[hadith]من کلام له (علیه السلام) فی صفة رجل مذموم ثم فی فضله هو (علیه السلام): 

أَمَّا إِنَّهُ سَیَظْهَرُ عَلَیْکُمْ بَعْدی رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ یَأْکُلُ مَا یَجِدُ وَ یَطْلُبُ مَا لَا یَجِدُ، فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ. أَلَا وَ إِنَّهُ سَیَأْمُرُکُمْ بسَبِّی وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّی، فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِی فَإِنَّهُ لِی زَکَاةٌ وَ لَکُمْ نَجَاةٌ؛ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ، فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّی، فَإِنِّی وُلِدْتُ عَلَی الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَی الْإِیمَانِ وَ الْهِجْرَةِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 324-320

در این فصل سخن امام (ع) از حوادثی که در آینده برای یارانش پیش می آید و سبب گرفتاری آنها می شود، خبر می دهد، طرف خطاب حضرت، مردم کوفه می باشند. 

کلمه «اما» در آغاز کلام، محتمل است که مشدّد بوده «امّا» و در معنای شرط به کار رفته باشد، در این صورت معنای سخن چنین خواهد بود، امّا پس از حمد خدا در آینده چنین خواهد شد. احتمال دوّم این که بدون تشدید بوده، ترکیبی از مای نافیه و همزه استفهام باشد. به این اعتبار معنای سخن چنین است: آگاه باشید بزودی این پیش آمد ناگوار بوقوع خواهد پیوست. 

در این که منظور از مرد گشادگلو، چه کسی بوده میان شارحان اختلاف نظر است. بیشتر آنان بر این باورند که مراد معاویه است زیرا او مردی بزرگ شکم و پرخور بوده است چنین روایت شده است که معاویه آن قدر غذا می خورد که خسته می شد. و می گفت بیایید سفره را برچینید به خدا سوگند هر چند خسته شده و به رنج افتادم ولی سیر نشدم. او بر اثر نفرین رسول خدا (ص) به این بیماری مبتلا شده بود. چنان که روایت شده است سبب نفرین پیامبر این بود که روزی به دنبال معاویه فرستاده تا نامه ای را به نگارد. بار اول که فرستاده پیامبر آمد معاویه غذا می خورد و حاضر نشد بار دوّم که فرستاده رسول خدا (ص) آمد هنوز مشغول غذا خوردن بود و دست از خوردن غذا برنداشت که به خدمت پیامبر برسد. حضرت رسول ناراحت شده فرمود: «بار خدایا شکمش را سیر مگردان» عربی در وصف دوست پرخورش چنین سروده است:

و صاحب لی بطنه کالهاویة            کانّ فی امعائه معاویه 

برخی گفته اند منظور از آن مرد زیاد بن ابی سفیان همان زیاد بن ابیه می باشد، و گروهی گفته اند: حجاج بن یوسف ثقفی است، و دسته ای مغیرة بن شعبه را دانسته اند. به هر حال باید شخصی باشد، که بعد از حضرت مردم را به این کار دستور داده باشد این دو خصوصیت در معاویه بارز است. 

این بیان حضرت: «آنچه را می یابد می خورد، و آنچه را نیابد می جوید»، کنایه است از پرخوری آن مرد، و علامتی است که بتوان وی را شناخت. 

این دستور که او را بکشید نشانه فساد و تباهکاری آن مرد در روی زمین است و خبر دادن از این که نمی توانید او را بقتل رسانید قضایی است الهی که حضرت بر آن مطّلع بود. 

سپس می فرمایند: «الا و انّه سیأمرکم بسبّی الی آخره»، 

آگاه باشید بزودی آن مرد شما را به دشنام دادن بر من فرمان خواهد داد. این سخن حضرت اشاره است به آنچه قریبا پیش خواهد آمد، و دستوری که مبنی بر دشنام و بیزاری از آن بزرگوار صادر شود، در چنین موقعیّتی مصلحت کار را به یارانش توصیه کرده و میان دشنام دادن و بیزاری از خود فرق نهاده است. دشنام را به هنگام ضرورت و اجبار روا دانسته، و بیزاری را مجاز نمی داند، در فرق میان این دو ظرافت خاصی است که باید در نظر گرفته شود. 

به عنوان مثال، دشنام عبارت از صفت کلام بوده و ممکن است بدون اعتقاد اظهار شود. احتمال دیگر این که گاهی دشنام به کنایه گفته می شود و ممکن است قصد حقیقی در کار نباشد و فایده آن جلوگیری از ریختن خون مسلمین و رهایی آنها از ستم ستمگران می باشد. ولی بیزاری جستن تنها صفت کلام نبوده و گاهی بعقیده قلبی و خشم و کینه منتهی می شود. از طرفی می دانیم که از دشمن داشتن خاندان عصمت نهی شده است. 

نفرت داشتن و بیزار بودن، امری مخفی است، انسان می تواند از آن خودداری کند و با ترک آن و عدم انجام آن خطری متوجّه کسی نمی شود. گویا امام (ع) در بیان این عبارت، به فرموده حق تعالی در قرآن نظر داشته است که می فرماید: «مَنْ کَفَرَ باللَّهِ مِنْ بَعْد إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بالْإِیمانِ ....» امّا سخن حضرت در باره این که دشنام شما برای من به منزله ادای زکات و برای شما موجب رهایی و نجات است، اشاره به اسباب نجات و استخلاص یارانش دارد که یکی از راههای خلاصی یافتن از شر ستمگران عنود، می توانسته است دشنام دادن به آن بزرگوار باشد. با توجّه به خصومتی که دشمنان نسبت به امام (ع) داشتند، دشنام به آن حضرت یکی از اسباب رهایی بوده باشد روشن است، امّا این که چگونه برای حضرت صدقه و زکات بوده است، به دو صورت قابل توضیح است:

1-  نظر به روایتی است که در این باره نقل نشده است، بدین مضمون: «مؤمن را به بدی یاد کردن برای وی زکات محسوب می شود و بدگویی مؤمن به صفتی که در او نباشد، موجب بزرگواری و شرافتش می شود.»

2-  به دلیل قاعده کلّی، «مردم از هر چه منع گردند بدان حرص می ورزند» می باشد، هرگاه مردم را از چیزی منع کنی در انجام آن بیشتر اصرار می ورزند. با توجّه به این خصلت عمومی، چون دشمنان حضرت مردم را از بیان فضایل و دوستی آن بزرگوار منع کرده، و بر دشنام دادن و دشمن داشتن، مجبور می ساختند، دوستی مردم را نسبت به آن حضرت زیاد کرده، شرافت و بزرگواریش را می افزودند. بدین دلیل است که بنی امیّه هزار ماه بر بالای منبرها امام (ع) را سبّ کرده دشنام دادند، امّا بر خلاف خواست آنها آوازه حضرت زیاد شد و بر دوستی مردم نسبت به آن بزرگوار افزوده گردید. چنین روایت شده است که عمر بن عبد العزیز خلیفه اموی دستور داد که سبّ حضرت از خطبه نماز برداشته شود و به جای آن این آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» قرار گیرد. با توجّه به همین موضوع است که کثیر بن عبد الرّحمن، عمر بن عبد العزیز را در شعری چنین ستوده است. 

ولیّت فلم تشتم علیا و لم تخف           بریّا و لم تقبل اساءة مجرم

سید رضی «ره» در باره عمر بن عبد العزیز چنین سروده است: 

یا ابن العبد العزیز لو بکت العین           فتی من امیه لبکیتک

انت نزّهتنا عن الشتم و السبّ          و لو کنت مجزیا لجزیتک 

غیر انی اقول انّک قد طبت            و ان لم یطب و لم یزک بیتک 

امام (ع) در زمینه این توصیه که از من بیزاری نجویید می فرمایند: زیرا من بر فطرت خداپرستی متولّد شده ام. این سخن حضرت بیان دلیل دوری از برائت و وجوب پرهیز از بیزاری جستن می باشد. منظور حضرت از فطرت همان فطرت خدا دادی است که تمام مردم بر آن سرشته شده اند و با همان فطرت خداوند انسانها را به عالم جسمانی فرستاد و از آنها پیمان بندگی گرفت و آنها را به روش عدالت و پیمودن راه راست استواری و استقامت بخشید. 

مقصود از بیان سابقه اسلامی خود و هجرت، فرمانبرداری و اطاعت رسول خدا (ص) در پذیرفتن دین و همراهی با پیامبر و هجرت با آن بزرگوار می باشد، که در تمام این مراحل به فطرت خدادادی خود پایدار مانده، و نفس خود را به هیچ یک از صفات پست، هیچ گاه آلوده نساخت. 

امّا در زمان خردسالی اش به دلیل روایت، معروف که: «هر نوزادی بر فطرت خداشناسی متولّد می شود.» و امّا پس از دوران خردسالی از فطرت خداشناسی خود دور نشد، بدین دلیل که رسول خدا (ص) سرپرستی و تربیت و تزکیه نفسانی او را، در کسب دانش و وارستگی، از دوران کودکی تا به هنگامی که رحلت فرمود، بر عهده داشت. ما قبلا این موضوع را مفصّلا شرح دادیم، و امام (ع) در گفتار بعدی خود، به چگونگی این تربیت خواهند پرداخت. 

آمادگی لازم و پذیرش نفسانی آن بزرگوار برای انوار مقدس الهی، چیزی بود که با سرشت آن حضرت عجین و جزء واقعیت وجودیش شده بود بدان درجه که هیچ یک از صحابه رسول خدا به آن مقام و مرتبت ارتقا نیافتند. 

با توجّه به این حقیقت بخوبی روشن شد که شخصیّتی بدین مقام و منزلت، از خلفا و اولیای خداوند خواهد بود. بیزاری جستن از چنین شخصیّتی به منزله بیزاری جستن از خدا و رسول اوست و لازم است که از چنین کار زشتی دوری شود.