[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) عند خروجه لقتال أهل البصرة، و فیها حکمة مبعث الرسل، ثم یذکر فضله و یذم الخارجین:
حکمة بعثة النبی:
قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاس رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) بذی قَارٍ وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ، فَقَالَ لِی مَا قِیمَةُ هَذَا النَّعْلِ؟ فَقُلْتُ لَا قِیمَةَ لَهَا. فَقَالَ (علیه السلام) وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا؛ ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ:
إِنَّ اللَّهَ [سُبْحَانَهُ] بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَب یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لَا یَدَّعِی نُبُوَّةً، فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّی بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ، فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص308
خطبه یی که علی علیه السلام هنگام حرکت خود برای جنگ با مردم بصره ایراد فرموده است [در این خطبه که با عبارت «قال عبد الله بن عباس: دخلت علی امیر المومنین علیه السلام بذی قار و هو یخصف نعله» (ابن عباس می گوید: در ذوقار به حضور امیر المومنین علیه السلام رسیدم و کفش خود را مرمت می فرمود)، شروع می شود پس از توضیحات لغوی و بلاغی چنین آمده است ]:
از اخبار ذوقار:
ابو مخنف از کلبی، از ابو صالح، از زید بن علی، از ابن عباس نقل می کند که می گفته است: چون با علی علیه السلام در ذوقار فرود آمدیم، گفتم: ای امیر المومنین، به گمان من گروه بسیار اندکی از مردم کوفه به حضورت خواهند آمد. فرمود: به خدا سوگند شش هزار و پانصد و شصت مرد از ایشان بدون هیچ بیش و کمی پیش من خواهند آمد. ابن عباس می گوید: به خدا سوگند از این سخن به شک و تردید سختی افتادم و با خود گفتم: به خدا سوگند هنگامی که بیایند آنان را خواهم شمرد. ابو مخنف می گوید: ابن اسحاق از قول عمویش، عبد الرحمان بن یسار، نقل می کند که می گفته است: شش هزار و پانصد و شصت مرد کوفی از راه زمین و آب [رودخانه فرات ] به یاری علی (ع) آمدند. گوید: علی (ع) پانزده روز در ذوقار درنگ فرمود تا شیهه اسبان و آوای استران را در اطراف خود شنید. گوید: و چون یک منزل با آنان پیمود، ابن عباس اظهار داشت: به خدا سوگند اینها را می شمرم، اگر چنان بودند که علی فرموده است چه بهتر و گرنه شمار ایشان را از دیگران تکمیل می کنم، زیرا مردم سخن علی (ع) را در این باره شنیده اند. ابن عباس می گوید: آنان را سان دیدم و شمردم، به خدا سوگند همان شمار بودند، نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر، و گفتم: الله اکبر خدا و رسولش راست فرمودند و سپس حرکت کردیم.
ابو مخنف می گوید: و چون به حذیفة بن الیمان خبر رسید که علی (ع) به ذوقار رسیده و از مردم خواسته است به یاری او بشتابند، یاران خویش را فرا خواند و آنان را موعظه کرد و خدا را فرایادشان آورد و آنان را به زهد در دنیا و رغبت به آخرت تشویق کرد و گفت: به امیر المومنین و وصی سید المرسلین ملحق شوید که لازمه حق این است که او را یاری دهید، و اینک پسرش حسن و عمار یاسر به کوفه آمده اند و از مردم می خواهند حرکت کنند، شما هم حرکت کنید. گوید: یاران حذیفه به امیر المومنین پیوستند و حذیفه پس از آن پانزده شب زنده بود و درگذشت، خدایش رحمت کناد. ابو مخنف می گوید: هاشم بن عتبة مرقال در ابیات زیر حرکت کردن و پیوستن خودشان را به علی علیه السلام چنین گنجانیده است: «ما به سوی بهترین خلق خدا که از همگان بهتر است حرکت کردیم، با علم به اینکه همگی به پیشگاه خداوند باز خواهیم گشت، آری او را تجلیل و توقیر می کنیم و این به سبب فضل اوست و آنچه توقع و امید داریم در راه خداوند است...»
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص309
ابو مخنف می گوید: و چون مردم کوفه پیش علی (ع) آمدند بر او سلام دادند و گفتند: ای امیر المومنین، سپاس خداوندی را سزد که ما را به همکاری با تو اختصاص داد و ما را با یاری دادن تو گرامی داشت ما با کمال میل و بدون اکراه دعوت ترا پذیرا شدیم، اینک فرمان خود را به ما ابلاغ فرمای. گوید: در این هنگام علی (ع) برخاست و خدای را سپاس و ستایش کرد و بر رسول خدا (ص) درود فرستاد و سپس چنین فرمود: «خوش آمد بر اهل کوفه باد، خاندانهای اصیل و سرشناس و مردم با فضیلت و شجاع عرب که از همه اعراب نسبت به رسول خدا و اهل بیت او دوستی بیشتری دارند، و به همین سبب است که چون طلحه و زبیر بدون هیچ ستم و بدعتی از سوی من، بیعت و عهد مرا شکستند، از شما یاری خواستم و فرستادگان خویش را پیش شما گسیل داشتم. سوگند به جان خودم ای مردم کوفه اگر شما مرا یاری ندهید همانا امیدوارم که خداوند شر غوغای مردم و سفلگان بصره را از من کفایت فرماید، با توجه به اینکه عموم مردم بصره و سرشناسان و اهل فضل و دین از فتنه کناره گرفته اند و از آن رویگردانند.» در این هنگام سالارهای قبیله ها برخاستند و سخن گفتند و یاری خویش را اعلام کردند و امیر المومنین (ع) فرمانشان داد که به سوی بصره کوچ کنند.