[hadith]من کلام له (علیه السلام) عند عزمه علی المسیر إلی الشام و هو دُعاء دَعا به ربَّه عند وضع رجله فی الرکاب: 

اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بکَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَ کَآبَةِ الْمُنْقَلَب وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِی الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَد؛ اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْأَهْلِ، وَ لَا یَجْمَعُهُمَا غَیْرُکَ، لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لَا یَکُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبُ لَا یَکُونُ مُسْتَخْلَفاً.

[قال السید الشریف رضی الله عنه و ابتداء هذا الکلام مروی عن رسول الله (صلی الله علیه وآله) و قد قفاه أمیرالمؤمنین (علیه السلام) بأبلغ کلام و تمّمه بأحسن تمام من قوله «و لا یجمعهما غیرک» إلی آخر الفصل].[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 522-513

و من کلام له علیه السّلام عند عزمه علی المسیر الی الشام و هو دعاء دعا به ربّه عند وضع رجله فی الرکاب امام علیه السّلام.

این دعا را هنگامی که پا را در رکاب گذاشت تا به سوی شام (برای خاموش کردن فتنه معاویه و شامیان گردنکش) برود تلاوت فرمود

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه یا صحیح تر این دعا، در عین کوتاهی نکته های جالب و عمیقی در بر دارد، اولا تمام مشکلاتی را که در این سفر محتمل بوده، امام علیه السّلام تحت سه عنوان بیان کرده، و از آنها به خدا پناه می برد، سپس خداوند را به عنوان یار همسفر، و جانشین در میان بازماندگان و خانواده، توصیف می کند که بمنزله دلیلی است بر

بخش اوّل دعا توصیفی که برای غیر خدا متصور نیست، و تنها احاطه ذات پاکش بر همه کائنات این معنی را محقّق می کند

.

خداوندا از رنج سفر به تو پناه می برم!

بی شک مردان خدا و اولیاءالله در همه حال متوجه خدا بوده اند، ولی در مشکلات و حوادث مهم و پیچیده توجّه بیشتری به ذات پاک او داشته اند، و کار خود را در این گونه موارد با دعا و توسل به ذات پاکش شروع می کردند که هم راهگشا بود، و هم مایه قوّت قلب و آرامش روح و اعتماد به نفس!

امام (علیه السلام) که پیشوای این خیل عظیم بود به هنگامی که پا در رکاب گذاشت تا عازم میدان صفّین شود، به پیشگاه خداوند چنین عرضه داشت:

«بارالها من از رنج و مشقّت این سفر، و بازگشت پر اندوه از آن، و مواجه شدن با منظره ناخوشایند در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه می برم». «أللَّهُمَّ إِنَّی أَعُوذُ بکَ مِنْ وَعَثَاءِ(1) السَّفَرِ وَ کَآبَةِ(2) الْمُنْقَلَب(3) وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِی الاَْهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَد».

در واقع آنچه فکر یک مسافر را به خود مشغول می دارد سه چیز است که امام(علیه السلام) در اینجا به هر سه اشاره فرموده است:

نخست مشکلات سفر است که با تعبیر به «وَعْثاءِ السَّفَر» به آن اشاره شده است. دوم چگونگی بازگشت است که آیا انسان پیروزمند و با دست پرباز می گردد و یا شکسته حال و با دست خالی که با تعبیر «وَ کَآبَةِ الْمُنْقَلَب» به آن اشاره شده است، و سوم نگرانیهای مربوط به خانواده و خانه و اموال که با تعبیر «سُوءِ الْمَنْظَرِ فِی الاَْهْلِ وَ الْمالِ وَ الْوَلَد» ذکر شده است.

امام از تمام این مشکلات و امور نگران کننده به خدا پناه می برد، و حلّ همه آنها را از خدا می خواهد.

سپس به نکته ای اشاره می فرماید که مایه دلگرمی دعاکنندگان و متوسّلان به درگاه خداست، عرض می کند: «خداوندا! تو در سفر همراه مایی، و نسبت به بازماندگان ما در وطن، سرپرست و نگاهبانی، و جمع میان این دو را هیچ کس جز تو نمی تواند داشته باشد» (أَللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فی السَّفَرِ، وَ أَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الاَْهْلِ، وَ لاَیَجْمَعُهُما غَیْرُکَ).

آری تنها خداست که ذات پاکش از زمان و مکان منزّه است، و در عین حال احاطه به تمام مکانها و زمانها دارد، جایی به او نزدیکتر از جای دیگری نیست، و به همین دلیل هم در سفر با ماست و هم در حضر با زن و فرزندان و بستگان و دوستان ما و چه جالب است که زمام زندگی خود را به دست کسی بسپاریم که بر تمام شؤون زندگی ما احاطه دارد، همه جا با ماست و همه جا با افراد مورد علاقه ما.

و در آخرین جمله های این دعا، دلیل این موضوع را که هیچ کس جز خدا نمی تواند میان این دو حالت را جمع کند، چنین بیان می فرماید: «زیرا آن کس که سرپرست بازماندگان است همسفر نتواند بود، و آن کس که همسفر است جانشینی انسان را (در خانه و خانواده اش) نمی تواند برعهده گیرد» (لاَِنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لاَیَکُونُ مُسْتَصْحَباً، وَالمُسْتَصْحَبُ لاَیَکُونُ مُسْتَخْلَفاً!).

آری تمام مخلوقات مادی مکان دارند، و به همین دلیل بودن آنها در یک جا مانع از بودن در جای دیگر است، این به خاطر محدودیت وجودی آنهاست، تنها وجود نامحدود پروردگار متعال است که نه مکان دارد و نه جهت، نه گذشته و حال و آینده، زمین و آسمان، و دور و نزدیک و درون و برون نزد او برابر است، همان گونه که خودش فرموده (وَ هُوَ مَعَکُمْ أیْنَمَا کُنْتُمْ).(4)

«او با شماست هر جا باشد» و (فَاَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ)(5) «به هر طرف رو کنید رو به سوی او می کنید».

مرحوم سید رضی در پایان این سخن می گوید: «قسمت نخستین این کلام از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده، و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آن را با جمله هایی فصیح و بلیغ تکمیل فرموده است و آن جمله ها از «لایَجْمَعُهُما غَیْرُکَ» تا پایان این کلام می باشد.


نکته:

فلسفه دعا:

کسانی که با منابع اسلامی سر و کار دارند به این نکته واقفند که دعا و نیایش در تعلیمات اسلام جایگاه ویژه ای دارد، تا آنجا که قسمت عمده عبادات اسلامی را دعا و نیایش تشکیل می دهد، به گونه ای که روح عبادت دعا شمرده شده است همان گونه که در حدیثی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می خوانیم: «اَفْزَعُوا اِلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِی حَوائِجِکُمْ، وَ الْجَاؤُوا اِلَیْهِ فِی مُلِمَّاتِکُمْ، وَ تَضَرَّعُوا اِلَیْهِ، فَاِنَّ الدُّعاءَ مُخُّ الْعِبادَةِ!»; «در حوائج خود و به هنگام بروز مشکلات از خداوند مدد بطلبید، و در سختیها به او پناه ببرید، و در پیشگاه او تضرع و دعا کنید، چرا که دعا روح و مغز عبادت است».(6)

در حدیث دیگری دعا به عنوان اسلحه مؤمن، و ستون خیمه دین، و نور آسمانها و زمین، معرفی شده است، (قالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله وسلم): اَلدُّعاءُ سلاحُ الْمُؤْمِنِ، وَ عَمُودُ الدّینِ، وَ نُورُ السَّمواتِ وَ اَلاَْرْضِ).(7)

و امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید: «اَلدُّعاءُ مَفاتِیحُ النَّجاحِ، وَ مَقالِیدُ الْفَلاحِ»; «دعا کلید پیروزی و وسیله رستگاری است».(8)

این مسأله به قدری مهم است که قرآن مجید با صراحت می گوید: (قُلْ ما یَعْبَؤُا بکُمْ رَبّی لَوْلا دُعاؤُکُمْ)(9); «بگو پروردگارم به شما اعتنایی نمی کند اگر دعای شما نباشد». ولی با این حال بعضی از ناآشنایان به فلسلفه دعا خرده گیریهایی در این زمینه دارند.

1 ـ گاه می گویند: دعا با روح رضا و تسلیم در برابر اراده خداوند نمی سازد، ما باید تسلیم اراده او باشیم و هر چه او می پسندد همان را بپسندیم!

2 ـ دعا یکی از عوامل تخدیر و کند شدن چرخهای فعالیت و تلاش و کوشش است، چرا که مردم این امور را رها می کنند و به سراغ دعا می روند!

3 ـ اضافه بر همه اینها، ما چگونه می توانیم با دعا مقدّرات الهی را تغییر دهیم، اگر در علم خدا مقدّر شده حادثه ای رخ دهد، با دعای ما تغییر نمی کند، و اگر مقدّر شده واقع نشود با دعای ما واقع نمی شود، و به تعبیر ساده، دعا نوعی فضولی در کار خداست، او هر چه مصلحت است انجام می دهد و نیازی به دعای ما نیست؟!

ولی اگر مفهوم واقعی دعا و فلسفه نیایش روشن شود جایی برای این گفتگوها باقی نمی ماند.

مفهوم صحیح دعا این است که ما منتهای تلاش و کوشش خود را انجام دهیم، و آنچه را از توان ما بیرون است به لطف خدا بسپاریم، و با دعا حلّ مشکل را از او بخواهیم، و به مضمون (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکْشفُ السُّوءَ)(10); به هنگام اضطرار و عقیم ماندن تلاشها و کوششها به در خانه خدا برویم و دست به دعا برداریم، به همین دلیل در روایات اسلامی تصریح شده است. آنهایی که بر اثر تنبلی و کوتاهی و ندانم کاری گرفتار محرومیت می شوند، دعایشان مستجاب نخواهد شد. جوان تنبلی که تن به کار نمی دهد دعایش درباره وسعت روزی به اجابت نمی رسد، و همچنین طلبکاری که مقدار قابل توجّهی از مال و ثروت خود را به کسی داده و شاهد و سندی نگرفته و شخص بدهکار انکار کرده است دعای او در این زمینه مستجاب نیست! خلاصه این که ندانم کاری ها و تنبلی ها با دعا حل نخواهد شد.

با توجه به این نکته دعا نه تنها عامل تخدیر نیست، بکله عامل حرکت و تلاش تا آخرین حدّ توان است (دقّت کنید).

اما این که گفته می شود دعا مقدّرات الهی را تغییر نمی دهد، پاسخش روشن است، دعا سبب افزایش قابلیت و شایستگی انسان می شود زیرا به درِ خانه خدا می رود، دل و جان خود را به نور معرفت او صفا می بخشد، از گناه خود توبه می کند، چرا که توبه یکی از شرایط قبولی دعا است، و با این امور قابلیت بیشتری برای لطف پروردگار می یابد، و مشمول عنایت تازه ای می شود، زیرا خداوند مقدر کرده آنها که شایسته ترند بهره بیشتری از لطف و عنایت او داشته باشند.

به تعبیر دیگر، خداوند نعمتها و برکاتی دارد که شامل حال بندگانش می شود اما مشروط به شرایطی است یکی از شرایط آن است که به در خانه او بروند و دست به دعا بردارند روح خود را پاک کنند و به او نزدیک شوند، بنابراین در پرتو دعا شرایط رحمت الهی حاصل می شود و باران لطف او ریزش می کند.

از آنچه در بالا گفته شد پاسخ این ایراد که دعا با روح تسلیم و رضا سازگار نیست، نیز روشن می شود، چرا که دعا تأکیدی است بر تسلیم و رضا چون خدا می خواهد از طریق دعا بندگانش به او نزدیک شوند، و در پرتو قرب به ذات پاک او مشمول برکات و رحمت و عنایت بیشتری گردند، و به همین دلیل بارها و بارها در آیات و روایات دعوت به دعا شده است.

کوتاه سخن این که دعا آثار تربیتی فراوانی در انسان دارد، روح و جان او را می سازد، و زنگار جهان ماده را از او دور می کند، او را به ذات پاک خدا، به نیکی ها و پاکی ها و صفات برجسته انسانی نزدیک می سازد، و راهی است برای کسب قابلیت بیشتر برای تحصیل سهم افزونتری از فیض بی پایان پروردگار!

تأثیر دعا و نیایش در پرورش روح آدمی در عصر ما وارد مرحله تازه ای شده است، و حتی پزشکان و روانشناسان جدید، بااهمیت زیادی از آن یاد می کنند و آن را دریچه ای برای حل مشکلات می دانند که با ذکر یک نمونه از آن، این سخن را پایان می دهیم.

طبیب و روانشناس مشهور فرانسوی «آلکسیس کارل» در کتاب مشهورش به نام «نیایش» چنین می نویسد:

«نیایش در همان حال که آرامش را پدید آورده است در فعالیتهای مغزی انسان یک نوع شکفتگی و انبساط باطنی پدید می آورد و گاهی روح قهرمانی و دلاوری را تحریک می کند، نیایش خصائل خویش را با علامات بسیار مشخص و منحصر به فرد نشان می دهد. صفای نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادی درونی، چهره پر از یقین، استعداد هدایت، و نیز استقبال از حوادث، اینها است که از وجود یک گنجینه پنهان در عمق روح ما حکایت می کند، و تحت این قدرت حتی مردم عقب مانده و کم استعداد نیز می توانند نیروی عقلی و اخلاقی خویش را بهتر به کار بندند و از آن بیشتر بهره گیرند; امّا متأسفانه در دنیای ما کسانی که نیایش را در چهره حقیقیش بشناسند بسیار کمند»!(11)

به هر حال دعا و نیایش در هر زمان خوب و سازنده است، ولی به هنگام انجام کارهای مهم که انسان نیاز به نیرو و توان بیشتری دارد از اهمیت ویژه ای برخودار است.

به همین دلیل اولیاءالله همواره در کارهای مهم دست به درگاه پروردگار برمی داشتند، و با دعا و یاد او توان و نیرو می گرفتند، و با توکل بر ذات پاکش آرام می یافتند، و بدون ترس و واهمه از عظمت مشکلات به جنگ آنها می رفتند، چرا که می دانستند هر مشکلی در برابر اراده حق سهل و آسان است.

مخصوصاً به هنگام مسافرتها به ویژه سفرهای خوفناک، دعای خود و دوستانشان بدرقه راهشان بود، و اگر می بینیم امام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز به هنگام حرکت به صفّین طبق گفتار بالا به خدا پناه می برد، و دعا می کند در واقع به سنت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و انبیاء پیشین عمل فرموده است.

هنگامی که نوح در آن طوفان هولناک سوار بر کشتی شد، مأموریت پیدا کرد که رو به درگاه خدا آورد و برای نجات خود از او کمک بگیرد: «(فَاِذَا اسْتَوَیْتَ اَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُللهِِ الَّذی نَجّانا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمْینَ، وَ قُلْ رَبِّ أَنْزلْنی مُنْزَلا مُبارَکاً وَ اَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزلینَ); هنگامی که تو و همه کسانی که با تو هستند سوار کشتی شدید بگو ستایش برای خدایی است که ما را از قوم ستمگر رهایی بخشید، و بگو: پروردگارا! ما را در منزلگاهی پر برکت فرود آر، و تو بهترین فرود آورندگانی».(12)

و هنگامی که موسی (علیه السلام) از ترس مأموران خونخوار فرعون از مصر بیرون آمد و به سوی مدین حرکت کرد گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند» (وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی اَنْ یَهْدیَنِی سَواءَ السَّبیلِ).(13)

و هنگامی که بر دروازه مدین به یاری دختران شعیب برخاست و گوسفندان آنها را آب داد، در سایه ای قرار گرفت و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی به آن نیازمندم» (رَبِّ اِنّی لِما أَنْزَلْتَ اَلَّیَ مِنْ خَیْر فَقیرٌ)(14).

پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز به هنگام ترک مکه در سفر تاریخی هجرت به مدینه، سفری که بسیار مخاطره آمیز و هولناک بود، در حالی که از مفارقت مکه و خانه خدا سخت ناراحت بود، و در دل آرزو می کرد که به آن بازگردد بشارت بازگشت به آن سرزمین را از وحی آسمانی دریافت داشت و آیه زیر بر او نازل شد: (اِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرَآدُّکَ اِلی مَعاد); همان کسی که قرآن را بر تو فرض کرده، تو را به جایگاه و زادگاهت بازمی گرداند.(15) این تعبیر نشان می دهد که او در این حال دست به دعا برداشته بود، و یا حالت دعا داشت که اجابت آن از سوی حق رسید. در روایات اسلامی نیز دستور به دعاهایی به هنگام سفر داده شده است.(16)

این سخن را با جمله ای از دعای علی (علیه السلام) به هنگام حرکت از کوفه به شام پایان می دهیم: در بعضی از روایات آمده است هنگامی که پای مبارکش را در رکاب نهاد «بسم الله» گفت، و هنگامی که بر پشت مرکب سوار شد فرمود: (سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هَذَا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنْینَ وَ اِنّا اِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ); پاک و منزّه است خداوندی که این مرکب را مسخّر ما فرمود وگرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم و ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم(17)، سپس دعایی را که در خطبه مورد بحث آمده تلاوت فرمود.


پی نوشت:

1 ـ «وَعَثاء» از ماده «وعث» (بر وزن درس) به معنی شنهای نرمی است که پای انسان در آن فرو می رود و انسان را از راه باز می دارد و او را به زحمت می افکند و از همین رو به زن چاق و فربه «وعثه» گفته می شود چرا که بر اثر سنگینی به راحتی قادر به حرکت نیست!

2 ـ «کَابة» به معنی ناراحتی و بدحالی و شکسته بالی است، و لذا به افراد شکسته بال و ناراحت کئیب گفته می شود.

3 ـ «مُنْقَلِب» از ماده «قلب» در اینجا به معنی بازگشت است، این واژه هم می تواند اسم مصدر باشد و هم اسم مکان و زمان، و در اینجا معنی اسم مصدر مناسب تر است.

4 ـ سوره حدید، آیه 4.

5 ـ سوره بقره، آیه 115.

6 ـ بحارالانوار، جلد 90، صفحه 302.

7 ـ اصول کافی، جلد 2، صفحه 468، حدیث 1.

8 ـ بحارالانوار، جلد 90، صفحه 341 و اصول کافی، جلد 2، صفحه 468.

9 ـ سوره فرقان، آیه 77.

10 ـ سوره نمل، آیه 62.

11 ـ کتاب نیایش.

12 ـ سوره مؤمنون، آیه 28 ـ 29.

13 ـ سوره قصص، آیه 22.

14 ـ سوره قصص، آیه 24.

15 ـ سوره قصص، آیه 85.

16 ـ به کتاب وسائل جلد 8، صفحه 275 و 281 مراجعه فرمایید.

17 ـ سوره زخرف، آیات 12 ـ 13 ـ 14.