[hadith]فَیَا عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَی یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَی اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ؛ فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ؛ کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ، فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ.[/hadith]
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص251
ابراهیم ثقفی می گوید: مردی گبر از مردم انبار به حضور علی علیه السلام آمد و این خبر را به او داد. علی (ع) به منبر رفت و برای مردم خطبه ایراد کرد و چنین فرمود: «همانا این برادر بکری شما در انبار کشته شده است، او مردی ارجمند بود و از آنچه پیش می آمد بیمی نداشت و آنچه را در پیشگاه خداوند است بر دنیا برگزید. اکنون به تعقیب غارتگران بشتابید تا آنان را دریابید و اگر از شکست آنان طرفی ببندید آنان را تا هنگامی که زنده باشند از عراق رانده اید.»
در این هنگام سکوت فرمود به امید آنکه به او پاسخ دهند یا حداقل کسی سخنی گوید، ولی هیچکس سخنی بر نیاورد و چون سکوت ایشان را ملاحظه کرد از منبر فرود آمد و پیاده به سوی نخیله حرکت کرد و مردم هم پیاده از پی او حرکت کردند، و گروهی از اشراف کوفه او را احاطه کردند و گفتند: ای امیر المومنین برگرد، ما این کار را از سوی تو کفایت خواهیم کرد. فرمود: شما نه مرا کفایت می کنید و نه یارای آن دارید که خود را کفایت کنید، ولی آنان چندان اصرار کردند تا او را به خانه اش برگرداندند و آن حضرت اندوهگین و آزرده خاطر بود. در این هنگام که به علی (ع) خبر رسیده بود آن قوم با لشکری گران برگشته اند، سعید بن قیس همدانی را فرا خواند و او را از نخیله همراه هشت هزار تن گسیل داشت. سعید از کناره فرات به تعقیب سفیان پرداخت تا به عانات رسید، از آنجا هانی بن خطاب همدانی را پیشاپیش خود گسیل داشت و او به تعقیب ایشان پرداخت و تا نزدیک ترین سرزمینهای قنسرین پیش رفت و چون آنان از دسترس او بیرون شده بودند بازگشت.
گوید: علی علیه السلام در حالی که نشانه های اندوه و دلتنگی در او دیده می شد همچنان درنگ فرمود تا سعید بن قیس به حضورش برگشت و چون در آن روزها علی (ع) بیمار بود و نمی توانست میان مردم بر پا خیزد و خطبه ایراد فرماید و آنچه می خواهد شخصا بگوید، زیر طاقی که به مسجد متصل بود، همراه دو پسرش حسن و حسین علیهما السلام و عبد الله بن جعفر نشست و برده آزاد کرده خود سعد را خواست و نامه و نوشته یی را به او داد و دستور فرمود آن را برای مردم بخواند.
سعد جایی ایستاد که علی (ع) صدایش را بشنود و پاسخی را هم که مردم می دهند بشنود و او همین خطبه را که ما اینک مشغول شرح آن هستیم خواند و گفته شده است: کسی که برخاست و جان خویش را عرضه داشت، جندب بن عفیف ازدی بود که همراه برادر زاده اش عبد الله بن عفیف چنین کرد. گوید: سپس علی (ع) به حارث اعور همدانی فرمود تا میان مردم ندا دهد: کجاست کسی که جان خود را به پروردگار خویش و دنیای خود را به آخرت بفروشد بامداد فردا همگان به خواست خداوند در رحبه حاضر باشید و فقط کسانی حاضر شوند که با نیت صادق موافق حرکت کردن با ما باشند و آماده جنگ با دشمن. فردا صبح در رحبه افرادی که شمارشان کمتر از سیصد بود جمع شدند و چون علی (ع) ایشان را سان دید فرمود: اگر هزار تن بودند درباره آنان نظری داشتم. پس از آن گروهی برای معذرت خواهی آمدند، علی (ع) فرمود: «معذرت-خواهان آمدند...»، و آنان که تکذیب کننده بودند تخلف کردند و نیامدند.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص252
علی (ع) همچنان چند روزی اندوهگین و سخت دلگیر بود و سپس مردم را جمع کرد و برای آنان خطبه خواند و گفت: ای مردم، به خدا سوگند که شمار مردم شهر شما نسبت به شهرهای دیگر از شمار انصار [مدینه ] نسبت به اعراب بیشترند، انصار در آن هنگامی که به پیامبر تعهد دادند که از آن حضرت و همراهان مهاجرش دفاع خواهند کرد تا رسالتهای پروردگار خویش را ابلاغ فرماید، فقط دو قبیله نو خاسته بودند که نه از دیگر اعراب قدیمی تر بودند و نه شمارشان از دیگر قبایل بیشتر بود. و چون پیامبر (ص) و یارانش را پناه دادند و خدا و دین او را نصرت بخشیدند، از سویی همه اعراب آنان را هدف تیرهای خود قرار دادند و از سوی دیگر یهودیان بر ضد آنان پیمان بستند و قبایل عرب هر یک پس از دیگری به جنگ با آنان برای نصرت دین خدا به تنهایی قیام کردند و پیوند خود را با دیگر اعراب و ریسمان مودت خود را با آنان و یهودیان بریدند و در برابر مردم نجد و تهامه و اهل مکه و یمامه و همه مردم کوه و دشت پایداری کردند و ستون دین را بر پا داشتند و در قبال حملات حماسه آفرین دلیران چنان شکیبایی کردند که همه اعراب سر تسلیم به رسول خدا فرود آوردند، و پیش از آنکه خداوند رسول خویش را به پیشگاه خود فرا گیرد از آنان چیزی که موجب روشنی چشم بود دید و شما امروز میان مردم بیش از انصار آن روزگار میان اعراب هستید.
مردی سیه چرده و بلند قامت برخاست و گفت: تو محمد نیستی و ما هم آن انصار نیستیم که از ایشان یاد کردی، علی علیه السلام فرمود: نیکو گوش کن و نیکو پاسخ بده مادران بر سوگ شما بگریند که چیزی جز اندوه بر من نمی افزایید. مگر من به شما گفتم که چون محمدم و شما چون انصارید همانا برای شما مثلی زدم و امیدوارم که چون ایشان عمل کنید.
در این هنگام مردی دیگر برخاست و گفت: امروز امیر المومنین و یارانش سخت نیازمند اصحاب نهروان هستند [تاسف از کشته شدن ایشان ]. آنگاه مردم از هر سو به سخن آمدند و هیاهو کردند و مردی از میان ایشان برخاست و با صدای بلند گفت: امروز اهمیت فقدان مالک اشتر برای عراقیان آشکار شد گواهی می دهم که اگر زنده می بود هیاهو کم بود و هر کس می دانست چه باید بگوید.
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص253
علی علیه السلام فرمود: مادرانتان بر شما بگریند حق من بر شما واجب تر از حق اشتر است، مگر اشتر را بر شما حقی غیر از حق مسلمان بر مسلمان هست در این هنگام حجر بن عدی کندی و سعید بن قیس همدانی برخاستند و گفتند: ای امیر المومنین، خداوند برای تو بد مقدر نفرماید، فرمان خویش را به ما بگو تا از آن پیروی کنیم که به خدا سوگند اگر در راه اطاعت از تو اموال ما نابود شود و عشایر ما کشته شوند، بر آن بی تابی نمی کنیم و آنرا بزرگ نمی پنداریم. علی (ع) فرمود: آماده شوید برای حرکت به سوی دشمن ما.
و چون علی (ع) به منزل خویش رفت سران اصحابش به حضورش رفتند و به آنان فرمود: مردی استوار و خیر اندیش به من معرفی کنید که بتواند مردم را از ناحیه سواد فراهم آورد. سعید بن قیس گفت: ای امیر المومنین، مردی خیر اندیش و خردمند و دلیر و استوار را به شما معرفی می کنم و او معقل بن قیس تمیمی است فرمود: آری، و او را فرا خواند و گسیل داشت، و او حرکت کرد، ولی هنوز برنگشته بود که امیر المومنین علی علیه السلام ضربت خورد و شهید شد.