[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) لما عزموا علی بیعة عثمان:
لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاس بهَا مِنْ غَیْرِی؛ وَ وَاللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً، الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ، وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زبْرِجِهِ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 281
از سخنان آن حضرت (ع) هنگامی که آهنگ بیعت با عثمان کردند [در این سخنان امیر المومنین علیه السلام که خطاب به اهل شوری است هنگامی که آهنگ بیعت با عثمان کردند و با عبارت «لقد علمتم انی احق بها من غیری، و و اللّه لا سلمن ما سلمت امور المسلمین...» (به خوبی می دانید که من به خلافت از هر کس دیگری غیر از خودم سزاوارترم و به خدا سوگند، تا هنگامی که امور مسلمانان سلامت بماند تسلیم هستم...) شروع می شود، ابن ابی الحدید ضمن توضیح پاره یی از لغات، مطالب زیر را آورده است]:
علی علیه السلام به اهل شوری می گوید: شما با آنکه می دانید من از هر کس دیگر جز خودم به خلافت سزاوارترم در عین حال از من عدول می کنید. سپس سوگند می خورد که هر گاه در تسلیم شدن او و انصرافش از حق خودش سلامت امور مسلمانان باشد و جور و ستمی جز بر او روا ندارند تسلیم خواهد بود. و این سخن فقط از کسی همچون علی علیه السلام است که چون بداند یا گمان استوار داشته باشد به اینکه اگر جنگ و ستیز کند بر اسلام رخنه و سستی وارد می شود آنرا انتخاب نمی کند. هر چند که باید حق را با منازعه طلب کرد، و در عین حال اگر بداند یا گمان استوار داشته باشد که در خودداری از طلب حق خود فقط رخنه و سستی در حق او اعمال می شود ولی اسلام از فتنه در امان می ماند بر خود واجب می بیند که چشم پوشی کند و در ضایع شدن حق خود شکیبا باشد و دست نگهدارد تا اسلام از فتنه مصون بماند.
اگر [اعتراض کنی و] بگویی: چرا علی علیه السلام در قبال معاویه و اصحاب جمل تسلیم نشد و بر غصب حق خود چشم پوشی نکرد تا اسلام از فتنه مصون بماند؟ می گویم جور و ستم اصحاب جمل و معاویه و مردم شام چنان نبود که فقط مخصوص علی علیه السلام باشد بلکه جور و ستم ایشان همه مسلمانان و اسلام را در برگرفته بود و آنان در نظر علی از کسانی نبودند که برای ریاست امت و کشیدن بار خلافت شایسته باشند و در واقع شرطی که برای تسلیم بودن خود فرموده بود که «جور و ستم فقط نسبت به شخص من انجام شود» متحقق نبود.
و این سخن علی علیه السلام دلالت دارد بر آنکه او معتقد نبوده است که خلافت عثمان متضمن جور و ستمی بر مسلمانان و اسلام است بلکه خصوصا متضمن جور و ستم بر او بوده است و در خلافت عثمان به طور خاص بر او ستم رفته است نه اینکه اصل آن فاسد و باطل بوده باشد و این اعتقاد خالص اصحاب [معتزلی ] ماست.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 282
سخنی از علی (ع) پیش از بیعت با عثمان:
اما اینجا آنچه را که از روایات استنباط می شود که علی (ع) با اصحاب شوری درباره شمردن فضائل و خصائص خود که با آنها از افراد شوری و دیگران متمایز بوده است تذکر داده است می آوریم. مردم هم آنرا روایت کرده و سخن بسیار گفته اند ولی آنچه از نظر ما صحیح است که با آن همه مطالب طولانی نبوده است ولی پس از اینکه عبد الرحمان بن عوف و حاضران با عثمان بیعت کردند و علی علیه السلام از بیعت خودداری فرمود چنین گفت «همانا ما را حقی است که اگر آنرا بدهند می گیریم و اگر ندهند بر کپل شتران سوار می شویم، هر چند این شبروی به درازا کشد». با سخنان دیگری که اهل تاریخ و سیره آنرا نقل کرده اند و ما برخی از آنرا در مباحث گذشته آورده ایم. سپس به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا میان شما کسی غیر از من هست که پیامبر (ص) هنگام ایجاد عقد برادری میان مسلمانان، میان او و خودش عقد برادری بسته باشد؟ گفتند: نه. فرمود: آیا میان شما کسی جز من هست که پیامبر برای او فرموده باشد: «هر کس من مولای اویم این مولای اوست»؟ گفتند: نه. فرمود: آیا میان شما کسی جز من هست که پیامبر (ص) به او فرموده باشد: «منزلت تو نسبت به من چون منزلت هارون نسبت به موسی است جز اینکه پیامبری پس از من نیست»؟ گفتند: نه. فرمود: آیا کسی غیر از من میان شما هست که برای ابلاغ سوره براءة [توبه ] امین قرار گرفته باشد و پیامبر در مورد او فرموده باشد: این سوره را کسی جز خودم یا مردی که از خود من است نباید ابلاغ کند؟ گفتند: نه. فرمود: آیا نمی دانید که اصحاب پیامبر (ص) مکرر در صحنه های جنگ گریختند و من هرگز نگریختم؟ گفتند: آری می دانیم. فرمود: آیا می دانید که من نخستین مسلمانم گفتند: آری می دانیم.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 283
فرمود: کدامیک از ما از لحاظ نسب به رسول خدا (ص) نزدیک تریم؟ گفتند: تو. در این هنگام عبد الرحمان بن عوف سخن علی را برید و گفت: ای علی مردم جز عثمان را نمی خواهند، تو راهی برای کشتن خود قرار مده. سپس عبد الرحمان به ابو طلحه گفت: عمر به تو چه فرمان داده است؟ گفت: فرمان داده است هر کس جماعت مسلمانان را پراکنده سازد بکشم. عبد الرحمان به علی گفت: در این صورت بیعت کن و در غیر آن صورت راه مومنان را پیروی نکرده ای و ما آنچه را فرمان داده اند درباره تو اجرا می کنیم. فرمود: «به خوبی می دانید که من برای خلافت از هر کس غیر از خودم شایسته تر و سزاوارترم و به خدا سوگند، تسلیم می شوم...» تا آخر فصل. آنگاه دست دراز کرد و بیعت فرمود.