[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و فیها مباحث لطیفة من العلم الإلهی:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَمْ تَسْبقْ لَهُ حَالٌ حَالًا، فَیَکُونَ أَوَّلًا قَبْلَ أَنْ یَکُونَ آخِراً وَ یَکُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ بَاطِناً؛ کُلُّ مُسَمًّی بالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ وَ کُلُّ عَزیزٍ غَیْرَهُ ذَلِیلٌ وَ کُلُّ قَوِیٍّ غَیْرَهُ ضَعِیفٌ وَ کُلُّ مَالِکٍ غَیْرَهُ مَمْلُوکٌ وَ کُلُّ عَالِمٍ غَیْرَهُ مُتَعَلِّمٌ وَ کُلُّ قَادرٍ غَیْرَهُ یَقْدرُ وَ یَعْجَزُ وَ کُلُّ سَمِیعٍ غَیْرَهُ یَصَمُّ عَنْ لَطِیفِ الْأَصْوَاتِ وَ یُصِمُّهُ کَبیرُهَا وَ یَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا وَ کُلُّ بَصِیرٍ غَیْرَهُ یَعْمَی عَنْ خَفِیِّ الْأَلْوَانِ وَ لَطِیفِ الْأَجْسَامِ وَ کُلُّ ظَاهِرٍ غَیْرَهُ [غَیْرُ بَاطِنٍ] بَاطِنٌ وَ کُلُّ بَاطِنٍ غَیْرَهُ غَیْرُ ظَاهِرٍ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 79-65

و من خطبة له علیه السّلام و فیه مباحث لطیفة من الْعِلم الإلهی.

دراین خطبه بحثهای لطیفی از علم خداوند (و سایر صفات او) مطرح شده است

خطبه در یک نگاه:

از آنجا که ذکر خدا و توجّه به اسما و صفات او به انسان نیرو می بخشد و او را به مسؤلیت هایش در زمینه جهاد با دشمنان آشناتر می کند، امام علیه السلام قبل از جنگ ها و در طول جنگ، مردم را به خداوند و صفات جلال و جمال او توجّه می داد و این خطبه نیز که در آستانه جنگِ دیگری با معاویه و ظالمان شام ایراد شده، بسیاری از دقایق صفات خداوند، مخصوصاً در زمینه علم و قدرت او را بر شمرده، تا در سایه آگاهی و توجّه بیشتر به این صفات، نور و صفای بیشتر، و قدرت و توان فزونتری در شنوندگان حاصل گردد

.

مدح و تمجید پروردگار:

در بحث صفات خدا توجّه به این نکته بسیار لازم است و غفلت از آن مایه گمراهی است که صفات جمال و جلال او، هیچ شباهتی به صفات مخلوقات ندارد، او علم و قدرت دارد ولی نه همچون علم و قدرت ما. او بینا و شنواست ولی نه همچون بینایی و شنوایی ما، چرا که او ذاتی است بی پایان از هر نظر، و برتر از جسم و عوارض جسمانی; به همین دلیل هنگامی که وارد بحث صفات خدا می شویم با شگفتی هایی روبرو می گردیم که در هیچ جای دیگر ندیده ایم. از جمله این که صفاتی که در عالم مخلوقات باهم متضادند در آنجا در کنار یکدیگر قرار دارند; مثلا در جهان مخلوقات چیزی که اوّل است آخر نیست و چیزی که آخر است اوّل نیست، و چیزی که ظاهر است باطن نیست و چیزی که باطن است ظاهر نیست. ولی در ذات پاک خداوند، اوّل و آخر و ظاهر و باطن جمع است.

گذشته از این، در جهان مخلوقات، صفات به تدریج یکی پس از دیگری ظاهر می شود و تکامل می یابد و شکل می گیرد ولی در صفات خداوند، نه سیر تدریجی دیده می شود و نه مقدّم و مؤخّر بودن!

در نخستین جمله های این خطبه، به همین حقیقت اشاره شده است. می فرماید: «ستایش مخصوص خداوندی است که هیچ وصفی از او، بر وصف دیگرش پیشی نگرفته است (تا بتوان گفت:) پیش از آنکه آخر باشد اوّل بوده است و قبل از آنکه باطن باشد ظاهر بوده است» (الْحَمْدُلِلّهِ الَّذی لَمْ تَسْبقْ لَهُ حَالٌ حَالا، فَیَکُونَ أَوَّلا قَبْلَ أَنْ یَکُونَ آخِراً، وَ یَکُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ بَاطِناً).

دلیل این مطلب که مربوط به صفات پروردگار است، مانند بسیاری از صفات دیگرش در این نکته نهفته است که او وجودی است ازلی و ابدی و بی پایان از تمام جهات; به همین دلیل، هم آغاز است و هم انجام، هیچ وجودی قبل از او نبوده و هیچ چیزی بعد از او نخواهد بود; همانگونه که در قرآن مجید آمده است: «هُوَ الاَْوَّلُ وَ الاْخِرُ و الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ; اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست»(1) و نیز می فرماید: «لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ کُلُّ شَیْء هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ; هیچ معبودی جز او نیست همه چیز جز ذات او فانی می شود».(2)

اساساً وجودی که ازلی و ابدی است در واقع آغاز و پایان ندارد و تعبیر به اوّل و آخر درباره او به این معنا است که همه مخلوقات وابسته به وجود او هستند، هم در آغاز پیدایش و هم در ادامه حیاتشان. امّا ظاهر و باطن بودن او، به این معنا است که اصل وجود و صفاتش از همه چیز آشکارتر است، چرا که به تعداد تمام ستارگان و موجودات زنده و برگ های درختان و ریگ های بیابان بلکه به تعداد اَتُم های جهان - که تعدادش را هیچ کس جز او نمی داند و نمی تواند تصوّر کند - دلیل بر اثبات وجود و صفات اوست; ولی از آنجا که کنه ذاتش بی نهایت است و هیچ انسانی نمی تواند بی نهایت را آنچنان که هست تصور کند (چون نامحدود در محدود نمی گنجد) کنه ذات او بر همه کس، حتّی انبیا و اولیا پنهان است و از آنجا که انسانها نخست به آثار او در پهنه جهان هستی آشنا می شوند و سپس متوجّه ذاتِ پاکِ او می گردند، می توان گفت: او پیش از آن که پنهان باشد، آشکار است و به تعبیر بعضی از فلاسفه اسلامی «خفای او به خاطر شدّت ظهور اوست». آیا آفتاب که یکی از مخلوقات اوست غالباً از شدّت ظهورش پنهان نیست؟ آیا نگاه کردن به قرص خورشید برای انسانها آسان است؟

سپس امام(علیه السلام) در یک مقایسه، ده صفت از اوصاف کمال و جمال او را با صفات مشابه در مخلوقات مقایسه کرده و بیگانگی صفات او را از صفات مخلوقات روشن می سازد و نشان می دهد که حقیقت کمال، تنها در ذات پاک اوست و در غیر او - همه چیز - در حال نقصان است!

نخست می فرماید: «هر چه جز او به یگانگی و وحدت توصیف شود، کم ارزش است» (کُلُّ مُسَمًّی بالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ).

این سخن اشاره به نکته بسیار لطیفی در باب توحید صفات و ذات خداست; زیرا وحدت درباره او حکایت از بی انتها بودن ذات و صفاتش می کند; وحدت در آنجا به معنای بی نظیر بودن و نامحدود بودن است در حالی که وحدت، در مورد مخلوقات، وحدت عددی است و در جایی گفته می شود که در برابر آن کثرتی باشد و طبعاً چنین وحدتی حکایت از قِلّت می کند، در حالی که وحدت در ذات پاک او، حاکی از وسعتِ بی مانند وجود اوست، که همه جا و در هر زمان بوده و هست و در عین حال زمان و مکانی ندارد. این همان است که در بالا به آن اشاره شد که اوصاف، هنگامی که به ذات خدا می رسد، رنگ دیگری می گیرد; وحدتی که همه جا نشانه کمبود است در آنجا به معنای وسعتِ بی نظیر است.

در «توحید صدوق» آمده است که: «مرد عربی روز جنگ جمل برخاست و عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آیا تو می گویی خداوند واحد است؟ مردم از هر سو به او حمله کردند و به او گفتند ای مرد عرب! اینجا جای این سؤالات است؟ (هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد) امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: او را رها کنید! مطلبی را که این مرد عرب می خواهد همان چیزی است که ما از دشمنان در این میدان می خواهیم (اشاره به اینکه ما در طریق همین معارف پیکار می کنیم)».

سپس فرمود: «یَا أَعْرَابیُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِی أَنَّ اللّهَ وَاحِدٌ عَلَی أَرْبَعَةِ أَقْسَام: فَوَجْهَانِ مِنْهَا لاَ یَجُوزُ عَلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ وَجْهَانِ یَثْبُتَانِ فِیهِ; ای اعرابی! اینکه گفته می شود خداوند یگانه است چهار معنا دارد: دو معنای آن درباره خداوند متعال جایز نیست و دو معنای آن درباره او ثابت است» سپس در شرح آن فرمودند: «آن دو معنا که بر خدا جایز نیست، یکی واحد عددی است زیرا چیزی که دومی ندارد (و بی مثل و مانند است) در باب اعداد داخل نمی شود... و دیگر واحد نوعی در جنس خود است (به این گونه که بگوییم نوع خداوند در جنسش یکتاست) این نیز درباره ذات پاکِ او صحیح نیست، چون در آن نوعی تشبیه است; در حالی که خداوند از هر گونه شبیه مبرّا است و امّا آن دو معنا که درباره خداوند، صادق است یکی این است که گفته شود: او یگانه است و هیچ گونه شبیه و مانندی ندارد. آری خدا این چنین است. یا اینکه گفته شود: خداوند «احدیّ المعنی» است یعنی نه اجزای خارجی دارد و نه اجزای عقلی، و نه اجزای ذهنی; آری خداوند متعال چنین است!»(3).

در دومین قسمت از این توصیف ها می فرماید: «هر عزیزی غیر او ذلیل است.» (وَ کُلُّ عَزیز غَیْرَهُ ذَلِیلٌ).

«عزّت» خواه به معنای «قدرتِ شکست ناپذیر» باشد و خواه به معنای «احترام و عظمت» تنها شایسته ذات خدا است; زیرا ما سوای خدا از یک سو: اسیر چنگال قوانین عالم آفرینشند و محکوم به قضا و قدر می باشند و از سوی دیگر: همگی نیازمند به ذات پاک پروردگارند و از سوی سوم: عزّت او ذاتی است و اگر غیر او عزیز باشد به سبب وابستگی به ذات پاک او است; بنابراین هیچ موجودی توانایی عرض اندام در برابر عزّت او را ندارد و هر موجودی هر اندازه به او نزدیک باشد به همان اندازه شعاعی از عزّتش بر او می تابد. قرآن مجید می گوید: «أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً; آیا این منافقانی که کافران را اولیای خود برگزیده اند عزّت و آبرو نزد آنان می جویند؟ با اینکه همه عزّتها از آنِ خدا است.»(4)

و در آیه دَه سوره «فاطر» می خوانیم: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً; کسی که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد) چرا که تمام عزّت برای خدا است».

در سومین توصیف می فرماید: «هر قویّ ای غیر او ضعیف است» (وَ کُلُّ قَوِیٍّ غَیْرَهُ ضَعِیفٌ).

چرا که قوّت و قدرت در جهانِ مخلوقات، یک امر نسبی است; هر موجودی در مقایسه با موجودات پایین تر، قویّ و در برابر موجودات برتر، ضعیف است و این سلسله ادامه می یابد تا به ذات پاک خدا برسد; در آنجا قوّت و قدرت لا یتناهی است و قدرتی بالاتر از او تصوّر نمی شود که با آن مقایسه شود. به همین دلیل قوی ترین انسانها ممکن است در مقابل یک موجود ناچیز، مانند یک مگس یا پشه و یا حتّی یک میکروب که با چشم دیده نمی شود شکست بخورند و چنان بیماری بر آنان مسلّط شود که تمام پزشکان جهان از درمان آن عاجز بمانند! بنابراین، توصیف غیر خدا به قدرت، در حقیقت یک توصیف مجازی است و «قویّ» به معنای حقیقی، ذات پاک اوست.

در ذیل آیه 165 سوره بقره می خوانیم: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً; (مشرکان در قیامت خواهند دانست) که تمام قوّت از آن خداست (و معبودهای خیالی آنها هیچ قدرتی ندارد).»

در چهارمین توصیف می فرماید: «هر مالکی غیر او مملوک است!» (وَ کُلُّ مَالِک غَیْرَهُ مَمْلُوکٌ).

زیرا مالکیّت حقیقی از خلقت و آفرینش سرچشمه می گیرد; کسی که همه موجودات را آفریده و نه تنها در آغاز وجود به او نیازمند بوده اند که در بقا و ادامه وجودشان نیز به او وابسته و نیازمندند، مالک حقیقی است. به همین دلیل مالکیّت درباره غیر خدا، نوعی اعتبار و مجاز است و به تعبیری دیگر: اگر مالک چیزی شویم به سبب تملیک پروردگار می باشد وگرنه هیچ موجودی از خود چیزی ندارد حتّی پیامبر بزرگِ خدا، مأمور است بگوید: «لاَ أمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً و لاَضَرًّا إلاَّ مَا شَاءَ اللّهُ;(5) من مالک هیچ سود و زیانی برای خویش نیستم مگر آنچه را خدا بخواهد». و در آیه 26 سوره آل عمران می خوانیم: «قُلِ اللّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ، تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءٌ وَ تَنْزعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذلُّ مَنْ تَشَاءُ بیَدکَ الْخَیْرُ إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ; بگو: بارالها! مالک حکومتها تویی، به هر کس بخواهی حکومت می بخشی و از هر کس بخواهی حکومت را می گیری، هر کس را بخواهی عزّت می دهی و هر که را بخواهی خوار می کنی، تمام خوبی ها به دست تو است، تو بر هر چیزی قادری!»

در پنجمین توصیف، از علم (بی پایانِ) خداوند سخن می گوید و می فرماید: «هر عالمی جز او دانش آموز است» (وَ کُلُّ عَالِم غَیْرَهُ مُتَعَلِّمٌ).

چرا که علم خدا ذاتی است و چیزی جز حضور ذات او در همه جا، و در هر زمان، و در هر شرایط نمی باشد. بنابراین نه سابقه جهل و سپس آموختن درباره او تصوّر می شود و نه هیچ گونه محدودیتی; بلکه علم او همچون ذات او نامتناهی است، در حالی که هر کس غیر او علمی دارد مسبوق به جهل است و مولود تعلّم و فراگیری.

آن روز که انسان وجود نداشت، علمی هم نداشت و آنگاه که موجود شد خداوند پاره ای از علوم را به طور فطری در نهاد او قرار داد; پاره ای از علوم نیز از طریق تجربه برای او حاصل می شود و بخشی نیز از طریق آموختن از دیگران; که در واقع هر سه بخش، نوعی آموزش است. بنابراین تمام عالمان - جز خداوند - دانش آموزند از طرق مختلف. تنها ذات پاک او است که منبع لا یزال هر علم و دانش است!

قرآن مجید می فرماید: «وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصَارَ وَ الاَْفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُروُنَ; خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد (مطالبی را از طریق شنوایی و تعلّم و حقایقی از طریق مشاهده با چشم و مسایلی را از طریق تحلیل های عقلی فرامی گیرید) تا شکر نعمت او را به جا آورید».(6)

در ششمین توصیف می فرماید: «و هر قدرتمندی غیر او گاه توانا و گاه ناتوان است» (وَ کُلُّ قَادر غَیْرَهُ یَقْدرُ وَ یَعْجَزُ).

دلیل آن نیز در نامحدود بودن ذات خداوند و محدود بودن غیر او نهفته است; چون ذات او نامحدود است و قدرتش که عین ذاتش می باشد آن هم نامحدود است، ولی غیر او هر کس که باشد قدرتی محدود دارد; به همین دلیل نسبت به بعضی از امور توانا و نسبت به بعضی از امور، ناتوان می باشد و حتّی انجام یک کار معیّن در پاره ای از شرایط و بعضی از حالات برای او ممکن و در پاره ای دیگر از شرایط غیرممکن است.

یک انسان در هر روز از عمرش و یا در هر ساعتی، ممکن است از نظر قدرت در حال دگرگونی باشد، تنها کسی که همیشه و در همه حال بر هر چیزی توانا است ذات قادر متعال است و اینکه بعضی سؤال می کنند اگر قدرت خداوند شامل همه چیز می شود آیا می تواند تمام دنیا را در فضای کوچکی به اندازه یک تخم مرغ قرار دهد، بی آنکه تخم مرغ بزرگ و یا فضا کوچک شود، یک مغالطه بیش نیست!

به عبارت دیگر: صورت سؤال غلط است چرا که مفهومش این است که آیا ممکن است در آنِ واحد، دنیا هم بزرگ باشد، هم کوچک و فضای تخم هم به اندازه کنونی باشد و هم به اندازه عالم. یا به تعبیر دیگر: این سؤال به منزله این است: «آیا خداوند قادر است که دنیا را کوچک کند و در همان حال کوچک نکند و فضای تخم مرغ را به اندازه عالم کند و در همان حال نکند!؟»

بدیهی است وقتی صورت سؤال غلط باشد جوابی ندارد. جالب این است که عین این سؤال را از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) کردند و گفتند: «هَلْ یَقْدرُ رَبُّکَ أَنْ یَدْخُلَ الدُّنْیَا فِی بَیْضَة مِنْ غَیْرِ أَنْ تَصْغُرَ الدُّنیَا أَوْ تَکْبرَ الْبَیْضَةَ؟ فَقَالَ(علیه السلام): إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعَالَی لاَ یَنْسَبُ إِلَی الْعَجْز وَ الَّذی ذَکَرْتَ لاَیَکُونُ; آیا پروردگار تو توانایی دارد که دنیا را در درون تخم مرغی جای دهد، بی آنکه دنیا کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ شود؟» امام(علیه السلام) فرمود: «خداوند متعال هرگز به ناتوانی نسبت داده نمی شود، ولی آنچه تو گفتی غیر ممکن است (و قدرت در امر محال مفهوم ندارد).»(7)

کوتاه سخن این که قدرتِ خداوند هم ذاتی است و هم نامحدود و هم ازلی و هم ابدی و غیر او هر چه دارد، از او دارد و به آن مقدار که او می خواهد، دارد و از غیر آن عاجز و ناتوان است!

در هفتمین توصیف می فرماید: «هر شنونده ای غیر از خدا از درک صداهای ضعیف ناتوان و ناشنوا است و صداهای قوی گوش او را کر می کند و آوازهای دور را نمی شود.» (وَ کُلُّ سَمِیع غَیْرَهُ، یَصَّمُّ عَنْ لَطِیفِ الاَْصْوَاتِ وَ یُصِمُّهُ کَبیرُهَا، وَ یَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا).

شنوایی در انسانها از طریق انتقالِ امواج به گوش ها - که در برابر امواج صوتی حساسیّت دارد و پرده «صماخ» را که همچون پوسته طبلی است، به حرکت در می آورد و از آنجا به مغز منتقل می شود - می باشد; و از آنجا که ساختمان این اسباب از جهات مختلفی محدود است انسان تواناییِ شنیدن همه صداها را ندارد و به گفته دانشمندان: «تنها قادر است صداهایی را بشنود که طولِ موجِ آن، بین شانزده مرتبه در ثانیه تا بیست هزار مرتبه در ثانیه بوده باشد» یعنی: آنچه زیر شانزده مرتبه در ثانیه می باشد برای انسان قابل درک نیست; همانطور که آنچه بیش از بیست هزار مرتبه در ثانیه باشد شنیده نمی شود.

البتّه این اَعداد در همه جانداران یکسان نیست. حیواناتی پیدا می شوند که حسّ شنوایی آنها از ما بیشتر است و صداهایی را می شنوند که طول موج آنها کمتر است ولی آنها نیز قادر به شنیدنِ همه صداها نیستند و هرگاه طول موج آن از تعداد معیّنی پایینتر باشد برای آنها قابل درک نیست; این از یکسو.

از سوی دیگر، هرگاه طول اَمواج بسیار شدید باشد، ممکن است پرده گوش آدمی را پاره کند و برای همیشه از نعمت شنوایی محروم گردد; به همین دلیل به هنگام آتش کردن بعضی از سلاح های پر صدای جدید، نظامیان از آن دور می شوند و جلوی گوش های خود را محکم می گیرند، مبادا به پرده گوش آنها آسیب برسد.

از سوی سوم، صدا هر قدر قویّ باشد اگر انسان زیاد از آن دور شود توان شنیدن آن را ندارد و به این ترتیب حسّ شنوایی انسان و سایر جانداران از جهات متعدّدی ناتوان است. در گرداگرد ما آن قدر امواج صوتی وجود دارد که ما از لحظه تولّد تا مرگ، از شنیدن آنها ناتوان و محرومیم.

ولی سمیع و شنوا بودن خداوند از طریق ابزار و آلات مادّی و جسمانی نیست; سمیع بودن خداوند گوشه ای از علیم بودن او است; یعنی از تمام صداها آگاهی دارد و از همه، به طور یکسان با خبر است; صدایی او را آزار نمی دهد و چیزی از او دور و مخفی و پنهان نیست.

قرآن مجید می فرماید: «قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَ الاَْرْضِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ; (پیامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را - چه در آسمان باشد و چه در زمین- می داند; او شنوا و دانا است.»(8)

در هشتمین توصیف، سخن از «بصیر» بودن خداوند است که از جهاتی به سمیع بودن او شباهت دارد، می فرماید: «هر بیننده ای غیرِ او، از دیدن رنگ های ضعیف و اجسام بسیار کوچک، ناتوان است». (وَ کُلُّ بَصِیر غَیْرَهُ یَعْمَی عَنْ خَفِّی الاَْلْوَانِ وَ لَطِیفِ الاَْجْسَامِ).

بینایی در ما و جانداران دیگر، از طریق چشم است و آن، دستگاه بسیار ظریف و پیچیده ای است که از طبقات مختلفی تشکیل یافته و هر یک از آنها وظیفه خاصّی به عهده دارد و هنگامی که دست به دست هم دهند، تصویر کوچک و و روشنی را همانند یک دوربینِ عکّاسیِ دقیق، روی «شبکیّه» چشم منعکس می کند و اعصاب بسیار حسّاس «شبکیّه» تصویر را از آنجا به مغز منتقل می کند; ولی به هر حال توانایی تصویربرداری چشم از صحنه های مختلف محدود است و دانشمندان می گویند: «انسان اشیایی را می بیند که اَمواجِ ارتعاشاتِ نورِ برخاسته از آن، در هر ثانیه بین 458 هزار میلیارد تا 727 هزار میلیارد باشد و کمتر و بیشتر از آن، هر چه در فضا از امواج و ارتعاشات نوری است، برای ما قابل رؤیت نمی باشد.»

جاندارانی وجود دارند که قدرت بینایی آنها از ما بسیار بیشتر است; از جمله آنها پرندگان شکاری هستند که از فاصله بسیار دور، اشیای بسیار کوچک را از روی زمین می بینند ولی باز قدرت بینایی آنها محدود است.

اشیای کوچک تا حدّ معیّنی با چشم دیده خواهد شد و از آن کوچکتر را می توان با میکروسکوپ های معمولی دید و باز از آن کوچکتر را با میکروسکوپ های الکترونیکی - که اشیا را بسیار بزرگتر می کند - می توان دید، ولی فراتر از آن، اشیایی وجود دارد که که با آنها هم قابل رؤیت نیست.

اضافه بر این; هر قدر نور کمتر می شود، قدرت دید کمتر می شود تا آنجا که در تاریکی شدید، هیچ چیز قابل مشاهده نیست. ممکن است چشم بعضی از جانداران در تاریکی، بسیار بهتر از انسان ببیند و ممکن است دوربین های مخصوصی که از اشعه مادون قرمز کمک می گیرد اشیای بیشتری را در تاریکی به انسان نشان دهد ولی بالأخره در ماورای آن، اشیای زیادی است که در تاریکی دیده نمی شود.

اینها همه محدودیّتِ دید انسان را از جهات مختلف، نشان می دهد ولی آن کس که همه چیز را در همه جا و در هر شرایط و در نهان و آشکار می بیند - یا به تعبیر دیگر: علم او به آن احاطه دارد - ذات پاک خدا است!

قرآن مجید می گوید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ; چیزی همانند او نیست و او شنونده بینا است (یا به تعبیر دقیق تر او شنونده و بینا است)».(9)

در حقیقت بینا و شنوا به معنای واقعی و مطلق، ذات پاک او است.

در نهمین و دهمین توصیف می فرماید: «هر آشکاری غیر او پنهان است و هر پنهانی غیرِ او آشکار نیست» (وَ کُلُّ ظَاهِر غَیْرَهُ بَاطِنٌ، وَ کُلُّ بَاطِن غَیْرَهُ غَیْرُ ظَاهِر).

این توصیف ها در ذاتِ خداوند و درباره دیگران، در حقیقت از همان ویژگی نامحدود بودن و محدود بودن سرچشمه می گیرد; از آنجا که ذات پاکش نامتناهی است، آثار او سرتاسر هستی را فرا گرفته و ظهورِ مطلق و بی قید و شرط، در همه جا و هر زمان از آنِ اوست. در حالی که موجودات دیگر هرچند دارای ظهوری باشند ظهورشان محدود است و به همین دلیل می توان گفت: «پنهان و ناپیدا هستند». در جهانِ ستارگان و کهکشان ها، ستارگانی یافت می شوند که از خورشید جهان تاب منظومه ما، بسیار بزرگتر و پرنورترند، ولی ما هیچ اثری از آنها نمی بینیم! همانگونه که اگر از محدوده منظومه شمسی گام بیرون نهیم، خورشید ما کمرنگ و سپس بی رنگ می شود.

اضافه بر این; اگر چیزی ظهوری دارد - هر چند ظهور نسبی و محدود - آنهم به برکت وجود پروردگار است وگرنه ممکنات در ذات خود، به طور کلّی تاریک و ناپیدایند و نور وجود الهی است که بر آنها می تابد و خود را نشان می دهد. و از یک نظر شبیه ذرّات غباری هستند که در هوا معلّق می باشند و ناپیدا; ولی هنگامی که از روزنه ای، نورِ آفتاب به درون اتاق بتابد، ذرّات غبار معلّق در هوا نمایان می شود.

اینکه در بخش دوم این توصیف، می فرماید: «هر پنهانی جز او آشکار نیست» اشاره به این حقیقت است که در عین پنهان بودنِ کنهِ ذاتِ خداوند از همه موجودات، و خارج بودن از دسترس عقولِ تمامِ انسانها - حتّی اولیا و انبیا، - آثار او همه جا را گرفته و در عین پنهانی، آشکار است; در حالی که موجودات دیگر اگر پنهان باشند، آشکار نیستند و اگر آشکار باشند، پنهان نیستند. مثلا انسانی که مستور و در حجاب است، برهنه نیست و آن کس که آشکار است، مستور و در حجاب نیست; ولی خداوند با اینکه ذاتش کاملا مستور است، وجودش کاملا آشکار است و در عین پنهانی، ظاهر است.(10)

قرآن مجید در آیه «سه» سوره «حدید» می فرماید: هُوَ الاَْوَّلُ و الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ و الْبَاطِنُ; او آغاز است و پایان، آشکار است و پنهان».(11)


پی نوشت:

  1. سوره حدید، آیه 3.

  2. سوره قصص، آیه 88. 

  3. توحید صدوق (بنابر نقل بحارالانوار، جلد 3، صفحه 206، حدیث 1. برای توضیح بیشتر درباره حقیقت توحید و یگانگی خدا به کتاب «پیام قرآن» جلد سوم، صفحه 260 به بعد مراجعه کنید.

  4. سوره نساء، آیه 139. 

  5. سوره اعراف، آیه 188. 

  6. سوره نحل، آیه 78. 

  7. بحارالانوار، جلد 4، صفحه 143، حدیث 10; همین معنا از امام صادق(علیه السلام) در کتاب «کافی» جلد 1، صفحه 79، حدیث 4، آمده است و نیز در «بحار الانوار» آمده است که: شیطان این سؤال را از حضرت عیسی(علیه السلام) پرسید و مسیح(علیه السلام) همین جواب را بیان کرد (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 271، حدیث 3). 

  8. سوره انبیاء، آیه 4. 

  9. سوره شوری، آیه 11. 

  10. در تعدادی از نسخه های «نهج البلاغه» جمله بالا به این صورت آمده است: «وَ کُلُّ ظَاهِر غَیْرُهُ غَیْرُ بَاطِن وَ کُلُّ بَاطِن غَیْرُهُ غَیْرُ ظَاهِر» و جمعی از شارحان نهج البلاغه اصرار بر این دارند که «غیر» در هر دو جمله (...غیر باطن.... غیر ظاهر) یا باید وجود داشته باشد و یا در هر دو حذف شود! حتّی بعضی ادّعای قطع و یقین کرده اند که نسخه «صبحی صالح» که در جمله اوّل، غیر ندارد و در جمله دوم دارد، نادرست است و البته قرینه وحدت سیاق نیز چنین اقتضایی را دارد. ولی همانگونه که در بالا آمد، نمی توان ادّعا کرد که این نسخه غلط است و تفسیر قابل توجّهی دارد که به آن اشاره شده است.

سند خطبه: «شیخ صدوق» -رضوان اللّه تعالی علیه- این خطبه را با مقداری تفاوت، در کتاب توحیدش نقل کرده و اضافه می کند که: این خطبه را زمانی امام علیه السلام ایراد فرمود که مردم را جهت جنگ با معاویه برای دومین بار بسیج می کرد. از جمله کسانی که بخش هایی از این خطبه را نقل کرده اند مرحوم «آمُدی» در «غرر الحکم» است؛ گرچه او بعد از «سیّد رضی» می زیسته، ولی تفاوت هایی که در تعبیرات او با «سیّد رضی» وجود دارد نشان می دهد که از منابع دیگری آن را گرفته است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 50

).