[hadith]من کلام له (علیه السلام) و فیه یحذر من اتباع الهوی و طول الأمل فی الدنیا:

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ [اثْنَتَانِ] اثْنَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ، فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسی الْآخِرَةَ. أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا؛ أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِکُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ، فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیَا، فَإِنَّ کُلَّ وَلَدٍ سَیُلْحَقُ [بأُمِّهِ] بأَبیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ.

[قال الشریف أقول الحذاء السریعة و من الناس من یرویه جذاء [بالجیم و الذال أی انقطع درها و خیرها]].[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 472-459

من کلام له علیه السّلام و فیه یحذر من اتّباع الهوی و طول الأمل فی الدّنیا

.

در این سخن امام علیه السّلام مردم را از پیروی هوای نفس و آرزوهای طولانی بر حذر می دارد

.

خطبه در یک نگاه:

با توجه به آنچه در سند خطبه از «نصر بن مزاحم» در ذیل نقل کردیم، به خوبی روشن می شود که این خطبه بعد از جنگ جمل و به هنگام ورود امیر مؤمنان علی علیه السّلام به کوفه ایراد شده است، و ظاهرا ناظر به غرور و غفلت و توقّعات بی حسابی است که بعد از پیروزی ها به افراد دست می دهد، به خصوص این که پای غنائمی نیز در میان باشد، که حسّ دنیا طلبی گروهی را بر می انگیزد، و کسانی که برای خود نقش بیشتری در این پیروزی ها قائل هستند سهم بیشتری می طلبند! هدف امام علیه السّلام آن است که به مردم هشدار دهد و اهداف والایی را که برای آن جنگیده اند به آنها یادآور شود و از غرق شدن در زرق و برق دنیا بر حذر دارد، و از گرفتار شدن در دام هوای نفس و طول الأمل (آرزوهای دور و دراز) که مانع راه حق و سبب فراموشی آخرت است، باز دارد

.

در این خطبه امام علیه السّلام مخصوصا روی زودگذر بودن دنیا و لزوم غنیمت شمردن فرصت عمر برای اندوختن عمل صالح پافشاری می کند، و در عبارتی کوتاه و تکان دهنده مسائل مهمّی را در این زمینه یادآور می شود

.


به نظر می رسد که امام (علیه السلام) این خطبه را بعد از پیروزی در جنگ جمل به هنگام ورود به کوفه ایراد کرده است، تا کبر و غرور ناشی از پیروزی و رقابت بر سر غنائم جنگی را کنترل کند، می فرماید: ای مردم! وحشتناکترین چیزی که از آن بر شما می ترسم، دو چیز است: پیروی از هوای (نفس) و آرزوی طولانی! (أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الاَْمَلِ).

سپس می افزاید: «اما پیروی از هوای (نفس)، انسان را از حق باز می دارد، و اما آرزوی دراز موجب فراموشی آخرت می شود».

(فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسی الاْخِرَةَ).

این جمله کوتاه از جمله های بسیار مهم و سرنوشت ساز است، که هم از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده،(1) و هم از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در خطبه بالا و در آخر خطبه 28 نیز بدان اشاره نموده است.

با توجه به این که «هوی» همان تمایلات نفس امّاره به لذّات دنیوی در حدّ افراط و بدون قید و شرط است، به خوبی روشن می شود که چرا مانع از وصول به حق می شود، زیرا هوی پرستی حجابی در برابر دیدگان عقل می افکند که انسان را از مشاهده چهره حق محروم می سازد، و باطل را که در مسیر هوی و هوس او است چنان توجیه می کند که از هر حقّی قابل قبولتر جلوه کند، و به عکس حقّی را که برخلاف هوای نفس می باشد چنان تخریب می کند که از هر باطلی بدتر نمایان می شود.

این حقیقت را بارها در طول زندگی خود و در هنگام مطالعه تاریخ پیشینیان دیده و خوانده ایم که هوی پرستان چگونه با توجیه گریهای زشت و رسوا حق و باطل را دگرگون ساخته و می سازند.

و امّا آرزوهای دور و دراز به این دلیل موجب فراموشی آخرت می شود که تمام نیروهای انسان را به خود جلب می کند، و با توجه به این که نیروی انسان به هر حال محدود است، هنگامی که آن را در مسیر آرزوهای بی پایان سرمایه گذاری کند چیزی برای سرمایه گذاری در طریق آخرت نخواهد داشت، به خصوص این که دامنه آرزوها هرگز محدود نمی شود، و طبیعت آنها این است که هر زمان انسان به یکی از آرزوهایش جامه عمل می پوشاند آتش عشق آرزوی دیگری در دل او زبانه می کشد، و نیروهایش را برای وصول به آن بسیج می کند، بلکه گاه رسیدن به یک آرزو سبب دلبستگی به چند آرزوی دیگر می شود، چون معمولا آرزوها به یکدیگر پیوند خورده اند، با توجه به این واقعیت ها نه وقتی برای او باقی می ماند و نه نیرو و امکانی، و نه حتّی حال و حوصله ای که به آخرتش بپردازد!

امّا زمانی که سیلی اجل در گوش او نواخته شد، از خواب غفلت بیدار می شود، وقتی که عمر عزیز و فرصتهای گرانبها را بیهوده تلف کرده است، نه آتش خواسته های نفسی فرونشسته و نه به جایی رسیده است، بلکه «سرمایه ز کف داده تجارت ننموده، جز حسرت و اندوه متاعی نخریده است». و به گفته شاعر شجاع عرب «ابوالعتاهیه» که برای سرودن شعری به هنگام افتتاح قصر جدیدی جهت هارون دعوت شده بود:

عِشْ ما بَدا لَکَ سالِماً فی ظَلِّ شاهِقَةِ الْقُصُورِ!           یَهْدی اِلْیْکَ بمَا اشْتَهَیْتَ لَدَی الرِّواحِ وَ فِی الْکُبُورِ!

حَتَّی إذا تَزَعْزَعَتِ النُّفُوسُ وَ دَحْرَجَتْ!          فَهُناکَ تَعْلَمُ مُوقِناً ما کُنْتَ إِلاّ فی غُرُور(2)!

تا می خواهی در سایه قصرهای سر به آسمان کشیده، سالم زندگی کن!

در حالی که آنچه مورد علاقه توست هر صبح و شام برای تو هدیه می کنند.

ولی این تا زمانی است که جانها به لرزه درمی آید و متزلزل می شود.

در آنجا به یقین خواهی دانست که عمری در غرور و غفلت بودی!

اطرافیان هارون از خواندن این اشعار که به نظر آنها متناسب با چنان مجلسی نبود بسیار ناراحت شدند، ولی هارون او را ستود و از وی تمجید کرد.

بعضی از شارحان نهج البلاغه می گویند: این که آرزوهای دور و دراز، قیامت را به فراموشی می افکند به خاطر آن است که دنیاپرستان پرتوقّع به خاطر عشقی که به مظاهر دنیا دارند سعی می کنند مرگ را که وسیله جدایی آنها از معشوقشان می شود، فراموش کنند; و فراموش کردن مرگ سبب فراموشی قیامت می شود.

این نکته نیز قابل توجه است، که «امل» (آرزو) گاه جنبه مثبت دارد که از آن به «رجا» و امید تعبیر می شود، مخصوصاً هرگاه بر اساس توکّل بر خدا باشد بسیار سازنده است، ولی جنبه منفی آن در جایی است که از حد بگذرد و انسان را به خود مشغول دارد و دامنه اش روز به روز گسترده تر شود و آدمی را از مبدء و معاد غافل سازد.

روشن است که «هوی پرستی» و «طول امل» با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند، هواپرستی سرچشمه طول امل است و طول امل نیز سرچشمه هواپرستی مجدّد و سرانجام طول امل سبب غفلت از خدا و سرای دیگر می شود.


این معلّم بزرگ انسانی در ادامه سخنان خود برای قطع ریشه های هواپرستی و طول امل که بزرگترین مانع راه خدا و سعادت انسانی است، تحلیل جالب و پرمعنایی از وضع دنیا و آخرت ارائه می دهد، می فرماید: «آگاه باشید دنیا پشت کرده (و به سرعت می گذرد) و از آن چیزی جز به اندازه ته مانده ظرفی که آب آن را ریخته باشند بیشتر باقی نمانده است، (أَلاَ وَ إنَّ الدُّنْیَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ(3)، فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الاْنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا).

در اینجا دنیا به موجودی تشبیه شده که به سرعت در مسیر خود باز می گردد، این همان واقعیت حرکت چرخ زمان و گذشت سریع عمر انسانی است، حرکتی که از اختیار انسان بیرون است، و حتی یک لحظه نیز متوقف نمی شود، حرکتی که فراگیر است و تمام کائنات، جز ذات پاک پروردگار را بدون استثناء شامل می شود، زمین و آسمان و ستارگان و کهکشانها و انسان و حیوانات همه در این حرکت فراگیر شرکت دارند، و به سوی فناء و نابودی پیش می روند، فنایی که دریچه عالم بقا است.

کودکان به سرعت، جوان، جوانان پیر، و پیران از میان جمع ما خارج می شوند، تازه این در صورتی است که اجل های معلّق دامن افراد را نگیرد، و از کودکی یا جوانی به عمر انسان پایان ندهد.

امام در این سخن می فرماید: باقی مانده عمر دنیا بسیار کم است، درست همانند قطرات آبی که به بدنه ظرف پس از واژگون کردن آن باقی می ماند، و یا به تعبیر دیگر: هنگامی که انسان ظرف پر از مایع را واژگون می کند، سپس آن را به حالت اوّلیه برمی گرداند، کمی آب، ته ظرف جمع می شود که آن را «صبابه»(4) می گویند. و جمله «اِصْطَبّها صابّها» یا به این معنی است که وقتی انسان متوجه شد هنوز اندکی آب ته ظرف باقی مانده، بار دیگر آن را سرازیر می کند تا آن هم فرو بریزد (این در صورتی است که «اِصْطَبّ» و «صَبّ» به یک معنی باشد).

و یا این که گاهی انسان آن ته مانده را برای خود نگه می دارد تا کامی از آن تر کند (و این در صورتی است که «اِصْطَبّ» مفهومی غیر از «صَبَّ» داشته باشد).(5)

به هر حال «صبابة» مقدار کمی از مایع درون ظرف است که باقی مانده است که یا آن را نیز می ریزد و یا با آن کامش را تر می کند.

بعضی نیز برای «اِصْطَبَّ» معنی دیگری ذکر کرده اند که دلالت بر نوشیدن باقیمانده ته ظرف دارد، این جمله خواه به معنی باقی گذاشتن مقدار ناچیزی از آب در ته ظرف و خواه به معنی نوشیدن آب باشد اشاره به عمر کوتاه دنیاست که هیچ کس بهره قابل توجهی از آن نمی گیرد، دورانش کوتاه و نعمتهایش زوال پذیر و زودگذر و کم دوام است.

هرگز باقیمانده ته ظرف، بعد از آن که آب یا مایع دیگر درون آن را بریزند، کسی را سیراب نمی کند، گُلی از آن نمی روید، درختی با آن پرورش نمی یابد. باغ و مزرعه و مرتعی را سیراب نمی کند و این گونه است حال دنیا، و تشبیه حیات زودگذر دنیا به صبابه بیانگر این واقعیتهاست و این که دنیا را تشبیه به ظرف پر از آبی می کند که آن را فرو ریخته باشند و ته مانده ای از آن باقی بماند به خاطر چیزی است که از روایات اسلامی استفاده می شود که ما در قسمتهای پایانی دنیا زندگی می کنیم و بیشترین بخش از عمر دنیا گذشته و به همین دلیل پیامبر اسلام را پیامبر آخرالزمان می گویند.

و سپس می افزاید: «آگاه باشید که آخرت (به سوی ما) روی آورده است أَلاَ وَ إِنَّ الاْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ».

چرا که هر چه از عمر دنیا کم می شود به آخرت نزدیکتر می شویم، ما بر قطار زمان سواریم قطاری که به سرعت به سوی آخرت پیش می رود، لحظه ها، دقیقه ها، ساعتها، روزها، هفته ها، ماهها، و سالها بیانگر سرعت سیر این قطار بزرگ جهان انسانیت است.

سپس این معلم بزرگ جهان انسانیت تکلیف مردم را در این میان، روشن می سازد و می فرماید: «هر یک از این دو (دنیا و آخرت) فرزندانی دارند (که به آن دل بسته اند) امّا شما از فرزندان آخرت باشید، نه از فرزندان دنیا!

(وَ لِکُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ، فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الاْخِرَةِ، وَ لاَتَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیَا).

«چرا که هر فرزندی روز رستاخیز به پدر خود ملحق می شود (فَإِنَّ کُلَّ وَلَد سَیُلْحَقُ بأَبیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ).

آری در اینجا دو خط وجود دارد، خط دنیاپرستان، و خط عاشقان آخرت، هر چند گروهی نیز در میان این دو خط سرگردانند!

فرزندان دنیا جز خواب و خور و خشم و شهوت، طرب و عیش و عشرت، چیزی را به رسمیّت نمی شناسند، آنها تنها به ظاهر زندگی دنیا دل بسته اند و حتی به خود اجازه نمی دهند که بیندیشند از کجا آمده اند و در کجا هستند و به سوی کجا می روند. آری آنها مصداق این آیه اند: (یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ اْلآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ).(6)

آنها چنان در دنیا زندگی می کنند که گویا عمر جاویدان دارند، و چنان بر آن و بر اموالشان تکیه کرده اند که گویا هرگز زوال و فنایی در کار نیست، آن گونه که قرآن مجید می فرماید: (یَحْسَبُ اَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ): «چنین می پندارد که اموالش او را جاودانه می سازد». چنان برای دنیا در تلاش و کوشش اند، و چنان برای به چنگ آوردن ذخائر مادی حریصند که اگر به آنها گفته می شد عمر جاویدان و ابدی دارید بیش از این تلاش نمی کردند!

ولی آنها که فرزندان آخرتند با نگاهی دقیق و نافذ به اعماق زندگی دنیا نگریسته، و آن را تو خالی و ناپایدار و بی قرار یافته اند! همچون سرابی فریبنده در بیابانی خشک و سوزان، یا همچون ماری خوش خط و خال که زهر کُشنده اش را برای طالبانش پنهان کرده است!

آنها علیوار تشریفات و زرق و برق زندگی دنیا را طلاق داده، طلاقی بائن که بازگشتی در آن نیست!

آنان با الهام گرفتن از قرآن مجید به خوبی می دانند که همه انسانها در زیان و خسرانند جز مؤمنان صالح العمل و طرفدار حق و استقامت و صبر (وَ الْعَصْرِ اِنَّ اْلاِنْسانَ لَفی خُسْر اِلاَّ الَّذیْنَ امَنْوُا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بالصَّبْرِ).

تعبیر از دنیاپرستان به فرزندان دنیا و تعبیر از مؤمنان صالح به فرزندان آخرت از آن نظر است که همواره فرزند از طریق عامل وراثت و ژن ها شباهت زیادی به پدر و مادر خود دارد، شباهتی که سبب محبّت و دوستی و به هم پیوستگی می شود آری دنیاپرستان فرزند دنیا هستند، به همین دلیل عشق به دنیا تمام وجودشان را پر کرده است، به گونه ای که گویی برای آنها همه چیز، دنیاست و جز آن چیزی وجود ندارد، و در عمل شعارشان (ما هِیَ اِلاّ حَیوتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیی)(7) است هر چند در عقیده، به ظاهر مسلمانند و به همین دلیل دائماً در جهانی پر از اوهام و خیالات زندگی می کنند.

ولی فرزندان آخرت، عشق به خدا تمام وجودشان را پر کرده است، آنها از مواهب زندگی مادی دنیا برای سعادت جاویدان و ابدی خود بهره می گیرند بی آن که در آن غرق شوند.

بعضی از شارحان نهج البلاغه گفته اند: این تعبیر اشاره به آن است که مؤمنان صالح در آخرت به فرزندانی می مانند که در آغوش پدر قرار گرفته، در حالی که دنیاپرستان همچون کودکان یتیم، بینوا و محرومند!

ولی این تفسیر با جمله «اِنَّ کُلَّ وَلَد سَیُلْحَقُ باَبیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ» (هر فرزندی به زودی به پدرش در قیامت ملحق می شود) سازگار نیست، بلکه این تعبیر می رساند زندگی مادی منهای ایمان و تقوی در قیامت به صورت دوزخ مجسّم می شود، و دنیاپرستان در آغوش آن قرار می گیرند، همان گونه که قرآن می گوید: (وَ أُمُّهُ هاوِیَةٌ)(8). «ما در و پناهگاه او دوزخ است!» امّا اگر زندگی این جهان توأم با ایمان و تقوی باشد و شکل الهی و اخروی به خود گیرد در قیامت به صورت بهشت تجسّم پیدا می کند و این گروه از مؤمنان در آغوش آن قرار می گیرند.

حضرت علی (علیه السلام) سرانجام در پایان خطبه به مهمترین تفاوت دنیا و آخرت اشاره کرده، می فرماید: «امروز روز عمل است نه حساب، و فردا وقت حساب است نه عمل!» (وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَحِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَعَمَلَ).

این سخن از یک سو بیانگر این واقعیت است که تا فرصت در دست دارید، بر حجم اعمال صالحه خود بیفزایید، و اگر می بینید نیکوکاران و بدکاران، پاکان و ناپاکان، اولیاءالله و اشقیا، حزب خدا و حزب شیطان، در این جهان در کنار هم زندگی می کنند بی آن که بدکاران مورد مجازات الهی قرار گیرند و نیکوکاران مشمول پاداش خیر شوند، به خاطر آن است که این جهان تنها میدان عمل است نه حساب و جزا.

و از سوی دیگر هشدار می دهد که با پایان عمر، پرونده های اعمال برای همیشه بسته می شود، و راهی به سوی بازگشت و جبران نخواهد بود، و پشیمانی کمترین سودی نخواهد داشت، همان گونه که امام علی (علیه السلام) در خطبه دیگر می فرماید: «لا عَنْ قَبیْح یَسْتَطیعُونَ اِنْتِقالا وَ لا فِی حَسَن یَسْتَطیعُونَ اِزْدیاداً»; «نه می توانند از اعمال زشتی که انجام داده اند بر کنار شوند، و نه می توانند کار نیکی بر نیکیهای خود بیفزایند!».(9)

نه برای فریاد (رَبِّ اِرْجِعُونِ لَعَلَّی اَعْمَلُ صالِحاً) «خدای من! مرا بازگردانید تا عمل صالحی انجام دهم»(10)، پاسخی می شنوند و نه آرزوی (فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ); «ای کاش بار دیگر به دنیا بازمی گشتیم تا از مؤمنان باشیم»(11). هرگز به واقعیت می پیوندد!


نکته:

آری، پرونده اعمال با مرگ بسته می شود:

آنچه در خطبه بالا در این زمینه آمده است چیزی است که از آیات متعددی از قرآن مجید نیز استفاده می شود، حتّی از آیات قرآن برمی آید که به هنگام نزول عذاب استیصال (مانند عذابهایی که برای ریشه کن کردن اقوام فاسد پیشین فرستاده می شد) درهای توبه بسته می شود، و راهی برای جبران اعمال زشت گذشته، باقی نمی ماند، چرا که انسان در چنین شرایطی در آستانه انتقال قطعی از دنیا و گام نهادن در برزخ قرار گرفته است و در داستان اقوام پیشین می خوانیم: «فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا امَنّا باللهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بما کُنّا بهِ مُشْرِکینَ. فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ ایمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّةَ اللهِ الَّتی قَدْخَلَتْ فی عِبادهِ وَ خَسرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ; «هنگامی که عذاب ما را دیدند گفتند: هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم، و به معبودهایی که همتای او می شمردیم کافر شدیم، امّا ایمانشان در این زمان که عذاب ما را مشاهده کردند سودی به حال آنها نداشت، این سنّت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا می کند و در آنجا کافران زیانکار شدند».(12)

و نیز می دانیم هنگامی که فرعون در لابه لای امواج خروشان نیل گرفتار شد، و مرگ را به چشم خود دید، اظهار ایمان کرد، اظهاری که از سر صدق بود، ولی چون درهای توبه بسته شده بود به او پاسخ داده شد: «اَلاْنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسدینَ; الآن اظهار ایمان می کنی، در حالی که قبلا عصیان کردی و از مفسدان بودی؟!»(13)

از این آیات و روایات مشابه آن که در خطبه بالا آمد به خوبی نتیجه می گیریم که این یک سنّت تخلف ناپذیر الهی است که پرونده اعمال با مرگ یا زمانی که انسان در آستانه مرگ قطعی قرار می گیرد بسته می شود، و راهی به سوی بازگشت و جبران نیست!

در اینجا این سؤال پیش می آید که در بسیاری از روایات آمده که آثار کارهای نیک و بد انسان بعد از مرگ او به او می رسد و به این ترتیب پرونده اعمال او از نظر حسنات یا سیّئات سنگین تر می شود; در حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می خوانیم:

«سَبْعَةُ اَسْباب یُکْتَبُ لِلْعَبْد ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِه، رَجُلٌ غَرَسَ نَخْلا اَوْ حَفَرَ بئْراً اَوْ اَجْری نَهْراً اَوْ بَنی مَسْجِداً اَو کَتَبَ مُصْحَفاً اَوْ وَرَّثَ عِلْماً اَوْ خَلَّفَ وَلَداً صالِحاً یَسْتَغْفِرُ لَهُ بَعْدَ وَفاتِه; هفت سبب (از اسباب خیر) است که ثوابش برای بنده خدا بعد از مرگ او نوشته می شود: کسی که نخلی بکارد، یا چاه آبی حفر کند، یا نهری به جریان اندازد، یا مسجدی بنا کند، یا قرآنی ]و یا کتابی سودمند [بنویسد، یا علمی از خود به یادگار بگذارد، یا فرزند صالحی بعد از او بماند که پس از درگذشت وی برایش استغفار کند.»(14)

روشن است که آنچه در این حدیث آمده نمونه های بارز کار خیر است، وگرنه تمام آثار نیک و سنّت های حسنه ای که از انسان باقی می ماند همین اثر را دارد. آیا اینها با آنچه در بالا گفته شد منافاتی ندارد؟

پاسخ این سؤال روشن است، زیرا انسان بعد از مرگ عمل تازه ای نمی تواند انجام دهد، نه این که آثار اعمال گذشته به او نمی رسد، آری پرونده اعمال جدید بسته می شود و چیزی بر آن افزوده نمی گردد، ولی پرونده اعمال پیش از مرگ همواره گشوده است و انسان از میوه های درخت های اعمال صالحه اش در برزخ و قیامت بهره مند می شود. حتی از اعمالی که فرزند صالح او انجام می دهد و از آثار تربیت صحیحی است که او در حال حیاتش در مورد فرزند انجام داده بهره ای به او می رسد، و طبیعی است که انسان از میوه های درخت برومندی که نشانده است بهره ببرد.


پی نوشت:

1 ـ بحارالانوار، جلد 74، صفحه 188، (با کمی تفاوت) و بحارالانوار، جلد 70، صفحه 90 ـ 91، (با تفاوت بسیار اندک).

2 ـ انوار نعمانیه، جلد 3، صفحه 114 (با کمی تفاوت).

3 ـ «حَذّا» همان گونه که در تفسیر سید رضی (رضوان الله تعالی علیه) و مفسران نهج البلاغه آمده و به معنی «سریع» است، و در اصل از «حذّ» (بر وزن حظّ) به معنی قطع، یا قطع سریع گرفته شده، سپس به هر حرکت سریع اطلاق شده است، «حذا» مؤنث (اَحْذّا) است.

4 ـ «صبابه» در متن به قدر کافی توضیح داده شده است، نکته ای که در اینجا باید بر آن بیفزاییم این است که ضمیرهایی که در (اصطبها) و (صابها) آمده به صبابه برمی گردد زیرا واژه اناء مذکر است، و ضمیر مؤنث به آن باز نمی گردد.

5 ـ از مراجعه به کتب لغت روشن می شود که برای کلمه «اِصْطَبَّ» هر دو معنی را ذکر کرده اند. 

6 ـ سوره روم، آیه 7.

7 ـ سوره جاثیه، آیه 24.2

8 ـ سوره قارعه، آیه 9.

9 ـ نهج البلاغه، خطبه 188.

10 ـ سوره مؤمنون، آیه 99 ـ 100.

11 ـ سوره شعراء، آیه 102.

12 ـ سوره مؤمن، آیات 84 و 85.

13 ـ سوره یونس، آیه 91.

14 ـ تنبیه الخواطر، (طبق نقل میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 24 ـ 23 ماده عمل).