[hadith]قال (علیه السلام) لما عزم علی حرب الخوارج و قیل له إن القوم عبروا جسر النهروان:

مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَ اللَّهِ لَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا یَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ.

[قال الشریف یعنی بالنطفة ماء النهر و هی أفصح کنایة عن الماء و إن کان کثیرا جمّاً و قد أشرنا إلی ذلک فیما تقدم عند مضی ما أشبهه].[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 1

خطبه آن حضرت (ع) هنگامی که آهنگ جنگ خوارج کرد:

هنگامی که علی علیه السلام آهنگ جنگ خوارج کرد به او گفتند که ایشان از پل نهروان گذشتند، چنین فرمود: «مصارعهم دون النطفة و و الله لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة» (کشتارگاه آنان این سوی آب است، و به خدا سوگند از ایشان ده تن جان سالم به در نمی برند و نمی گریزند و از شما ده تن نابود نمی شوند) [در شرح این خطبه مباحث زیر مطرح شده است ]:

این خبر از اخباری است که از شدت اشتهار و اینکه عموم مردم آن را نقل کرده اند به حد تواتر رسیده است، و از معجزات علی (ع) و خبر دادن قطعی او از غیب به شمار می رود. این گونه خبر دادنها بر دو گونه است: یکی آن که اخباری به طریق اجمال و اختصار می دهند و در آن هیچ گونه اعجازی نیست مثل این که کسی به یاران خود بگوید: شما با این گروهی که فردا رویاروی می شوید نصرت خواهید

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 2

یافت و پیروز خواهید شد. اگر پیروز شوند آن را در نظر یاران خویش برای خود حجت و برهان قرار می دهد و معجزه می نامد و اگر پیروز نشوند به آنان می گوید نیتهای شما دگرگون شد و در سخن من شک و تردید کردید و خداوند نصرت خود را از شما باز داشت، و نظیر این سخن را می گوید، زیرا عادت هم بر این جاری شده است که پادشاهان و سالارها به یاران خود و سپاهیان خویش وعده نصرت و پیروزی می دهند و آنان را به پیروزی امیدوار می سازند و در صورتی که این کار واقع شود دلیل خبر دادن از غیب و معجزه نیست.

نوع دوم خبر دادن قطعی از امور غیبی و پوشیده است مانند همین خبر که علی (ع) داده است و چون آن را مقید به شماری مشخص از اصحاب خود و خوارج نموده است و پس از پایان جنگ همان گونه که گفته اتفاق افتاده است و هیچ بیش و کمی در آن صورت نگرفته است، بنابراین احتمال هیچ گونه اشتباهی در آن نیست و این از اخبار خداوند است که علی (ع) آن را از پیامبر (ص) آموخته و دانسته است و پیامبر (ص) هم آن را از پیشگاه خداوند سبحان فرا گرفته است و قدرت معمولی بشر از ادراک نظیر این اخبار عاجز و ناتوان است و برای امیر المؤمنین علی (ع) در این مورد چیزهایی بوده که برای دیگران وجود نداشته است.

و مردم به سبب مشاهده همین گونه معجزات و احوالی که با قدرت معمولی بشری منافات دارد درباره علی (ع) به اشتباه افتاده اند و گروهی در این باره چندان مبالغه و غلو کرده اند که گفته اند: جوهر ذات خداوندی در او حلول کرده است. و این موضوع همان گونه است که مسیحیان در مورد عیسی علیه السلام گفته اند، و همانا که پیامبر (ص) این موضوع را به علی (ع) خبر داده و به او فرموده است: «در مورد تو دو تن هلاک می شوند، دوستی که غلو کند و دشمنی که کینه ورزد.» بار دیگری به علی (ع) چنین فرمود: «سوگند به کسی که جان من در دست اوست اگر نه این بود که می ترسم گروههایی از امت من درباره تو همان سخن را بگویند که مسیحیان

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 3

در باره پسر مریم می گویند امروز در باره تو سخنی می گفتم که پس از آن از کنار هیچ گروهی از مردم نمی گذری مگر آنکه خاک پایت را برای برکت و فرخندگی بر می گیرند».

آغاز ظهور غلو کنندگان:

نخستین کس که به روزگار علی (ع) آشکارا غلو کرد عبد الله بن سبأ بود. روزی که علی (ع) خطبه می خواند او برخاست و چند بار گفت: تو، تویی علی فرمود: وای بر تو مگر من کیستم گفت: تو خدایی. علی (ع) فرمان داد او و پیروانش را بگیرند.

ابو العباس احمد بن عبید اللّه، از عمار ثقفی، از علی بن محمد بن سلیمان نوفلی از قول پدرش و دیگر مشایخ خود نقل می کند که علی (ع) می گفته است: «در مورد من دو تن هلاک می شوند، دوستدار مبالغه کننده که مرا فراتر از جایگاه خودم قرار می دهد و با چیزی که در من نیست مرا می ستاید و دشمنی افترا زننده که مرا به آنچه از آن بیزارم متهم می سازد». ابو العباس می گوید: این موضوع تأویل حدیثی است که از پیامبر (ص) در مورد علی (ع) نقل شده که به او فرموده است: «همانا در تو مثلی از عیسی بن مریم (ع) است، مسیحیان او را چنان دوست داشتند که او را فراتر از منزلت خود قرار دادند.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 4

و یهودیان چنان دشمنش می داشتند که به مادرش تهمت زدند.» ابو العباس می گوید: علی (ع) به گروهی برخورد که شیطان بر ایشان چیره شده و از دایره محبت نسبت به او فراتر رفته بودند تا آنجا که به پروردگار خود کافر شدند و آنچه را که پیامبر ایشان آورده بود منکر شدند و علی را پروردگار و خدای خود پنداشتند و به او گفتند: تو آفریننده و روزی دهنده مایی. علی (ع) از ایشان خواست تا توبه کنند و آنان را تهدید کرد و بیم داد ولی آنان همچنان بر عقیده خود پایدار ماندند، او برای آنان گودالهای بزرگی حفر کرد و نخست به طمع اینکه شاید از سخن و عقیده خود برگردند آنان را دود داد و چون از پذیرش حق سر برتافتند آنان را در آتش سوزاند و چنین گفت: «مگر نمی بینید که چون کاری ناپسند دیدم گودالهایی کندم و آتش بر افروختم و قنبر را فرا خواندم». اصحاب [معتزلی ] ما در کتابهای مقالات خود نقل کرده اند که چون علی (ع) آنان را در آتش افکند بانگ برداشتند و خطاب به او گفتند: اکنون برای ما کاملا روشن شد که تو خود، خدایی زیرا پسر عمویت که او را به رسالت فرستاده ای گفت: «با آتش جز خدای آتش، عذاب و شکنجه نمی کند».

ابو العباس از محمد بن سلیمان بن حبیب مصیصی از علی بن محمد نوفلی از قول پدرش و مشایخ دیگرش نقل می کند که می گفته اند: علی (ع) روز ماه رمضان از کنار آنان عبور کرد و دید ایشان آشکارا چیزی می خورند، پرسید: آیا مسافرید یا بیمار گفتند: هیچ کدام. پرسید: آیا اهل کتابید گفتند: نه. گفت: پس چیز خوردن در روز ماه رمضان چیست گفتند: تو، تویی، و هیچ چیز دیگر نگفتند. علی (ع) مقصودشان را دریافت و از اسب خود پیاده شد و چهره خویش را بر خاک نهاد و گفت: ای وای بر شما همانا که من بنده ای از بندگان خدایم، از خدا بترسید و به اسلام برگردید. نپذیرفتند، چند بار آنان را به پذیرش حق فرا خواند و آنان همچنان

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 5

بر عقیده خود پایدار ماندند، علی از کنار آنان رفت و سپس گفت: آنان را استوار ببندید و کارگران و هیزم و آتش بیاورید، و دستور داد دو چاه [خندق گود] کندند که یکی سرپوشیده و دیگری باز بود و آنان را در خندق سر پوشیده انداختند سپس در خندق دیگر هیزم ریختند و میان دو خندق نقبی زدند و هیزمهای خندق رو باز را آتش زدند، و بدینگونه نخست بر آنان دود دادند و علی (ع) فریاد برآورد و آنان را سوگند داد که به اسلام برگردید. نپذیرفتند، آن گاه بر آنان آتش افکندند و همگان سوختند. در این مورد شاعری چنین سروده است: «بر فرض که در یکی از این دو خندق مرگ مرا را در نرباید در هر جا که بخواهد در خواهد ربود، هنگامی که آن دو خندق آکنده از هیزم و آتش شد مرگی نقد است که نسیه نیست» گوید: علی علیه السلام همچنان کنار آنان ایستاده بود تا آنکه همگان سوختند.

ابو العباس گوید: گروهی از یاران علی (ع) که عبد الله بن عباس هم از ایشان بود در مورد شخص عبد الله بن سبأ شفاعت کردند و گفتند: ای امیر المؤمنین او توبه کرده است او را عفو کن. علی (ع) پس از اینکه با او شرط کرد که مقیم کوفه نباشد او را آزاد نمود. عبد الله بن سبأ گفت: کجا بروم فرمود: به مداین، و او را به آن شهر تبعید کرد، و همین که امیر المؤمنین کشته شد او سخن خود را آشکار ساخت و فرقه و گروهی بر گرد او جمع شدند و سخن او را تصدیق نمودند و از او پیروی کردند، و هنگامی که خبر کشته شدن علی (ع) به او رسید گفت: به خدا سوگند اگر پاره های مغز او را در هفتاد کیسه کوچک برای ما بیاورید باز هم علم خواهیم داشت که او نمرده است و نخواهد مرد تا آنکه عرب را با چوبدستی خویش به سوی حقیقت براند.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 6

چون این سخن او به اطلاع ابن عباس رسید گفت: اگر می دانستیم که علی (ع) برمی گردد زنانش را عروس و میراثش را تقسیم نمی کردیم.

اصحاب مقالات می گویند: گروهی معتقد به همین عقیده بودند و در مداین بر گرد عبد الله بن سبا جمع شدند که از جمله ایشان عبد الله بن صبرة همدانی و عبد الله بن عمرو بن حرب کندی و کسان دیگری غیر از آن دو بودند و کار ایشان پیچیده و استوار شد. و سخن و عقیده ایشان میان مردم شایع شد و دعوتی و ادعایی داشتند که مردم را به آن فرا می خواندند و نیز شبهه یی داشتند و به آن مراجعه می کردند، شبهه ایشان در مورد اخبار غیبی بود که از قول علی (ع) میان مردم ظاهر و شایع شده بود و پیاپی صحت آنرا می دیدند و بدین سبب می گفتند: این اخبار غیبی ممکن نیست از کسی جز خداوند متعال یا از کسی که خداوند در جسم او حلول کرده صادر شود.

آری به جان خودم سوگند این درست است که او بر این کار توانا نبوده، مگر اینکه خداوند او را بر آن توانا ساخته است ولی اگر خداوند او را بر آن کار توانا فرموده است دلیل بر آن نیست که او خدا باشد یا خداوند در جسم او حلول کرده باشد.

برخی از آن فرقه به شبهه های ضعیفی استناد می کردند، از قبیل گفتار عمر درباره اینکه علی (ع) چشم کسی را که در منطقه حرم کژی در دین پدید آورده بود برکند. عمر گفت: چه بگویم در مورد دست خداوند که در حرم خدا چشمی را برکنده است. و به این گفتار علی (ع) که فرموده است: به خدا سوگند من در خیبر را با نیروی بدنی خود از جای نکندم بلکه آن را به نیروی خداوندی از جای برکندم. و به این گفتار رسول خدا (ص) که فرموده است: «خدایی جز خدای یگانه نیست، وعده خویش را صادقانه برآورد و بنده خویش را یاری داد و خود به تنهایی احزاب را شکست داد».

و حال آنکه کسی که احزاب را شکست داد علی بن ابی طالب بود که عمرو بن عبدود پهلوان و سوارکار ایشان را که از خندق گذشته بود کشت و آنان سحر گاه شب بعد گریختند و بدون اینکه جنگی بکنند روی به هزیمت نهادند جز اینکه سوارکارشان کشته شد. یکی از شاعران امامیه هم به این موضوع اشاره کرده

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 7

و آن را از فضائل علی (ع) شمرده است و در آن چنین گفته است: «اگر شما از کسانی هستید که قصد رسیدن به مقام او را دارید ای کاش با عمرو بن عبدود و مرحب به مبارزه پرداخته بودید و چگونه در جنگهای احد و خیبر و حنین گریختید، گریختنهای پیاپی، مگر شما روز عقد برادری و بیعت گرفتن در غدیر حضور نداشتید که همگان حاضر بودند و کسی غایب نبود...» همچنین می گویند: مردی سنی با مردی شیعی مجادله داشت، دعوای خود را نزد مردی از اهل ذمه بردند که در مورد فضیلت دادن یکی از خلفا بر دیگری هوادار هیچ کدام نبود او برای ایشان این بیت را خواند: «چه فاصله یی است میان کسی که در عقیده نسبت به علی شک دارد و کسی که که می گوید همو خداوند است».