[hadith]قال (علیه السلام) لما عزم علی حرب الخوارج و قیل له إن القوم عبروا جسر النهروان:

مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَ اللَّهِ لَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا یَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ.

[قال الشریف یعنی بالنطفة ماء النهر و هی أفصح کنایة عن الماء و إن کان کثیرا جمّاً و قد أشرنا إلی ذلک فیما تقدم عند مضی ما أشبهه].[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏2، ص: 669-665

لمّا عزم علی حرب الخوارج، و قیل له: إن القوم عبروا جسر النهروان.

هنگامی که امام تصمیم گرفت با خوارج بجنگد به او گفته شد: آنها از پل نهروان گذشته‏ اند (و فرار کرده‏ اند) امام این سخن را نپذیرفت و سپس گفتار کوتاه زیر را بیان فرمود:

یک پیشگویی عجیب!

ماجرا و شأن ورود این سخن چنین است که هنگامی که شرارتها و شیطنت های خوارج بالا گرفت و هر روز مرتکب جنایتی می شدند، امام (علیه السلام) تصمیم گرفت کار آنها را یکسره کند و چون مرکز آنها نهروان در نزدیکی کوفه بود به آن سو حرکت فرمود، هنگامی که به نزدیکی آن منطقه رسید مردی به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: بشارت ای امیرمؤمنان! خوارج هنگامی که خبر ورود شما را به منطقه شنیدند از نهر عبور کردند و عقب نشینی نمودند. امام فرمود: «با چشم خودت دیدی که از نهر عبور کردند؟ عرض کرد: آری. امام فرمود: به خدا عبور نکرده اند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنها این طرف نهر است». و عجب این که جماعتی دیگر از یارانش یکی پس از دیگری آمدند و همین خبر را به امام دادند و امام نپذیرفت، سپس شخصاً بر مرکب سوار شد و به جایی رسید که لشکر خوارج نمایان بودند، غلافهای شمشیر را شکسته و اسبها را از کار انداخته و همگی آماده پیکار با امام بودند (ظاهراً آن گروهی که این خبر دروغین را به امام دادند یا از افراد نفوذی خوارج بودند و یا افراد ساده لوحی بودند که تحت تأثیر یک فرد نفوذی واقع شده بودند و می خواستند به این ترتیب خوارج را در مقابل ضربات امام حفظ کنند).

به هر حال در این ماجرا طبق بعضی از روایات، جوانی در لشکر علی (علیه السلام) بود که وقتی خبرهای مربوط به عبور خوارج از نهر را شنید و اصرار آن حضرت را بر انکار این خبر مشاهده کرد در امامت امام شک نمود و با خود گفت: همراه او می روم اگر خبر عبور راست بوده است در یک حمله غافلگیرانه ضربه ای بر چشم امام فرود می آورم. او رفت و هنگامی که صدق کلام امام را مشاهده کرد از آن حضرت تقاضای عفو و بخشش نمود.

به هر حال در این سخن دو خبر غیبی و پیشگویی مهم بیان شده است، نخست این که می فرماید: «قتلگاه آنها در این طرف نهر است» (مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ) اشاره به این که آنها از نهر عبور نکرده و همچنان در این طرف آماده نبردند و ما با آنها نبرد می کنیم و سرانجامش آن است که این سوی نهر اجساد بی جان آنها را در بر خواهد گرفت.

واژه «نطفه» در اصل به معنی آب صاف آمده است و گاه به معنی مروارید ذکر شده، شاید به تناسب صفا و درخششی که در مروارید وجود دارد و اطلاق این واژه بر آب نطفه انسان یا سایر جانداران به خاطر آن است که این آب در واقع عصاره بدن و خالص ترین ترشّحی است که در وجود انسان دیده می شود.

به هر حال این واژه در کلام مورد بحث اشاره به نهری است که از کنار نهروان عبور می کرد و ظاهراً یکی از شاخه های دجله بوده است و با توجه به تفاوتی که در بین آب فرات و دجله است که فرات غالباً گل آلود و دجله غالباً صاف است تعبیر بالا می تواند اشاره به این نکته بوده باشد.

و در پیشگویی دوم می فرماید: «به خدا سوگند از آنها ده نفر نجات نخواهد یافت و از شما ده نفر کشته نخواهد شد»! (وَاللهِ لایُفْلِتُ(1) مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لایَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ).

این پیشگویی با این صراحت و قاطعیت آمیخته با قسم به خوبی نشان می دهد که قلب مولی با جای دیگری ارتباط داشته و آگاهی های خود را از آنجا می گرفته است که در برابر مردم با این وضوح و صراحت از حادثه قریب الوقوعی که به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست خبر می دهد.

مورّخان نوشته اند هنگامی که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نُه نفر از آنها از مرگ نجات یافته و فرار کرده اند و همین نُه نفر در بلاد اسلام پراکنده شدند، دو نفر به سوی عمان رفتند و دو نفر به کرمان و دو نفر به سیستان و دو نفر به جزیره(2) و یک نفر به تلّ موزون (در خوزستان) و همانها بودند که گروههایی از ناآگاهان لجوج را دور خود جمع کردند و پایه فتنه هایی را نهادند و از یاران امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این جنگ هشت نفر به شهادت رسیدند.

ابن ابی الحدید در ذیل این سخن می گوید پیشگویی ها و اخبار غیبیه بر دو گونه است بعضی به صورت کلّی و مبهم ادا می شود که نمی تواند بیانگر معجزه ای باشد، ولی گاه انگشت روی خصوصیات و جزئیات و عدد گذارده می شود، مانند آنچه در سخن بالا آمده است; این گونه امور جز از طریق علم پروردگار که به پیامبرش آموخته و پیامبر آن را در اختیار علی (علیه السلام) قرار داده امکان پذیر نیست بی شک هیچ انسانی بدون امداد الهی قادر بر درک چنین اموری قبل از وقوعش نیست و هر جا چنین امری یافت شود معجزه الهی خواهد بود.

سپس به سخنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) اشاره می کند که خطاب به علی (علیه السلام) فرمود: «وَ الَّذی نَفْسی بیِدهِ لَوْلا اَنّی اَشْفَقُ اَنْ یَقُولَ طَوائِفٌ مِنْ اُمَّتی فیکَ ما قالَتِ النَّصاری فِی ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ الْیَوْمَ فیکَ مَقالا لاتَمُرُّ بمَلأ مِنَ النّاس اِلاّ أَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ لِلْبَرَکَةِ» «قسم به کسی که جانم در دست قدرت او است اگر نمی ترسیدم از این که گروههایی از امّت من درباره تو همان را بگویند که مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند، امروز درباره تو سخنی می گفتم که از هیچ کجا نگذری مگر این که مردم خاک زیر پای تو را برای تبرّک بردارند».(3)

مرحوم سید رضی در پایان این خطبه می فرماید: «یعنی «بالنطفة» ماء النهر، و هی افصح کنایة عن الماء و إن کان کثیراً جمّاً و قد اشرنا الی ذلک فیما تقدم عند مضیّ ما اشبهه» «منظور امام از نطفه (در کلام بالا) آب نهر است و این فصیح ترین کنایه ای است که درباره آب گفته می شود هر چند آب فراوان و بسیار بوده باشد و نیز ما به این سخن در گذشته (خطبه 48)، هنگامی که شبیه این سخن مطرح بود اشاره کردیم.


نکته:

آیا آگاهی بر غیب ممکن است؟

شک نیست که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم (صلی الله علیه وآله وسلم) کراراً از امور پنهانی مربوط به حال یا آینده خبر داده اند، و به تعبیر دیگر دارای علم غیب بودند، قرآن مجید نیز درباره حضرت مسیح می گوید که یکی از معجزاتش آگاهی بر غیب و امور پنهانی بود: (و أُنَبِّئُکُمْ بما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِروُنَ فی بُیُوتِکُمْ) «من از آنچه می خورید و در خانه های خود ذخیره می کنید به شما خبر می دهم(4)» و در پایان همین آیه آن را یکی از نشانه های خدا و صدق دعوی نبوّتش می شمرد.

در نهج البلاغه، در کلام مورد بحث و دیگر سخنان حضرت نیز، کراراً پیشگویی های مهمی به چشم می خورد.

در این که چگونه ممکن است از غیب آگاه شد، حدود علم غیب معصومین (علیه السلام) چه اندازه بوده است؟ و ظاهر آیاتی را که می گوید: «علم غیب مخصوص خداست» چگونه باید تفسیر کرد؟ و روایاتی که در این زمینه وارد شده است چه مفهوم و معنایی دارد؟ سخن بسیار است که به خواست خدا در شرح خطبه صدوبیست و هشتم بیان خواهد شد.


پی نوشت:

1 ـ «یفلت» از ماده «إفلات» به معنی خلاصی یافتن و خلاص کردن، هر دو آمده است. بعضی نیز گفته اند به معنی خلاصی یافتن با سرعت است.

2 ـ «جزیره» نامی است که گاه به تمام بخشهایی که در میان رود دجله و فرات در عراق قرار گرفته اطلاق می شده، و گاه به معنی بخشی از شهر اهواز آمده است که در میان دو شاخه رود کارون قرار دارد و تعبیر بالا ظاهراً اشاره به معنی دوم است.

3 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 5، صفحه 4.

4 ـ سوره آل عمران، آیه 49.