[hadith]فَاتَّقَی عَبْدٌ رَبَّهُ، نَصَحَ نَفْسَهُ وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ، فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ أَمَلَهُ خَادعٌ لَهُ وَ الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بهِ یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ لِیَرْکَبَهَا وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَةَ لِیُسَوِّفَهَا إِذَا هَجَمَتْ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ أَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا، فَیَا لَهَا حَسْرَةً عَلَی کُلِّ ذی غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تُؤَدِّیَهُ أَیَّامُهُ إِلَی الشِّقْوَةِ؛ نَسْأَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَجْعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تُقَصِّرُ بهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَایَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لَا کَآبَة.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 63-56

 

وای بر انسانهای غافل!

امام(علیه السلام) در این بخش که در واقع نتیجه گیری از بخش های گذشته است و با «فاء» تفریع شروع می شود می فرماید: «بنده باید از پروردگارش بترسد، خویشتن را اندرز دهد، توبه را مقدّم دارد، و بر شهوات خود چیره شود» (فَاتَّقَی عَبْدٌ رَبَّهُ، نَصَحَ نَفْسَهُ، وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ، وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ).(1)

امام در جمله اوّل، دستور به تقوا می دهد که در واقع توضیحی است برای جمله «فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا» که قبلاً آمده بود; زیرا می دانیم بهترین زاد و توشه ها زاد و توشه تقواست. و روی عنوان عبودیّت که انگیزه تقوا است تکیه می کند و بعد از ذکر این اجمال، به تفصیلِ آن، در سه جمله می پردازد: نخست اندرز دادن خویش و به دنبال آن توبه کردن و سرانجام بر شهوات غالب شدن که مجموعاً یک نسخه کامل برای سعادت انسانهاست; انسانی که از اندرز خویش غافل شود به سراغ توبه و جبران گذشته نمی افتد و چنین انسانی مغلوب شهوات می شود.

سپس اشاره به مطلبی می کند که در حقیقت دلیلی است برای آنچه در جمله قبل آمده، می فرماید: «زیرا مرگِ انسان، از نظرش پنهان است (ناگهان فرا می رسد در حالی که توبه نکرده و از اسارت شهوات رهایی نیافته) و آرزویش وی را فریب می دهد، شیطان همواره مراقب اوست، گناه را در نظرش جلوه می دهد تا مرتکب شود، و او را در آرزوی توبه نگه می دارد، تا آن را به تأخیر اندازد و هنگامی که مرگ بر او هجوم می آورد در غافلترین حالت باشد!» (فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ، وَ أَمَلَهُ خَادعٌ لَهُ، وَ الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بهِ، یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ لِیَرْکَبَهَا، وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَةَ لِیُسَوِّفَهَا(2)، إِذَا هَجَمَتْ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ أَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا).

با توجّه به اینکه «أَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا» در مقامِ بیانِ حال است، مجموع جمله چنین معنا می دهد که: «هنگام هجوم مرگ، چنین انسانی که اسیر شهوات، آرزوها و شیطان است، در غافلترین حالات به سر می برد، و هنگامی چشم باز می کند که کار از کار گذشته است و در آغوش اجل قرار گرفته است.»

این احتمال نیز وجود دارد که «اذا» معنای شرطیّت نداشته باشد و «اذا»ی «مفاجات» باشد و آنگاه مفهوم جمله چنین می شود: «ناگهان مرگ او فرا می رسد، در حالی که در غافلترین حالات است» البتّه نتیجه هر دو تعبیر یکی است و آن فرا رسیدنِ مرگ، بدون هیچ گونه آمادگی است.

در ادامه این سخن امام(علیه السلام) می فرماید: «ای وای بر انسان غافلی که عمرش دلیلی بر ضدّ او است (و در قیامت گواهی می دهد که همه امکانات در اختیار او بود امّا از آن بهره نگرفت) و وای به حال انسانی که روزگارش (که باید سرچشمه سعادت او شود) او را به شقاوت کشاند!» (فَیَالَهَا حَسْرةً عَلَی کُلِّ ذی غَفْلَة أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً، وَ أَنْ تُؤَدِّیَهُ أَیَّامُهُ إِلَی الشِّقْوَةِ!)

آری سرمایه ای عظیم تر و پربرکت تر از ساعات و ایّام عمر انسان وجود ندارد; سرمایه ای است که گاه بهره گیری از یک ساعت آن، می تواند انسان را از پست ترین حالات به اوج عظمت برساند و همچون «حرّ بن یزید ریاحی» از صف اشقیا درآید و در صفوف بهترین صالحان و شهیدان جای گیرد; یا اینکه در لحظه ای، ضربه ای بر پیکر کفر وارد سازد که پاداشش برتر از عبادت جنّ و انس باشد (همانگونه که درباره امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در روز تاریخی احزاب آمده است) و یا شبی از آن را در بستر به سر برد، در حالی که بالاترین معامله را با خدا کرده باشد (آنگونه که در «لیلة المبیت» واقع شد).

چنین عمری که ساعات و لحظاتش این قدر گرانبها است اگر دهها سالِ آن، در اختیار انسان قرار گیرد و کمترین بهره ای از آن برندارد، آیا حسرت بار و اسف انگیز نیست و همین است که امام(علیه السلام) در جمله های بالا به خاطر آن تأسّف می خورد.

در پایان، امام(علیه السلام) با یک دعای بسیار پرمعنا و آموزنده، خطبه را پایان می دهد، می فرماید: «از خداوند سبحان می خواهیم که ما و شما را از کسانی قرار دهد که هیچ نعمتی آنان را مست و مغرور نمی سازد، و هیچ هدفی آنها را از اطاعت فرمان پروردگار باز نمی دارد، و بعد از فرا رسیدن مرگ، پشیمانی و اندوه به آنان روی نمی آورد» (نَسْأَلُ اللّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَجْعَلَنَا و إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لاَتُبْطِرُهُ(3) نِعْمَةٌ وَ لاَتُقَصِّرُ بهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَایَةٌ، وَ لاَتَحُلُّ بهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ کَآبَةٌ(4)).

امام(علیه السلام) در این سه جمله -که در مقام دعا ذکر کرده- سه درس دیگر به همگان می دهد; نخست اینکه: مراقب باشید نعمتهای الهی شما را مست و مغرور نکند; دیگر اینکه: مواظب باشید، اهداف مادّی شما را از اطاعت خدا باز ندارد; سوم اینکه: کاری کنید که اگر مرگتان فرا رسد، نادم و پشیمان و اندوهناک نباشید و آمادگی کافی برای آن به دست آورده باشید!


نکته ها:

1- فلسفه پنهان بودن مرگ

در این خطبه اشاره ای به مسأله پنهان بودن مرگ شده است (فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ) و این یکی از رازهای مهمّ خلقت است; هیچ کس نمی داند یک ساعت دیگر زنده است یا در صفِ مردگان؟ امروز «مُخبر» است و فردا «خبر»; امروز در مجلس یاد بود دوستش شرکت می کند، و فردا دوستان دیگر در مجلس یاد بود او هستند. بی شکّ اگر پایان عمر هر کس بر او روشن بود سرچشمه مفاسد بی شماری می شد که «امام صادق(علیه السلام)» در توحید معروف «مفضّل» به آن اشاره فرموده، می گوید:

«ای مفضّل! درباره مخفی بودن مدّتِ حیاتِ انسان، بیندیش! اگر انسان مقدار عمر خود را می دانست (از دو حال خارج نبود) اگر عمرش کوتاه بود، همان مقدار از عمر به خاطر انتظارِ مرگ بر او گوارا نبود; بلکه به کسی می ماند که دارایی اش به پایان رسیده و پیوسته احساس فقر می کند و در ترس و وحشت است. این در حالی است که فنای عمر از فنای مال مهمتر می باشد، زیرا مال جانشین دارد امّا عمر جانشینی ندارد. و اگر عمر او طولانی بود و از آن آگاه می شد، احساس امنیّت و بقا می کرد و غرق معاصی و گناهان می گردید; به این امید که بهره کافی از شهوات ببرد و هنگامی که پایان عمرش نزدیک می شود، به توبه بنشیند. این چیزی است که خداوند از بندگانش نمی پسندد (به همین دلیل مدّت عمر را پنهان نگه داشت تا بندگانش همیشه در میان خوف و رجا باشند; همان حالتی که از یک سو به انسان آرامش می دهد و از سوی دیگر هشدار و سبب تکامل او می گردد)».

2- فریب آرزوها را نخورید

امام(علیه السلام) در جمله دیگری به فریب آرزوها اشاره فرموده و می گوید: (وَ أَمَلَهُ خَادعٌ لَهُ).

چرا و چگونه آرزوها انسان را فریب می دهد و بهترین ساعات عمر او را در پندارها و خیالات واهی سپری می کند؟!

به خاطر اینکه دامنه آرزوها هرگز محدود نیست. بسیاری هستند که گمان می کنند اگر خانه کوچک محقّری در تملّک آنها درآید برای همیشه از نظر مسکن آسوده خاطر خواهند بود، ولی چیزی نمی گذرد که خانه کوچک را بر خود تنگ می بینند. و اگر به خانه وسیعتری برسند باز آن را محدود و ناکافی می پندارند. دیده شده است افرادی خانه ها و قصرهای متعدّد داشته اند ولی باز عطش درونی آنها فرو ننشسته و آرزوهای خانه های بیشتر و قصرهایی مجلّل تر داشته اند; روحیّه آنان طبق آن تعبیر معروف است که: «اگر اقلیم های هفت گانه را به پادشاهی بدهند باز در بند این است، که چنگ به آسمانها بیندازد و اقلیم دیگری بر آن بیافزاید.»

این تنها در مورد مسکن بود، در مورد سایر مواهب زندگیِ مادّی نیز، عیناً همین است! این آرزوهای دور و دراز و بی انتها، صاحبان خود را لحظه ای راحت نمی گذارد و تمام نیروهای آنها را به خود جذب می کند، در حالی که همه آنها انبوهی از پندارها است و این همان چیزی است که امام(علیه السلام) از آن تعبیر به «خدعه» و «نیرنگِ آرزو» کرده است.

3- تزیین کردن شیطان!

از نکات مهمّی که در خطبه بالا به آن اشاره شده، زینت بخشیدن معاصی به وسیله شیطان است که در آیات قرآنی نیز به آن اشاره شده; در آیه چهل و سه سوره «انعام» درباره گروهی از امّت های پیشین می خوانیم: «وَلکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ; لیکن دل های آنها قساوت پیدا کرد و شیطان کارهایی را که می کردند برای آنان زینت داد» و در سوره «حجر» از قولِ خود شیطان می خوانیم که وقتی از درگاه خداوند مطرود شد و کمر به دشمنی فرزندان آدم و گمراه ساختن آنها بست، چنین گفت: «لاَُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الاَْرْضِ وَ لاَُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ; من (لذّات مادّی را) در زمین، در نظر آنها زینت می دهم; همگی را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان مخلَصت را(5)».

این تزیین شیطانی، از طرق مختلفی صورت می گیرد: گاه از طریق آرزوهای دور و دراز یا پندارهای باطل! و گاه از طریق وسوسه لذّات زود گذر و شیرینی های ظاهری که در بعضی از گناهان وجود دارد، و دقیقاً امتحان انسانها از همین جا شروع می شود که چگونه پرده های پندار و پیرایه آرزوهای زود گذر را بدرند و به لذّت های ظاهری -که همانند عسلِ مسمومی، درکامِ روحِ انسان، شیرینی موقّتی ایجاد می کند و آنگاه اَمعای درون انسان را متلاشی می سازد- اعتنا نکنند و در حقیقت خطر مهمّ گناهان و معاصی، همین تزیین های شیطانی و یا تزیین های نفس است.

در اینجا این سؤال پیش می آید که در بعضی از آیاتِ قرآن، تزیین اعمال به خدا نسبت داده شده است اینگونه آیات با آیات بالا چگونه سازگار است؟

پاسخ این سؤال با توجّه به آیه چهار سوره «نمل» به خوبی روشن می شود که می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ لاَیُؤْمِنُونَ باْلآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ اَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ; کسانی که به آخرت ایمان ندارند اَعمال (بد) آنها را برای آنان زینت می دهیم به گونه ای که سرگردان می شوند». این آیه به خوبی نشان می دهد که این تزیین الهی نوعی مجازات الهی برای افراد بی ایمان و منحرف است و یا به تعبیر دیگر: اعمالشان سبب می شود که خداوند آنها را در چنگال شیطان رها سازد و از آنان حمایت نکند. به این ترتیب هر دو بخش از آیات به یک حقیقت اشاره می کند و شاید تعبیر (وَ الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بهِ، یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ لِیَرْکَبَها) که در خطبه بالا آمده اشاره به همین باشد.

4- عمر انسانها حجّتی بر ضدّ آنهاست!

از تعبیرهای پر معنایی که در خطبه بالا آمده است «حجّت بودن عمر» است. چگونه عمر انسان می تواند حجّتی بر ضدّ او باشد؟ ظاهراً نکته اش این است که خداوند در طولِ عمرِ انسان، به قدر کافی درسهای عبرت به او می دهد و حوادث بیدار کننده و هشدار دهنده را فراهم می سازد، علاوه بر پیام هایی که به وسیله پیامبران مرسل و اوصیای آنها برای انسان فرستاده است. از همین رو در آیه 37 سوره «فاطر» چنین می خوانیم: «هنگامی که فریاد دوزخیان بلند می شود و از پیشگاه خدا تقاضا می کنند ما را از دوزخ خارج کن و بار دیگر به دنیا بازگردان تا اعمال صالحی غیر از آنچه داشتیم انجام دهیم به آنها گفته می شود: «أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جَاءَکُمُ النَّذیِرُ; آیا شما را به آن اندازه، عمر نبخشیدیم که هر کس اهلیّت دارد در آن متذکّر شود و آیا انذار کننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟!»

5- غرور و مستی نعمت!

نکته دیگری که در خطبه بالا به آن اشاره شده، حالتی است به عنوان «بَطَر» که به افراد کم ظرفیت به هنگام وفور نعمت دست می دهد و در قرآن مجید به آن اشاره شده است. در آیه «چهل و هفت» سوره «انفال» می خوانیم: «وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دیَارِهِمْ بَطَراً وَ رِئَاءَ النَّاس; و مانند کسانی نباشید که از روی غرور و مستیِ نعمت و خود نمایی و ریاکاری در مقابل مردم، از خانه های خود بیرون آمدند و مردم را از راه خدا باز می داشتند».

واژه «بَطَر» (بر وزن نظر) همان گونه که در قبل نیز اشاره شد، در اصل به معنای شکافتن است و سپس به معنای طغیان و غرور، به خاطر فزونی نعمت - که سبب می شود انسان پرده های تقوا و اطاعت الهی را پاره کند - اطلاق شده است و این حالتی است که در بسیاری از صاحبان نعمت که ایمان و ظرفیت کافی برای فزونی نعمتهای الهی را ندارند پیدا می شود; حالتی شبیه حالت مستان پیدا می کنند به گونه ای که قادر بر کنترل حرکات و سخنان خود نیستند: حالتی بسیار زشت و زننده و مایه ننگ و عار!

به همین دلیل در حدیثی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می خوانیم که فرمود: «یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَحْتَرِزَ مِنْ سُکْرِ الْمَالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُکْرِ الْعِلْمِ وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبَاب; انسان عاقل باید از مستی مال و مستی قدرت و مستی علم و مستی مدح مدّاحان و مستی جوانی بپرهیزد» و در پایان حدیث می افزاید: «فَإِنَّ لِکُلِّ ذلِکَ رِیَاحاً خَبیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِّفُ الْوَقَارَ; زیرا این مستی ها بادهای کثیف و آلوده ای دارد که عقل را می رباید و وقار انسان را از بین می برد».(6)

آری مستی این امور غالباً از مستی شراب سنگین تر است، چرا که مستی شراب یک شبه از بین می رود ولی مستی این امور گاهی یک عمر، همراه انسان است!


پی نوشت:

  1. «افعالی» که در این جمله هاست، گر چه به صورت ماضی آمده، لیکن معنای امر را در بر دارد گویا چنان شنونده مطیع فرمان است که بدون گفتن، آنها را انجام داده است. 

  2. «یُسوِّفها» از مادّه «تسویف» به معنای امروز فردا کردن و تأخیر انداختن کاری است و در اصل از جمله «سوف افعل کذا» (بزودی این کار را انجام می دهم) گرفته شده است. 

  3. «تُبْطِرُ» از مادّه «بَطَر» (بروزن نظر) در اصل به معنای شکافتنِ چیزی است و «بیطار» (دامپزشک) را نیز از این جهت «بیطار» می گویند که بدن حیوان را با نیشتر برای معالجه می شکافد; سپس به هرگونه طغیان و تجاوز از حدّ، در اظهارِ خوشحالی به هنگام روی آوردن نعمت ها، اطلاق شده است و در یک تعبیر می توان «بَطَر» را به معنای مستی و غرورِ ناشی از نعمت، تفسیر کرد.

  4. «کَآبه» (بر وزن خرابه) معنای مصدری و اسم مصدری دارد و به معنای ناراحتی و دل شکستگی از غم و اندوه است و گاه گفته اند: «به ناراحتی های ناشی از اندوه که آثارش در چهره ظاهر می شود» اطلاق می گردد.

  5. سوره حجر، آیات 39 - 40. 

  6. غرر الحکم، حدیث 10948.