[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و فیها ینهی عن الغَدر و یحذر منه:

أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ وَ لَا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَی مِنْهُ، وَ مَا یَغْدرُ مَنْ عَلِمَ کَیْفَ الْمَرْجِعُ. وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَد اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَی حُسْنِ الْحِیلَةِ، مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ. قَدْ یَرَی الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ، فَیَدَعُهَا رَأْیَ عَیْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَیْهَا، وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِیجَةَ لَهُ فِی الدِّینِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 458-445

و من خطبة له علیه السّلام «و فیها ینهی عن الغدر و یحذر منه».

در این خطبه امام از پیمان شکنی نهی می کند و مردم را از آن بر حذر می دارد

.

خطبه در یک نگاه:

در واقع امام در این خطبه به سه نکته مهم اشاره می کند

:

نخست از اهمّیّت وفا و صدق و راستی سخن می گوید، و پیمان شکنان را سخت مورد ملامت قرار می دهد

.

دیگر این که بر خلاف آنچه پیمان شکنان نادان می پندارند، حیله گری و نیرنگ و خیانت و تزویر دلیل بر هوش و خردمندی نیست

.

خردمند و هوشمند و زیرک کسی است که در همه جا پای بند به عهد و صداقت و طرفدار پیمانهای خویش باشد

.

و در نکته سوم به اهمیّت بهره گیری از فرصتها در مسیر اجرای اوامر الهی و وفای به عهد و پیمان را اشاره می فرماید

.


گرچه مفسّران نهج البلاغه تا آنجا که اطلاع داریم شأن ورودی برای این خطبه ذکر نکرده اند، امّا ارتباط معنوی این خطبه با خطبه 35 و قرائن دیگر نشان می دهد که این خطبه ناظر به جنگ «صفین» و «مسأله حکمین» است، چرا که بعد از ماجرای غم انگیز حکمین این مسأله به طور گسترده در میان مسلمانان مورد بحث بود، و شاید گروهی از ناآگاهان مکر و خیانت و پیمانشکنی عمرو بن عاص را دلیلی بر هوشیاری و عقل او می پنداشتند، و ممکن بود این تفکّر سبب گرایش به این گونه کارهای غیرانسانی و غیراسلامی شود، لذا امام (علیه السلام) برای پیشگیری از این گونه افکار انحرافی، خطبه بالا را ایراد کرد، و از مکر و خدعه و نیرنگ و پیمانشکنی سخت نکوهش فرموده، و به عواقب شوم آن اشاره می کند، و به عکس، وفا و صداقت را می ستاید.

در بخش اوّل این خطبه همه مردم را مخاطب قرارداده، می فرماید: «ای مردم! وفا همزاد راستگویی است»، (و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند) (اَیُّهَا النّاسُ إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ(1) الصِّدْقِ).

توأم به معنای «همزاد» و «توأمان» به معنی کودکان دوقلو است، و هرگاه دو چیز رابطه بسیار نزدیک و تنگاتنگ با هم داشته باشند این تعبیر در مورد آنها به کار می رود، و امام (علیه السلام) در اینجا دو فضیلت (وفا و صدق) را شبیه فرزندان دوقلو می شمارد که بسیار با یکدیگر شبیهند و رابطه ظاهری و باطنی دارند.

دقّت در مفهوم این دو صفت و سرچشمه های روحی و فکری آن، نشان می دهد که مطلب همین گونه است. وفا، یعنی پایبند بودن به پیمانها، در حقیقت نوعی صداقت و راستگویی است، همان گونه که صدق و راستی نوعی وفا نسبت به واقعیّتها و ادای حقّ آنها است.

صداقت به معنی وسیع کلمه منحصر به راستی و درستی در گفتار نیست، بلکه معنی وسیعی دارد که راستی در عمل را نیز شامل می شود، و در قرآن مجید نیز آمده است: (مِنَ الْمُؤمِنیْنَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ)(2) در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند.

روشن است که منظور از «صدق عهد» در این آیه همان صدق در عمل است، به همین دلیل به دنبال آن می فرماید: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ; بعضی از آنها پیمان خود را به آخر بردند (و در راه خدا شربت شهادت نوشیدند) و گروهی دیگر در انتظارند!

درست است که معمولا صدق به راستگویی در گفتار گفته می شود، ولی معنی وسیع آن گفتار و عمل را هر دو در برمی گیرد. و به این ترتیب رابطه میان «وفاء» و «صدق» روشن می شود. کسی که پیمان می بندد و می گوید: من فلان کار را انجام می دهم، هنگامی که پیمان شکنی کند، در واقع دروغ گفته است; و آدم پیمان شکن را می توان آدمی دروغگو به شمار آورد، و از آنجا که حسن صداقت و زشتی دروغ بر همه کس واضح بوده است، امام (علیه السلام) وفای به عهد و پیمان شکنی را قرین این دو می شمارد، تا حسن و قبح آن دو روشنتر شود.

سپس درباره آثار مثبت وفاء به عهد چنین می فرماید: «سپری محکم تر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم». (وَ لاَأَعْلَمُ جُنَّةً(3) أَوْقَی مِنْهُ).

این در واقعه یکی از مهمترین آثار و برکات دنیوی وفا به عهد است که آن را به عنوان محکمترین سپر معرفی می کند; زیرا اساس زندگی اجتماعی، تعاون و همکاری و اعتماد متقابل مردم به یکدیگر، و پایبندی به قراردادها و تعهدات فردی و اجتماعی است که اگر پایه های آن متزلزل شود چیزی جای آن را نمی گیرد. به تعبیر دیگر اگر سرمایه اعتماد وجود داشته باشد، فقدان سرمایه های دیگر قابل حلّ است; ولی اگر سرمایه اعتماد نباشد وجود دیگر سرمایه ها سودی نمی بخشد; و اصولا پایه اصلی دین را وفای به پیمانها و تعهدات تشکیل می دهد.

در سایه وفای به عهد و پیمان، باران رحمت الهی و مواهب و برکات او بر جوامع بشری سرازیر می شود و بلاها برطرف می گردد و در حدیث نبوی آمده است «لا دیْنَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ(4); کسی که پایبند به عهد و پیمان نیست دین ندارد.» و نیز آمده است: «اِذا نَقَضُوا الْعَهْدَ سَلَّطَ اللهُ عَلَیْهِمِ عَدُوَّهُمْ;(5) و هنگامی که مردم پیمان شکنی کنند خداوند دشمنانشان را بر سر آنها مسلط می گرداند!»

این نکته قابل توجه است که «جُنَّة» به معنی سپر، یک وسیله دفاعی در برابر خطرات دشمن در میدان جنگ است. تشبیه وفاء به سپر نیز این حقیقت را بازگو می کند، که خطرات اجتماعی که معمولا ناشی از بی نظمی ها و قانون شکنی ها است، به وسیله سپر وفاء به عهد و پیمان از میان می رود.

سپس اشاره به جنبه های معنوی و اخروی آن کرده می فرماید: «کسی که از چگونگی رستاخیز آگاه است هرگز پیمان شکنی نمی کند»! (وَ مَا یَغْدرُ مَنْ عَلِمَ کَیْفَ الْمَرْجِعُ).

این همان چیزی است که مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در یکی از خطبه های نهج البلاغه به آن اشاره کرده، می فرماید: «وَ لَوْلا کَراهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنُتُ مِنْ اَدْهَی النّاس! وَلکِنْ کُلُّ غُدَرَة فُجَرَةٌ، وَ کُلُّ فُجَرَة کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غادر لِواءٌ یُعْرَفُ به یَوْمَ الْقِیامَةِ; اگر من از پیمان شکنی و خدعه و نیرنگ بیزار نبودم، از سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر پیمان شکن فریبکاری گنهکار است و هر گنهکاری کافر است (کفر به معنی ترک اطاعت فرمان خدا) و هر غدّار و مکّاری در قیامت پرچم خاصی دارد که به وسیله آن شناخته می شود».(6)

و از آنجا که گاه انحراف جامعه از اصول صحیح اخلاقی سبب دگرگون شدن ارزشها می شود، تا آنجا که پیمان شکنی و فریب و نیرنگ را نوعی ذکاوت و هوشیاری می شمرند و پایبند بودن به عهد و پیمان را ساده لوحی می انگارند، امام(علیه السلام) در ادامه این سخن چنین می فرماید: «ما در زمانی زندگی می کنیم که غالب اهلش خیانت و پیمان شکنی را کیاست و عقل می شمارند، و جاهلان بی خبر این گونه افراد را مدیر و مدبّر می خوانند! (وَ لَقَدْ أَصْبَحْنا فی زَمَان قَد اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً(7) وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلی حُسْنِ الْحِیلَةِ)!

آری نظام ارزشی جامعه که معیاری است برای سنجش نیکی ها و بدی ها اگر واژگون گردد، ظهور چنین پدیده هایی در آن جامعه دور از انتظار نیست، معروف منکر می شود، و منکر معروف. دیو به صورت فرشته نمایان می شود، و فرشتگان در نظرها به صورت دیوان!

با نهایت تأسف این موضوع در عصر و زمان ما نیز به طور گسترده ظاهر شده، که حیله گران مکار و پیمان شکنان در عرصه سیاست جهان به عنوان سیاستمداران لایق شناخته می شوند، و آنها که پایبند به عهد و پیمان الهی و انسانی هستند افرادی ساده اندیش و خام و بی تجربه و چقدر مشکل است در چنین جهانی زیستن و نفس کشیدن؟!

ممکن است در کوتاه مدت پیمان شکنی و حیله گری منافعی برای صاحبش به بار آورد، و او را در سیاستش موفّق سازد، ولی بی شک در دراز مدّت شیرازه های اجتماع را از هم می پاشد; این درست به فرد متقلّبی می ماند که با چند بار تقلب در معاملات سرمایه ای می اندوزد، ولی هنگامی که تقلب و نیرنگ او گسترش یافت چرخهای اقتصادی از کار می افتد، و همه در گرداب ضرر و زیان فرو می روند. روی همین جهت بسیاری از افراد بی ایمان و بی بند و بار برای حفظ منافع دراز مدّت خود سعی می کنند اصل امانت و احترام به قرار داد را در معاملات خود حاکم کنند، مخصوصاً در برنامه های اقتصادی در دنیای امروز از سوی شرکتهای مهم بیگانه این اصل رعایت می شود، تا با جلب اعتماد دیگران بتوانند منافع سرشار خود را تضمین کنند!

به همین دلیل در روایات اسلامی آمده است: «اَلاَْمانَةُ تَجْلِبُ الْغِنی وَ الْخیانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ; امانت غنا و بی نیازی می آورد و خیانت سرچشمه فقر است».(8)

درست است که امانت و وفا دو مفهوم جداگانه اند، ولی با توجّه به رابطه نزدیکی در میان این دو است می توان موقعیت یکی را از دیگری استفاده کرد، به همین دلیل در حدیثی از امام امیرالمؤمنین آمده است که فرمود: «اَلاَْمانَةُ وَ الْوَفاءُ صِدْقُ الاَْفْعالِ».(9)

یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) به نام عبدالرحمن بن سیّابه می گوید: «هنگامی که پدرم از دنیا رفت، وضع من بسیار در هم پیچید، بعضی از دوستان پدرم به من کمک کردند تا سر و سامان مختصری به زندگیم بدهم، سپس به حج مشرّف شدم و به خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم، فرمود: می خواهم نصیحتی به تو کنم، عرض کردم فدایت شوم آماده پذیرشم، فرمود: «عَلَیْکَ بصِدْقِ الْحَدیثِ وَ اَداءِ الاَْمانَةِ تَشْرَکُ النّاسَ فی اَمْوالِهِمْ هکَذا ـ وَ جَمَعَ بَیْنَ اَصابعِهِ ـ قالَ فَحَفِظْتُ ذلِکَ عَنْهُ، فَزَکَّیْتُ ثَلاثَمِأَةَ اَلْفِ درْهَم; بر تو باد به راستگویی و ادای امانت تا این گونه شریک اموال مردم شوی (امام این جمله را فرمود) و انگشتانش را به یکدیگر جمع کرد و در هم فرو برد (اشاره به این که به این صورت در اموال مردم شریک خواهی بود) من این سخن را حفظ کردم و به آن عمل کردم چیزی نگذشت که زکات مال من سیصد هزار درهم شد».(10)

سپس امام به پاسخ کسانی می پردازد که آن حضرت را متهم به عدم آگاهی از اصول سیاست می کردند، می فرماید: «آنها را چه می شود؟! خداوند آنان را بُکشد! گاه شخصی که آگاهی و تجربه کافی دارد و طریق مکر و حیله را خوب می داند فرمان الهی و نهی پروردگار، او را مانع می شود، و با این که قدرت بر انجام این کار را دارد آشکارا آن را رها می سازد، (مَا لَهُمْ! قَاتَلَهُمُ اللهُ! قَدْ یَرَی الْحُوَّلُ(11) الْقُلَّبُ(12) وَجْهَ الْحِیلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ، فَیَدَعُهَا رَأیَ عَیْن بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَیْها).

ولی آن کس که از گناه و مخالفت فرمان دین پروا ندارد، از فرصتی که پیش آمده استفاده می کند (و دست به هر کار خلافی می زند که در نظر ساده اندیشان تدبیر و سیاست است).

(وَ یَنْتَهِزُ(13) فُرْصَتَهَا مَنْ لاَ حَرِیْجَةَ(5) لَهُ فِی الدِّینِ); من اگر دست به کارهایی نمی زنم که دشمن را ناجوانمردانه از پای درآورم، و با استفاده از وسیله نامقدّس به مقصود برسم به خاطر این نیست که از این امور آگاهی ندارم، بلکه بدین جهت است که من از خدا می ترسم، و در مناسباتم با همه کس، حتّی با دشمن، به اصول عدالت و جوانمردی و تقوی پایبندم! من هدف را توجیه گر وسیله نمی دانم و رسیدن به پیروزی بر دشمن را به هر قیمت قبول ندارم، ولی دشمنان من به هیچ یک از این اصول پایبند نیستند، دست به هر کاری می زنند و هر جنایتی را جایز می شمرند، نه به خون بی گناهان احترام می گذارند و نه از ظلم و ستم پروا دارند و نه به پیمان و عهدشان وفا دارند، آنها تنها یک چیز را مهم می شمرند و آن رسیدن به اهداف نامشروع شان است، از هر طریق که میسّر شود!

هنگامی که ساده لوحان، تحرّکات آنها و احتیاطات مرا می بینند، آن را حمل بر عدم آگاهی من از اصول سیاست می کنند، حال آن که سیاستهای آمیخته با تقوی از سیاستهای تبهکاران و ظالمان و فرصت طلبان بی تقوا جدا است.


نکته:

سیاستهای الهی و شیطانی!

تفاوت بین روشهای سیاسی از تفاوت دیدگاهها در مسأله حکومت ناشی می شود. آنها که حکومت را برای حفظ منافع شخصی یا گروهی می طلبند، سیاستی درخور آن دارند و آنها که حکومت را برای حفظ ارزشها می خواهند، سیاستی هماهنگ با آن دارند.

توضیح این که در گذشته حکومتهای دیکتاتوری بر محور افراد دور می زد و یک فرد قلدر زورمند و خود کامه، برای تأمین منافع شخصی خویش در جهت مال و مقام، با تکیه بر زور، بر مردم یک ناحیه یا یک کشور مسلّط می شد، افرادی را به کار می گرفت که در حفظ قدرت او بکوشند و اصولی را محترم می شمرد که به تقویت پایه های حکومت او کمک کنند.

در دنیای مادی امروز گرچه شکل حکومتها تغییر یافته، ولی ماهیت آنها با گذشته تفاوت چندانی ندارد، هر چند در این راه گروهها مطرحند. مثلا در کشورهای بزرگ صنعتی دنیای امروز، احزابی تشکیل می شود که هر کدام حافظ منافع گروه معیّنی می باشد، سپس از هر وسیله ای برای جلب آراء بیشتر و دستیابی به حکومت بهره می گیرند، و هنگامی که به حکومت رسیدند افرادی را به کار می گیرند، که قدرت آنها را تحکیم کند و اصولی را به کار می بندند که منافع مادی گروهی آنها را تضمین نماید.

این متن کار حکومتها است، هر چند در حاشیه آن گاهی مسائلی مانند حقوق بشر، و آزادی انسانها، و گاه مسائل اخلاقی مطرح می شود، ولی هم خودشان و هم سایر مردم می دانند که اینها هرگز جدّی نیست، و در تعارض با منافع گروهی کم رنگ و بی رنگ می شود.

به همین دلیل هرگاه یکی از مخالفانشان کمترین تخلّفی از حقوق بشر مرتکب شود، و به اصطلاح پای خود را پس و پیش بگذارد داد و فریاد آنها بلند می شود، اما اگر دوستانشان، یعنی حامیان منافعشان، همه روز و همیشه این حقوق را پایمال کنند مورد اعتراض قرار نمی گیرند!

در برابر این نوع حکومت، حکومت انبیا و اولیاء الله است که نه بر محور منافع فرد دور می زند و نه منافع گروه معیّنی، بلکه اساس و پایه آن بر حفظ ارزشهای والای انسانی گذارده شده است.

گروه اوّل با صراحت می گویند که اخلاق و سیاست با یکدیگر جمع نمی شود، بنابراین فرمانروایی که خویشتن را ملزم به رعایت اصول اخلاقی می داند، در حقیقت مغز سیاسی ندارد; و هرگز حاکمیتش دوام نخواهد یافت! هدف وسیله را توجیه می کند و هر آنچه در راه نیل به هدف دستاویز قرار گیرد نیک شمرده می شود!

در حالی که پیشوای گروه دوم می گوید: اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَْخْلاقِ; من تنها برای تکمیل ارزشهای اخلاقی مبعوث شده ام.(15) یا این که (لَوْلا ... ما أَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَماءِ أنْ لایُقارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَب مَظْلُوم ...; اگر به خاطر این نبود که خداوند از دانشمندان امّتها پیمان گرفته که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند هرگز حکومت را نمی پذیرفتم(16)، و در جایی دیگر می خوانیم: وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطِلَب اِلاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی(صلی الله علیه وآله وسلم): قیام من برای کسب قدرت و مقام نیست، من تنها می خواهم در میان مردم اصلاح کنم (و آنها را به راه حقّ و عدالت و ارزشهای والای انسانی بازگرداندم).(17)

بدیهی است اصولی که بر سیاست گروه اوّل حاکم است، با اصول سیاسی شناخته شده از سوی گروه دوم کاملا متفاوت، بلکه در تعارض است.

گروه اوّل به شهادت تاریخ به آسانی همه ارزشها را در پای حکومت خود قربانی کنند، و گروه دوم بارها و بارها حکومت و قدرت خود را فدای حفظ ارزشها کردند.

آنچه در خطبه بالا آمده در واقع تبلور همین معنی است، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید: من به خوبی از تمام ریزه کاریهای سیاست مخرّب باخبرم، و راههای پیروزی بر دشمن را دقیقاً می دانم و توانایی به کار بستن آنها را دارم، ولی می دانم که حفظ ارزشها هرگز اجازه بسیاری از این چاره جویی های سیاسی را که از اصول شیطانی سرچشمه می گیرد نمی دهد! من چشم به اوامر و نواهی الهی دوخته ام، هر جا به من اجازه پیشروی بدهد می روم، و هر جا مانع شود، باز می ایستم.

«به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر نیست، ولی او نیرنگ می زند و مرتکب گناه می شود، اگر نیرنگ و پیمان شکنی ناپسند و ناشایسته نبود من از سیاستمدارترین مردم بودم»! (وَ اللهِ ما مُعاوِیَةُ بأَدْهی مِنّی وَلکِنَّهُ یَغْدرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَو لا کَراهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أدْهَی النَّاس).(18)

به من می گویند: «پیروزی خود را در جور و ستم درباره کسانی که بر آنها حکومت می کنم، جستجو نمایم (گروهی از قدرتمندان صاحب نفوذ را بی حساب از بیت المال سیر کنم در حالی که گروهی از پاکدلان گرسنه و محروم بمانند) به خدا سوگند! تا عمر من باقی است و شب و روز برقرار است، و ستارگان آسمان طلوع و غروب دارند، هرگز به چنین کاری دست نمی زنم (و برای حفظ حکومتم ارزشهای الهی و دینم را قربانی نمی کنم)! (أَتَأمُرُونی اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بالْجَورِ فَیمَنْ وُلِّیْتُ عَلَیْهِ؟ وَ اللهِ لا أَطُورُ به، ما سَمَرَ سَمیرٌ، وَ ما أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّماءِ نَجْماً).(19)

اختلاف این دو دیدگاه در سیاستهای الهی و شیطانی سبب می شود که گاه افراد ناآگاه به حامیان سیاستهای الهی خرده بگیرند و اعمال آنها را بر ساده اندیشی و عدم آگاهی به فنون سیاست حمل کنند، غافل از این که آنها در عالم دیگری سیر می کنند که اصول و ضوابط حاکم بر آن جز این روش را اجازه نمی دهد!

مثلا هنگامی که می شنوند علی (علیه السلام) در صفّین بعد از آن که دشمن آب را به روی او بست و یاران امام (علیه السلام) دشمن را عقب راندند و شریعه فرات را در اختیار گرفتند، به پیشنهاد بعضی از یارانش که می گفتند: شما هم دستور دهید آب را به روی لشکر دشمن ببندند تا از پای درآیند، اعتنایی نکرد فرمود آبی را که خدا بر آنها حلال کرده از آنها منع نمی کنم!(20)

و هنگامی که می شنوند پیش از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به پیشنهاد کسانی که به هنگام محاصره قلعه های خیبر اصرار داشتند آب را به روی یهودیان ببندند وقعی ننهاد، تعجّب می کنند.(21)

یا هنگامی که می شنوند «مسلم بن عقیل» با این که می توانست ابن زیاد را غافلگیرانه در خانه «هانی بن عروه» به قتل برساند، از این کار خودداری کرد و گفت: حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به یادم آمد که از «ترور» منع فرموده است: (أَلاْیمانُ قَیِّدُ الْفَتْکَ)(22)، در شگفتی فرو می روند!

و نیز هنگامی که در تاریخ می خوانند علی (علیه السلام) در جنگ صفّین از کشتن عمروعاص، موقعی که خود را کاملا برهنه کرد، صرف نظر فرمود در حالی که اگر او را می کشت سرنوشت جنگ عوض می شد. می گویند این گونه کارها در میدان سیاست قابل قبول نیست و کسی که رفتاری این گونه دارد، سیاستمدار نیست.

همچنین اصرار بر پایبندی به عهد و پیمانها، حتی با دشمنان، که در قرآن مجید و احادیث اسلامی آمده است و اصرار بر حفظ امانت هر چند امانت شمشیر دشمن بوده باشد،(23) تمام این امور ارزشی را با اصول سیاست سازگار نمی بینند، بلکه می گویند سیاستمدار ماهر آن است که از پیمانها و امانتها تا آنجا دفاع کند که به نفع او تمام می شود، و آنجا که به زیان او است باید به بهانه ای از عمل به تعهدات خود و امانتداری سرباز زند!

این گونه افراد که در حال و هوای شرایط حاکم بر سیاستهای شیطانی زندگی می کنند هرگز به سیاستهای الهی که حفظ ارزشها در متن آن قرار دارد، نمی اندیشند.

برای یک «سیاستمدار الهی» پیروزی بر دشمن در درجه دوم اهمیت است و در درجه اوّل حفظ ارزشها مهم است، ارزشهایی که ماندنی است، و بهترین وسیله تکامل جامعه انسانی و پرورش انسانهای شایسته و تشکیل «حیات طیبه» است.

این نکته نیز قابل توجه است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه هنگامی که به نمونه ای از جوانمردی «ابراهیم بن عبدالله» که از نواده های امام حسن مجتبی (علیه السلام) بود اشاره می کند، می افزاید: آل ابی طالب از این جوانمردی ها (که بر پایه حفظ ارزشهای اسلامی بود) بسیار داشتند، چرا که آنها اهل دین بودند نه دنیا، و جهان مادی را تنها برای این می طلبیدند که ستون خیمه دین را به وسیله آن برپا کنند (نه برای خودکامگی و لذّات زودگذر که سیاستمداران مادّی طالب آن هستند).(24)


پی نوشت:

1 ـ «توأم» به گفته بعضی از ارباب لغت از مادّه «وئام» به معنی موافقت آمده است، در حالی که بعضی دیگر مانند صاحب مقاییس «تاء» آن را اصلی می دانند و اتئام (مصدر باب افعال) را به معنی دوقلو زاییدن ذکر کرده اند، و در هر حال معمولا به معنی وسیع کلمه که مقارنت و شباهت دو چیز به یکدیگر است، به کار می رود، و ما نیز در بالا آن را به معنی همزاد تفسیر کردیم که در فارسی مفهوم خاص و مفهوم عام و گسترده ای دارد.

2 ـ سوره احزاب، آیه 23.

3 ـ «جُنّة» (بر وزن غُصّه) به معنی سپر است، و در اصل از مادّه «جَنّ» (بر وزن فَنّ) به معنی پوشانیدن گرفته شده، و به دیوانه مجنون می گویند، به خاطر این که گویی عقل او زیر پوشش قرار گرفته و باغ را جنّت می نامند به خاطر این که زمینش پوشیده از درخت است و جنین را جنین می گویند، از آن رو که در شکم مادر پوشیده و پنهان است، و اطلاق جِنّ بر گروه خاصی از موجودات به خاطر پنهان بودن آنان است، و سپر نیز جُنَّةَ نامیده می شود به خاطر این که انسان را از سلاحهای خطرناک دشمن می پوشاند.

4 ـ نوادر راوندی، صفحه 5.

5 ـ بحارالانوار، جلد 97، صفحه 46.

6 ـ نهج البلاغه، خطبه 200.

7 ـ «کَیْس» و «کیاست» به معنی زیرکی و هوشیاری است، و کیّس (بر وزن سیّد) به معنی عاقل و هوشیار است; و به گفته ابن فارس «کیس» (جیب لباس یا کیسه) را به این نام می نامند، به خاطر این که اشیایی در آن گردآوری می شود همان گونه که انسان باهوش و کیّس مسائل مختلف را در فکر خود جمع می کند.

8 ـ بحارالانوار، جلد 72، صفحه 114.

9 ـ غررالحکم، حدیث 2083.

10 ـ فروع کافی، جلد 5، صفحه 134، (اندکی با تلخیص).

11 ـ «حُوّل» (بر وزن ذرّت) از مادّه «حول» به معنی دگرگون شدن چیزی است، و حوّل به کسی می گویند که می تواند مسائل را زیر و رو کند و از تجارب مختلف در آن بهره گیری نماید، و سال را از این جهت «حَوْل» می گویند، که با گذشت آن مسائل دگرگون می شود.

12 ـ قُلَّب (بر وزن قُلَّک) از مادّه قلب، آن هم به معنی دگرگونی است، و قُلَّب به کسی می گویند که کارهای مختلف را زیر و رو می کند و چاره جویی می نماید، واطلاق واژه قلب برای آن عضو مخصوص، از این جهت است که دائماً در حرکت و تغییر و دگرگونی است.

13 ـ «ینتهز» از مادّه «انتهاز» به معنی اقدام به انجام کاری است، و در بسیاری از موارد مانند خطبه مورد بحث با فرصت همراه است و به معنی بهره گیری کامل از فرصتها است.

14 ـ «حریجة» از ماده «حرج» (بر وزن کرج) به معنی جمع شدن و تنگ شدن است، و بعضی اصل آن را به معنی فشار معنوی حاصل از تحمّل مشقتها دانسته اند، این واژه (حرج) گاه به معنی گناه نیز می آید، و حریجة به معنای پرهیز از گناه است.

15 ـ کنزالعمال، جلد 3، صفحه 16، حدیث 5217.

16 ـ نهج البلاغه، خطبه 3.

17 ـ بحارالانوار، جلد 44، صفحه 329.

18 ـ نهج البلاغه، ، خطبه 200، و در نقل دیگری از آن حضرت آمده است: لَولاَ التُّقی ـ یا ـ لَوْلاَ الدّینُ وَ التُّقی لَکُنْتُ أدْهَی الْعَرَب: «اگر دین و تقوی نبود، سیاستمدارترین عرب بودم، (اشاره به سیاستهای شیطانی است); (شرح ابن ابی الحدید، جلد 1، صفحه 28).

19 ـ نهج البلاغه، خطبه 126.

20 ـ تاریخ طبری، ج 3، صفحه 569، در ضمن بیان تاریخ سال 36 هجری.

21 ـ سید المرسلین، جلد 2، صفحه 408، به نقل از سیره حلبی، جلد 3، صفحه 40.

22 ـ یعنی ایمان کشتن غافلگیرانه (ترور) را ممنوع کرده است، و به مؤمن اجازه اقدام به چنین کاری نمی دهد، این در واقع یک اصل است و هیچ مانعی ندارد که بعضی از استثناهای محدود و معدود داشته باشد، (این حدیث را علامه مجلسی در بحارالانوار، ج 44، ص 344، و ج 47، ص 137 نقل کرده است).

23 ـ به میزان الحکمه، ماده امانت، ح 1493 به بعد مراجعه شود.

24 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 314.