[hadith]من کلام له (علیه السلام) عند عزمه علی المسیر إلی الشام و هو دُعاء دَعا به ربَّه عند وضع رجله فی الرکاب: 

اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بکَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَ کَآبَةِ الْمُنْقَلَب وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِی الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَد؛ اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْأَهْلِ، وَ لَا یَجْمَعُهُمَا غَیْرُکَ، لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لَا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبُ لَا یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً.

[قال السید الشریف رضی الله عنه و ابتداء هذا الکلام مروی عن رسول الله (صلی الله علیه وآله) و قد قفاه أمیرالمؤمنین (علیه السلام) بأبلغ کلام و تمّمه بأحسن تمام من قوله «و لا یجمعهما غیرک» إلی آخر الفصل].[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 71

این خطبه که به هنگام عزیمت امیر المومنین علیه السّلام برای رفتن به شام ایراد شده با عبارت «اللهم انی اعوذبک من وعثاء السفر» (بار خدایا از سختی سفر به تو پناه می برم) شروع می شود. [پس از اشاره به اینکه آغاز این خطبه از کلماتی است که از پیامبر (ص) هم روایت شده است و توضیح درباره برخی از لغات، مباحث زیر طرح و بررسی شده است ]:

دعاهای علی (ع) هنگام خروج از کوفه، برای جنگ با معاویه:

نصر بن مزاحم می گوید: روزی که علی (ع) قصد داشت از کوفه به صفین حرکت کند، چون پای در رکاب نهاد «بسم الله» گفت و چون بر پشت مرکب خود نشست این آیه را تلاوت کرد: «پاک و منزه است خدایی که این را مسخر ما گردانید و ما خود قادر بر آن نبودیم و ما همگان به سوی خدای خود باز گردنده ایم» و سپس عرضه داشت: پروردگارا من از سختی سفر به تو پناه می برم... تا آخر خطبه. ضمنا نصر بن مزاحم این جمله را هم آورده است: «و از سرگردانی پس از یقین به تو پناه می برم». گوید: آن گاه علی (ع) بیرون آمد در حالی که حر بن سهم بن طریف پیشاپیش او حرکت می کرد و این رجز را می خواند:

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 72

«ای اسب من، شتابان برو و آهنگ شام کن، گردنه ها و کوهها را بپیمای و با کسی که با امام مخالفت کرده است اعلان جنگ کن که امیدوارم امسال با جمع بنی امیه که سفلگان مردمند رویاروی شویم و عمرو عاص و سالار آنان را بکشیم و سر از مردان فرو افکنیم».

گوید: حبیب بن مالک، که سالار شرطه علی علیه السّلام بود، در حالی که لگام مرکب او را گرفته بود گفت: ای امیر المؤمنین آیا همراه مسلمانان بیرون می روی تا آنان به پاداش جهاد برسند و حال آنکه مرا در کوفه برای جمع کردن مردان باقی می گذاری علی (ع) فرمود: آنان به هیچ پاداشی نمی رسند مگر آنکه تو با آنان شریک خواهی بود و تو اینجا مفیدتر از آنی که با ایشان باشی. علی علیه السّلام از کوفه بیرون آمد و چون از حدود آن گذشت دو رکعت نماز گزارد.

گوید: عمرو بن خالد از ابوالحسین زید بن علی علیه السّلام از قول نیاکانش نقل می کند که: علی علیه السّلام برای رفتن به صفین بیرون آمد همین که از رودخانه گذشت به منادی خود فرمان داد برای نماز ندا دهد و خود جلو رفت و دو رکعت نماز گزارد و چون نمازش تمام شد روی به مردم کرد و فرمود: ای مردم هر کس به بدرقه آمده یا مقیم اینجاست نماز خود را کامل بگزارد که ما قومی مسافریم همانا هر کس با ما همراه است روزه واجب را نگیرد و نمازهای [چهار رکعتی ] واجب را دو رکعت بگزارد.

نصر [بن مزاحم ] می گوید: سپس حرکت کرد و بیرون آمد و چون به دیر ابو موسی، که در دو فرسخی کوفه است رسید، پیاده شد و آنجا نماز عصر گزارد و چون نمازش تمام شد عرضه داشت: «منزه و پاک است پروردگار صاحب قدرت و نعمتها منزه و پاک است پروردگار قدرتمند و بخشنده. از خداوند رضایت به قضای او و عمل به طاعتش و بازگشت به فرمانش را مسئلت می کنم که او شنونده دعاست.»

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 73

نصر می گوید: سپس حرکت کرد و کنار رود نرس، جایی میان حمام ابی بردة و حمام عمر، فرود آمد و با مردم نماز مغرب گزارد و چون نماز تمام شد، عرضه داشت: سپاس خداوندی را که «شب را به روز و روز را به شب می رساند» و سپاس خداوند را بر هر شب که فرو می آید و بر می شود و سپاس خداوند را بر هر ستاره که نمایان می شود و افول می کند. همانجا ماند تا نماز بامداد گزارد و حرکت کرد تا کنار گنبد قبیر رسید. آنجا کنار صومعه و بر آن سوی رود درختان خرمای بلند قرار داشت که چون آنها را دید این آیه را تلاوت فرمود: «و درختان بلند خرما که میوه آن منظم روی هم چیده شده است» و اسب خود را از رودخانه عبور داد و کنار صومعه رفت و فرود آمد و به مقدار چاشت خوردن آنجا توقف نمود.

نصر بن مزاحم می گوید: عمر بن سعد، از محمد بن مخنف بن سلیم نقل می کند که می گفته است خودم دیدم که پدرم با علی (ع) راه می رفت و علی به او می گفت: بابل سرزمینی است که به زمین فرو شده است، اسب خود را تندتر به حرکت آور شاید بتوانیم نماز عصر را بیرون از آن اقامه کنیم و او اسب خود را سریع به حرکت در آورد و مردم هم از پی او شتابان حرکت کردند و چون از پل فرات عبور کرد پیاده شد و نماز عصر را با مردم گزارد.

و گوید: عمر بن عبد اللّه بن یعلی بن مرة ثقفی، از قول پدرش، از عبد خیر نقل می کرد که می گفته است همراه علی (ع) در سرزمین بابل حرکت می کردیم هنگام نماز عصر فرا رسید و ما به هر نقطه که می رسیدیم سر سبزتر از نقطه دیگر بود تا آنکه به جایی رسیدیم که بهتر از آن ندیده بودیم و نزدیک بود آفتاب غروب کند علی (ع) از

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 74

مرکب پیاده شد من هم پیاده شدم. علی خداوند را نیایش کرد و خورشید به جایی برگشت که به هنگام نماز عصر قرار می گیرد، و همین که نماز عصر گزارده شد خورشید غروب کرد و علی (ع) از آنجا بیرون آمد و به «دیر کعب» رسید و سپس از آنجا حرکت کرد و شب را در «ساباط» گذراند. دهقانهای ساباط به حضورش آمدند و غذا و خوراک برای پذیرایی آوردند. فرمود: نه، این کار ما بر عهده شما نیست. و چون شب را صبح کرد و در «مظلم ساباط» بود، این آیه را تلاوت فرمود: «آیا در هر سرزمین مرتفع کاخی بنا می کنید برای آنکه سرگرم بازی شوید». نصر می گوید: و چون حرکت علی (ع) به اطلاع عمرو بن عاص رسید، چنین سرود: «ای علی مرا غافل مپندار همانا گروههای سواره و پیاده را به کوفه وارد خواهم کرد، با لشکر خودم در امسال و سال آینده».

چون این شعر به اطلاع علی (ع) رسید فرمود: «همانا بر عاصی پسر عاصی، هفتاد هزار دلیر آماده وارد خواهم کرد که همگان زره های استوار و نرم بر تن دارند و اسبها را با شتران جوان یدک می کشند، شیران بیشه اند و آن گاه هنگام فرار و گزیر نیست».

گفتار علی علیه السّلام هنگامی که در کربلاء فرود آمد:

نصر بن مزاحم می گوید: منصور بن سلام تمیمی، از حیان تیمی، از ابو عبیدة، از هرثمة بن سلیم نقل می کرد که می گفته است همراه علی (ع) به جنگ صفین می رفتیم، چون به کربلا رسید و پیاده شد نخست با ما نماز گزارد و چون سلام داد مشتی از خاک آن را برگرفت و بویید و فرمود: ای خاک وای بر تو که از تو گروهی محشور خواهند شد که بدون حساب وارد بهشت خواهند شد.

گوید: چون هرثمه از جنگ برگشت و نزد همسر خود، جرداء دختر سمیر، که از شیعیان علی (ع) بود، آمد ضمن مطالبی که برای همسر خویش نقل می کرد گفت: آیا ترا از گفتار پیشوایت ابو الحسن به شگفتی وادارم که چون ما به کربلاء

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 75

فرود آمدیم مشتی از خاک آن برگرفت و بویید و گفت: «ای خاک وای بر تو که از تو گروهی محشور خواهند شد که بدون حساب به بهشت خواهند رفت». او از کجا علم غیب دارد؟ زن گفت: ای مرد دست از ما بدار که امیر المؤمنین علیه السّلام جز سخن حق نمی گوید.

[هرثمه ] گوید: هنگامی که عبید اللّه بن زیاد لشکری برای جنگ با امام حسین (ع) فرستاد من هم از جمله سواران آن لشکر بودم و چون به حسین (ع) و یارانش رسیدم آن منزلی را که با علی (ع) در آن فرود آمده بودم شناختم و جایی را که از آن خاک برداشته بود و سخنی را که گفته بود فرایاد آوردم و از حرکت خود کراهت پیدا کردم با اسب خود پیش رفتم و کنار حسین (ع) ایستادم و سلامش دادم و آنچه را از پدرش در آن منزل شنیده بودم به او گفتم. حسین (ع) فرمود: آیا با ما هستی یا بر علیه ما؟ گفتم: ای پسر رسول خدا، نه با تو هستم و نه بر علیه تو. زن و فرزندانم را رها کرده ام و بر آنان از ابن زیاد می ترسم. امام حسین (ع) فرمود: شتابان بگریز تا کشته شدن ما را نبینی. سوگند به آن کس که جان حسین در دست اوست امروز هیچ کس نیست که شاهد کشته شدن ما باشد و ما را یاری ندهد مگر آنکه به دوزخ خواهد افتاد. گوید: من روی به راه آوردم و با سرعت و شدت می گریختم تا کشته شدن ایشان بر من پوشیده بماند.

نصر می گوید: مصعب از قول اجلح بن عبد اللّه کندی، از ابو جحیفة نقل می کرد که می گفته است، عروة بارقی نزد سعد بن وهب آمد و گفت: آن حدیثی را که از علی بن ابی طالب برای ما نقل می کردی بگو. گفت: آری هنگام رفتن علی (ع) به صفین مخنف بن سلیم مرا پیش او فرستاد. من در کربلاء به حضور علی (ع) رسیدم و دیدم با دست خود اشاره می کند و می گوید اینجا، اینجا. مردی به او گفت: ای سالار مؤمنان چه چیزی خواهد بود فرمود: کاروانی از آل محمد اینجا فرود می آید. وای از شما برای ایشان و وای از ایشان برای شما. آن مرد گفت: ای امیر المؤمنین معنی این گفتار چیست فرمود: وای بر ایشان از شما که شما ایشان را خواهید کشت و وای بر شما از ایشان که خداوند به سبب کشته شدن آنان شما را به دوزخ می برد.

نصر می گوید: این سخن به گونه دیگری هم نقل شده است که علی علیه السّلام

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 76

فرموده است: «وای بر شما از ایشان و وای بر شما بر ایشان» آن مرد گفت: «وای بر ما از ایشان» را فهمیدیم ولی معنی «وای بر ما بر ایشان» یعنی چه فرمود: یعنی می بینید آنان را می کشند ولی نمی توانید آنان را یاری دهید.

نصر بن مزاحم می گوید: سعید بن حکیم عبسیّ، از حسن بن کثیر، از پدرش نقل می کند که علی (ع) به کربلا رسید و آنجا ایستاد. گفته شد: ای امیر المؤمنین اینجا کربلاست. فرمود: جایگاه اندوه و بلا. سپس با دست خود به جایی اشاره کرد و فرمود: اینجا جایگاه بارها و محل خوابیدن شتران ایشان است و سپس با دست خود به جای دیگری اشاره کرد و فرمود: اینجا جایگاه ریخته شدن خونهای آنان است. و سپس به ساباط رفت.

گفتار علی (ع) برای یارانش و نامه های او به کارگزاران خویش:

و شایسته است که همین جا مطالب مربوط به هنگام حرکت از کوفه و رفتن به شام و آنچه که به یاران خود فرموده است و آنچه آنان پاسخ داده اند و نامه هایی را که به کارگزاران خود نوشته و آنچه آنان به او نوشته اند، بیان شود و تمام این موارد از کتاب [وقعة صفین ] نصر بن مزاحم نقل می شود.

نصر می گوید: عمر بن سعد، از اسماعیل بن ابی خالد، از ابی الکنود بن-  عبد الرحمان بن عبید نقل می کرد که می گفته است، چون علی علیه السّلام خواست به شام برود نخست همه افراد مهاجر و انصار را که همراهش بودند جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند چنین گفت: «اما بعد همانا که شما فرخنده رأی و دارای بردباری هستید و پسندیده سیرت و گویندگان بر حق می باشید. ما تصمیم بر حرکت به سوی دشمن خود و دشمن شما گرفته ایم. با رای خود با ما مشورت کنید.» هاشم بن عتبة بن ابی وقاص برخاست و نخست حمد و ثنای خدا را بر زبان آورد و چنین گفت: اما بعد، ای امیر المؤمنین من بر آن قوم سخت آگاهم. آنان دشمنان تو و شیعیان تو هستند و ایشان برای کسی که در پی بهره این جهانی باشد دوست می باشند و ایشان با تو جنگ و ستیز کننده اند و در این راه هیچ کوششی را فروگذار

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 77

نیستند، آزمندان بر دنیایند و در آنچه از جهان در دست دارند سخت بخیل هستند و آرزو و هدفی جز این [دنیا] ندارند، به بهانه خونخواهی عثمان، نادانان را می فریبند، دروغ می گویند آنان از ریختن خون او نفرت نداشتند ولی دنیا را می طلبند. ما را به سوی ایشان ببر اگر حق را پذیرفتند چه بهتر و پس از حق، چیزی جز گمراهی نیست و اگر چیزی جز تفرقه و بدبختی را نپذیرفتند که گمان من نسبت به ایشان چنین است، به خدا سوگند نمی بینم که آنان بیعت کنند ولی ممکن است در عین حال هنوز میان ایشان کسانی باشند که اگر از منکر نهی شوند اطاعت کنند و اگر به معروف امر شوند فرمانبرداری نمایند.

نصر می گوید: عمر بن سعد، از حارث بن حصیرة، از عبد الرحمان بن عبید ابی الکنود نقل می کرد که می گفته است عمار بن یاسر هم برخاست و پس از ستایش خدا گفت: ای امیر المؤمنین، اگر می توانی یک روز هم درنگ نکنی چنان کن و پیش از آنکه شعله آتش تبهکاران برافروخته شود و رأی آنان برگریز و تفرقه استوار گردد، ما را به سوی آنان ببر و نخست ایشان را به رشد و صلاح دعوت نمای. اگر پذیرفتند سعادتمند شده اند و اگر چیزی جز جنگ با ما را نپذیرند به خدا سوگند که ریختن خون ایشان و کوشش در جهاد با ایشان مایه قربت به خداوند و کرامتی از سوی پروردگار است.

سپس قیس، پسر سعد بن عباده برخاست و پس از حمد و ستایش خدا گفت: «ای امیر المؤمنین، ما را شتابان به مقابله دشمن ببر و در این کار هیچ تأخیری روا مدار که به خدا سوگند جهاد با ایشان برای من خوشتر از جهاد با رومیان و ترکان است که اینان در دین خدا مکر و خدعه ورزیده اند و بر دوستان خدا که از اصحاب محمد (ص) و از مهاجران و انصار یا تابعان ایشانند خفت و زبونی روا می دارند و چون بر مردی خشم می گیرند او را می زنند و زندانی و محروم و گاه تبعید می کنند. غنایم ما در نظر ایشان حلال است و چنان می پندارند که ما خود بردگان ایشانیم.» در این هنگام پیرمردان انصار، از جمله خزیمة بن ثابت و ابو ایوب و کسان دیگری غیر از آن دو، به قیس گفتند: چرا بر پیر مردان قوم خود پیشی گرفتی و قبل از ایشان سخن گفتی گفت من به فضل شما معترفم و شأن شما را گرامی می دارم ولی

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 78

در دل خود همان کینه ای را که در دلهای شما نسبت به احزاب غلیان دارد احساس کردم و مرا یارای صبر نبود.

انصار به یکدیگر گفتند لازم است مردی از میان شما بر خیزد و از سوی جماعت انصار پاسخ امیر المؤمنین را بدهد. در این هنگام سهل بن حنیف برخاست و خدای را سپاس و ستایش گفت و سپس اظهار داشت: ما با هر کس که تو در صلح باشی در صلح هستیم و با هر کس که تو در جنگ باشی در جنگیم. اندیشه ما اندیشه توست و ما دست راست تو هستیم و چنین می بینیم که میان مردم کوفه بر این کار قیام کنی و به آنان فرمان حرکت دهی و آگاهشان سازی که در این کار چه ثواب و فضیلتی برای ایشان فراهم است که مردم اصلی و اهل این شهرند و اگر آنان برای تو مستقیم شوند چیزی که می خواهی و در جستجوی آنی برای تو رو به راه خواهد بود، که میان ما نسبت به تو مخالفتی نیست. هر گاه ما را فراخوانی پاسخ می دهیم و هر گاه فرمان دهی اطاعت می کنیم.

نصر می گوید: همچنین عمر بن سعد، از ابو مخنف، از زکریاء بن حارث، از ابو خشیش، از معبد نقل می کند که می گفته است: علی (ع) برای ایراد خطبه بر منبر کوفه ایستاده بود و من پایین منبر بودم و می شنیدم که چگونه مردم را تحریض می کند و به آنان فرمان می دهد که برای جنگ با مردم شام به سوی صفین حرکت کنند و خودم شنیدم می گفت: به سوی دشمنان خدا، قرآن و سنتهای پسندیده حرکت کنید، به سوی بازماندگان احزاب و قاتلان مهاجران و انصار حرکت کنید. در این هنگام مردی از بنی فزاره برخاست و به علی گفت: آیا می خواهی ما را به جنگ برادران شامی ما ببری و آنان را برای تو بکشیم همان گونه که ما را به جنگ برادران ما از اهل بصره بردی و ایشان را کشتی نه، هرگز به خدا سوگند چنین نمی کنیم.

اشتر برخاست و گفت: این بیرون شده از دین چه کسی بود مرد فزاری گریخت و مردم هم شتابان به تعقیب او پرداختند و در محلی از بازار که مادیان می فروختند به او رسیدند و او را چندان با لگد و مشت و ته غلاف شمشیرهای خود زدند که کشته شد. علی علیه السّلام خود را آنجا رساند به او گفتند: ای امیر المؤمنین آن مرد کشته شد. پرسید: چه کسی او را کشت گفتند: افراد قبیله همدان که گروهی دیگر از مردم هم همراهشان بودند. فرمود: کشته ای که به کور دلی و گستاخی کشته شد

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 79

و معلوم نیست چه کسی او را کشته است. خونبهای او باید از بیت المال مسلمانان پرداخت شود. یکی از افراد خاندان تیم اللات بن ثعلبه چنین سروده است: «به خدای خودم پناه می برم که مرگ من چنان باشد که اربد در بازار مادیان فروشها مرد. افراد قبیله همدان ته کفشهای خود را پیاپی و به نوبت بر او کوفتند و چون دستی از او برداشته می شد دستی دیگر فرو می آمد».

در این هنگام اشتر برخاست و گفت: ای امیر المؤمنین آنچه دیدی ترا سست نکند و آنچه از این مرد بدبخت خائن شنیدی نومیدت نسازد. همانا همه این مردم که می بینی شیعیان تو هستند و به جانهای خود در قبال جان تو رغبتی ندارند و پس از تو ماندن را دوست نمی دارند. اگر می خواهی ما را به مقابله دشمنت ببر. به خدا سوگند، چنان نیست که هر کس از مرگ بترسد از آن رهایی یابد و بقا و جاودانگی به هر کس که آن را دوست داشته باشد ارزانی نمی شود و ما بر دلیلی روشن از خدای خود هستیم و می دانیم جانهای ما تا هنگامی که اجل آن فرا نرسد نمی میرد و چگونه با قومی که همانگونه اند که امیر المؤمنین آنان را وصف کرد، جنگ نکنیم و حال آنکه در گذشته گروهی از ایشان بر گروهی از مسلمانان حمله آوردند و بهره خود را به بهره اندک این جهانی فروختند.

علی علیه السّلام فرمود: راه مشترک است و مردم در حق برابرند و هر کس کوشش و رای خود را در خیرخواهی همگان بکار برد آنچه را بر اوست انجام داده است. سپس از منبر فرود آمد و به خانه خویش رفت.

نصر بن مزاحم می گوید: عمر بن سعد، از ابو زهیر عیسی، از نضر بن صالح نقل می کرد که عبد اللّه بن معتم عبسی و حنظلة بن ربیع تمیمی هنگامی که علی (ع) فرمان حرکت به سوی شام داد همراه گروه بسیاری از مردان قبایل غطفان و بنی تمیم به حضورش رسیدند. حنظلة به علی (ع) گفت: ای امیر المؤمنین ما برای نصیحتی پیش تو آمده ایم آن را بپذیر و برای تو رایی اندیشیده ایم، آنرا بر ما رد مکن که ما برای تو و همراهانت نظری داریم و آن این است که بر جای خود باش و با این مرد مکاتبه کن و در جنگ با مردم شام شتاب مکن که به خدا سوگند ما نمی دانیم و تو هم نمی دانی که چون رویاروی شوید غلبه با کیست و شکست و هزیمت از آن کیست. ابن معتم هم همچون حنظله سخن گفت و گروهی هم که با آنان بودند همان گونه سخن گفتند.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 80

علی (ع) سپاس و ستایش خداوند را بر زبان آورد و سپس چنین گفت: «اما بعد، همانا که خداوند، وارث همه بندگان و همه سرزمینها و پروردگار آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه است و به سوی او باز می گردید. «او پادشاهی را به هر کس بخواهد ارزانی می دارد و آن را از هر کس بخواهد باز می ستاند هر که را خواهد عزت می بخشد و هر که را بخواهد زبون می کند». اما شکست و بدبختی از آن گمراهان و گنهکاران است، بر فرض که پیروز شوند یا مغلوب گردند. و به خدا پناه می برم از اینکه سخن قومی را بشنوم که نمی بینم کار خوب را پسندیده و کار زشت را زشت شمرند.» معقل بن قیس ریاحی برخاست و گفت: ای امیر المؤمنین، به خدا سوگند این گروه برای تو خیر خواهی ندارند و پیش تو نیامده اند مگر برای مکر و فریب و از ایشان بر حذر باش که دشمن نزدیک ما هستند.

مالک بن حبیب هم گفت: ای امیر المؤمنین به من خبر رسیده است که این حنظله با معاویه مکاتبه می کند. او را به ما بسپار تا زندانی اش کنیم و تا پایان جنگ و هنگامی که باز می گردی زندانی باشد. از افراد قبیله عبس هم قائد بن بکیر و عیاش بن ربیعه برخاستند و گفتند: ای امیر المؤمنین در مورد این دوست ما، عبد اللّه بن معتم، به ما خبر رسیده است که با معاویه مکاتبه می کند، یا خود، او را زندانی کن یا به ما اجازه ده او را زندانی کنیم تا جنگ خود را انجام دهی و باز گردی. حنظلة و عبد اللّه بن معتم به آنان گفتند این پاداش کسی است که برای شما دقت کرده و رأی درست را در مورد آنچه میان شما و دشمنتان است عرضه داشته است علی علیه السّلام به آن دو گفت: خداوند حاکم میان من و شماست. شما را به او وا می گذارم و از خداوند بر [علیه ] شما یاری می طلبم هر کجا که می خواهید بروید.

نصر می گوید: علی (ع) به حنظلة بن ربیع که از صحابه و معروف به «حنظله کاتب» بود پیام داد که تو با مایی یا بر [علیه ] ما؟ گفت: نه با تو هستم و نه بر [علیه ] تو، فرمود: چه می خواهی انجام دهی گفت: به «رها» می روم که مرزی از مرزهاست و همانجا را مواظبم تا این جنگ به پایان برسد. از این سخن او برگزیدگان بنی عمرو بن-

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 81

تمیم که خویشاوندان او بودند خشمگین شدند. حنظلة گفت: به خدا سوگند شما نمی توانید مرا از دین و آیینم فریب دهید، مرا به حال خود بگذارید که از شما داناترم.

گفتند: به خدا سوگند اگر همراه این مرد [علی علیه السّلام ] بیرون نیایی اجازه نخواهیم داد فلان همسرت و فرزندانش با تو همراه باشند و بیایند و اگر بخواهی آن کار را انجام دهی ترا خواهیم کشت. در این هنگام گروهی دیگر از قوم او را یاری کردند و شمشیرهای خود را از نیام بیرون کشیدند. حنظلة گفت: مهلتم دهید تا بیندیشم و به خانه خود رفت و در خانه را بست و چون شب فرا رسید به سوی معاویه گریخت و پس از او هم مردان بسیاری از قومش به او پیوستند. ابن معتم هم گریخت و همراه یازده مرد از قوم خویش به معاویه پیوست. حنظله هم همراه بیست و سه تن از مردان قوم خود به معاویه پیوست، ولی او و ابن معتم همراه معاویه در جنگ صفین شرکت نکردند و از هر دو گروه کناره گرفتند.

گوید: علی علیه السّلام فرمان داد خانه حنظلة را ویران کنند و آن خانه ویران شد. خانه حنظله را سالار قبیله شان شبث بن ربعی و بکر بن تمیم با یکدیگر خراب کردند و حنظلة ابیاتی در نکوهش آن دو سرود. همچنین ابیاتی در تحریض معاویة بن ابی سفیان به جنگ سرود [که ضمن آن آرزوی کشته شدن انصار و سر برهنگی و شیون و ناله زنان آنانرا بر کشته شدن مردان کرده است.] نصر می گوید: عمر بن سعد، از سعد بن طریف، از ابو المجاهد، از محل بن خلیفه نقل می کند که می گفته است عدی بن حاتم طائی برخاست و مقابل علی (ع) ایستاد و نخست سپاس و ستایش خدا را بر زبان آورد و سپس گفت: ای امیر المؤمنین تو سخن نمی گویی مگر به علم و دعوت نمی کنی مگر بر حق و فرمان نمی دهی مگر به رستگاری، ولی اگر مصلحت بدانی که با این قوم اندکی مدارا کنی و مهلت دهی تا نامه ها و فرستادگانت نزد آنان برسند بهتر است، که اگر بپذیرند به خیر و صلاح خود رسیده اند وانگهی صلح و سلامت برای ما و ایشان بهتر خواهد بود و اگر همچنان در شقاوت خود پایداری کردند و از گمراهی دست برنداشتند در آن هنگام که حجت را بر ایشان تمام کرده ایم و آنان را به حقی که در دست داریم فرا خوانده ایم به سوی آنان حرکت کن. به خدا سوگند ایشان از آن گروه که در گذشته نزدیک در

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 82

بصره با آنان جنگ کردیم از حق دورتر و در پیشگاه خداوند زبونترند و آنان [اصحاب جمل ] را پس از اینکه به حق فرا خواندیم و نپذیرفتند چنان بر زمین زدیم که در قبال جنگ به زانو در آمدند و توانستیم در مورد آنها به آنچه دوست می داریم برسیم و خداوند نیز آنچه را مورد رضای او بود بر سرشان آورد.

زید بن حصین طایی که از مجتهدان پارسا بود و «برنس» پارسایان بر سر می نهاد برخاست و گفت: سپاس خداوند را تا به آن اندازه که راضی شود و خدایی جز پروردگار ما نیست، اما بعد، به خدا سوگند اگر ما در جنگ با کسانی که با ما مخالفت می کنند در شک و تردید می بودیم البته تصمیم ما در جنگ با آنان درست نبود تا چه رسد به اینکه بخواهیم به آنان فرصت و زمان بدهیم، زیرا در آن صورت و با شک و تردید هر عملی مایه زیان و هر کوششی سبب گمراهی است، و خداوند متعال می فرماید: «اما نعمت پروردگارت را بیان کن» به خدا سوگند ما به اندازه چشم برهم زدنی درباره آن کسی که ایشان در طلب خون اویند [عثمان ] تردید نداشتیم تا چه رسد به پیروان او که سنگدل و از اسلام کم بهره اند. اینان یاران ستمگران و اصحاب ظلم و تجاوزند، نه از مهاجران به حساب می آیند و نه از انصار و نه از کسانی که با نیکی از آنان پیروی کردند.

مردی از قبیله طی برخاست و گفت: ای زید بن حصین آیا گفتار سرور ما عدی بن حاتم را باید رد کرد؟ زید گفت: شما حق عدی را بیش از من نمی شناسید ولی من گفتن سخن حق را رها نمی کنم هر چند مردم به خشم آیند. نصر می گوید: عمر بن سعد، از حارث بن حصین نقل می کرد که می گفته است ابو زینب بن عوف به حضور علی (ع) آمد و گفت: ای امیر المؤمنین اگر ما بر حق

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 83

باشیم همانا که تو راه یافته تر و بهره ات از خیر بیشتر است و اگر بر گمراهی باشیم بار پشت تو از همه ما سنگینتر و گناه تو از همه ما بزرگتر است. اینک به ما فرمان داده ای به سوی این دشمن حرکت کنیم و ما دوستی میان خود و ایشان را بریده ایم و برای آنان دشمنی را آشکار ساخته ایم و خدا می داند که در این کار قصد ما فقط اطاعت از توست. آیا آنچه ما بر آنیم حق آشکار و صریح نیست و آیا آنچه دشمن ما بر آن است گناهی بزرگ نیست؟ علی (ع) فرمود: آری گواهی می دهم که اگر تو برای یاری دادن ما با نیت صحیح همراه ما بیایی و همان گونه که می گویی دوستی خویش را از ایشان بریده و دشمنی خود را برای ایشان آشکار کرده باشی بدون تردید دوست خداوند خواهی بود و در رضوان خدا خواهی خرامید و در اطاعت او گام بر خواهی داشت، ای ابو زینب بر تو مژده باد. عمار بن یاسر هم به او گفت: ای ابو زینب ثابت و پایدار باش و درباره احزاب که دشمنان خدا و رسول خدایند تردید مکن. ابو زینب گفت: در این مسئله که مرا به خود مشغول داشته بود هیچ دو گواهی از این امت که برای من گواهی دهند محبوبتر از شما دو تن نیستند.

گوید: عمار بن یاسر بیرون آمد و این دو بیت را می خواند: «به سوی احزاب که دشمنان پیامبرند حرکت کنید. حرکت کنید که بهترین مردم پیروان علی هستند. اینک گاهی فرا رسیده که کشیدن شمشیر مشرفی و یدک کشیدن اسبها و به جنبش در آوردن نیزه ها گوارا و پسندیده است.» نصر می گوید: عمر بن سعد، از ابو روق نقل می کرد که می گفته است یزید بن قیس ارحبی به حضور علی (ع) آمد و گفت: ای امیر المومنین ما مجهز و دارای ساز و برگ و از لحاظ شمار بسیاریم و در ما ضعف و سستی و بهانه ای نیست. به منادی خود فرمان بده میان مردم ندا دهد که به قرارگاه خویش در نخیلة بروند که مرد جنگ نباید ملول و افسرده و خواب آلوده باشد، و نباید چون فرصتها به دست آید آن را به تأخیر اندازد و در آن باره رایزنی کند و نباید کار جنگ را از امروز به فردا و پس فردا موکول سازد.

زیاد بن نصر هم گفت: ای امیر المؤمنین یزید بن قیس آنچه را می دانست گفت و برای تو خیرخواهی کرد، اینک به خداوند اعتماد و وثوق کن و ما را در حالی که کامیاب و یاری داده شده هستی به مقابله این دشمن ببر. اگر خداوند نسبت به آنان

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 84

اراده خیر نماید آنان تو را رها نمی کنند و به کسی که او را سابقه و فضیلتی چون تو نیست راغب نمی شوند و اگر نپذیرفتند و توبه نکردند و چیزی جز جنگ با ما را نخواستند جنگ آنان را برای خود آسان و سبک خواهیم یافت و امیدواریم که خداوند آنان را همان گونه که برادرانشان را در گذشته نزدیک آنجا [در بصره ] نابود کرد و کشت هلاک نماید.

سپس عبد اللّه بن بدیل بن ورقاء خزاعی برخاست و گفت: ای امیر المؤمنین آن قوم اگر خدا را می خواستند و برای او عمل می کردند هرگز با ما مخالفت نمی ورزیدند ولی آنان برای فرار از برابری و علاقه به انحصار طلبی و حرص به قدرت خود و ناخوش داشتن از اینکه دنیایشان از دست برود با ما می جنگند و کینه هایی که در جان و دشمنیهایی که در سینه نهان دارند به سبب جنگهایی بوده است که علیه ایشان بر پا کرده ای و در آن، پدران و یارانشان را کشته ای. آن گاه روی به مردم کرد و گفت: چگونه ممکن است معاویه با علی بیعت کند و حال آنکه علی در یک جایگاه برادرش حنظلة و دایی او ولید و پدر بزرگ مادری اش، عتبه را کشته است به خدا سوگند گمان نمی برم که چنین کاری کنند و آنان هرگز برای شما مطیع و مستقیم نمی شوند مگر آنکه نیزه های استوار میان ایشان به کار افتد و شمشیرها سرهایشان را ببرد و پیشانیهایشان با گرزهای آهنین شکافته شود و کارهایی سخت میان دو گروه صورت گیرد.

نصر می گوید: عمر بن سعد، از حارث بن حصین [حصیرة]، از عبد اللّه بن شریک نقل می کرد که می گفته است: حجر بن عدی و عمرو بن حمق بیرون آمدند و آشکارا از مردم شام بیزاری می جستند. علی (ع) به آن دو پیام داد از این کاری که از شما به من خبر رسیده است دست بدارید. آن دو به حضور علی (ع) آمدند و گفتند: ای امیر المؤمنین آیا ما بر حق نیستیم فرمود: آری، گفتند: آیا آنان بر باطل نیستند فرمود: آری. گفتند: به چه سبب ما را از دشنام دادن به آنان منع می کنی فرمود: برای شما خوش نمی دارم که مردمی لعنت کننده و دشنام دهنده باشید و دشنام دهید و بیزاری بجویید، ولی اگر کارهای ناپسند ایشان را بیان کنید و بگویید از جمله کارها و شیوه های ایشان این کار و آن کار است، از لحاظ گفتار، پسندیده تر و از لحاظ حجت و برهان رساتر است و چه نیکوست که به جای لعن و نفرین ایشان و بیزاری جستن شما از

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 85

آنان، بگویید: «بار خدایا خونهای ایشان و ما را حفظ کن و میان ما و ایشان را اصلاح نمای و آنان را از گمراهیشان به راه راست هدایت فرمای تا هر یک از ایشان که حق را نمی شناسد بشناسد، و هر کس از ایشان که به ستم و عدوان گراییده است از آن دست بدارد.» برای من دوست داشتنی تر و برای شما هم بهتر است.آن دو گفتند: ای امیر المؤمنین اندرزت را می پذیریم و از فرهنگ و ادب تو فرهنگ می آموزیم.

نصر می گوید: عمرو بن حمق در آن روز گفت: ای امیر المؤمنین به خدا سوگند من با تو بیعت نکرده ام و ترا دوست نمی دارم از این لحاظ که میان من و تو نزدیکی است و نه از این جهت که مال و خواسته یی از تو به من برسد و نه برای قدرتی که موجب آوازه و نام آوری من شود، بلکه من تو را برای پنج خصلت که در توست دوست می دارم که تو پسر عموی پیامبری و وصی اویی و پدر فرزندزادگان پیامبری که میان ما باقی مانده اند و از همه مردم در مسلمان شدن پیشگام تری و سهم تو در جهاد از همه مهاجران بیشتر است و بر فرض که من مجبور شوم کوههای بسیار سنگین را جا به جا کنم و آب دریاهای ژرف را بیرون کشم تا آنکه روزی دوست ترا تقویت و دشمن ترا خوار و زبون سازم در عین حال خیال نمی کنم توانسته باشم تمام حقوقی را که از تو برگردن من است پرداخت کرده باشم. علی علیه السّلام عرضه داشت: پروردگارا دلش را با پرهیزگاری روشن فرما و او را به راه راست خود هدایت کن. ای کاش میان سپاه من صد تن چون تو بودند. حجر گفت: ای امیر المؤمنین به خدا سوگند در آن صورت سپاهت رو به راه می شد و میان آنان کسانی که با تو دغلبازی کنند کم می بود.

نصر می گوید: حجر بن عدی هم برخاست و گفت: ای امیر المؤمنین ما فرزندان جنگ و شایسته آنیم. ما جنگ را بارور ساخته و آن را به نتیجه می رسانیم. جنگ به ما دندان نشان داده است و ما به او دندان نشان داده ایم. ما را عشیره و یارانی است که افراد و ساز و برگ دارند و دارای رای آزموده و شجاعت پسندیده می باشند و زمام ما در اختیار توست، اگر به خاور روی با تو به خاور می آییم و اگر به باختر

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 86

روی با تو به باختر می آییم و هر فرمان که به ما دهی فرمانبرداریم. علی علیه السّلام فرمود: آیا همه قوم تو همچون تو معتقدند گفت: من از ایشان جز نیکی ندیده ام و این دست من برای بیعت از سوی ایشان به شنیدن و اطاعت کردن و نیکو پذیرفتن آماده است. علی (ع) برای او دعای خیر کرد.

نصر می گوید: همچنین عمر بن سعد برای ما نقل کرد که علی علیه السّلام در آن هنگام برای کارگزاران خویش نامه نوشت و از آنان خواست حرکت کنند و از جمله برای مخنف بن سلیم چنین مرقوم داشت: سلام بر تو، نخست همراه با تو خداوندی را که خدایی جز او وجود ندارد ستایش می کنم. اما بعد، همانا جنگ و جهاد با کسی که از حق برگردد و در خواب کوری و گمراهی خود را به عمد فرو افکند، بر همه عارفان واجب است، و همانا خداوند از هر کس که رضایت او را بجوید راضی خواهد بود و بر هر کس که از فرمان او سرپیچد خشم می گیرد. و ما اینک تصمیم گرفته ایم به سوی این قوم برویم، قومی که میان بندگان خدا به غیر آنچه خدا نازل فرموده است عمل می کنند و غنایم را ویژه خود قرار داده اند و اجرای حدود خدا را فرو نهاده اند و حق را از میان برده اند و فساد و تباهی را در زمین آشکار ساخته اند و تبهکاران را به جای مومنان دوستان خود قرار داده اند و هر گاه دوستی از دوستان خداوند کارهای آنان را زشت بشمرد او را دشمن می دارند و از خود می رانند و محرومش می کنند و هر گاه ستمگری آنان را بر ستمشان یاری می دهد دوستش می دارند و او را به خود نزدیک و نسبت به او نیکی می کنند. آنان اصرار بر ستم دارند و بر ستیزه هماهنگ شده اند و از دیرباز از حق برگشته اند و بر گناه، یکدیگر را یاری داده اند و به راستی ستمکارانند. اینک چون این نامه من به دست تو رسید مورد اعتمادترین یاران خود را بر منطقه حکومت خویش به جانشینی خود بگمار و خود پیش ما بیا شاید تو همراه ما با این دشمنی که حرام خدا را حلال می شمرد رویاروی شوی و امر به معروف و نهی از منکر کنی و بر حق هماهنگ گردی و با باطل مباینت ورزی که ما و ترا از پاداش جهاد بی نیازی نیست. و خداوند ما را بسنده و بهترین کارگزار است. این نامه را عبید اللّه بن ابی رافع در سال سی و هفتم نوشت.

مخنف بن سلیم، حارث بن ابی الحارث بن ربیع را بر اصفهان و سعید بن وهب

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 87

را بر همدان گماشت-  و هر دو از خویشان او بودند-  و خود به حضور علی (ع) آمد و همراه او در جنگ صفین شرکت کرد.

نصر می گوید: در این هنگام عبد اللّه بن عباس از بصره نامه یی برای علی علیه السّلام نوشت و در آن اختلاف مردم بصره را گزارش داد. علی (ع) برای او چنین نوشت: [از بنده خدا علی امیر مؤمنان به عبد اللّه بن عباس ] اما بعد، فرستاده ات نزد من آمد و نامه ات را خواندم که در آن از احوال مردم بصره و اختلاف ایشان را پس از بازگشت من از آن شهر نوشته بودی، اینک به تو از حال آن قوم خبر می دهم: آنان دو گروهند برخی امیدوار [پاداش ] هستند و برخی نیز از عقوبت [که ممکن است در انتظارشان باشد] بیمناکند. بنابراین آنان را که راغب هستند با عدل و انصاف و نیکی تشویق و ترغیب کن و گره بیم را از دل بیمناکان بگشای و فقط فرمان مرا به کار ببند و از آن در نگذر و به ویژه نسبت به قبیله ربیعه نیکی کن و نسبت به هر کس که تو را پذیرفت تا آنجا که می توانی به خواست خداوند متعال نیکی و محبت کن.

نصر می گوید: و علی علیه السّلام برای عموم کارگزاران و امیران مناطق همان گونه که برای مخنف بن سلیم نامه نوشته بود، نامه نوشت و منتظر ایشان بماند. نصر همچنین می گوید: عمر بن سعد، از ابو روق نقل می کند که می گفته است زیاد بن نضر حارثی به عبد اللّه بن بدیل گفت: همانا که این جنگ ما سخت و دشوار است و هیچ کس جز افراد دلیر و شجاع و راست نیت و مطمئن بر آن پایداری نخواهد کرد. به خدا سوگند گمان نمی کنم که این جنگ از ایشان و از ما جز فرومایگان را باقی گذارد.

عبد اللّه بن بدیل گفت: من هم به خدا سوگند جز این گمانی ندارم، و چون این سخن آن دو به اطلاع علی (ع) رسید به آنان فرمود: این سخن در سینه هایتان اندوخته بماند، آن را آشکار مکنید و هیچ شنونده ای آن را از شما نشود، که خداوند برای قومی کشته شدن را و برای قومی دیگر مرگ عادی را رقم زده است و مرگ هر کس همان گونه که خداوند رقم زده است فرا خواهد رسید، خوشا به حال آنان که در راه خدا جهاد کننده اند و در اطاعت فرمانش کشته شدگانند.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 88

نصر می گوید: و چون هاشم بن عتبه سخن آن دو را شنید به حضور علی (ع) آمد و گفت: ای امیر المؤمنین ما را به رویارویی این قوم سیه دل ببر که کتاب خدا را پشت سر خویش افکنده اند و میان بندگان خدا به غیر آنچه رضای اوست عمل کرده اند. آنان حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کرده اند. شیطان آنان را فریفته و به آنها وعده های باطل داده و به آرزوها در افکنده، تا بدانجا که ایشان را از راه راست منحرف کرده و به پستی کشانده و دنیا را برای آنان محبوب قرار داده است و آنان برای دنیای خویش و رغبت بر آن جنگ می کنند همان گونه که ما به سبب رغبت به آخرت و بر آمدن وعده پروردگارمان جنگ می کنیم و ای امیر المؤمنین تو از همگان به رسول خدا نزدیکتر و به لحاظ سابقه و قدمت از همگان برتری. ای امیر المؤمنین آنان نیز درباره تو همین چیزی را که ما می دانیم می دانند ولی بدبختی برایشان رقم زده شده است و هوسها آنان را به کژی واداشته است و آنان ستمگرانند، و اینک دستهای ما به سخن شنوی و فرمانبرداری از تو گسترده و دلهای ما برای بذل خیرخواهی و نصیحت تو گشاده است و جانهای ما ترا بر هر کس که با تو ستیز کند و بخواهد به جای تو بر شاخه حکومت بپیچد یاری می دهد. به خدا سوگند خوش نمی دارم آنچه که بر زمین است و زمین آن را در بردارد و آنچه زیر آسمان است و آسمان بر آن سایه افکنده است از آن من باشد و در مقابل، من با دشمنی از دشمنان تو دوستی کنم و با دوستی از دوستانت دشمنی ورزم. علی علیه السّلام عرضه داشت: بار خدایا شهادت در راه خود و همسویی با پیامبرت را به او ارزانی کن.

نصر می گوید: آن گاه علی (ع) به منبر رفت و برای مردم خطبه ایراد کرد و آنان را به جهاد فرا خواند و نخست حمد و ثنای خدا را بر زبان آورد و سپس چنین فرمود: همانا خداوند شما را با دین خود گرامی داشت و شما را برای پرستش خود آفرید.

در پرداخت حق خدا جان بر کف گیرید و وعده او را برای خود فراهم سازید و بدانید که خداوند ریسمانهای اسلام را استوار و دستگیره آن را محکم قرار داده است، آن گاه بهره جانها را در فرمانبرداری و کسب رضایت پروردگار نهاده است، و زیرکان غنیمت را به هنگام از دست دادن ناتوان به دست می آورند، و من اینک عهده دار کار سیاه و سرخ [عرب و عجم ] هستم و هیچ نیرویی جز از ذات پروردگار نیست و ما به خواست خداوند به رویارویی کسی می رویم که خویشتن را فریفته و

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 89

و چیزی را خواسته است که از او نیست و معاویه و لشکریانش نیز به آن دست نمی یازند. این گروه سرکش و ستمگر را ابلیس از پی خود می کشد و برای آنان بارقه آرزوی دور و دراز خود را فرو آورده و با فریب خود، ایشان را شیفته است، و شما داناترین مردم به حلال و حرامید، به آنچه که می دانید بی نیاز شوید و از آنچه خداوند شما را از شیطان بر حذر داشته است بر حذر باشید و به پاداش و گرامی داشتی که در پیشگاه خداوند است رغبت ورزید و بدانید ربوده عقل آن کسی است که دین و امانتش ربوده شده باشد و مغرور و فریفته آن کسی است که گمراهی را بر هدایت برگزیند و مبادا که کسی خود را از من کنار کشد و بگوید شرکت دیگران در این کار کافی و بسنده است، و بدانید که اندک اندکها بسیار و قطره قطره دریا می شود و «هر کس از آبشخور خویش دفاع نکند مورد ستم قرار می گیرد.» وانگهی من به شما فرمان می دهم در این کار استوار باشید و در راه خدا جهاد کنید و از هیچ مسلمانی غیبت مکنید و به خواست خداوند متعال منتظر نصرت بسیار نزدیک از جانب خداوند باشید.

نصر می گوید: سپس پسرش حسن بن علی علیهما السّلام برخاست و چنین گفت: سپاس خداوندی را که خدایی جز او نیست و برای او انبازی نمی باشد. همانا خداوند حق خود را بر شما چنان بزرگ قرار داده و چندان نعمت بر شما فرو ریخته که نمی توان شمرد و نمی توان از عهده شکرش بیرون آمد و هیچ سخن و وصفی به کنه آن نمی رسد و ما همانا [نخست ] برای خدا و [سپس ] برای شما خشم گرفته ایم و بدانید هیچ قومی بر کاری متحد و هماهنگ نمی شود مگر اینکه کارش محکم و بنیانش استوار می شود. اینک برای کشتن دشمن خودتان، معاویه و سپاهیان او، متفق و هماهنگ شوید و خواری و زبونی مکنید که زبونی رشته های دل را می گسلد و همانا اقدام و پیشروی در مقابل نیزه ها مایه شجاعت و غرور و صیانت است. هر قوم که از خویشتن با قدرت دفاع کند هر علت و درماندگی را از ایشان بر می دارد و شدتهای خواری را از ایشان کفایت می کند و آنان را به معالم دین و آیین راهنمایی می نماید. و سپس این بیت را خواند: «از صلح آنچه را که به آن خشنودی، می گیری و حال آنکه جنگ با چند جرعه از انفاس خود ترا کفایت می کند».

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 90

آن گاه حسین بن علی علیهما السّلام برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند چنین گفت: ای مردم کوفه شما یاران محبوب و گرامی هستید و شما چون جامه زیرین پیوسته به پوست و غیر از جامه رو هستید. اینک در خاموش کردن فتنه ای که میان شما بر افروخته شده و آسان ساختن آنچه بر شما دشوار گشته است کوشش کنید و بدانید با آنکه شر جنگ بسیار و مزه آن ناگوار است ولی هر کس برای آن قبلا آماده شود و ساز و برگش را فراهم آورد و از خستگی آن پیش از فرا رسیدنش به ستوه نیاید مرد شایسته جنگ است و هر کس پیش از آمادگی و رسیدن فرصت مناسب و بینش و کوشش کافی به آن دست یازد سزاوار است که به قوم خود از آن سودی نرساند و خویشتن را هم به نابودی دهد. از خداوند مسئلت داریم که شما را با الفت خویش پشتیبانی نماید و استوار بدارد. و از منبر فرود آمد.

نصر می گوید: تقریبا تمام مردم تقاضای علی علیه السّلام را در مورد حرکت پذیرفتند، جز اینکه گروهی از اصحاب عبد اللّه بن مسعود که عبیده سلمانی و یارانش هم با آنان بودند به حضور علی (ع) آمدند و گفتند: ما با شما خواهیم آمد و لشکر و قرارگاه شما را ترک نمی کنیم، ولی خودمان لشکر جداگانه ای خواهیم بود و در کار شما و مردم شام دقت خواهیم کرد و هر یک از دو گروه را که ببینیم می خواهد کاری را که حلال نیست انجام دهد و برای ما جور و ستم او روشن شود با همان گروه وارد جنگ خواهیم شد. علی (ع) فرمود آفرین بر شما. این معنی فقه در دین و علم به سنت است و هر کس به این پیشنهاد راضی نباشد خیانت پیشه و ستمگر است.

گروه دیگری هم از یاران عبید اللّه بن مسعود که ربیع بن خثیم هم از جمله ایشان بود و آنان در آن هنگام چهار صد تن بودند به حضورش آمدند و گفتند: ای امیر المؤمنین با آنکه ما به فضل و فضیلت تو آشنائیم ولی در این جنگ گرفتار شک و تردیدیم. ما و تو و مسلمانان بی نیاز از گروهی نیستیم که با دشمنان نبرد کنند ما را به مواظبت یکی از مرزها بگمار تا آنجا مقیم و در کمین باشیم و در صورت لزوم از مردم آن ناحیه دفاع کنیم. علی علیه السّلام ربیع بن خثیم را بر مرز ری گماشت و نخستین

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 91

رایتی که علی (ع) در کوفه آن را بست و بر افراشت رایت ربیع بن خثیم بود.

نصر می گوید: عمر بن سعد، از یوسف بن یزید، از عبد اللّه بن عوف بن احمر نقل می کرد که می گفته است علی علیه السّلام از نخیلة حرکت نکرد تا آنکه ابن عباس همراه مردم بصره پیش او آمد و گوید: علی (ع) برای ابن عباس نامه ای نوشته بود که مضمون آن چنین بود: اما بعد، خودت همراه مسلمانان و مومنانی که پیش تو هستند پیش من بیا، و گرفتاریهای مرا که آنجا گرفتارش بودم و گذشت و عفو مرا در جنگ از ایشان فرایادشان آور و فضیلتی را که در شرکت در این کار برای آنان خواهد بود به آنان گوشزد کن. و السّلام.

گوید: چون نامه علی (ع) در بصره به دست ابن عباس رسید میان مردم برخاست و نامه را برای ایشان خواند و حمد و ثنای خدا را بر زبان آورد و چنین گفت: ای مردم آماده شوید برای رفتن و پیوستن به امام خودتان، سبک بار و سنگین بار حرکت کنید و با اموال و جانهای خود جهاد کنید که شما با تبهکارانی که حرام خدا را حلال می شمرند و قرآن را [چنان که باید و شاید] نمی خوانند و حکم قرآن را نمی شناسند و به دین و آیین حق متدین نیستند جنگ خواهید کرد، آن هم همراه امیر المؤمنین و پسر عموی رسول خدا، کسی که امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر و حکم کننده به حق و استوار بر هدایت و حکم کننده به حکم قرآن است، رشوه ای در حکم نمی پردازد و با تبهکاران نرمی نمی کند و در راه خدا سرزنش سرزنش کننده او را فرو نمی گیرد و باز نمی دارد.

احنف بن قیس برخاست و گفت: آری به خدا سوگند خواسته ات را پاسخ مثبت می دهیم و همراه تو در سختی و آسانی و بر خشنودی و ناخوشی بیرون می آییم و در این کار برای خود پاداش می طلبیم و از پروردگار بزرگ برای خود آرزوی پاداش پسندیده می کنیم. خالد بن معمر سدوسی هم برخاست و گفت: شنیدیم و گوش به فرمانیم، هرگاه

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 92

بخواهی حرکت کنیم حرکت می کنیم و هرگاه ما را فراخوانی پذیراییم.

عمرو بن مرجوم عبدی هم برخاست و گفت: خداوند امیر المومنین را موفق بداراد و حکومت بر مسلمانان را برای او جمع کناد و تبهکارانی را که حرام خدا را حلال می شمرند نفرین کناد، آنانی را که قرآن را [چنان که باید و شاید] نمی خوانند و به خدا سوگند ما بر آنان خشمگین و در راه خدا از ایشان بریده و جداییم. هرگاه تو بخواهی به خواست خداوند متعال پیادگان و سواران ما همراهت خواهند بود. گوید: مردم برای حرکت پاسخ مثبت دادند و با نشاط و سبکبار پذیرا شدند. ابن عباس، ابو الاسود دوئلی را بر بصره گماشت و بیرون آمد و در نخیلة به علی (ع) پیوست.

نامه محمد بن ابی بکر به معاویه و پاسخ او:

نصر می گوید. محمد بن ابی بکر به معاویه چنین نوشت: از محمد پسر ابوبکر، به گمراه معاویة بن صخر. سلام بر آنان که اهل اطاعت از خدایند و نسبت به دوستان خدا تسلیم می باشند. اما بعد همانا که خداوند با جلال و بزرگی و نیرو و توان خویش خلقی را آفرید بدون آنکه بیهوده باشد و در نیروی او ضعفی پدید آمده باشد. او را نیازی به آفرینش ایشان نبوده است و آنان را بندگان خویش آفریده، گروهی را سعادتمند و گروهی را بدبخت و گمراه و هدایت شده قرار داده است. آن گاه آنان را با علم خود برگزیده و از میان ایشان محمد (ص) را برگزید و او را به رسالت خویش مخصوص و برای وحی خویش انتخاب کرده است و امین بر امر و فرمان خود قرار داده است، و او را پیامبری قرار داده که به کتابهای خداوند که پیش او بود تصدیق داشت و راهنمای شرایع بود. محمد (ص) مردم را با حکمت و اندرز پسندیده به راه و فرمان خدا فرا خواند و نخستین کس که پذیرفت و به حق و خدا توجه کرد و او را تصدیق و با او موافقت کرد و کاملا تسلیم شد و اسلام آورد برادر و پسر عمویش علی بن ابی طالب علیه السّلام بود که او را در مورد امور غیبی و پوشیده تصدیق کرد و او را بر هر دوست برگزید و او را از هر بیم و

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 93

هراسی حفظ کرد و در هر پیشامد ترسناک با جان خویش با او مواسات کرد. با دشمنان او جنگ کرد و نسبت به دوستانش با صلح و آرامش رفتار کرد.

علی به هنگام سختی و در جنگهای هول انگیز در حالی که جان نثار بود ایستادگی کرد تا آنجا که هیچکس نظیر او در جهادش در راه خدا و نیز در کردارش قابل مقایسه با او نبود. اینک چنان می بینم که تو خود را همسنگ او می پنداری و حال آنکه تو، تویی و او آن کسی است که در هر خیر و کار پسندیده از همگان گوی سبقت ربوده است. پیش از همه مردم مسلمان شده و نیت او از همگان صادقتر و فرزندانش از همگان پاک نهادتر و همسرش از همگان با فضیلت تر و پسر عمویش بهترین مردم است. و تو نفرین شده، پسر نفرین شده ای. خود و پدرت همواره برای دین غائله بر پا می کردید و برای خاموش کردن پرتو خدا کوشش می کردید و بر این منظور لشکرها جمع و مالها هزینه کردید و با قبایل در این مورد همپیمان می شدید. پدرت بر این حال بمرد و تو هم بر همان راه جانشین او شده ای. گواه راستین این موضوع درباره تو این است که بازماندگان احزاب و سران نفاق و دشمنان رسول خدا (ص) به تو پناه آورده و ترا ملجأ خویش ساخته اند و گواه راستین این موضوع درباره علی همراه فضیلت و قدمت سابقه او، یاران اویند که آنان را خداوند متعال در قرآن نام برده است و آنان را ثنا گفته و فضیلت داده است و ایشان همگان از مهاجران و انصارند و به صورت لشکرها و گروهها برگرد اویند و با شمشیرهای خویش بر گرد او جنگ می کنند و خونهای خود را برای حفظ او نثار می کنند.

آنان فضیلت را در پیروی از او و بدبختی و سرکشی را در مخالفت با او می دانند. ای وای بر تو چگونه خودت را همسنگ علی می دانی و حال آنکه او وصی پیامبر (ص) و وارث او و پدر فرزندان اوست و نخستین کس از مردم است که از او پیروی کرده است و آخرین مردم در تجدید عهد با اوست.

پیامبر (ص) او را به رازهای خود آگاه و در کار خود شریک و انباز می نمود و حال آنکه تو دشمن و پسر دشمن رسول خدایی. تو تا آنجا که می توانی از باطل خود بهره گیری می کنی و پسر عاص در گمراهی به تو مدد می رساند. روزگار تو سپری و حیله و مکر تو سست شده است و بزودی روشن می شود که فرجام پسندیده از آن کیست و بدان که تو با پروردگار خویش که از کید و حیله اش احساس امنیت می کنی مکر می ورزی. آری که از لطف و بخشش خدا نومید شده ای و حال آنکه او برای تو

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 94

در کمینگاه است و تو از خداوند در حال غرور و فریبی و خداوند و اهل بیت رسول خدا از تو بی نیازند. و سلام بر هر کس که از هدایت پیروی کند.

معاویه در پاسخ محمد بن ابی بکر چنین نوشت: از معاویة بن ابی سفیان به آن کس که سرزنش کننده پدر خود است، محمد بن-  ابی بکر. سلام بر آنان که از خدای طاعت می برند. اما بعد، نامه ات رسید که در آن از اهلیت خداوند در مورد قدرت و چیرگی او و اینکه پیامبر خویش را به چه چیزها اختصاص داده است نوشته بودی و همراه آن سخنان دیگری بر هم بافته و پرداخته بودی که اندیشه ات در آن ضعیف و برای پدرت متضمن خشم و سرزنش بود. در آن از حق پسر ابی طالب و قدمت سابقه و نزدیکی خویشاوندیش به رسول خدا و یاری دادن او به پیامبر و مواسات با آن حضرت در هر بیم و هراس یاد کرده و با من احتجاج کرده و با فضل کس دیگری-  نه با فضیلت خود-  بر من فخر فروخته بودی. من خداوند را می ستایم که این فضایل را بهره تو نگردانیده و برای کس دیگری غیر از تو قرار داده است. من و پدرت به هنگام زندگی پیامبرمان با هم بودیم و رعایت حق پسر ابی طالب را بر خود لازم می دیدیم و فضیلت او بر ما آشکار و مسلم بود، و چون خداوند برای پیامبر خویش آنچه را نزد خویش بود برگزید و آنچه را که به او وعده داده بود برآورد و دعوتش را آشکار و حجتش را روشن و پیروز کرد او را به سوی خویش باز گرفت. پدر تو و فاروق [عمر بن خطاب ] نخستین کسان بودند که با او مخالفت کردند و بر او چیره شدند و هر دو در این کار با یکدیگر هماهنگی و اتفاق کردند و سپس او را برای بیعت با خویش فر خواندند که در آن کار تأخیر و درنگ کرد و آن دو نسبت به او قصدهای بزرگ کردند و تصمیمهای تند گرفتند و ناچار با آن دو بیعت کرد و تسلیم ایشان شد و آن دو او را در کار خود انباز و بر راز خود آگاه نساختند تا آنکه حکومت آن دو سپری شد و مردند پس از آن دو، سومین آن دو تن-  عثمان بن عفان-  به خلافت رسید که به هدایت آن دو و روش ایشان حکومت می کرد. تو و سالارت بر او خرده و عیب گرفتید تا آنکه دور دستان گنهکار بر او طمع بستند. تو و سالارت در نهان و آشکار توطئه کردید و دشمنی و کینه خود را برای او آشکار

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 95

ساختید تا آنکه به خواسته و آرزوی خویش درباره اش رسیدید. اینک ای پسر ابوبکر مواظب خویش باش که بدبختی و نتیجه زشت کار خود را بزودی خواهی دید. حد خود را بشناس و اندازه نگهدار که تو کوچکتر از آنی که بتوانی برابر و همسنگ کسی باشی که کوهها همسنگ بردباری اوست و در عین حال به هنگام زور و قهر نیزه اش ملایم نیست و هیچ کس هم به تحمل و گذشت او نمی رسد. پدرت برای او این را فراهم ساخت و پادشاهی او را استوار کرد. اینک اگر آنچه ما در آن هستیم صواب و بر حق است پدرت آغازگر آن است و اگر جور و ستم است پدرت پایه و اساس آن است و ما شریکان اوییم. ما به راهنمایی و هدایت او پایبندیم و به کار او اقتداء کرده ایم. دیدیم پدرت چه کرد و ما از او پیروی کردیم و گام بر جای گام او نهادیم. اکنون در آنچه می پنداری پدرت را عیب بگیر یا رها کن. و سلام بر هر کس که به حق برگردد و از گمراهی خویش توبه کند و دست بدارد.

گوید: آن گاه علی علیه السّلام به حارث اعور فرمان داد میان مردم ندا دهد که به قرارگاه خویش در نخیله بروید و حارث میان مردم جار زد و اعلام کرد. علی (ع) به مالک بن حبیب یربوعی که سالار شرطه اش بود فرمان داد مردم را بسیج کند و به قرارگاه ببرد و عقبة بن عمرو انصاری را فرا خواند و او را به جانشینی خود در کوفه گماشت، و عقبه کوچکترین فرد از هفتاد تنی بود که با پیامبر (ص) بر گردنه منی (عقبة) بیعت کرده بودند، و آن گاه علی (ع) بیرون آمد و مردم هم همراهش بیرون آمدند.

نصر می گوید: در این هنگام علی علیه السّلام، زیاد بن نصر و شریح بن هانی را فرا خواند و آنان سالار قبیله مذحج و اشعریها بودند، و فرمود: ای زیاد در هر شامگاه و بامداد از خدای بترس و به هیچ حال خود را از آن در امان مپندار و بدان که اگر تو خود نفس خویش را از بسیار چیزها که دوست می داری از بیم ناخوشایندی باز نداری خواسته ها و هوسها به تو زیان فراوان خواهد رساند. تو خود نفس خویش را از ستم و ظلم و گذشتن از حد خود، باز دار و آن را منع کن اینک من ترا بر این لشکر گماشتم، مبادا بر ایشان فخر فروشی و دست ستم یازی. همانا

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 96

بهترین شما در پیشگاه خداوند پرهیزگارترین شماست. از عالم ایشان علم بیاموز و نادان و جاهل ایشان را آموزش بده. از نادان آنان در گذر و بردبار باش که تو به یاری بردباری و خویشتنداری از آزار و خشم به خیر دست خواهی یافت. زیاد گفت: ای امیر المؤمنین به کسی سفارش و وصیت نمودی که حافظ سفارش تو و بر آورنده خواسته و آرزوی توست و سعادت را در اجرای فرمان تو و گمراهی را در تباه ساختن عهد و پیمان تو می داند.

علی (ع) به زیاد و شریح فرمان داد که هر دو از یک راه و کنار هم حرکت کنند و با یکدیگر اختلاف نورزند و آن دو را با دوازده هزار تن بر مقدمه سپاه خود گماشت و روانه کرد و هر یک از ایشان فرمانده بخشی از آن لشکر بودند. شریح شروع به کناره گیری از زیاد کرد و با یاران خود جداگانه حرکت می کرد و به زیاد نزدیک نمی شد. زیاد همراه یکی از بردگان آزاد کرده خود که نامش شوذب بود برای علی (ع) این نامه را نوشت: برای بنده خدا امیر المومنین از زیاد بن نضر. سلام بر تو باد، نخست با تو خداوندی را که خدایی جز او نیست می ستایم. اما بعد، تو مرا به فرماندهی مردم گماشتی ولی شریح برای من بر خود حق طاعت و فرمانبرداری را نمی بیند و این کردارش نسبت به من کوچک شمردن فرمان تو و ترک عهد و پیمان است. و السّلام.

شریح بن هانی هم برای امیر المومنین چنین نوشت: برای بنده خدا علی امیر مومنان از شریح بن هانی. سلام بر تو، نخست با تو خداوندی را ستایش می کنم که خدایی جز او نیست. اما بعد، همانا زیاد بن نضر از هنگامی که او را در حکومت خود شریک کرده و به فرماندهی لشکری از لشکرهایت گماشته ای سرکش و متکبر شده است. به خود شیفتگی و ناز و غرور او را به گفتار و کرداری واداشته است که خداوند متعال به آن راضی نیست. اگر امیر المومنین مصلحت می بیند او را از فرماندهی بر ما عزل کند و به جای او کس دیگری را که دوست می دارد گسیل نماید، که ما او را خوش نمی داریم. و السّلام.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 97

علی علیه السّلام خطاب به آن دو چنین نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم. از بنده خدا علی امیر مومنان، به زیاد بن نضر و شریح بن هانی. سلام بر شما باد، نخست با شما خداوندی را می ستایم که خدایی جز او نیست. اما بعد همانا که من بر مقدمه لشکر خود زیاد بن نضر را گماشتم و او را فرمانده مقدمه قرار دادم و شریح فرمانده گروهی از ایشان است. اگر لشکر شما دو تن ناچار از جنگی شد زیاد بن نضر فرمانده تمام مردم خواهد بود، ولی هرگاه جدای از یکدیگرید هر یک از شما فرمانده همان گروهی هستید که او را بر آن گماشته ایم و بدانید که مقدمه هر لشکر و قوم همچون چشم و جاسوس ایشانند و چشم و جاسوس مقدمه، پیشاهنگان ایشانند و چون شما دو تن از سرزمین خویش بیرون شدید از گسیل داشتن پیشاهنگان خسته مشوید و به ستوه میایید و از جمیع جهات، دره ها و درختان و بیشه زارها را مورد بررسی قرار دهید که مبادا دشمن شما را فریب دهد و برای شما کمین کرده باشد و لشکرها و قبایل را از هنگام بامداد تا شامگاه هیچ گاه بدون آمادگی و آرایش جنگی روانه مدارید که اگر دشمنی به شما حمله آورد یا گرفتاری ای فرا رسد آماده و با آرایش جنگی باشید و چون شما کنار دشمن فرود آمدید یا دشمن کنار شما رسید سعی کنید قرارگاه شما در بلندیهای مشرف بر صحنه یا دامنه کوهها و کنار رودها باشد تا برای شما گرفتاری پیش نیاید و فقط از یک یا دو جانب با دشمن مجبور به جنگ شوید و نگهبانان و دیده بانان خود را بر فراز کوهها و مناطق بلند و مشرف بر رودخانه ها بگمارید تا برای شما دیده بانی کنند که مبادا دشمن از جایی بر شما حمله آورد.

و از پراکندگی بپرهیزید و هر گاه فرود می آیید همگی با هم فرود آیید و چون حرکت کنید همگی با هم حرکت کنید و چون شب فرا رسید و جایی فرود آمدید اطراف لشکر خود سپرداران و نیزه داران را به نگهبانی بگمارید و باید تیراندازان شما از پی سپرداران و نیزه داران باشند و هر چند شب که اقامت کنید همین گونه رفتار کنید تا غافلگیر نشوید و نتوانند بر شما شبیخون زنند. هر قومی که لشکرگاه خود را با نیزه داران و سپرداران خویش احاطه کنند چه شب و چه روز چنان است که در دژهای استوار باشند، و شما دو تن لشکر خویش را حراست کنید و بر حذر باشید که شب تا صبح آسوده بخوابید و نباید خواب شما جز اندکی و به اندازه مضمضه ای باشد و باید تا هنگامی که مقابل دشمن می رسید شیوه و روش شما همین گونه باشد و باید همه روز خبر شما همراه

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 98

فرستاده یی از سوی شما به من برسد. من هم-  گر چه چیزی جز به خواست خدا عملی نخواهد شد-  سعی می کنم شتابان از پی شما برسم. بر شما باد که آرام و نرم حرکت کنید و از شتاب و تند حرکت کردن پرهیز کنید مگر اینکه پس از بررسی کامل فرصتی بدست آید که شتابان پیش بروید و بر حذر باشید که پیش از رسیدن من نزد شما جنگ کنید، مگر اینکه با شما جنگ را شروع کنند یا فرمان من در این مورد به خواست خداوند به شما برسد. و السّلام.

نصر می گوید: علی علیه السّلام برای امیران لشکرهای خویش نامه و دستوری نوشت، و علی (ع) سپاه خویش را به لشکرهایی تقسیم کرده و بر هر لشکر امیری گماشته بود. سعد بن مسعود ثقفی را بر افراد قبیله های قیس و عبد القیس گماشت و معقل بن قیس یربوعی را بر قبایل تمیم و ضبه و رباب و قریش و کنانة و اسد، مخنف بن سلیم را بر ازد و بجیلة و خثعم و انصار و خزاعه گماشت و حجر بن عدی کندی را بر افراد قبیله های کنده و حضر موت و قضاعة، و زیاد بن نضر را بر افراد قبایل مذحج و اشعریها، و سعید بن مرة همدانی را بر قبیله همدان و کسانی از حمیریان که همراهشان بودند و عدی بن حاتم طایی را بر قبیله طی گماشت. آنان در واقع با مذحج بودند ولی دو رایت داشتند رایت مذحج را زیاد بن نضر داشت و رایت طی همراه عدی بن حاتم بود و اینها که بر شمردیم لشکرهای کوفه بودند. اما لشکرهای بصره چنین بود: خالد بن معمر سدوسی بر قبیله بکر بن وائل فرماندهی داشت و عمرو بن مرجوم عبدی بر قبیله ازد و احنف [بن قیس ] بر قبایل تمیم و ضبه و رباب، و شریک بن اعور حارثی بر ساکنان منطقه بالای بصره فرماندهی داشت.

نامه علی علیه السّلام به فرماندهان لشکرها چنین بود: اما بعد، من از اینکه سپاهیان بدون اطلاع کنار قومی بروند و از کشت و زرع ایشان بدون اطلاع آنان بخورند و بهره مند شوند بیزاری می جویم مگر به همان اندازه که از گرسنگی سیر شوند و از فقر بیرون آیند یا آنکه حکم را ندانند و بعد آگاه شوند که این مقدار بر عهده آنان هست و به هر حال مردم را از ستم و تجاوز باز دارید و دست سفلگان خود را بگیرید و جلوگیری کنید که کارهایی نکنند که خداوند از ما خشنود نباشد و در نتیجه دعای ما و شما را به خودمان برگرداند که خداوند متعال چنین می فرماید: «بگو اگر دعای شما نبود خدا به شما توجه و

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 99

اعتنایی نمی کرد» و چون خداوند در آسمان نسبت به قومی خشم گیرد آنان در زمین هلاک می شوند. بنابراین همواره خودتان در کار خیر کوشا باشید و نسبت به لشکریان خوشرفتاری کنید و نسبت به مردم یاری دهنده باشید و دین خدا را نیرو بخشید و در راه خدا آنچه را بر شما واجب است انجام دهید که خداوند برای ما و شما چندان نعمت ارزانی داشته است که لازم است با تمام نیروی خود او را سپاسگزار باشیم و چندان که یارا داریم او را یاری دهیم و هیچ نیرویی جز از خداوند نیست.

گوید: همچنین علی علیه السّلام برای لشکریان خود نامه ای نوشت و به آنان خبر داد که چه وظایفی بر عهده ایشان و در قبال آن چه چیزهایی برای ایشان است. مضمون آن نامه چنین بود: «اما بعد، همانا که خداوند همه شما را در حق برابر قرار داده است. سرخ و سیاهتان یکسانید و شما را برای حاکم به منزله فرزند و حاکم را برای شما به منزله پدر قرار داده است [که اگر آنان را از کاری بازداشت نباید از تعقیب دشمن او دست بردارند و او را متهم کنند و اگر بشنوید و اطاعت کنید و آنچه را بر عهده شماست انجام دهید رستگار خواهید بود]. حق شما بر حاکم این است که نسبت به شما با عدل و انصاف رفتار کند و از [دست یازیدن به ] غنایم شما خودداری کند و چون با شما بدینگونه رفتار کند بر شما واجب است که از فرمانهای او که مطابق حق باشد اطاعت کنید و او را یاری دهید و از قدرت او که حکومت خداوندی است دفاع کنید که خداوند شما را در زمین برای رفع ظلم و ستم مأمور کرده است. یاران خدا و نصرت دهندگان دین خدا باشید و بر زمین پس از اصلاح آن تباهی و فساد مکنید که خداوند تبهکاران را دوست نمی دارد.

نصر می گوید: عمر بن سعد، از سعد بن طریف، از اصبغ بن نباته نقل می کند که می گفته است در نخیلة گور بزرگی قرار داشت که یهودیان مردگان خویش را کنار آن به خاک می سپردند. علی (ع) خطاب به همراهان خود فرمود مردم درباره این گور چه می گویند حسن بن علی (ع) گفت: می گویند این گور هود (ع) است که

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 100

چون قومش از فرمان او سرپیچی کردند اینجا آمد و در گذشت. علی علیه السّلام فرمود: نادرست می گویند، من از آنان در این مورد داناترم. این گور یهودا پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم (ع) است که پسر بزرگ یعقوب بوده است.

علی (ع) سپس پرسید: آیا کسی از قبیله «مهرة» اینجا هست پیری فرتوت را به حضورش آوردند از او پرسید: خانه تو کجاست گفت: کنار دریا. پرسید: با کوه چه اندازه فاصله داری گفت نزدیک آنم. پرسید قوم تو درباره گوری که بر آن کوه است چه می گویند گفت می گویند گور مرد ساحری است. فرمود: نادرست می گویند، آن گور هود پیامبر (ع) است و این گور یهودا پسر یعقوب (ع) است. آن گاه علی (ع) فرمود: از پشت کوفه هفتاد هزار تن محشور می شوند که چهره های ایشان به رخشندگی خورشید است و بدون حساب وارد بهشت خواهند شد.

نصر می گوید: و چون علی (ع) برای رفتن به شام در نخیلة فرود آمد، به معاویه خبر رسید، و در آن هنگام در دمشق بود و پیراهن عثمان را بر منبر مسجد دمشق قرار داده بود و آن پیراهن همچنان خون آلوده بود و اطراف منبر حدود هفتاد هزار پیرمرد بودند که می گریستند و اشک ایشان بر عثمان خشک نمی شد. معاویه آنان را مورد خطاب قرار داد و چنین گفت: ای مردم شام شما سخنان مرا در مورد علی تکذیب می کردید اینک کار او برای شما آشکار و روشن شد. به خدا سوگند خلیفه شما را کسی جز او نکشته است و او به کشتن عثمان فرمان داد و مردم را بر او شوراند و کشندگان او را پناه داد و آنان سپاهیان و یاران اویند و اکنون هم همراه ایشان آهنگ سرزمین و شهرهای شما کرده است تا شما را نابود کند. ای مردم شام خدا را، خدا را در مورد خون عثمان. من ولی عثمان و سزاوارترین کس برای خونخواهی اویم و همانا خداوند برای ولی کسی که به ستم کشته شده است حجت و تسلط قرار داده است. اینک خلیفه مظلوم خود را یاری دهید و این قوم با او چنان رفتار کردند که می دانید او را با ظلم و ستم کشتند و خداوند فرمان داده است با گروه سرکش جنگ شود تا به فرمان خدا تسلیم شوند و برگردند. و از منبر به زیر آمد.

نصر می گوید: شامیان همگی مطیع او شدند و سر به فرمانش سپردند و از اطراف بر او جمع شدند و او آماده برای جنگ و رویارویی با علی علیه السّلام شد.