[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و فیها ینهی عن الغَدر و یحذر منه:

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ وَ لَا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَی مِنْهُ، وَ مَا یَغْدرُ مَنْ عَلِمَ کَیْفَ الْمَرْجِعُ. وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَد اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَی حُسْنِ الْحِیلَةِ، مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ. قَدْ یَرَی الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ، فَیَدَعُهَا رَأْیَ عَیْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَیْهَا، وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِیجَةَ لَهُ فِی الدِّینِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 228-225

شرح خطبه: واژه وفاء که در کلام امیر المؤمنین (ع) آمده است، ملکه ای است نفسانی که از پایبندی به پیمان و پابرجایی بر آن حاصل می شود و صدق و راستی خصلتی است نفسانی، که از برابری سخن با واقع تحقّق پیدا می کند. و این دو، از صفات نیک و فضایلی هستند که داخل در ویژگی عفّت و همراه آن می باشند. 

چون کلمه توأم برای دو کودکی که با یک شکم از مادر بدنیا می آیند بکار می رود حضرت وفاء را که همراه با صدق، تحت ملکه عفّت قرار دارد به دو کودک همزاد تشبیه کرده و لفظ توأم را برای آن دو استعاره آورده است. 

و بدین سان فضیلت وفاء در مقابل صفت پست مکر و فریب و فضیلت صدق و راستی در برابر صفت زشت دروغگویی، و این دو صفت رذل، تحت پوشش گناهکاری توأم بوده و ضد پاکی و عفت اند. سپس می فرماید من سپری از وفای توأم با راستی، نگهدارنده تر نمی دانم. این بیان حضرت کاملا واضح و روشن است، زیرا وفاداری برای شخص در آخرت نگاهبان کاملی از عذاب خدا، بلکه بزرگترین مانع کیفر اخروی است. 

و امّا در دنیا استتار کننده خوبی از زشت نامی و ننگ است، از آنچه نتیجه بی وفایی می دهد. مثل مکر و دروغ که آلودگی نفسانی است. 

وقتی که بدانی هیچ چیز مانند وفا انسان را از بدیها پناه نمی دهد خواهی دانست که سپری پناه دهنده تر از آن نیست. سخن در ستودن وفاء و بدگویی از حیله و نیرنگ فراوان است چنان که خداوند متعال می فرماید: «الَّذینَ یُوفُونَ بعَهْد اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ» و باز می فرماید: «لَیْسَ الْبرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ» و در ستایش وفای به عهد می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ» و باز می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسهِ.» در بدگویی و مذمّت مکر و فریب، در روایت می گوید: «با هر فریبکاری پرچمی است که روز قیامت بدان شناخته می شود.» 

قوله علیه السلام: «و لا یغدر من علم کیف المرجع»، 

سپس امام (ع) می فرماید: آن که برگشتش را بسوی خدا بداند، فریب کاری نمی کند. دانستن چگونگی بازگشت به سوی خداوند متعال و آگاهی یافتن بر منزلگاههای سیر و سفر الی اللّه. و ویژگیهای آخرت که آخرین مرحله سیر و دار استقرار است، بازدارنده نیرومندی، از انجام دادن اعمال پست و از آن جمله فریب کاری است. 

این که امام (ع) مکر و فریب را به نادانی، در باره معاد و بازگشت به سوی خداوند نسبت داده اند، برای این است که حضرت می خواهند وفای به عهد را ستوده و افراد را بر وفاداری نسبت، به پیمانها ترغیب کنند. 

سپس فرموده اند: «و لقد اصبحنا فی زمان الی قوله الحیلة»، 

«ما در بد روزگاری قرار داریم...» این که مردم روزگار، گروهی فریب کاری را به جای زیرکی گرفته، و بیشتر مردم این فریبکاران را چاره جویان خوبی دانسته اند. برای بیان این حقیقت است، که هر دو گروه، به دو نوع نادانی گرفتارند: 1-  به عواقب بد فریب کاری آگاه نیستند 2-  بین نیرنگ و زیرکی فرق نمی گذارند. 

میان فریب کاری و زیرکی اشتراک مفهومی برقرار است. توضیح مطلب این است که فریب کار، برای رسیدن بمقصود نامشروع و چاره جویی در دستیابی به خواست خود، به زرنگی و هوشیاری نیازمند است چنان که شخص زیرک برای رسیدن بمقصود خیرخواهانه و جهات مصلحت به هوشیاری، زرنگی و درست اندیشی احتیاج دارد بنا بر این هم شخص فریب کار و هم فرد زیرک، به هوشیاری و زرنگی نیازمندند، امّا فریب کار برای استنباط اندیشه ای که مبتنی بر حیله است تلاش می کند هر چند، با قوانین شریعت مخالف باشد، و مصالح کلّی را در رابطه با مصلحت جزئی پایمال کند. 

ولی مرد زیرک و دوراندیش، استنباط راه بهتر را برای نظام مبتنی به مصالح جهان و توافق با قوانین شرع انجام می دهد. چون فرق گذاری میان این دو معنی بسیار دقیق بوده است، فریب کاران فریب کاری شان را، بجای زیرکی قرار داده اند. و نادانان آنها را چاره ساز خوبی به حساب آورده اند. 

امام (ع) حیله بازان را در انجام فریب کاری به خوب حیله کردن متّصف کرده اند، زیرا آنان چنان فریب کاری را دقیق انجام می دادند که همگان آن را زیرکی به حساب می آوردند. حضرت بصراحت این نوع فریب کاری را به عمرو عاص و مغیرة بن شعبه و امثال آنها نسبت داده است. آنها فریب کاری می کنند بی آنکه بدانند چاره جویی در امر فریب کاری، آنها را به پستی رذالت و ستمگری می کشاند، و هیچ حسنی در حیله ای که منجر به سستی شود نیست. 

قوله علیه السلام: «ما لهم قاتلهم اللّه»، 

در پایان خطبه حضرت کوفیان را نفرین کرده می فرماید: آنها را چه می شود خدای بکشدشان. این کلام حضرت بصورت پرسش انکاری پس از کنکاش آنان از کار امام (ع) نفرینی بر علیه آنهاست که بعنوان جنگ با خداوند اعلام شده است. 

جنگ با خدا، کنایه از دشمنی و دوری از رحمت خداوند است. روشن است که فریب کاران حیله گر از رحمت خدا بدورند. 

پس از بیان لعن و نفرین، سخن امام (ع) باین حقیقت اشاره دارد که، افتخار کردن آنها به زیرکی در به کار بستن انواع فریب کاری، فضیلت و برتری به حساب نمی آید، چه این که، فریب کاری خیانت است، افراد زیرک و تیزبین، انواع فریب کاری را بخوبی می دانند، ولی در عمل بدان اقدام نمی کنند، زیرا از ناحیه خداوند، مانعی بر سر راه داشته، و نهی کردن حق متعال از فریب کاری، موجب ترک رذایل می شود، افراد با هوش و زیرک، با شناخت راههای حیله گری آن را رها می کنند. یعنی با وجودی که فریب کاری را می شناسند و بر انجام آن، نیز توانایی دارند به دلیل ترس و خشیت از خدا آن را ترک می کنند. 

ولی کسی که حیله را بشناسد و اعتقاد به گناه بودن آن و تخریب پایه های دین نداشته باشد، با امکان دست به انجام می زند. این دلیل فضیلت حیله گر نیست. در حقیقت فضیلت از آن کسی است که فریب کاری را ترک کرده و دین را استوار دارد. واژه قلّب و حوّل اشاره به خود امام (ع) دارد، زیرا سرشت بزرگوارانه آن حضرت اقتضای ترک فریبکاری و حیله گری را داشته است.