[hadith]إستنهاض الناس:
أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَی قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ، فَوَاللَّهِ مَا غُزیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا؛ فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّی شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ. [فَهَذَا] وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ [وَ] قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَی الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْد هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بهِ عِنْدی جَدیراً.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص: 156-134
اگر کسی از این غصّه بمیرد سزاوار است!
در این فراز از خطبه امام (علیه السلام) بعد از ذکر آن مقدّمه کوتاه و بسیار پرمعنا و پرمحتوا در بخش قبل، وارد ذی المقدمه می شود و انگشت روی یک نمونه بارز از پیامدهای شوم ترک جهاد گذارده، می فرماید: «آگاه باشید! من شب و روز، پنهان و آشکار شما را به مبارزه با این گروه (معاویه و حاکمان شام) فرا خواندم و گفتم پیش از آن که آنها با شما نبرد کنند، با آنان بجنگید; أَلاَ وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَی قِتَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَیْلا وَ نَهَاراً، وَ سرّاً وَ إِعْلاَناً وَ قُلْتُ لَکُمُ: اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ».
گفتم که در طبیعت این گروه ظالم و ستمگر، تجاوزگری نهفته است و هر زمان که فرصت پیدا کنند، از کشتن بی گناهان و اسیر کردن زن و فرزند و غارت کردن اموالتان، دریغ نمی ورزند، پس عقل و شرع به شما اجازه می دهد که توطئه های آنها را در نطفه خفه کنید و قدرت آنان را قبل از تهاجمشان در هم بشکنید و آتش فتنه را بدین وسیله خاموش کنید.
حضرت، سپس به استدلال مهم و روشنی در این زمینه پرداخته و می فرماید: «به خدا سوگند! هر زمان، قوم و ملّتی، در درون خانه اش، مورد هجوم دشمن قرار گرفته، ذلیل و خوار شده است; «فَوَاللهِ! مَا غُزیَ قَوْمٌ قَطُّ فی عُقْرِ(1) دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا.» روشن است آنهایی که در درون خانه خود، مورد تهاجم دشمن قرار می گیرند، به آسانی روحیه خود را از دست می دهند و احساس شکست می کنند و همین امر، به شکست آنها می انجامد.
از سوی دیگر مهاجم، هیچ گاه رعایت حفظ مصالح خانه و کاشانه و شهر و دیار قومی را که مورد هجوم واقع شده اند نمی کند، می زند و می کوبد و ویران می کند و پیش می آید، ولی صاحب خانه ناچار است این امور را رعایت کند، چرا که سرمایه های او را تشکیل می دهد و همین گونه ملاحظات، فعّالیت آنها را محدود می کند و ای بسا منجر به شکست می شود.
هنگامی که جمعیّتی در خانه خود مورد هجوم قرار می گیرد، زن و فرزندان و کودکان در لابه لای جنگجویان قرار می گیرند. مهاجم، بی پروا خون می ریزد و پیش می آید، ولی صاحب خانه، مجبور به رعایت مسائل انسانی مربوط به خویش است. این امر نیز کار او را به کندی می کشاند.
مجموع این امور و اموری دیگر، دلیل بر شکست قومی است که در خانه خود مورد تهاجم قرار گیرند. به همین دلیل، در غزوات اسلامی، همیشه (جز در بعضی از موارد استثنایی که شرایط خاصی وجود داشته، مانند جنگ احزاب) دستور داده می شد که جنگجویان، به خارج شهر و به استقبال دشمن بروند.
سپس امام (علیه السلام) به عنوان نتیجه گیری می فرماید: «ولی شما، هر کدام، مسؤولیت را به گردن دیگری انداختید و دست از یاری هم برداشتید تا آنجا که مورد هجوم پی درپی دشمن واقع شدید و سرزمین هایتان از دست رفت; (فَتَوَاکَلْتُمْ(2) وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّی شُنَّتْ(3) عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الاَْوْطَانُ).
تواکل، در اصل واگذاری هر کس کار خود را به دیگری است. و به تعبیری دیگر، مفهومش این است که هر کس مسؤولیت را از خود سلب کند و برعهده دیگری بگذارد و در نتیجه میدان خالی شود. تخاذل، این است که هر کسی از یاری دیگری چشم بپوشد و او را به حال خود رها سازد، در نتیجه، رشته اتّحاد گسیخته شود و دشمن، بی آن که احساس رادع و مانعی کند، حمله ور شود و این یکی از بدترین و زشت ترین صفات در جوامع بشری است که افراد، مسؤولیت ها را از خود سلب کرده به گردن دیگران بیندازند و هر کس به کار خویش پردازد و اگر برادر یا برادرانش مورد تهاجم قرار گیرند، آنها را تنها بگذارد. و نتیجه این کار، همان است که مولا در سخن بالا فرموده است; یعنی دشمن جسور می شود و پی در پی حمله می کند و شهرها و آبادی ها یکی بعد از دیگری، در برابر او سقوط می کند.
سپس امام (علیه السلام) به عنوان بیان یک شاهد زنده عینی، به شرح ماجرای دردناک حمله اخوغامد، (سفیان بن عوف غامدی) پرداخته، چنین می فرماید:
(اکنون بشنوید یکی از فرماندهان لشکر غارتگر شام) اخوغامد، به شهر انبار حمله کرده و لشکریان او وارد آن شهر شده اند، حسّان بن حسّان بکری، (فرماندار و نماینده من) را کشته و سربازان و مرزبانان شما را از آن سرزمین بیرون رانده است; (وَ هذَا أَخُو غَامِد وَ قَدْ وَرَدَتْ خَیلُهُ الاَْنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا).
با توجه به این که «مسالح» جمع «مسلحه» به معنای «مرزی» است ـ به خاطر این که در آنجا اسلحه جمع آوری می کنند و مرزداران به وسیله آن به پاسدرای می پردازند ـ روشن می شود که شهر انبار، در نزدیکی مرز عراق و شام بوده و اخوغامد به آن حمله ور گردیده و تعبیر «أَزالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسالِحِها»، نشان می دهد که بدون مقاومت مهمّی از مرز گذشته است. شرح این ماجرا، در آغاز خطبه گذشت.
سپس امام (علیه السلام) از میان جنایات اخوغامد و لشکر غارتگرش، انگشت روی نقطه حسّاس و بسیار دردناکی گذاشته و می فرماید:
به من خبر رسیده است که یکی از آنها، به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمان دیگری که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بندها و گوشواره های آنان را از تنشان بیرون آورده است، در حالی که هیچ وسیله ای برای دفاع از خود، جز گریه و زاری و التماس نداشته اند! (وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَ الاُْخْرَی الْمُعَاهَدَةِ فَیَنْتَزعُ حِجْلَهَا(4) وَ قُلْبَهَا(5) وَ قَلاَئِدَهَا(6) وَ رُعُثَهَا(7)، ما تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلاَّ بالاِْسْتِرْجَاعِ وَ الاِْسْتِرْحَامِ.)
اشاره به این که احدی از مسلمانان آنجا به دفاع این زن مسلمان و زن غیر مسلمانی که در پناه اسلام بوده، برنخاسته است! گویی، خاک مرگ بر سر همه آنها پاشیده بوده اند که چنین ننگ آشکاری را برای خود پذیرفته اند، هم اموالشان به یغما رفته و هم نوامیسشان مورد تعرّض قرار گرفته و هم پناهندگانشان مورد ظلم و ستم واقع شده اند.
این نکته قابل توجه است که واژه «استرجاع» در کلمات مفسران نهج البلاغه، به دو معنا تفسیر شده: نخست به «گریه و زاری که توأم با هق هق و رفت و آمد صدا در گلو» است و دیگر گفتن کلمه (إِنّا للهِِ وَ إِنّا اِلَیْه راجِعُونَ) که معمولا در مصائب سخت که کاری از دست انسان ساخته نیست، گفته می شود.
حضرت، سپس می افزاید: «آنها بعد از این همه جنایات، با غنائم فراوانی به شهر و دیار خود بازگشته اند بی آن که حتّی یک نفر از آنان آسیب ببیند یا قطره خونی از آنها ریخته شود; ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرینَ مَانَالَ رَجُلا مِنْهُمْ کَلْمٌ،(8) وَلاَ أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ.
و در نتیجه گیری نهایی این جمله کوبنده را بیان می فرماید که «اگر به خاطر این حادثه (بسیار دردناک) مسلمانی از شدت تأسف و اندوه بمیرد، ملامتی بر او نیست، بلکه به نظر من سزاوار است; (فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِن بَعْد هَذا أَسَفاً مَا کَانَ بهِ مَلُوماً، بَلْ کَانَ بهِ عِنْدی جَدیراً).
امام (علیه السلام) در این بیان گویا از مطلبی که اعماق او را می سوزاند، پرده برمی گیرد و آن این که چرا مسلمان با ایمان، آن قدر در برابر حوادث، سستی به خرج دهد که دشمن، بدون هیچ رادع و مانعی، به سرزمین او حمله کند اموال او را به غارت برد، حتی متعرّض نوامیس او شود و بدون کمترین ضایعات، با دست پُر، به خانه خود برگردد؟! آری هیچ مسلمان غیرتمندی نمی تواند چنین حادثه دردناکی را تحمّل کند و اگر کسی از غصه و اندوه بمیرد، جای سرزنش نیست.
جالب این که تجاوز به حریم و گرفتن زینت آلات زنان مسلمان و غیر مسلمان و هتک احترام آنها در یک ردیف شمرده شده و این نشان می دهد که اوّلا اسلام، تا چه حدّ برای نوامیس مردم اهمّیّت قائل است و ثانیاً، تا چه اندازه خود را متعهد به دفاع از اقلیت هایی که در پناه اسلام زندگی می کنند می داند. به هر حال مقصود امام (علیه السلام)بیان عمق فاجعه ای است که انجام شده است.
بدیهی است این سخن، ویژه دیروز و زمان های گذشته و حمله لشکر معاویه به شهر انبار نبوده و نیست، بلکه یک قاعده کلّی است که در زندگی مسلمانان امروز و فردا نیز صادق است. گویی امام (علیه السلام) مسلمانان امروز را که مورد تهاجم شرق و غرب غارتگر قرار گرفته و اموال و نوامیس شان را به خطر انداخته اند و در دفاع از خود در برابر این خونخواران و غارتگران، سستی به خرج می دهند، مخاطب ساخته و همین سخنان را برای آنها بازگو می کند که اگر مرد مسلمانی، از تجاوز دژخیمان به سرزمین های مقدّس اسلامی و تجاوز به قبله نخست آنها و غارت منابع و اموال و هتک نوامیس و اعراضشان، از اندوه و غصه بمیرد، در خور سرزنش نخواهد بود.
نکته ها:
1 ـ شکست و پیروزی بی دلیل نیست
در این بخش از خطبه، امام (علیه السلام) با آن فکر نافذ و روح بلند و ممارست مستمر در مسائل مربوط به جنگ و پیروزی و شکست، انگشت روی چند عامل مهم گذارده که سزاوار است همه فرزندان مکتبی امام، به آن توجه کنند. او می فرماید: یکی از عوامل مهم شکست، حالت انفعالی به خود گرفتن و اجازه تهاجم به دشمن دادن است، تا آنجا که وارد خانه آنها شود. این، یک واقعیت غیر قابل انکار است و دلایل آن را به هنگام تفسیر خطبه شرح دادیم.
عامل دیگر، تواکل، به معنای «مسؤولیت را به گردن هم انداختن» است. اگر در اجتماع، هر کسی وظیفه خود را به خوبی انجام دهد و گناه خود را به گردن دیگری نیندازد و سهم خویش را در مسؤولیت ها بپذیرد، ناکامی و شکست، کمتر واقع می شود. بدبختی از آنجا شروع می شود که هر کس از زیر بار مسؤولیت خود فرار کند و دیگری را مقصّر بشمارد، در چنین جامعه ای همه مقصرند و همه گنهکار و شکست آنها در برابر دشمنان غیر منتظره نیست.
عامل سوم، تخاذل است و آن این که هر کسی که گرفتار حادثه ای می شود، دیگران، حادثه را مربوط به خود او بدانند و به یاریش نشتابند. اگر حمله به این شهر می شود، مردم شهرهای دیگر به یاری شهر مورد تهاجم نشتابند. بدیهی است در حادثه متقابل نیز اهل شهر دوم به یاری شهر نخست نخواهند آمد و نیز محلات یک شهر، همه به صورت واحدهای جداگانه درمی آیند و با این تجزیه پیروزی دشمن مهاجم مسلّم است.
ولی اگر حالت انفعالی مبدّل به حالت تهاجمی شود و مسلمانان بر دشمنان پیشی بگیرند و هر کدام سهم خود را در مسؤولیت اجتماعی و دفاع از کیان اسلام و کشورهای اسلامی برعهده بگیرند و هر گاه بخشی از کشور عظیم اسلام مورد تهاجم واقع شود همه کشورهای اسلامی، یکپارچه برخیزند و به یاری بشتابند، به یقین پیروزی با آنها خواهد بود.
در خطبه 166 نیز به بخشی از این مطلب اشاره شده است: (أَیُّهَا النّاسُ! لَو لَمْ تَتَخاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوهینِ الْباطِلِ لَمْ یَطْمَعَ فیکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثلَکُمْ وَ لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوِیَ عَلَیْکُمْ); ای مردم! اگر دست از حمایت هم در یاری حق برنمی داشتید و در تصعیف باطل، سستی نمی کردید، هیچ گاه، آنان که در پایه شما نیستند، در شکست شما طمع نمی کردند و هیچ نیرومندی، بر شما غالب نمی شد.
2 ـ حمایت از اقلیت های مذهبی
ممکن است بعضی تصور کنند که مسأله احترام به اقلیت های مذهبی که در پناه اسلام، جان و مالشان محفوظ شمرده شده و نیز حمایت از آنها، تنها یک شعار است، ولی توجه به مسائل مربوط به آنها در فقه اسلامی و تعبیراتی مانند تعبیر امام(علیه السلام) در این خطبه، نشان می دهد که اسلام، دقیقاً خود را حامی آنها می شمرد و مادام که دست به پیمان شکنی و اَعمالی بر ضد اسلام نزده اند، جان و مال و حیثیت و آزدی شان، محفوظ است.
در این فراز خطبه، امام (علیه السلام) شدیداً از این مسأله ناراحت است که چرا غارتگران شام، زیور آلات زنان یهودی یا نصرانی را که در پناه اسلام می زیسته اند، به یغما برده اند. حتّی آنها را در کنار زنان مسلمان قرار می دهد و نسبت به هر دو، شدیداً اظهار نگرانی و ناراحتی می کند که چرا حرمت آنها شکسته شده و زیور آلاتشان غارت گردیده؟! و مردم عراق را به خاطر سستی و تنبلی در برابر این غارتگران، شدیداً، ملامت و سرزنش می کند.
3 ـ غیرت دینی
منظور از غیرت دینی، این است که انسان، در برابر تخلّفاتی که از مسیر حق و عدالت و احکام الهی می شود، خاموش ننشیند و بی تفاوت از کنار آنها نگذرد بلکه تخلّف، هر چه شدیدتر باشد، جوش و خروش او بیشتر گردد. کسانی که خونسرد و بی رمق، از مقابل این امور می گذرند، فاقد غیرت دینی هستند.
قرآن مجید، درباره بعضی از جنگجویان باایمان که فاقد وسائل لازم برای شرکت در میدان جنگ بودند، می فرماید: (وَ لاعَلَی الَّذینَ اِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاّ یَجِدُوا مایُنْفِقُونَ)(9); بر کسانی که وقتی نزد تو آمدند که آنها را بر مرکبی (برای میدان جهاد) سوار کنی و تو گفتی که: «مرکبی که شما را بر آن سوار کنم، ندارم.» و آنها از نزد تو بازگشتند در حالی که چشمانشان از اندوه، اشکبار بود، ایرادی نیست; چرا که چیزی که در راه انفاق کنند، نداشتند.
این، چه عاملی است که فردی را که ابزار و وسایل جهاد را نمی یابد چنان منقلب می کند که بی اختیار مانند ابر بهار، اشک بریزد؟ (توجه داشته باشید «تفیض»، در اینجا به معنای «فرو ریختن فراوان» است); آن چیزی جز غیرت دینی نیست.
در خطبه مورد بحث نیز به یکی از مظاهر آن ـ که در بالاترین حدّ قرار دارد ـ اشاره شده است. حضرت می فرماید: «اگر مسلمانی، به خاطر این حادثه (بسیار دردناک) از شدّت تأسّف بمیرد، جای سرزنش ندارد، بلکه به نظر من سزاوار است.»
غیرت دینی، عامل بسیار مهمّی برای دفاع از حریم قوانین اسلام و احیای معروف و از میان بردن منکر است.
جالب این که در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که خداوند، دو فرشته را برای عذاب قومی مأمور کرد. هنگامی که آنها به سراغ این مأموریت خود رفتند، مردی به ظاهر نورانی را که آثار پارسایی و صلاح از او آشکار بود دیدند که در حال تضرّع و زاری به درگاه خدا است. یکی از آن دو، به دیگری گفت: «این مرد، دعا کننده را دیدی؟» دیگری گفت: آری، ولی من مأموریتم را انجام می دهم» دومی گفت: من، هیچ کاری نمی کنم، تا به پیشگاه خدا، پروردگارم بازگردم (و دستور جدیدی بگیرم) هنگامی که به پیشگاه خداوند عرضه داشت که «پروردگارا! من به آن شهر که رسیدم، یکی از بندگان تو را دیدم که در حال دعا و تضرّع است.» دستور آمد که برو و مأموریتت را انجام ده (و شهر را زیرورو کنید); فأِنَّ ذلِکَ رجُلٌ لَمْ یَتَغیَّرْ وَجْهُهُ غَضَباً لی قَطُّ; او مردی است که هرگز، چهره اش از خشم در راه من، متغیّر و برافروخته نشده است (و ذره ای غیرت دینی نداشته).(10)
پی نوشت:
1 ـ «عُقْر» (بر وزن ظُهر) به معنای «اساس و ریشه هر چیزی» است. و این که به پی کردن شتر، عَقْر (بر وزن ضرب) گفته می شود، به خاطر این است که اساس و ریشه آن را می زنند، به طوری که شتر تعادل خود را از دست می دهد و به روی زمین می افتد.
2 ـ «تواکلتم» از مادّه «وکل» به معنای این است که دو یا چند نفر، هر کدام، کار خود را به هم موکول کنند.
3 ـ «شُنَّتْ» از مادّه «شنن» به معنای «خشکی و کهنگی» است، سپس در هر موردی که آب یا مانند آن به صورت پراکنده و از هر طرف فرو ریزد، اطلاق شده است، همانند مشک کهنه ای که پاره شود و آب درون آن، متفرق و پراکنده گردد. جمله (شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغاراتُ) اشاره به حملات پراکنده و پی در پی می باشد که از سوی غارتگران شام به نواحی مختلف عراق صورت می گرفت.
4 ـ «حِجْل» (بر وزن فعل) و «حَجْل» (بر وزن فَصل) به معنای «خلخال، همان زینتی که زن های عرب در مچ پا می کردند و حجله ـ که صحیح آن حَجْلَه (بر وزن عجله) است ـ به معنای اطاق مخصوص عروس است که آن را زینت می کنند و می آرایند.
5 ـ «قُلْب» (بر وزن قفل) به معنای «دستبند» و در اصل، از مادّه «قلب»، به معنای «دگرگونی» گرفته شده است. این، شاید به این دلیل باشد که دستبند، در دست انسان دائماً در حرکت است.
6 ـ «قلائد» جمع «قِلادة» (بر وزن اجاره) به معنای «گردنبند» است و به هر چیزی که چیز دیگری را احاطه کند، اطلاق می شود.
7 ـ «رُعُث» (بر وزن شتر) جمع «رَعْث» (بر وزن رأس) به معنای «گوشواره» است.
8 ـ کلم، به معنای «زخم و جراحت» است.
9 ـ سوره توبه، آیه 92.
10 ـ بحارالانوار، جلد 97، صفحه 89، حدیث 60.