[hadith]أَلَا فَاعْمَلُوا فِی الرَّغْبَةِ کَمَا تَعْمَلُونَ فِی الرَّهْبَةِ. أَلَا وَ إِنِّی لَمْ أَرَ کَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لَا کَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا. أَلَا وَ إِنَّهُ مَنْ لَا یَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الْبَاطِلُ وَ مَنْ لَا یَسْتَقِیمُ بهِ الْهُدَی یَجُرُّ بهِ الضَّلَالُ إِلَی الرَّدَی. أَلَا وَ إِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَی الزَّاد. وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ. فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا [تُحْرِزُونَ] تَحْرُزُونَ بهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 202-187

 

بانگ الرحیل را سر داده اند!

در ششمین نکته، امام (علیه السلام) به مسأله مهمّی می پردازد که بسیاری از مردم، از آن غافلند و آن این که می فرماید:

آگاه باشید! همان گونه که به هنگام ترس و ناراحتی، (بر خدا عمل می کنید) به هنگام آرامش نیز عمل کنید; أَلاَ فَاعْمَلُوا فِی الرَّغْبَةِ کَمَا تَعْمَلُونَ فِی الرَّهْبَةِ!

خداپرستی و دینداری، به این نیست که در مشکلات، به سوی خدا رویم و دست به دامان لطف او بزنیم، امّا به هنگام فرو نشستن طوفان مشکلات خدا و طاعت او را به فراموشی بسپاریم. اگر چنین باشد مشرکان و بت پرستانِ عصر جاهلیت نیز از خداپرستان خالص بودند; زیرا قرآن درباره آنها می گوید:

(فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصْینَ لَهُ الدّیْنَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إَذاهُمْ یُشْرِکُونَ) هنگامی که سوار بر کشتی شوند (و امواج غول پیکر دریا و گرداب ها از هر سو آنها را احاطه کند) خدا را با اخلاص می خوانند، ولی هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، راه شرک را پیش می گیرند.(1)

و در جای دیگر خطاب به این گونه افراد، می فرماید: (وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعوُنَ إِلاّ إِیّاهُ فَلَمّا نَجّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الاِْنْسانُ کَفُوُراً) هنگامی که در دریا، زیانی به شما برسد (و خطراتی به سراغ شما بیاید)، تمام کسانی که (برای حلّ مشکلات می خوانید) جز او (خدا) به فراموشی سپرده می شوند، امّا هنگامی که شما را به خشکی و ساحل می رساند و نجات می دهد، رویگردان می شوید و انسان بسیار ناسپاس است.(2)

غافل از این که روی آوردن در مشکلات به سوی خدا افتخاری نیست، بلکه افتخار آن است که در آرامش و راحتی و سلامت و قدرت، انسان متوجه خدا باشد و طوق بندگی او را بر گردن نهد. آنها که در چنین ساعاتی به یاد او هستند خدا آنان را در ساعات سخت و طوفانی از لطف خود محروم نخواهد کرد.

نشانه ایمان خالص آن است که انسان در سلامت و بیماری، جوانی و پیری، فقر و غنا، پیروزی و شکست، آزادی و زندان و بالأخره در همه حال به یاد او باشد و بر آستان او پیشانی نهد.

به همین دلیل، پیامبران بزرگ و امامان و پیشوایان راستین را می بینیم که در همه حال، به یاد او بودند. حالات علی (علیه السلام) را در زمانی که در گوشه خانه بود و دستش به ظاهر از همه جا کوتاه بود، با زمانی که ظاهراً بر تخت قدرت تکیه زده بود، یکسان می بینیم. عبادت و راز و نیاز شبانه، رسیدگی به بینوایان و دردمندان، زهد و بی اعتنایی نسبت به دنیا، در هر دو حالت از زندگی او ظاهر و آشکار بود.

در هفتمین نکته، باز، به همگان هشدار می دهد و می فرماید: «بدانید! من، هرگز چیزی را مانند بهشت ندیدم که طالبانش (این گونه) به خواب فرو رفته باشند و نه همانند آتش (وحشتناکِ) دوزخ که فراریان از آن (این گونه) به خواب فرو روند; أَلا وَ إِنّی لَمْ أرَکَالْجَنَّةِ نامَ طالِبُها وَ لا کَالنَّارِ نامَ هارِبُها.»

افرادی را دیده ایم که وقتی سفر کوچکی در پیش دارند که مختصر منافع مادی در آن است، شبانگاه خواب از چشمشان می پرد و بیدار می مانند و یا هنگامی که خطری جزیی آنها را تهدید می کند، خواب به چشمانشان فرو نمی رود، با این حال چگونه ممکن است که انسانِ طالب بهشت در سرای جاودان باشد ـ نعمتی که بالاتر از آن تصور نمی شود، یا ترسانِ از آتش دوزخ باشد، درد و رنج جاودانی بی نظیری که از آن رنجی برتر تصور نمی شود ـ ولی چنان به خواب غفلت فرو رود که گویی، خبری نیست که نیست؟!

این پدیده ممکن است از ضعف ایمان نسبت به جهان دیگر سرچشمه گیرد و یا از غرق شدن در منافع زودگذر و زرق و برق دنیا; هر چه باشد پدیده ای دردناک و وحشتزا است.

به هر حال، وظیفه رهبران الهی است که مردم را همواره از این خواب غفلت بیدار کنند و با تقویت مبانی ایمان و زدودن آثار خود باختگی در برابر سود و زیان زودگذر دنیا، آنان را به وظایف اصلی و اهداف بزرگی که در پیش دارند آشنا و آشناتر سازند.

در هشتمین نکته، امام (علیه السلام) به مسأله مهمّ دیگری در همین رابطه اشاره کرده، می فرماید:

«آگاه باشید! آنها که از حقّ سود نگیرند، زیان باطل دامنشان را خواهد گرفت و آن کس که (انوار) هدایت او را به راه راست نبرد، (ظلمتِ) گمراهی او را به وادی هلاکت می کشاند; أَلاَ وَ إِنَّهُ مَنْ لاَیَنْفَعُهُ الْحَقُّ، یَضُرُّهُ الْبَاطِلُ: وَ مَنْ لایَسْتَقیمُ بهِ الْهُدَی، یَجُرُّ بهِ الضَّلاَلُ إِلَی الرَّدَی.

عمق این سخن، هنگامی روشن می شود که تعریف واضحی از حقّ و باطل داشته باشیم.

حقّ، عبارت از واقعیت ها است، خواه، حقِّ تکوینی باشد یا تشریعی. حقّ تکوینی واقعیت های جهان هستی است و در مقابل آن باطل، همان خیال ها و سراب ها، موجوداتی که جز در عالم پندار وجود ندارند، است.

و حق در جهان تشریع، همان امتیازاتی است که در قوانین الهی برای افرادی یا گروه هایی بر طبق مصالح معیّن و لیاقت ها و شایستگی های ذاتی یا اکتسابی قرار داده شده است. و باطل همان قانون شکنی هایِ در لباس قانون و بی عدالتی های تحتِ عنوان عدل و سلب حریت و آزادیِ واقعی در زیر نقاب آزادیخواهی است.

بدیهی است، آن کس که به سراغ حق نرود، خواه در جهان تکوین یا در جهان تشریع، در دام باطل یعنی خیالات واهی و سرابهایی که از دور به شکل آب است و از نزدیک هیچ نیست، گرفتار می شود و روشن است که انسان از طریق هیچ به جایی نمی رسد. این واقعیتها است که منبع آثار است، ولی خیالات خام و پندارهای بی اساس، جز خسران و زیان، چه سودی دارد؟!

ممکن است انسان چند صباحی از طریق هیچ و پوچ و باطل، مردمی را اغفال کند و با وعده و وعید، آنها را سرگرم سازد به بن بست می رسد، بن بستی که جز خسران و بدبختی برای خودش و دیگران به بار نمی آورد.

بنابراین، اگر مولی می فرماید: «آن کس که حق او را سود نبخشد، زیانِ باطل دامنش را می گیرد و آن کس که با نور هدایت راه نسپرد، در وادی گمراهی سرگردان و هلاک می شود» یک، واقعیت بسیار روشن است.

درست است که قبول حقّ و پیروی از آن، غالباً با تلخی هایی همراه است، ولی این تلخی مانند تلخی دوای شفابخشی می باشد که پایانش، سلامت و عافیت و رهایی از چنگال بیماری و مرگ است.

از آنچه در بالا گفته شد، این مطلب آشکار گشت که حقّ و باطل، وجودهای ساختگی و امور اعتباری نیستند; حق در عالم تکوین آفرینش همان وجودهای عینی است و در جهان تشریع همان بایدها و نبایدهایی است که از مصالح و مفاسد ـ که واقعیت های عینی هستند ـ سرچشمه می گیرد. به خواست خدا، در موارد مناسب در این رابطه شرح بیشتری خواهیم داد.

به هر حال هدف امام از بیان این جمله علاوه بر توجه دادن به یک اصل کلّی که در سرنوشت انسانها بیشترین اثر را دارد، این است که به مردم بفهماند اگر از دستورات او که هماهنگ با حقّ و عدالت است پیروی نکنند، در چنگال ظلم و ستم گرفتار خواهند شد و زیانِ باطل، تمام زندگی آنها را فرا خواهد گرفت، همان گونه که سرانجام نیز چنین شد.

در نهمین نکته امام (علیه السلام) به مطلب مهم دیگری اشاره می کند که همه انسانها در آن شریکند و بخواهند یا نخواهند، باید به آن تن در دهند; می فرماید: «بدانید! فرمان کوچ، برای شما صادر شده و به زاد و توشه (این راه پرخطر)، راهنمایی شده اید; أَلاَ وَ إِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بالظَّعْنِ(3) وَ دُلِلْتُمْ عَلَی الزَّاد.

فرمان کوچ، همان قانون فرسودگی و مرگ است که حاکم بر زندگی همه انسانها است، کودکان، رو به جوانی می روند و جوانان، رو به سوی کهولت و سرانجام، پیری و فرسودگی و در پایان مرگ است. این قانونی است تخلّف ناپذیر و بدون استثنا و قانونی است که احدی هر قدر قوی و نیرومند و هوشیار و آگاه باشد، قدرت مخالفت با آن را نخواهد داشت. این مسیری است که دستِ قدرتِ آفریدگار به منظور تکامل انسانها برای آنان ترسیم کرده است.

در جای جای آیات قرآن نیز این فرمان تکوینی در کتاب تشریع آمده است.

در یک جا می فرماید: (کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوتِ) هر انسانی سرانجام مرگ را می چشد.(4)

در جای دیگر می فرماید: (أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُروُج مُشَیَّدَة) هر جا باشید مرگ شما را درمی یابد، هر چند در برجهای محکم قرار گیرید.(5)

حتّی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)ـ که برترین موجودات عالم خلقت است ـ مخاطب به این خطاب می شود.

«إنّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ; به یقین تو وفات می کنی و آنها نیز خواهند مرد(6).»

نه تنها انسانها، که جهان خلقت جملگی، رو به سوی مرگ می رود:

«کُلُّ شَیء هالِکٌ إلاّ وَجْهَهُ; همه چیز جز، ذات او، فانی می شود.(7)» و امثال این تعبیرها.

این احتمال نیز وجود دارد که مراد از فرمان کوچ، در جمله «أُمِرْتُمْ بالظَّعْنِ» فرمان آمادگی برای کوچ از دنیا باشد، مانند آنچه در خطبه 204 آمده است که می فرماید: «تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللهُ ـ فَقَدْ نُودیَ فیکُمْ بالرَّحیلِ; آماده حرکت شوید! که ندای رحیل در میان داده شده است».(5)

و امّا در مورد دستور به زاد و توشه، تمام انبیای الهی بدون استثنا این دستور را از سوی خدا با خود آوردند که ای انسانها، راهی پرنشیب و فراز و پرخوف و خطر، در پیش دارید; راهی دراز و طولانی که فاصله دنیا و آخرت را در برمی گیرد و این راه را، بی زاد و توشه، نمی توان طی کرد و زاد و توشه این راه، چیزی جز تقوا و ایمان و عمل صالح نیست; «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّاد التَّقْوی»; و زاد و توشه برگیرید! به یقین، بهترین زاد و توشه، پرهیزکاری است.(9)

آنچه در بازار قیامت خریدار دارد و مایه نجات و رستگاری است، همان قلب سلیم و مملوّ از عشق و ایمان به خدا و نورانیت تقوا است: «یَوْمَ لایَنْفَعُ مالٌ وَ لابَنونَ إلاّ مَنْ أتَی اللهَ بقَلْب سَلیم; در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد، مگر کسی که با قلب سلیم (و خالی از هرگونه شرک) به پیشگاه خدا آید.(10)

رهروان این راه، به نقش و نگارهای منزلگاههای وسط راه نباید دل خوش کنند و فریب زرق و برق این کشتی را بخورند، بلکه باید به سر منزل مقصود و ساحل نجات فکر کنند و ببینند در آنجا چه چیزی به کار می آید.

(اَلمالُ و الْبَنُونَ زینَةُ الْحیاةِ الدُّنیا وَ الْباقیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أمَلا; مال و فرزند زینت زندگی دنیا است و کارهای نیکی که باقی می ماند، ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امید بخش تر است.(11)»

در دهمین و آخرین نکته، امام (علیه السلام) بعد از بیدار ساختن پیروان خود و توجه دادن به موقف دنیا نسبت به آخرت و کارهای مختلفی که برای نجات ابدی باید انجام گیرد به دو مانع خطرناک و هولناک بر سر راه سعادت انسان و مسیر قرب الی الله، اشاره کرده، می فرماید:

«ترسناک ترین چیزی را که بر شما از آن بیمناکم دو چیز است: هواپرستی و آرزوهای دراز; وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَی، وَ طُولُ الاَْمَلِ.(12)

همین معنا، در خطبه 42 با توضیح بیشتری ـ به خاطر اهمیّت فوق العاده ای که دارد ـ آمده است، می فرماید: «أَیّها الناسُ! وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخافُ عَلَیْکُمُ اثْنانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الاَْمَلِ. فَأمّا اتِّباعُ الْهَوی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَ أمَّا طُولُ الأَمَلِ فَیُنْسی الاْخِرَةَ; ای مردم! بدانید که ترسناکترین چیزی که از آن بر شما خائفم، دو چیز است: پیروی از هوا و هوس و آرزوهای طولانی. پیروی از هوا و هوس، انسان را از حق باز می دارد و آرزوهای طولانی آخرت را به دست فراموشی می سپارد.»

بررسی روایات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نشان می دهد که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) این سخن را از استاد بزرگ و پیشوایش، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) اقتباس کرده است; زیرا همین معنا در بحارالأنوار، ضمن کلمات آن حضرت نقل شده است.(13)

در واقع این دو موضوع، بزرگ ترین مانع راه و وحشتناک ترین عوامل گناه است; زیرا، هواپرستی، هیچ حدّ و مرزی را به رسمیّت نمی شناسد و هنگامی که بر انسان چیره شود، چشم و گوش او را نابینا و کر می کند;نه قدرت شنوایی سخنان حقّ پیامبران و پیشوایان معصوم را دارد و نه چشم دلش، توانایی دیدن آنچه را در این جهان، در اطراف او می گذرد دارا است و به این ترتیب او مانند کوران و کرانی است که در جاده پرخطری به راه افتاده و هر لحظه احتمال سقوطش در پرتگاه می رود.

و امّا آرزوهای دور و دراز دنیا و مواهب مادّی را چنان در چشم انسان تزیین می کند که گویی جایگاه ابدی همین جا است و به این ترتیب، در بیابان زندگی گرفتار سرابهایی می شود و برای همیشه از رسیدن به مقصد باز می ماند.

در پایان این خطبه، این معلم بزرگ جهان انسانیت، در یک نتیجه گیری کوتاه و پرمعنا، چنین می فرماید: «حال که چنین است، در این دنیا، از این دنیا، زاد و توشه ای برگیرید که فردا بتوانید خود را با آن حفظ کنید; تَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ(14) بهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً».

آری، سفری طولانی در پیش است و راهی بس دور و دراز. در اینجا، زاد و توشه فراوان به چنگ می آید، ولی در نیمه راه، خبری نیست. عاقل باید این هشدار مهم را به گوش جان بشنود و در جمع زاد و توشه، با جدّ تمام، به پا خیزد و پیش از فوت وقت، بار سفر را ببندد و آن اندازه جمع آوری کند که تا پایان سفر او را کافی باشد. از خطراتی که بر سر راهش کمین کرده اند، به شدّت بپرهیزد و از شیاطینی که در هر گوشه و کنار، با سخنان و اعمالِ وسوسه انگیزشان، او را به سوی خود می خوانند برحذر باشد.


نکته ها:

1 ـ کدام زاد و توشه را از این جهان برگیریم!

اگر انسان ها را به مسافرانی تشبیه کنیم که از یک محیط کوچک و آلوده، به سوی جهانی بزرگ و مملوّ از پاکی ها و نیکی ها در حرکتند، چیزی به گزاف نگفته ایم، بلکه مسافرت واقعی همین سفر است که انسان از جهان پست و کوچک دنیا به سوی جهان والا و بی نهایت آخرت کوچ می کند و تمام اموری که در یک سفر معمولی دنیا، از مکانی به مکان دیگر لازم است، در این سفر نیز وجود دارد: زاد و توشه و مَرْکَبْ، مبدأ و مقصد، دلیل راه، موانع و خطرات و احیاناً راهزنان راه، که بحث درباره هر یک از اینها گسترده است.

در مورد زاد و توشه، قرآن مجید با صراحت تمام آن را تقوا و پرهیزگاری، یعنی پرهیز از گناهان و اطاعت فرمان خدا و گرایش به تمام نیکیها و پاکیها معرّفی می کند.

در جای جای خطبه های نهج البلاغه روی این معنا تکیه شده است، از جمله در خطبه 183 می فرماید: «وَ أَنْتُمْ بَنُو سَبْیل عَلی سَفَر مِن دار لَیْسَتْ بدارِکُمْ وَ قَدْ أُوذنْتُمْ مِنْها بالاِْرْتَحالِ وَ أُمِرْتُمْ فیها بالزّاد; شما مانند مسافرانی هستید که از سرایی که خانه (حقیقی) شما نیست (به سوی سرای جاودان خود) در حرکتید. فرمانِ کوچ از این سرا، صادر شده و دستور گرفتن زاد و توشه را به شما داده اند.»

در اینجا، جای این سؤال باقی می ماند که معمولا زاد و توشه در طول مسافرت به کار می آید نه در مقصد، در حالی که تقوا و پرهیزگاری در قیامت به کار می آید و سبب نجات و کلید ورود در بهشت است; پس چگونه نام زاد و توشه، بر تقوا نهاده شده است؟

توجه به این نکته، پاسخ این سؤال را روشن می سازد و آن این که مبدأ این سفر طولانی، از لحظه مرگ و سکرات موت شروع می شود و در عالم برزخ ادامه دارد و همچنان در مواقف قیامت و منزلگاههای سؤال و حساب و صراط ـ که منازل مخوف و متعدّدی هستند ـ تداوم می یابد تا سرانجام به بهشت منتهی شود. بی شک تقوا هم در جهان برزخ زاد و توشه راه است و هم در مواقفِ قیامت و منزلگاههایی که قبل از ورود به بهشت وجود دارد. آری، زاد و توشه تقوا است که انسان را از این منازل پرخطر، بسلامت عبور می دهد و به سر منزلِ مقصود ـ که بهشت برین و جنّات عَدْن است ـ رهنمون می شود.

این نکته نیز قابل دقّت است که اگر در آیه شریفه، إنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ; ملاک و معیار کرامت و ارزش انسان، تقوا قرار داده شده، نیز ناظر به همین معنا است که تنها سبب نجات، تقوای برخاسته از ایمان است که گاه از آن به عنوان «زاد و توشه» و گاه به عنوان «معیار کرامت انسان» تعبیر شده است.

در خطبه 204 نهج البلاغه، تعبیرات روشنی دیده می شود که توضیحی بر بحث بالا است، می فرماید: «وَ انْقَلِبوُا بصالِحِ ما بحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزّاد! فَاِنَّ أَمامَکُمْ عَقَبَةً کَؤُوداً وَ مَنازلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لابُدَّ مِنَ الْوُرُود عَلَیْها وَ الوقُوفِ عِنْدَها; با تهیه زاد و توشه (ایمان و تقوا و عمل صالح) به سوی آخرت حرکت کنید; زیرا، گردنه هایی سخت و دشوار و منزلگاههایی خوفناک، در پیش دارید که باید در آنها فرود آیید و (مدّتی) توقّف کنید».

از خدای بزرگ می خواهیم که توفیق تهیه این زاد و توشه پر ارزش را، پیش از فوت وقت به همه ما مرحمت کند و دست خالی (هر چند، هر چه فراهم کنیم، باز دست ما خالی است) در این سفر سرنوشت ساز، به راه نیفتیم.

2 ـ هواپرستی و آرزوهای دراز دو دشمن سرسخت سعادت انسان

هشداری را که در پایان این خطبه، درباره خطرات عظیم هواپرستی و آرزوهای دراز داده شده، باید بسیار جدّی گرفت; چرا که نقطه اصلی درد و خطر همین جا است.

هواپرستی، بزرگترین مانع راه سعادت انسان است. تسلیم بی قید و شرط در برابر شهوات و خواسته های نفس، مهمترین دشمن سعادت بشر است.

قرآن، حتّی نسبت به این موضوع به پیامبران نیز هشدار می دهد، از جمله در مورد حضرت داوود می گوید که ما به داوود گفتیم: «وَ لاتَتَّبعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ; از هوای نفس، پیروی نکن! که تو را از طریق حقْ گمراه می سازد».(15)

در جای دیگر، از هوای نفس، به عنوان یک بت خطرناک، یاد می کند و می فرماید: «أفَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَذ إلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلی عِلْم وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبهِ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْد اللهِ أفَلا تَذَکَّرُونَ; آیا دیدید آن کس را که معبودش را هوای نفس خویش قرار داده؟ و خداوند او را با علم (به این که شایسته هدایت نیست)، گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر نهاده و بر چشمش پرده افکنده، با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا، او را (در سایه توبه و بازگشت) هدایت کند، آیا متذکّر نمی شوید؟(16)».

براستی که هواپرستی، چشم و گوش را کور و کر می کند و بر عقل و فکر انسان، مُهر می زند و او را از تشخیص بدیهی ترین مسائل زندگی، محروم می سازد! چه خطری از این برتر و بالاتر است؟!

به همین دلیل، قرآن بهشت را تنها از آن کسانی می شمرد که از مخالفت خداوند خائف و در برابر هوای نفس ایستادگی به خرج دهند: «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی.(17)»

آرزوهای دراز، به یقین، یکی از بدترین و خطرناکترین دشمنان سعادت انسان است; چرا که تجربه در تمام طول تاریخ نشان داده که انسان در بلند پروازی آرزوها هیچ حدّ و مرزی را به رسمیّت نمی شناسد و هر قدر در آن پیش می رود، باز آرزو دارد از آن هم پیشتر رود. بدیهی است که چنین آرزوهای طولانی و بی حدّ و مرز تمام قدرت فکری و جسمی او را به خود جلب و جذب می کند و چیزی برای پرداختن به امر آخرت و زندگی جاویدان او باقی نمی گذارد. افرادی را می بینیم و می شناسیم که تا آخرین لحظات عمر چنان غرق در خیالات واهی و آرزوهای دور و دراز بودند که حتّی لحظه ای نتوانستند به امر تربیت فرزندان خود بپردازند، تا گامی در راه تهذیب نفس بردارند.

از شگفتیهای این آرزوها این است که هر چه انسان پیشتر می رود جاذبه های کاذب آن بیشتر می شود و امواج غرور و غفلت آن سهمگین تر می گردد.

این همان است که قرآن مجید درباره آن خطاب به پیامبر اسلام، در اشاره به وضع گروهی از کفّار می فرماید: (ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الاَْمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ); آنها را به حال خود واگذار! تا بخورند و از لذتهای این زندگی مادّی بهره گیرند و آرزوها(ی دراز)، آنها را در غفلت فرو برد، ولی به زودی خواهند فهمید،(18)(که چه اشتباه بزرگی کرده اند و چه فرصت های پرارزشی را جاهلانه از دست داده اند).

در کلمات قصار نهج البلاغه آمده است: «مَنْ أَطالَ الاَْمَلَ أَساءَ الْعَمَلَ; آن کس که آرزوهای خود را طولانی کند، مرتکب اعمال بدی می شود».(19)

با استفاده از اسباب مشروع، هرگز نیل به آن آرزوها امکان پذیر نیست، و فقط، از طریق آمیختن حلال به حرام و پایمال کردن حقوق دیگران و به فراموشی سپردن فرمان خدا تنها به بخشی از آن خواهند رسید.

در آخر خطبه 86 نهج البلاغه، حضرت با تعبیر بسیار گویایی در این زمینه به همه انسانهایی که طالب سعادتند; هشدار داده است، و می فرماید: «وَ اعْلَمُوا! أَنَّ الاَْمَلَ یُسْهِی الْعَقْلَ وَ یُنْسی الذِّکْرَ فَأَکْذبُوا الاَْمَلَ! فَاِنَّهُ غُرُورٌ وَ صاحِبُهُ مَغْرُورٌ; بدانید! آرزوهای دراز، عقل را گمراه می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپرد. بنابراین به این گونه آرزوها اعتنا نکنید که فریب است و دارند این آرزوها فریب خورده است».

این مسأله، به قدری اهمیّت دارد که امام (علیه السلام) در خطبه 81، آن را رکن اصلی زهد می شمرد و می فرماید: «أَیُّهَا النّاسُ! الزَّهادَةُ، قِصَرُ الاَْمَلِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرَّعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ; ای مردم! زهد در سه چیز خلاصه می شود: کوتاهی آرزوها، و شکر گذاری در مقابل نعمتها و پرهیز از گناهان.»

آرزوهای آدمی، همیشه، فراتر از عمر و امکان و قدرت او است و به همین دلیل، هواپرستان و دنیا طلبان هرگز به آرزوی نهایی خود نمی رسند و غالباً به هنگام جان دادن با ناراحتی و زجر فراوان دنیا را وداع می گویند.

بزرگ معلم جهان انسانیت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) این مطلب را در ضمن مثال جالب و روشنی بیان کرده است. آن حضرت روزی سه قطعه چوب را گرفت، یکی را در پیش روی خود بر زمین فرو نشاند و دومی را کمی آن طرف تر، ولی سومی را بسیار دورتر قرار داد. سپس رو به یاران کرد و فرمود: «می دانید اینها چیست؟» عرض کردند: خدا و پیامبرش، آگاه تر است. حضرت فرمود: «این قطعه چوبی که در برابر من قرار داد، بمنزله انسان است، و قطعه دوم ـ که کمی از آن دورتر است به منزله اجل و پایان زندگی است و اما آن قطعه سوم ـ که در فاصله دوری قرار دارد ـ آرزوها است که انسان، به سراغش می رود، ولی اجل پیش از رسیدن به آن مانع و حائل می شود.(20)

البتّه نباید فراموش کنیم که اصل وجود آرزو و امید به آینده برای انسانها انگیزه حرکت و تلاش و کوشش و فعّالیّت است. وجود امید و آرزو در انسان عیب نیست، بلکه حُسن است و بدون آن زندگی کردن بسیار مشکل است، امّا آنچه مایه بدبختی می شود، آرزوهای غیرمنطقی و بیش از حدّ و دور و دراز است.

این، همان چیزی است که در حدیث معروف پیامبر، به عنوان یک اصل اساسی آمده است. آن حضرت فرموده: «َالاَْمَلُ رَحْمَةٌ لاُِمَّتی وَ لَولاَ الأَمَلُ ما رَضِعَتْ والِدةٌ وَلَدَها وَ لاغَرَسَ غارِسٌ شَجَراً; امید به آینده و آرزو، مایه رحمت برای امّت من است. اگر نور امید نبود هیچ مادری، فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی نهالی نمی کاشت».(21)

بنابراین وظیفه معلّمان اخلاق، در اینجا سنگین است; چرا که باید از یک سو چراغ امید به آینده و آرزو را در دلها فروزان کنند و از سوی دیگر آن را در حدّ معقول و منطقی محدود سازند.

آرزوهای منطقی و معقول آن است که به مقدار نیاز انسان و در حدّ قدرت و توان او باشد و او را به گونه ای مشغول نکند که از اهداف اصلی حیات بماند.

اسلام هرگز با برنامه ریزی برای آینده مخالف نیست، به خصوص برای کارهای اجتماعی که مایه سربلندی جامعه مسلمانان و عدم وابستگی آنها به دشمنان اسلام است. چنین کاری، نه تنها مذموم نیست، که نوعی عبادت محسوب می شود. در زندگی فردی نیز عاقبت اندیشی کار مقبولی است و همان چیزی است که در روایات به «حزم» تعبیر شده است.

آنچه در اسلام مذموم شده در واقع یک چیز است و آن، این است که انسان چنان غرق آرزوها شود که آخرت را به فراموشی بسپارد و تمام توان و نیروی خود را در آرزوهایی که هرگز به آن نمی رسد، صرف کند.

تکمله:

قال السید الشریف (رضی الله عنه) و أقول: إِنه لوکان کلامٌ یأخذ بالاعناق الی الزهد فی الدنیا و یضطر الی عمل الآخرة، لکان هذا الکلام وکفی به قاطعاً لعلائق الآمال و قادحاً زناد الاتعاظ و الازدجار و من أعجبه قوله (علیه السلام): «أَلا وَ إنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمارَ وَ غَداً السِّبَاقَ، وَ السّبَقَةُ الْجَنّةُ وَ الْغَایَةُ النّارُ»، فإن فیه ـ مع فخامةِ اللفظ و عظم قدر المعنی و صادق التمثیل، و واقع التشبیه ـ سرّاً عجیباً و معنی لطیفاً، و هو قوله(علیه السلام): «وَالسَّبَقَةُ الْجَنَّةُ، وَ الْغایَةُ النّارُ» فخالف بین اللفظین لاختلاف المعنیین و لم یقل: «السَّبَقَةُ النّارُ». کما قال، «السّبَقَةُ الْجَنَّةُ»; لأن الاستباق انما یکون الی امر محبوب و غرض مطلوب و هذه صفة الجنّة و لیس هذا المعنی موجوداً فی النار، نعوذ بالله منها ... ! 

مرحوم سید رضی (قدس سره) در باره ی این خطبه توضیحاتی به این شرح بیان فرموده است:

من می گویم اگر سخنی باشد که در دنیا مردم را با نهایت قوت، به سوی زهد بکشاند و به عمل کردن برای آخرت وادار سازد، همین گفتار (مولا امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در این خطبه) است که می تواند علاقه انسان را از آرزوهای دراز قطع کند و جرقّه بیداری و تنفّر از اعمال زشت را در دل ها برافروزد.

از شگفت آورترین جمله های این خطبه، این جملات است: «ألا وَ إنّ الیَوْمَ المِضْمارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةُ النّارُ;» (آگاه باشید! امروز روز تمرین و آمادگی و فردا روز مسابقه است. جایزه برندگان بهشت و سرانجام عقب ماندگان، آتش دوزخ است;) زیرا امام (علیه السلام) با این که در این گفتارش الفاظ بلند و معانی والا و تمثیل دقیق و تشبیه بجا به کار برده، سرّی عجیب و معنایی لطیف در این نهفته است و آن جمله «وَالسَّبَقَةُ الْجَنَّةُ، وَ الْغایَةُ النّارُ» است. امام میان دو لفظ «السَّبَقَةُ» و «الغایَةُ»، به خاطر اختلاف معنای ظریف آنها، جدایی افکنده و در مورد بهشت فرمود: «السّبَقَةُ الْجَنَّةُ» ولی در مورد جهنّم نفرموده است: «السّبَقَةُ النّارُ»; زیرا سبقت جستن در مورد امری دوست داشتنی است و این از ویژگیهای بهشت است که در مورد آتش دوزخ ـ که به خدا از آن پناه می بریم ـ وجود ندارد. (به همین دلیل امام نفرموده است: «السّبقةُ النّارُ»; بلکه فرموده: «الغایةُ النّارُ»; زیرا مفهوم الغایة (پایان) مفهوم گسترده ای است که در هر مورد ممکن است به کار رود، خواه مسرّت بخش باشد یا نه)... !

در واقع این واژه مانند واژه «مسیر» و «مآل» است (که به معنای «سرانجام» می آید. همان گونه که خداوند می فرماید: قُلْ تَمَتَّعُوا فَإنَّ مَصیرَکُمْ إِلَی النّارِ ـ به کافران بگو: بهره بگیرید که مصیر (سرانجام) شما به سوی آتش است ـ روشن است که در این گونه موارد، جایز نیست که گفته شود: سَبَقَکُمْ إِلی النّارِ; (مسابقه شما به سوی آتش است). باز در این خطبه دقّت کن! که باطنش شگفت آور و عمقش زیاد و لطیف است: غالب کلمات مولی(علیه السلام) این طور است.

در بعضی از نسخه های نهج البلاغه، به جای «سبقه» «سُبقه» (به ضم سین) آمده است. «سُبقه» نزد عرب، به جایزه ای گفته می شود که برای برنده مسابقه می گذارند و معنای هر دو لفظ، به هم نزدیک است; چرا که جایزه را برای کار مذموم قرار نمی دهند، بلکه برای کار خوب و پسندیده قرار داده می شود.


پی نوشت:

1 ـ سوره عنکبوت: آیه 65.

2 ـ سوره اسراء، آیه 67.

3 ـ «ظعْن» (بر وزن طعن) به معنای «کوچ کردن از مکانی به مکان دیگر» است. به همین جهت «ظعینه» به معنای «هودج» آمده است چرا که از وسایل کوچ کردن بوده است، و از آنجا که غالباً زنان بر هودج سوار می شدند، گاهی این واژه به عنوان کنایه از زن به کار می رود.

4 ـ سوره آل عمران، آیه 185.

5 ـ سوره نساء، آیه 78.

6 ـ سوره زمر، آیه 30.

7 ـ سوره قصص، آیه 88.

8 ـ طبق معنای نخست، اَمْرِ در «أُمِرْتُمْ بالظَّعْنِ»، امر تکوینی و اَجَلِ الهی است، ولی چیزی در جمله، در تقدیر نیست. امّا طبق معنای دوم امر، جنبه تشریعی دارد و عبارت «مجهّز شدن»، در تقدیر است و یا «ظعن» به معنای مجازی است.

9 ـ سوره بقره: آیه 197.

10 ـ سوره شعراء، آیات 88 ـ 89.

11 ـ سوره کهف، آیه 46.

12 ـ «اَمَلَ» (بر وزن عمل)، به معنای «امید و آرزو» است. البته آرزو، بر دو قسم است: آرزوهایی که می توان به آن دست یافت که مفهومش با امید، تقریباً، یکی است و آرزوهای دور و درازی که دست نیافتنی است و مفهومش، از امید، جدا است.

13 ـ بحارالانوار، (جلد 70، صفحه 91)، این حدیث، از جابربن عبدالله انصاری، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در باب «حب الدنیا» نقل شده است.

14 ـ «تحرزون» از مادّه «حرز» به معنای «نگاهداری کردن» و حرز (بر وزن حرص) به معنای محلّ مطمئنّی است که چیزی را در آن نگاهداری می کنند.

15 ـ سوره ص، آیه 26.

16 ـ سوره جاثیه، آیه 23.

17 ـ سوره نازعات، آیات 40 ـ 41.

18 ـ سوره حجر، آیه 3.

19 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 36.

20 ـ تنبیه الخواطر، صفحه 226 (به نقل از میزان الحکمة، جلد 1، صفحه 143).

21 ـ بحارالانوار، جلد 74، صفحه 173.