[hadith]وَ مَا بَیْنَ أَحَدکُمْ وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ یَنْزلَ بهِ، وَ إِنَّ غَایَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَ تَهْدمُهَا السَّاعَةُ لَجَدیرَةٌ بقِصَرِ الْمُدَّةِ، وَ إِنَّ غَائِباً یَحْدُوهُ الْجَدیدَانِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ لَحَرِیٌّ بسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ، وَ إِنَّ قَادماً یَقْدُمُ بالْفَوْز أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ، فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 355-352

و سپس حضرت به آنچه که میان هر یک از انسان با بهشت یا دوزخ فاصله است اشاره کرده می فرماید: ما بین احدکم... این عبارت امام (ع) برای تعیین آن حقیقتی است که مردم برای آن آفریده شده اند و وعده رسیدن به آن را دریافت داشته اند. و تنها حایل میان انسانها و آن وعده گاه، مرگ است. 

برخی از شارحان نهج البلاغه گفته اند: این کلام امیر المؤمنین (ع)، آنچه را حکما در باره بهشت و جهنّم تفسیر کرده اند. تأیید و اصلاح می کند حکما معتقدند که بهشت به معارف الهی و لوازم آن و دوزخ به محبّت دنیا و نیل به لذّات آن باز می گردد. قرارگیری خصلتهای پست در جوهر و حقیقت نفس و علاقه شدید به آنها سبب می شود که پس از جدا شدن جان از تن، نفس با همان صفات مکتسبه باقی مانده، و قدرت برگشت و تدارک روشنایی را نداشته باشد. 

چنان که شخص از همسایگی معشوق و لذّت بردن از آن، به جایگاهی سیاه و تاریک منتقل گشته، و امکان بازگشت به جایگاه اوّل را نداشته باشد. 

خداوند متعال تقاضای پشیمان شده ها را چنین بیان می فرماید: «قالَ رَب حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ ...». 

با این توضیح، که درک لذّت. معرفت کامل «خداوندی» و درک درد و رنج، دوزخ و آتش است این دو معنا به هنگام جدا شدن جان از بدن تحقّق می پذیرد زیرا ادراکات حقیقی در این هنگام بطور شهود برای نفس انسانی حاصل می شود، و خصلتهای درون ذاتی آشکار می گردند، چنان که اگر درد عضو مجروح را با داروی مخدّر از میان ببرند، بیمار احساس درد نمی کند، ولی وقتی که خاصیّت داروی مخدّر از میان برود، درد بازگشته و مریض احساس درد می کند. 

نفس انسانی، پس از فرا رسیدن مرگ، درک لذّت و درد را می کند، زیرا سرگرمیهای دنیوی از میان رفته اند. 

می گویم: (شارح) این تفسیر و توضیح به روش متکلّمین نیز روشن است، زیرا در حدیث آمده است: مرگ شایستگی بهشت یا دوزخ داشتن را برای بنده خدا، آشکار می کند. و او بر این حالت تا برپایی محشر کبری باقی خواهد ماند. 

امام (ع) به کنایه مدّت معلوم زندگی انسان را «غایت» تعبیر فرموده و سپس کوتاهی و ناچیزی آن را با دو بیان شرح داده است. 

1-  گذشت هر لحظه عمر را کوتاه می کند. یعنی تا بنگری عمر گذشته است. این که گذر زمان، عمر را کوتاه می کند، امر واضحی است، زیرا هر جزئی از زمان، که می گذرد، مجالی است که مدّت بقای انسان را در این دنیا کم می کند. 

2-  ساعتها مدّت عمر را از بین می برند. در این بیان، حضرت ساعت را کنایه از هنگام مرگ آورده اند. شک نیست که لحظه قطع علاقه نفس از بدن، پایان مدّت بقای انسان در این دنیاست. پایان هر چیز آن امری است، که شیء بدان بستگی داشته باشد امام (ع) انهدام و خرابی را کنایه از پایان یافتن و قطع شدن دانسته اند. بدیهی است زمانی که حالش این باشد، در نهایت کوتاهی است. 

قوله علیه السّلام: «و انّ غائبا الی قوله، الأوبة»، 

به این حقیقت اشاره دارد، که دنیا جایگاه غربت و محلّ سفر و کوچ کردن انسان است و مکان حقیقی او جائی است که از آنجا سرچشمه گرفته و بدان باز می گردد. امام (ع) بدین سبب به شب و روز جدیدان اطلاق کرده که هر کدام در تعاقب یکدیگر پدید می آیند، و هیچ کدام با دیگری اختلاف ندارند. و لفظ «حدو» را برای آنچه لازمه نو شدن باشد یعنی آماده شدن انسان را برای فرا رسیدن اجل استعاره آورده اند، که شبیه آواز خواندن ساربان برای سرعت گرفتن شتران، در پیمودن راه و رسیدن به منزل مقصود می باشد. 

به خوبی روشن است، آن کس را که شب و روز برایش آواز بخوانند، شتابان به مبدأ و موطن اصلی اش باز می گردد. 

برخی از شارحان نهج البلاغه، منظور از «غائبا» را در کلام حضرت مرگ دانسته اند. ما می گوییم (شارحین)، هر چند این نظر محتمل است، امّا با عبارت «اوبه» که به معنای بازگشت است سازگار نیست، زیرا بر مرگ صفت آینده، و رونده اطلاق نمی شود، تا اوبه که به معنای بازگشت کننده است در باره آن گفته شود. 

حضرت با عبارت «قادم» به سعادت و شقاوت انسان هنگام ورود به پیشگاه خداوند اشاره فرموده اند، که پس از جدا شدن از این دنیا محقّق می گردد. 

زیرا سرانجام کار انسان یا رسیدن به سعادت همیشگی، و یا به بدبختی و خسران دائمی است واژه «تدوم» بیان گر این واقعیّت است، دنیایی که پایانش این باشد، ایجاب می کند که انسان بهترین توشه را برگیرد، تا به محبوبترین صورت دست یافته، و از زشت ترین و ناپسندترین حالت بدور ماند. 

در تکمیل همین موضوع امام (ع) فرموده اند: «فتزوّدوا...»،

«از دنیا زاد و توشه برگیرید» چگونگی بهتر توشه برگرفتن از دنیا را توضیح داده اند، توشه ای که انسان می تواند با آن، در قیامت نفس خود را از در افتادن به آتش جهنّم، و شدّت گرمای آن نجات دهد. زاد و توشه نیکو را امام (ع) تقوای الهی و ترس و خشیت خداوندی معرّفی کرده اند. 

چنان که دانستی خشیت و ترس از خداوند، در همین دنیا حاصل می شود. 

کلام حضرت گویای این حقیقت است که خشیت و خوف از دنیا و در دنیا به دست می آید. معنای کسب خشیت در دنیا روشن است، امّا به دست آوردن مقام خوف و خشیت از دنیا یعنی چه کسب خشیت الهی از دنیا بدین معناست، که آثار و نتایجی که برای نفس حاصل می شوند عبارتند از: حالات و ملکاتی، مانند، خوف و خشیت و جز این دو از اموری که می توانند زاد و توشه آخرت قرار گیرند و پس از جدا شدن جان از بدن همراه انسان باشند. 

این خصلتهای نفسانی از ریاضت همین بدن که عناصر تشکیل دهنده آن، دنیوی و خاکی است حاصل می شود. پس می توان گفت، که توشه آخرت از دنیا و در دنیا کسب می شود. 

در عرف جامعه، کلمه زاد و توشه برای سفر و بر امور مادّی اطلاق می شود، در این خطبه امام (ع) واژه «زاد» را برای کارهای شایسته به کار برده اند، زیرا میان توشه محسوس که در سفر برداشته می شود و تقوایی که در سفر آخرت مفید واقع شود، از این جهت که مسافر سلامت خود را، در هر دو نوع توشه تأمین می کند شباهت است. 

آری در منازل محسوس، با داشتن توشه محسوس از گرسنگی و تشنگی در امان است و در منازل معقول و مراتب سیر و سلوک و پیمودن راه به سوی خداوند متعال، با توشه تقوی از عذاب گرسنگی معقول در امان خواهد بود.