[hadith]من کلام له (علیه السلام) فی الخوارج لما سمع قولهم «لا حکمَ إلا لله»:
قَالَ (علیه السلام): کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ، وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاس مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ.
وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی أَنَّهُ (علیه السلام) لَمَّا سَمِعَ تَحْکِیمَهُمْ قَالَ حُکْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِیکُمْ، وَ قَالَ: أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فِیهَا التَّقِیُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ إِلَی أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِکَهُ مَنِیَّتُه.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص412
این خطبه با عبارت «کلمة حق یراد بها باطل» (سخن حقی که با آن باطل اراده می شود) شروع شده است. [ابن ابی الحدید پس از ایراد بحثی درباره وجوب امامت، بحث کوتاه تاریخی زیر را طرح کرده است.]
باز هم از اخبار خوارج:
ابراهیم بن حسن بن دیزیل محدث در کتاب صفین خود، از عبد الرحمان بن زیاد، از خالد بن حمید مصری، از عمر- برده آزاد کرده غفرة- نقل می کند که چون علی علیه السلام از صفین به کوفه برگشت، خوارج نخست همانجا بودند و چون همگی به هم پیوستند و شمارشان بسیار شد به صحرایی در کوفه که موسوم به حروراء بود رفتند و آنجا بانگ برداشتند که «حکم و داوری برای کسی جز خدا نیست هر چند مشرکان را ناخوش آید» همانا که علی و معاویه در حکم خدا شرک ورزیدند. علی علیه السلام، عبد الله بن عباس را پیش ایشان فرستاد، او در کار ایشان نگریست و با آنان گفتگو کرد و سپس نزد علی علیه السلام برگشت، علی (ع) از او
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص413
پرسید آنان را چگونه دیدی؟ ابن عباس گفت: به خدا نفهمیدم که چه هستند، علی (ع) پرسید آیا آنان را منافق دیدی گفت: به خدا سوگند سیمای ایشان چون منافقان نبود که میان چشمهای ایشان [پیشانی آنان ] نشانه سجده آشکار است و قرآن را تأویل می کنند، علی (ع) فرمود: تا هنگامی که خونی بر زمین نریخته و مالی را غصب نکرده اند آنان را رها کن، و به آنان پیام داد این چیست که پیش آورده اید و چه می خواهید گفتند: می خواهیم که ما و تو و کسانی که در صفین همراه ما بودند سه شب به صحرا رویم و از داوری دو داور به خدا توبه بریم و سپس آهنگ معاویه و با او جنگ کنیم تا خداوند میان ما و او حکم فرماید. علی (ع) فرمود: چرا این سخن را هنگامی که داوران را گسیل می داشتیم نگفتید؟ چرا هنگامی که از آنان عهد و پیمان گرفتیم و ما هم برای آنان تعهد کردیم، نگفتید ای کاش این سخن را در آن هنگام گفته بودید. گفتند: در آن وقت جنگ طولانی و درماندگی سخت شده بود و زخمیان بسیار بودند و مرکوب خسته و سلاح فرسوده شده بود. علی (ع) به آنان فرمود: بنابراین هنگامی که سختی و فشار بر شما بسیار شد عهد و پیمان بستید و چون به آسایش رسیدید می خواهید عهد و پیمان را بشکنیم، و همانا که پیامبر (ص) در عهد و پیمان با مشرکان وفادار بود و اینک شما به من می گویید عهد را بشکنم. خوارج بر جای خود ماندند و همواره یکی از ایشان به سوی علی (ع) می آمد و دیگری از حضور او بیرون می رفت، یکی از ایشان در مسجد به حضور علی (ع) آمد و مردم بر گرد علی (ع) بودند او فریاد بر آورد که حکم و داوری جز برای خداوند نیست هر چند مشرکان ناخوش داشته باشند، مردم با تعجب به او نگریستند او فریاد برآورد که حکم و داوری جز برای خدا نیست هر چند کسانی که با تعجب می نگرند ناخوش داشته باشند، در این هنگام علی (ع) سر خود را بلند کرد و به او نگریست و او گفت: حکم و داوری جز برای خدا نیست هر چند ابو الحسن را خوش نیاید. علی (ع) فرمود: ابو الحسن هیچگاه ناخوش نمی دارد که حکم و داوری از خدا باشد، و سپس فرمود: آری من منتظر حکم و داوری خداوند میان شمایم، مردم به علی (ع) گفتند: ای امیر المومنین چه خوب است بر ایشان حمله کنی و همه را از میان برداری، فرمود: این گروه از میان نمی روند و تا روز قیامت در صلب مردان و ارحام زنان خواهند بود.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص414
انس بن عیاض مدنی می گوید: جعفر بن محمد صادق (ع)، از قول پدرش، از جدش برایم نقل کرد که علی (ع) روزی با مردم در حال نماز گزاردن بود و قرائت نماز را با صدای بلند می خواند، ابن کواء که پشت سر او بود صدای خویش را بلند کرد و این آیه را خواند «بدرستی که بر تو و پیامبرانی که پیش از تو بوده اند وحی شد که اگر شرک ورزی همانا عمل تو تباه می شود و به یقین از زیانکاران خواهی بود.» همینکه صدای ابن کواء که پشت سر علی (ع) بود بلند شد آن حضرت سکوت فرمود، و چون خواندن ابن کواء تمام شد علی (ع) به ادامه قرائت خود پرداخت که ابن کواء دوباره شروع به خواندن همین آیه کرد و باز علی (ع) سکوت فرمود و این کار را چندان تکرار کرد که علی علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود «پس شکیبا باش که وعده خدا حق است و مراقب باش که آنان که یقین ندارند ترا به سبکی نکشانند»، در این هنگام ابن کواء سکوت کرد و علی علیه السلام به ادامه قرائت خویش بازگشت.