رفته و فعل عمل کننده در آن «لأسلمنّ» است. معنی کلام امام (ع) چنین است: من به دلیل صبر و تسلیم در برابر فرمان خدا، ثواب و فضیلت او را خواهانم. کلمه «زهدا» نیز مفعول له و به همین معنا آمده است، یعنی به دلیل پارسایی و زهد خواهان اجر و پاداش خداوندی شده ام. ضمنا این عبارت اشاره دارد به این که طالبان خلافت و رقابت کنندگان بر سر جاه و مقام قصدی جز دنیا و زینتهای آن نداشته اند.