[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی المبادرة إلی صالح الأعمال:

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ بَادرُوا آجَالَکُمْ بأَعْمَالِکُمْ وَ ابْتَاعُوا مَا یَبْقَی لَکُمْ بمَا یَزُولُ عَنْکُمْ وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بکُمْ وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ

،

وَ کُونُوا قَوْماً صِیحَ بهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 46-37

و من خطبة له علیه السّلام: فِی المبادرة إلی صالح الأعمال.

در این خطبه امام علیه السلام مردم را به انجام اعمال صالح دعوت می کند

.

خطبه در یک نگاه:

در این خطبه- همانند خطبه گذشته- باز سخن درباره ناپایداری دنیا و زهد در آن است و امام علیه السلام مردم را به آمادگی برای گام نهادن به جهانِ دیگر فرا می خواند

.

در بخش دیگری از این خطبه، کوتاهیِ دنیا را چنین ترسیم می فرماید: «میان شما و بهشت و دوزخ تنها مرگ فاصله است، مرگی که با گذشتن لحظه ها و ساعت ها فرا می رسد، و گردش روز و شب انسانها را به آن نزدیک می سازد

در بخش دیگری مردم را به توبه و بازگشت به سوی خدا تشویق می کند و هشدار

می دهد که از مرگ غافل نشوند و آرزوهای دور و دراز، در دل نپرورانند چرا که غفلت از مرگ و فریفته شدن به آرزوهای طولانی آدمی را از کار آخرت باز می دارد؛ ناگهان مرگ او فرا می رسد در حالی که غرق گناه است و توان دل کندن از دنیا را ندارد

!

مرگ بر همه سایه افکنده!

در بخش اوّل این خطبه، امام(علیه السلام) به همه مردم هشدار می دهد که مراقِب گذشتِ سریع عمر و زوال دنیا و هدفی که برای آن آفریده شده اند باشند و با شش دستور که در عباراتی کوتاه و پر معنا آمده است این هدف مهم را دنبال می کند.

نخست می فرماید: «از نافرمانی خدا بپرهیزید ای بندگان خدا!» (فَاتَّقُوا اللّهَ عِبَادَ اللّهِ).

اشاره به این که: تمام وجود شما از آنِ خدا است، و سر تا پایتان غرق نعمت های او است، و شما بنده او هستید چگونه ممکن است بندگان خدا، فرمان خدا را نادیده بگیرند و از آن تخلّف کنند؟

تکیه بر تقوای الهی در این خطبه و بسیاری از خطبه های «نهج البلاغه» به خاطر آن است که سرمایه اصلی انسان، همان تقوا است و قرآن با جمله «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقیکُمْ; گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شما است»(1) و با جمله «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّاد التَّقْوی; زاد و توشه برگیرید که بهترین زاد و توشه ها، زاد و توشه تقوا است.»(2) سخن را درباره تقوا تمام کرده و اهمیّت آن را آشکارا نشان داده است.

در دومین دستور می فرماید: «با اَعمالِ نیکِ خود، بر مرگتان پیش گیرید! (و قبل از آنکه مرگ فرصت را از شما بگیرد ذخایر بزرگی از اعمال نیک فراهم سازید)» (وَ بَادرُوا آجَالَکُمْ بأَعْمَالِکُمْ).

گویی مسابقه ای میان انسانها و مرگ در گرفته و اگر انسانها بر مرکب اعمال صالح سوار شوند، پیش از آن که مرگ آنها را از رسیدن به مقصد باز دارد، بر مرگ خود پیشی می گیرند و زود به مقصد می رسند. در واقع مقصد نهایی انسان، سعادت و تکامل و «قُرب الی اللّه» است; اگر بر مرکب تقوا و عمل صالح، سوار شود پیش از پایان عمر به این مقصد نایل می گردد، و اگر چنین نباشد مرگ بر او پیشی می گیرد و به مقصد می رسد، یعنی پایان عمر انسان را اعلام می کند!

قرآن مجید در این زمینه، تعبیر بسیار گویایی دارد می فرماید: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلا أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَل قَرِیب فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ; و از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید پیش از آن که مرگ یکی از شما فرا رسد و بگوید پروردگارا چرا (مرگ) مرا مدّت کوتاهی به تأخیر نینداختی تا صدقه دهم و از صالحان باشم.».(3)

و در آیه بعد می فرماید: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا; خداوند هرگز مرگ کسی را، هنگامی که اجلش فرا رسد به تأخیر نمی اندازد.»

یعنی این دعا دور از اجابت و این درخواست ناپذیرفتنی است.

در سومین دستور به نکته مهم دیگری اشاره می فرماید و می گوید: «به وسیله چیزی که از دست شما می رود چیزی را که برای شما جاودان می ماند، خریداری کنید» (وَ ابْتَاعُوا مَا یَبْقَی لَکُمْ بمَا یَزُولُ عَنْکُمْ).

دنیا و مواهب دنیا متاعی ناپایدار است و به سرعت زوال می پذیرد، ولی آخرت و نعمت های اخروی سرمایه های ابدی و جاویدانند; کدام عاقل در خریدنِ متاعِ جاودانی، به وسیله متاع زوال پذیر، هنگامی که به او چنین معامله ای پیشنهاد شود تردید می کند؟!

«اِبْتَاعُوا» از مادّه «ابتیاع» به معنای خریداری کردن است این همان چیزی است که در قرآن مجید در آیات متعدّدی به آن اشاره شده است.

در یکجا می فرماید: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَ الاِْنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَی بعَهْدهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشرُوا ببَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمِ; خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری کرده که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که:) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند این وعده حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن آمده است و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است; پس بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید! و این است آن پیروزی بزرگ.»(4)

این آیه -که داد و ستد معنوی و الهیِ انسانها را، با خدا به زیباترین بیانی شرح داده و مشتمل بر دَه تأکید است- گر چه در مورد جهاد وارد شده، ولی به یک معنا همه زندگی انسانها را شامل می شود; چرا که جهاد بخش مهمّی از این زندگی است و اصول حاکم بر آن شامل سایر کارهای معنوی و الهی نیز می شود.

شبیه همین معنا، در سوره صفّ آیه ده تا دوازده نیز آمده است، می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجارَة تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَاب أَلِیم...; ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می بخشد؟!...».

راستی چه تجارتی پر سودتر و عاقلانه تر از این تجارت است که از یک سو، طرفِ معامله انسان خدای کریم و غفور و رحیم باشد و از سوی دیگر، خداوند متاعِ فانی و زوال پذیری که بهر حال از دست انسان می رود از او بپذیرد و از سوی سوم گرانبهاترین و پایدارترین متاع پرارزشی را در برابر آن مرحمت کند!!

در چهارمین توصیه، دنیا را به منزلگاهی تشبیه می کند که قافله ای در آن فرود آمده تا ساعتی بیاساید سپس از آن کوچ کند، در حالی که راهِ بسیار دور و درازی در پیش داشته باشد و قافله سالار نیز، او را برای یک سفر سریع آماده می سازد. می فرماید: (از این منزلگاهِ دنیا) کوچ کنید! که به شدّت برای کوچ دادن شما، اقدام شده است» (وَ تَرَحَّلُوا(5) فَقَدْ جُدَّ(6) بکُمْ).

اشاره به اینکه: مسافرت از این دنیا، مطلب شوخی و آسانی نیست، بلکه سخت و جدّی است; چرا که تمام عوامل درونی و برونیِ ما فریاد «کوچ کنید!» را بر آورده اند; قوای درونی به سرعت تحلیل می رود، و عوامل بیرونی به فرسودگی نیروهای جسمانی کمک می کند; آفات، بلا و حوادثِ غیر منتظره و انواع بیماری ها نیز، آن را تشدید می کند، و همه با زبان حال می گویند: «کوچ کردن شما جدّی و شدید است».

در پنجمین دستور فرمان آماده باش می دهد و می گوید: «آماده مرگ باشید که بر شما سایه افکنده است» (وَاسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ).

یک قافله سالارِ بیدار و آگاه، هنگامی که احساس می کند سفری طولانی و پر مخاطره در پیش است، به اهل قافله هشدار می دهد که خود را تا آنجا که می توانند آماده سازند و وسایل لازم را تهیّه کنند!

بدیهی است منظور از استعداد و آمادگی برای مرگ این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد و دنیا را رها سازد و در کنج خانه در انتظار مرگ بنشیند; بلکه منظور فراهم ساختن اَعمالِ صالحِ بیشتر و بهتر و تهذیب نفس و تحصیل فضایل اخلاقی و تهیه «باقیات صالحات» است; و به تعبیر دیگر: «فراهم ساختن تمام اموری که در زندگی جاویدان آخرت به درد انسان می خورد.»

جمله «فَقَدْ أَظَلَّکُمْ» (بر شما سایه افکنده است) اشاره به نزدیکی آن است; زیرا تنها اشیای نزدیک است که بر انسان سایه می افکند.

در واقع میان انسان و مرگ هیچ فاصله ای نیست، گاه یک انسان قویّ و نیرومند و سالم در یک حادثه ناگوار، در چند لحظه مبدّل به یک مشت استخوان و گوشت متلاشی شده می گردد و گاه یک انسان پیر و ناتوان، یا نیرومند و جوان، با یک سکته قلبی و مغزی که عوامل زیادی نمی خواهد در چند لحظه چنان با دنیا وداع می گوید که گویی هرگز اهل این دنیا نبوده است; گاه یک لقمه نان یا یک جرعه آب، گلوگیر می شود و انسان را خفه می کند و گاه یک غذای نامناسب انسان را مسموم کرده و از پای در می آورد، و اگر حالت غفلتِ عمومی -که خداوند طبق مصالحی بر انسانها مسلّط ساخته است- نبود هیچ انسانی نمی توانست لحظه ای آرامش داشته باشد.

امام(علیه السلام) در ششمین و آخرین دستورِ این بخش از خطبه، به نکته مهمّ دیگری اشاره کرده و دستورات گذشته را با آن تکمیل می کند، می فرماید: «از کسانی باشید که آنها را بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند که دنیا، سرای ابدی آنان نیست; لذا آن را با سرای آخرت مبادله کردند» (وَ کُونُوا قَوْماً صِیحَ بهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا أنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بدَار فَاسْتَبْدَلُوا(7).

چه کسی فریاد می زند و مردم دنیا را از خواب غفلت بیدار می کند، تا آماده کوچ کردن شوند؟ آیا همان مَلَکی است که در روایت امام باقر(علیه السلام) و در دیوان منسوب به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به آن اشاره شده است:

«لَهُ مَلَکٌ یُنَادی کُلَّ یَوْم! لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَاَب!»

«او فرشته ای دارد که همه روز فریاد می کند بزایید برای مردن! و بنا کنید برای خراب شدن!(8)».

یا این که منادی همان عوامل درونی و برونی بدن انسان است که موجب فساد و ویرانیِ تدریجی، یا ناگهانی آن می شود و با زبان حال فریاد می زند: «آماده کوچ کردن باشید!»

در این زمینه اشعار جالب دیگری در دیوان منسوب به آن حضرت نیز آمده است که دریغ دانستیم از ذکر آن صرف نظر کنیم; می فرماید:

إِلَی مَ تَجُّرُ أَذْیَالَ التَّصَابی وَ شَیْبُکَ قَدْ نَضَا بَرْدَ الشَّبَاب

بلاَلُ الشَّیْب فِی فَوْدَیْکَ نَادَی بأَعْلَی الصَّوْتِ حَیَّ عَلَی الذِّهَاب

خُلِقْتَ مِنَ التُّرَاب وَ عَنْ قَرِیب تَغِیبُ تَحْتَ أَطْبَاقِ التُّرَاب

طَمَعْتَ إِقَامَةً فِی دَارِ ظَعْن فَلاَ تَطْمَعْ فَرِجْلُکَ فِی الرِّکَاب

وَ أَرْخَیْتَ الْحِجَابَ فَسَوْفَ یَأْتِی رَسُولٌ لَیْسَ یُحْجَبُ بالْحِجَاب

أَعَامِرُ قَصْرِکَ الْمَرْفُوعِ؟ أَقْصِرْ! فَإِنَّکَ سَاکِنُ الْقَبْرِ الْخَرَاب!

تا کی دامن عشق ها را می کشی در حالی که پیری تو، طراوت جوانی را از بین برده است.

بلال پیری در دو طرف سر تو، بانگ اذان برداشته و با بلندترین صدا «بشتاب برای رفتن» را سر داده است.

تو از خاک آفریده شده ای و بزودی در زیر طبقاتِ خاک پنهان خواهی شد.

تو طمع داری در سرای موقّت اقامت گزینی در این کار طمع نکن، پای تو در رکاب است.

تو گرداگرد خود حجاب و مانعی ایجاد کرده ای ولی بزودی فرستاده ای می آید که هیچ حجابی مانع او نیست.

آیا قصر بلند خود را مرمّت می کنی؟ کوتاه کن! چرا که بزودی ساکن قبر ویران خواهی شد!(9).

در پایان این دستورات شش گانه که همه ناظر به ناپایداری دنیا و لزوم آمادگی برای سفر آخرت است امام(علیه السلام) سخنی بیان فرموده که به منزله دلیل و برهان برای سخنان قبل است می فرماید: «اینها همه به خاطر آن است که خداوند سبحان شما را بیهوده نیافریده و بی هدف رها نکرده است» (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقُکُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًی(10)).

این گفتار در حقیقت اشاره به برهان معروف معاد (برهان حکمت) است که می گوید: اگر هدف آفرینش انسان، همین زندگی چند روزه و خور و خواب در آن باشد، هدف بیهوده ای خواهد بود; این آفرینش عظیم، این آسمان و زمین با این همه عجایب و شگفتی ها، این ساختمان عجیب انسان با آن همه ظرافت ها و دقّت ها، ممکن نیست برای هدفی این چنین بی ارزش بوده باشد; تمام قراین موجود در جهان آفرینش انسان و جهان، گواهی می دهد که هدفِ بزرگی در آفرینش او بوده است; و خداوند حکیم برای آن هدف مهم انسان و جهان را آفریده است و آن هدف، چیزی جز تکامل معنوی انسانها و قرب الی اللّه و زندگیِ مملوّ از سعادت در سرای جاویدان نیست. (11)


پی نوشت:

  1. سوره حجرات، آیه 13.

  2. سوره بقره، آیه 197.

  3. سوره منافقون، آیه 10.

  4. سوره توبه، آیه 111.

5.«تَرَحّلوا» از مادّه «رِحْلت» به معنای مسافرت و کوچ کردن از محلّی به محل دیگر است.

  1. «جُدّ بکم»; «جُدّ» از مادّه «جِدّ» به معنای سرعت در چیزی است و به معنای «اهمیّت دادن» نیز به کار می رود و این تعبیر هنگامی که در مورد مسافرت به کار رود به معنای «سفرهای سریع» است.

  2. قراین موجود در خطبه فوق نشان می دهد که «فَاسْتَبْدَلُوا» به صورت فعل ماضی است درست مانند «فَانْتَبَهُوا»; زیرا هر کدام از این دو به صورت نتیجه برای جمله قبل است. «انتباه» و بیداری نتیجه فریاد بیدار باش است، و «تبدیل کردن دنیا به آخرت» نتیجه علم و آگاهی از موقعیت این دو، می باشد. ولی با کمال تعجّب بعض از شارحان نهج البلاغه اصرار دارند که جمله «فَاسْتَبْدَلُوا» به صورت فعل امر خوانده شود که تفاوت زیادی را در مفهوم این جمله و جمله های بعد ایجاد می کند.

  3. منهاج البراعة علاّمه خویی، جلد 4، صفحه 399 (همین معنا در کلمات «قصار نهج البلاغه» جمله 132 نیز وارد شده است آنجا که می فرماید: «إِنَّ لِلّهِ مَلَکاً یُنَادی فی کُلِّ یَوْم: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَابْنُوا لِلْخَرَاب».) 

  4. منهاج البراعة، جلد 4، صفحه 399.

  5. «سُدی» از مادّه «سدو» (بر وزن سرو) به معنای رها شده و بیهوده و بی هدف است; به همین جهت عرب به شترانی که بدون ساربان رها می شوند و هر جا بخواهند به چرا می روند «سُدی» می گویند و در خطبه بالا اشاره به این است که خداوند انسان را رها نساخته و بیهوده و بی هدف نیافریده است.

11. 

سند خطبه: بخش هایی از این خطبه را «آمُدی» در کتاب «غُرر» و «دُرر» آورده و تفاوت های آن، با آنچه در «نهج البلاغه» آمده، نشان می دهد که او بر منبع دیگری دست یافته بود. «سبط بن جوزی» نیز در کتاب «تذکرة الخواص» بخش هایی از آن را آورده، به ضمیمه بخش هایی که در «نهج البلاغه» نیامده است، که آن نیز نشان می دهد از منبع دیگری گرفته است، شایان توجّه این که نامبرده در کتابش تصریح می کند: تنها عباراتی از کلام «امیرمؤمنان» را ذکر می کند که دارای اسناد متصل بوده باشد هر چند این اسناد را به خاطر اختصار حذف کرده است( مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 47- 48

).