[hadith]من کلام [خطبة] له (علیه السلام) فی معنی قتل عثمان و هو حکم له علی عثمان و علیه و علی الناس بما فعلوا و براءة له من دمه:

لَوْ أَمَرْتُ بهِ لَکُنْتُ قَاتِلًا أَوْ نَهَیْتُ عَنْهُ لَکُنْتُ نَاصِراً، غَیْرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَقُولَ خَذَلَهُ مَنْ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ وَ مَنْ خَذَلَهُ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَقُولَ نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی. وَ أَنَا جَامِعٌ لَکُمْ أَمْرَهُ، اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ وَ جَزعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ، وَ لِلَّهِ حُکْمٌ وَاقِعٌ فِی الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازعِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 241-229

و من کلام له علیه السّلام فی معنی قتل عثمان و هو حکم علی عثمان و علیه و علی النّاس بما فعلوا و براءة له من دمه

.

این خطبه تحلیلی است در باره قتل عثمان؛ در این خطبه، امام علیه السّلام سخنانی بیان فرموده که موقف عثمان و موقف خود را و نیز موقف مردم را نسبت به کارهایی که در این حادثه کردند، روشن ساخته و خود را به طور کامل از خون عثمان تبرئه کرده است

.

خطبه در یک نگاه:

می دانیم که بعد از کشته شدن عثمان، نظرات مختلفی در باره قتل او ابراز شد

.

گروهی عثمان را مقصّر می دانستند، چرا که با استبداد بی سابقه خود، گروهی از خویشاوندانش را در پست های کلیدی حکومت اسلامی قرار داد و اموال بیت المال را در اختیار آنها گذاشت، به طوری که مسلمانان بر ضدّ او خروشیدند و قیام کردند

و یا حد اقل به انتقاد پرداخته و در برابر گروه معترضان، کسی به یاری او برنخاست

.

و عملا به قتل او راضی شدند

.

گروه دیگری، معتقد بودند که عثمان، نباید کشته می شد، بلکه می بایست به او اجازه می دادند که بعد از توبه، خطاهای گذشته خویش را اصلاح کند و حد اکثر، او را از خلافت خلع می کردند. کشتن او به صورت آشکار بدعتی بود که منشأ کارهای مشابهی در آینده می شد و علاوه، چنانکه می دانیم قتل او دستاویزی برای منافقان و بازماندگان اهل نفاق، جهت تفرقه در صفوف مسلمانان گردید و این امر از قبل قابل پیش بینی بود

.

گروه اندکی از ظاهربینان که مجال اندیشیدن در تاریخ زندگی خلیفه سوم را به خود نمی دهند، او را خلیفه مظلوم و شهید می دانستند و وی را از هر کار خلافی تبرئه می کردند! امام علیه السّلام در میان این عقاید ضدّ و نقیض، حق را که در میان این آرا مکتوم مانده بود بیان می نماید و به طرز بسیار دقیق و ظریفی مسائل مربوط به قتل عثمان را تجزیه و تحلیل می کند

.

عوامل قتل عثمان:

این خطبه ناظر به مسأله قتل عثمان و تجزیه و تحلیل های مربوط به آن است. می دانیم که مسأله قتل عثمان، ریشه های شناخته شده ای در اعمال او داشت و پیامدهای عظیمی در جهان اسلام، از آن آشکار گشت که تا مدّتها تاریخ اسلام را تحت تأثیر قرار داد.

همه محقّقان می گویند که سوء تدبیر عثمان در امر حکومت و تبدیل آن به یک امر فامیلی و حیف و میل عظیم در بیت المال و ظلم فراوان بستگان او نسبت به توده های مستضعف، سبب یک انزجار و تنفّر عمومی گشت، تا آنجا که یک گروه چند صد نفری، خانه او را محاصره و به او حمله کرده و او را کشتند و سپاه عظیم اسلام ـ که فاتح مصر ایران و روم بود ـ در برابر آن، سکوت اختیار کرد; چرا که از کارهای او ناراضی بودند و یا او را مستحق قتل می دانستند، ولی بعد از کشتن او مردم دو گروه شدند: گروهی ـ که شاید اکثریت را تشکیل می دادند ـ به این قتل راضی یا لااقل نسبت به آن بی تفاوت بودند. گروه دیگری او را مظلوم می دانستند.

در این میان، منافقان برای ایجاد تفرقه در صفوف مسلمانان و تغییر مسیر خلافت از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) ـ که مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق مردم واقع شده بود ـ دست به کار شدند و مسأله قتل عثمان را دستاویزی برای رسیدن به مقاصد شوم خود کردند و به اصطلاح، پیراهن عثمان، تبدیل به یک اهرم نیرومند سیاسی برای اغفال توده های ناآگاه شد.

طبیعی است که در میان اصحاب و یاران علی (علیه السلام) از هر دو گروه، وجود داشتند، هر چند گروه دوم طبق تصریح برخی از مورخان در اقلیّت بودند و نیز طبیعی است که درباره قتل عثمان، از آن حضرت به طور مکرّر سؤال می کردند و امام (علیه السلام) ناچار بود در اینجا پاسخی بدهد که هم واقعیتهای تاریخی در آن منعکس باشد و هم بهانه ای به دست این و آن ندهد.

خطبه مورد بحث، پاسخ ظریفی به این گونه سؤالها است که امام (علیه السلام) واقعیتهای تاریخی را در آن بیان فرموده، بی آن که بهانه ای به دست بهانه جویان دهد.

در آغاز می فرماید: «اگر من به آن (کشتن عثمان) فرمان داده بودم قاتل محسوب می شدم (و من هرگز نمی خواستم قاتل عثمان باشم) و اگر از آن نهی می کردم یاور او (در اعمال و خلافکاری هایش) به شمار می آمدم (و من هرگز حاضر نبودم از کارهای خلاف او دفاع کنم); «لَوْ أَمَرْتُ بهِ، لَکُنْتُ قاتِلا، أَوْ نَهَیْتُ عَنْهُ، لَکُنْتُ ناصِراً».

مفهوم این سخن آن است که من در این قضیه بی طرف بودم و نه دست به خون او آلوده کردم و نه از او و خلافکاری هایش دفاع کردم; چون هر دو محذور داشت.

در اینجا این سؤال پیش می آید که این جمله چگونه با واقعیتهای تاریخی سازگار است؟ زیرا می دانیم (و تقریباً همه مورخان نوشته اند) که علی (علیه السلام) مردم را از قتل عثمان نهی می کرد و فرزندانش، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را به جلوی خانه او فرستاد که معترضان به آنجا یورش نبردند و حتّی هنگامی که آب را به روی عثمان بستند، امام (علیه السلام) برای او آب فرستاد. مفسّران نهج البلاغه، در برابر این سؤال، دو پاسخ گفته اند:

بعضی گفته اند که منظور از عدم نهی، همان نهی عملی است; یعنی من رسماً شمشیر نکشیدم و برای دفاع از او وارد عمل نشدم و این منافاتی با نهی لفظی آن حضرت و حضور فرزندانش در آن صحنه ندارد.

بعضی دیگر معتقدند که این سخن در واقع بیانگر این حقیقت است که من هرگز به قتل عثمان دستور ندادم; هر چند او را به خاطر اعمالش، مستحقّ مجازاتهایی می دانستم. به همین جهت برای این که اوضاع بدتر از آن چه بود، نشود، مردم را به خونسردی و ترک خشونت دعوت کردم، ولی در عین حال کاری نکردم که حمایت صریح از عثمان و اعمال و کردارش باشد; چرا که همان گونه که ریختن خون او مشکلاتی را در جامعه اسلامی به وجود می آورد، حمایت از او و کارهایش نیز مشکل آفرین بود، لذا من هیچ یک از این دو (امر به قتل و نهی از آن) را از نظر قانون خداوند، مطابق وظیفه نمی دیدم.

ضمناً امام (علیه السلام) با این گفتار می خواست در اختلاف شدیدی که میان دو گروه از یاران و لشکرش، و به طور کلی دو گروه از مردم بر سر قتل عثمان وجود داشت ـ که گروهی او را مستحقّ مجازات و گروهی ریختن خونش را گناه می دانستند ـ موضعی اتّخاذ کند که سبب دامن زدن به اختلافات نشود.

سپس امام (علیه السلام) برای توضیح بیشتر می افزاید: «جز این که کسی او را یاری کرده نمی تواند بگوید: «از کسانی که دست از یاریش برداشتند، بهترم; غَیْرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ، لایَسْتَطِیعُ أَنْ یَقُولَ: خَذَلَهُ مَنْ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ». و کسی که دست از یاریش برداشت، نمی تواند بگوید: «کسی که او را یاری کرد، از من بهتر بوده است; وَ مَنْ خَذَلَهُ، لاَیَسْتَطِیعُ أَنْ یَقُولَ: «نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی».

این دو سخن در واقع ناظر به یک مطلب است و آن این که همه متّفق بودند که حامیان عثمان در آن شرایط به یقین افراد بدی بودند، در حالی که کسانی که دست از یاریش برداشتند بزرگان صحابه اعم از مهاجران و انصار را تشکیل می دادند.

توضیح این که: قرائن مسلّم تاریخی نشان می دهد که به هنگام هجوم به خانه عثمان، صحابه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و مهاجران و انصار، تقریباً به طور عموم، دست از حمایتش برداشتند و بی شک اگر آنها هواخواه عثمان بودند، کسی جرأت نمی کرد که در مدینه، چنان صحنه ای را ایجاد کند و این به خاطر آن بود که همگی از کارهای او ناخشنود بودند.

در آن زمان حامیان عثمان عمدتاً کسانی بودند که در جامعه اسلامی منفور شمرده می شدند و حمایتشان از عثمان به خاطر منافع نامشروعی بود که داشتند. به همین دلیل این مسأله کاملا روشن بود، حتّی حامیان عثمان که گروهی سودپرست مانند مروان و امثال او بودند جرأت نمی کردند ادعا کنند که از گروه عظیم مهاجران و انصار ـ که ترک یاری عثمان کرده اند ـ بهترند و مسلّم است که ترک کنندگان حمایت عثمان نیز اطرافیان او را بهتر از خود نمی دانستند، به این ترتیب همگی در این سخن اتفاق نظر داشتند که حامیانش هرگز از بهترین مردم نبودند.

این تعبیر لطیفی است که می تواند پرده از روی اعمال عثمان بردارد و نشان دهد که او کارهایی کرده بود که نفرت عمومی مسلمانان را برانگیخته بود. مهم ترین آنها تقسیم بیت المال در میان یارانش و سپردن پستهای حسّاس کشور اسلام به دست نااهلان و تبعیض و بی عدالتی در میان مردم و غفلت از مصالح مسلمانان بود.

بعضی از شارحان نهج البلاغه،(1) می گویند که امام (علیه السلام) این سخن را، در پاسخ کسی ایراد فرمود که در محضرش چنین گفت: «آنها که دست از یاری عثمان برداشتند، منشأ فتنه بودند، چرا که اگر بزرگان صحابه به یاری او برمی خاستند جاهلان امّت هرگز جرأت ریختن خون او را نداشتند. و اگر بزرگان صحابه او را واجب القتل می دانستند، می بایست صریحاً این مسأله را بیان کنند تا شبهه از مردم برطرف گردد. امام (علیه السلام) فهمید که گوینده نظر به آن حضرت دارد، لذا با این عبارت ظریف پاسخ او را بیان فرمود».

به هر حال این سخن نشان می دهد که اگر امام (علیه السلام) به طور جدّی به حمایت از عثمان برنخاسته، در این امر تنها نبوده است، بلکه همه بزرگان صحابه چنین موضعی را داشتند، پس چرا اشکال متوجّه آن حضرت شود؟

در پایان خطبه امام (علیه السلام) ضمن بیان کوتاهی، تحلیل روشنی از قتل عثمان و عوامل آن ارائه می دهد و می فرماید:

«من جریان کار عثمان را در عبارتی کوتاه و پرمعنا، برای شما خلاصه می کنم: او استبداد ورزید، استبداد بسیار بدی و شما ناراحت شدید و واکنش بدی نشان دادید و از حد گذراندید; وَ أَنَا جَامِعٌ لَکُمْ أَمْرَهُ، اسْتَأْثَرَ(2) فَأَسَاءَ الاَْثَرَةَ، وَ جَزعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ».

و خداوند، در این مورد حکمی که درباره «مستبدان» و «افراط گران»، جاری می شود (و هر کدام، به سزای اعمال خود در دنیا و آخرت، گرفتار می شوند); «وَ للهِِ حُکْمٌ وَاقِعٌ فِی الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازعِ.»

به گفته یکی از ادبای معروف عرب، عادت امام (علیه السلام) این بود که سخنان جامع خویش را، با الفاظ کم و معانی بسیار بیان می فرمود و این سخن در واقع یکی از مصادیق بارز کلامِ جامعِ امام (علیه السلام) است، می فرماید: هم عثمان مرتکب بدی و خطا شد و هم شما. او راه استبداد و حکومت خودسرانه را در پیش گرفت و خویشاوندان نالایقش را بر مسلمانان مسلّط ساخت و بیت المال را در اختیار آنان گذاشت و آنها به غارت بیت المال مشغول شدند. و آنگاه که اعتراضات مسلمانان، از هر سو بلند شد، او گوش به آنها نداد، در نتیجه مردمِ ناراحت و عصبانی به او حملهور شدند و بزرگان صحابه از مهاجران و انصار دست از یاریش برداشته و او را تنها گذاشتند.

از سوی دیگر مخالفان و مهاجمان نیز از حدّ گذراندند و به جای این که او را از حکومت مسلمانان بر کنار سازند و زمام امور را از دست همکاران ظالمش بگیرند، اقدام به ریختن خونش کردند و چنان فتنه ای برپا شد که سالیان دراز تاریخ اسلام را تحت تأثیر خود قرار داد و گروه منافقان و آنها که در طمع حکومت بودند به بهانه خون او خونهای زیاد دیگری را ریختند.

بنابراین هر دو گروه راه افراط را پوییدند و به همین دلیل خداوند هر کدام از آنها را مطابق اعمالشان جزا می دهد.

با این که درباره حکومت عثمان و پیامدهای آن سخنان زیادی گفته اند امّا این کلام امام (علیه السلام) با نهایت اختصار جانِ مطلب را بیان فرموده و داوری عادلانه و دقیقی را ارائه داده است.

ضمناً از این تعبیر استفاده می شود که استبداد ـ با این که هر گونه باشد بد است ـ اقسامی دارد که بعضی از بعضی دیگر زشت تر است و استبداد عصر عثمان از آن استبدادهای زشت تر بوده است.

و نیز استفاده می شود که انسان در برابر ناهنجاریهای اجتماعی که قرار می گیرد باید عکس العمل نشان دهد، ولی مراقب باشد که از حد نگذراند; چرا که ناهنجاری دیگری می آفریند که دامان جامعه را خواهد گرفت و مردم از گردابی به گرداب دیگر، و از چاله ای به چاه می افتند. باید در این گونه حوادث بر اعصاب مسلّط بود و با درایت و تدبیر عمل کرد تا درمان یک بیماری سبب بیماری های دیگری نگردد، ولی متأسّفانه تاریخ نشان می دهد که همیشه این افراط و تفریط ها وجود داشته است.

در ضمن توجه به این نکته لازم است که تعبیر به «جَزَع» که در اصل به معنای «اندوه شدید» است، اندوهی که انسان را از کار بازمی دارد ـ در اینجا اشاره به ناراحتی شدیدی است که مردم، به خاطر اعمال بی رویه عثمان و اطرافیان او، پیدا کردند و این اندوه، سبب زیاده روی هایی شد که آثار سوء آن تا سالها باقی ماند.


نکته:

عصر طوفانی عثمان!

بی شک دوران خلافت عثمان مخصوصاً سالهای پایانی آن، از طوفانی ترین سالهای قرن نخست اسلام است که مورّخان به طور گسترده درباره آن بحث کرده اند. به اعتقاد بعضی صحیح ترین اخبار در مورد عثمان آن است که طبری در تاریخ خود آورده است. خلاصه مطالب او چنین است:

عثمان کارهایی کرد که در اسلام سابقه نداشت و باعث خشم مسلمانان گردید. نمونه ای از این اعمال سپردن کارهای مهم حکومت مسلمانان به افراد نااهل و افراد فاسق و سفیه و بی دین و بخشیدن غنائم به آنان و آزار و ستم طاقت فرسا به شخصیتهای بزرگی مانند ابوذر و عمّار یاسر و عبدالله بن مسعود و مانند اینها بود.

او ولید بن عقبه را والی کوفه ساخت که شراب می نوشید و در حال مستی به میان مردم می آمد و رسوایی هایی به بار آورد که گروهی نزد عثمان به آن شهادت دادند و بعد از عزل او سعید بن عاص را ـ که او نیز مرد تبهکاری بود ـ به جای وی نشاند. سعید با اعمال ناروایش خشم مردم را برانگیخت و مردم به مخالفت با او برخاستند. عثمان به جای این که آتش فتنه را خاموش کند دستور داد رهبران مخالفان را به شام تبعیید کند. آنها در شام بر معاویه شوریدند. عثمان مجبور شد که آنان را به کوفه بازگرداند، و دگربار آنها را به حمص تبعید کرد.

نه تنها در کوفه که در نقاط دیگر نیز انتقادها بالا گرفت. سرانجام گروهی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گردهم آمدند و ایرادهای مهم را به وسیله عامر بن قیس ـ که مردی پاک طینت و خداشناس بود ـ به عثمان رساندند. او به جای این که از این خیرخواهی سپاسگزاری کند پاسخ اهانت آمیزی به فرستاده آنها داد.

وضع مدینه روز به روز ناآرام تر می شد و فریاد انتقاد بلندتر می گشت. عثمان، ناچار شد که گروهی مانند سعید بن عاص و معاویة بن ابی سفیان و عمروعاص را برای مشورت دعوت کند و با آنها به شور بنشیند. بعضی گفتند: «صلاح، این است که مردم را به جهاد مشغول سازی تا این مسائل فراموش شود.» ولی سعید بن عاص، او را به انتقام گیری از سران انتقاد کنندگان تشویق کرد و گفت: «اگر آنها، رهبران خود را از دست بدهند، متفرّق خواهند شد.»

کم کم مردم در انتقاد به عثمان، جسورتر شده و گفتند: تو بنی امیه را بر دوش مردم سوار کرده ای یا عدالت کن یا از خلافت کناره گیری!»

عثمان که قدرت تصمیم گیری را از دست داده بود، به فرماندهان خود گفت تا مردم را برای جهاد آماده کنند، ولی این دستور مشکلی را حل نکرد.

سرانجام در سال 35 هجری مخالفینش، در شهرهای مهم اسلامی با هم مکاتبه کردند و تصمیم بر عزل عثمان و فرماندارانش گرفتند. گروهی از مصر و گروه دیگری از کوفه و گروه بسیاری از بصره، به عنوان زیارت خانه خدا حرکت کرده و به سوی مدینه آمدند و مردم مدینه را از تصمیم خود باخبر ساختند. مهاجران و انصار ـ که از عملکرد عثمان ناراضی بودند ـ به حمایت او برنخاستند. مخالفان به آسانی وارد مدینه شدند و خانه عثمان را محاصره کردند، ولی مانع از رفت و آمد افراد نبودند.

عثمان از این هجوم عمومی سخت در وحشت فرورفت و نزد امام علی (علیه السلام) آمد و از آن حضرت تقاضا کرد که نزد معترضان برود و آنها را از راهی که در پیش گرفته اند منصرف سازد. امام (علیه السلام) فرمود: «با چه شرایطی آنها را راضی کنم؟»

عثمان عرض کرد: «با این شرط که من، بعد از این تنها با صلاح اندیشی شما کار می کنم.» امام (علیه السلام) فرمود: «بارها تو را نصیحت کرده ام و تو هم وعده داده ای، ولی به وعده ات وفا نکرده ای و به سخنان مروان و معاویه و امثال آنها گوش فرا دادی.»

سرانجام امام (علیه السلام) پذیرفت و برای فرونشاندن خشم مردم با گروهی از مهاجران و انصار حرکت کرد و نزد معترضان آمد. مخصوصاً با مصریان که انتقادهای شدیدی داشتند مذاکره فرمود و آنها قبول کردند که به مصر بازگردند.

به عثمان نیز سفارش فرمود که به تمام شکایت مردم رسیدگی کند و از کارهای گذشته توبه کند. عثمان خطبه ای خواند و آشکارا اعلام توبه کرد و قول داد به تمام شکایات مردم رسیدگی کند.

هنگامی که عثمان به منزل بازگشت دید مروان و عده ای از بنی امیه در منزلش گرد آمده اند. مروان گفت: «سخن بگویم یا ساکت بنشینم»؟ همسر عثمان فریاد زد: «ساکت باش! به خدا شما قاتل عثمان و یتیم کننده اطفالش خواهید بود. او به مردم وعده داده و باید به وعده اش وفا کند».

مروان، ساکت ننشست و گفت: «سخنی را که گفتی به صلاح خلافت تو نبود.»

عثمان تحت تأثیر مروان قرار گرفت و به او دستور داد تا مردم را پراکنده کند.

مردم به خانه امام علی(علیه السلام) رفتند و جریان را گزارش دادند.

امام (علیه السلام) فرمود: «اگر در خانه بنشینم عثمان می گوید که مرا تنها گذاردی و خوار کردی و اگر برای او صلاح اندیشی کنم، باز مروان او را بازیچه خود قرار می دهد.» سپس به خانه عثمان رفت. فرمود: «به وعده خود وفا نکردی و به سخنان ناصواب مروان ـ که برخلاف دین و عقل است ـ گوش دادی. من از این پس به سراغ تو نخواهم آمد.»

معترضان مصری که عدد آنها بالغ بر دو هزار نفر بود و به خاطر اطاعت از فرمان علی (علیه السلام) راه بازگشت به مصر را می پیمودند بعد از سه روز، به مدینه بازگشتند و نامه ای را که از غلام عثمان در بین راه گرفته بودند، به این مضمون ارائه دادند. در آن نامه عثمان به فرماندارش در مصر دستور داده بود که بعضی از سران معترضان را به دار آویزد و برخی را شدیداً مجازات کند.

آنها نزد امام علی (علیه السلام) آمدند و جریان را بازگو کردند. امام (علیه السلام) از عثمان توضیح خواست. عثمان انکار کرد که چنین نامه ای نوشته باشد بعضی گفتند که این، کار مروان است. مصریان گفتند: «مگر مروان، تا این اندازه جرأت و نفوذ دارد که مُهر او را پای نامه بزند و همراه غلام عثمان با شتر بیت المال به سراغ چنان مأموریتی بفرستد؟!» عثمان اظهار بی اطلاعی کرد.

مردم، در پاسخ گفتند: «اگر راست می گویی تو لایق این خلافت نیستی، چرا که دیگران این گونه بر تو مسلط اند، و اگر دروغ می گویی باز هم شایستگی خلافت بر مسلمانان را نداری. پس در هر صورت باید کنار بروی. چند بار توبه کرده ای باز آن را شکسته ای، بنابراین یا از خلافت کنار برو یا کشته خواهی شد و یا ما در راه خدا شهید می شویم.»

عثمان گفت: «اگر کشته شوم بهتر از آن است که از خلافت کناره گیری کنم.»

روز به روز روزگار بر عثمان سخت تر می شد. بار دیگر امام علی (علیه السلام) تقاضا کرد که بین او و مردم وساطت و ضرب الأجلی تعیین کند تا به شکایات مردم رسیدگی کند. سه روز او را مهلت دادند، امّا در پنهانی وسایل جنگ را آماده می کرد. سه روز گذشت و خبری نشد.

گفتنی است که عثمان به معاویه نامه نوشته بود که هر چه زودتر خود با لشکری به یاری او بشتابد. ولی لشکر بموقع به یاری او نیامد.

سرانجام، توده های مردم خشمگین و عصبانی ـ که پیمان شکنی های مکرّر عثمان را دیده بودند ـ به کلّی از او قطع امید کردند و به درون خانه او هجوم بردند و میان طرفداران عثمان و شورشیان نزاع شدیدی در گرفت و تعدادی از دو طرف کشته شدند. آنها در پایان به اتاقی که عثمان در آن بود هجوم بردند و او را کشتند.(3)


پی نوشت:

1 ـ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، جلد 2، صفحه 57.

2 ـ «استأثر» از مادّه «اثر» به معنای «انحصار طلبی» است. و در قاموس، آن را به «استبداد» تفسیر کرده که آن هم، به معنای «انحصار طلبی» است، حکومتهای استبدادی نیز، حکومتی است که یک فرد، همه چیز را در انحصار خود می گیرد و همه مردم را برده و بنده خود می سازد.

3 ـ تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 360 به بعد (با تخلیص)، حوادث سال 33 هجری.