[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و قد قالها یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الأنبار بجیش معاویة فلم ینهضوا. و فیها یذکر فضل الجهاد، و یستنهض الناس، و یذکر علمه بالحرب، و یلقی علیهم التبعة لعدم طاعته:

فضل الجهاد:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَاب الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَی وَ درْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ. فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَی قَلْبهِ بالْإِسْهَاب وَ أُدیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بتَضْیِیعِ الْجِهَاد وَ سیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 78-70

خطبه بیست و هفتم از خطبه های معروفی است که ابو العبّاس مبرّد و دیگران آن را نقل کرده اند. دلیل مشهور ایراد این خطبه این است که، مردی به نام علج از مردم شهر انبار، بر آن حضرت وارد شد و خبر داد که سفیان بن عوفّ غامدی به فرماندهی سپاه معاویه به شهر انبار وارد شده و کارگزار آن حضرت حسّان بن حسّان بکری را به شهادت رسانده است. 

حضرت با شنیدن این خبر ناگوار به منبر رفت و خطاب به مردم فرمود: «برادر شما حسّان بکری در شهر انبار دچار مصیبت و گرفتاری شد. او با وجود این که سخت درمانده شده بود، از حادثه نهراسید، نعمتهای آماده نزد خداوند را، بر زندگی دنیا ترجیح داد و آخرت را برگزید. 

پس به سوی دشمن بشتابید، آنان را تعقیب کنید، و اگر بر آنها دست یافتید، چنان گوشمالی شان دهید که برای همیشه از زندگی، در عراق قطع امید کنند.» پس از ادای این جملات، به امید شنیدن پاسخ مناسب ماند، اما مردم خاموش ماندند سکوتی مرگبار همگان را فرا گرفت هیچ کس، حتی یک کلمه بر زبان نراند. 

حضرت که با سکوت آنان روبرو شد، از منبر پایین آمد، پیاده به سوی اردوگاه نخیله به راه افتاد مردم پشت سر آن حضرت آمدند و در محلّ اردوگاه سپاه، برخی از بزرگان کوفه، اطرافش را گرفتند و از آن حضرت درخواست کردند به منزل بازگردد و سپس معروض داشتند که امر جنگ را به عهده خواهند گرفت. 

حضرت با ناراحتی فرمود: «شما نه به درد خود می خورید و نه مرا به کار می آیید» ولی آنان همچنان بر تقاضای بازگشت آن حضرت اصرار ورزیدند، تا سرانجام به منزل بازگشت، و یکی از فرماندهان خود به نام سعید بن قیس همدانی را با هشت هزار نفر، به تعقیب، سفیان بن عوف غامدی فرستاد. 

سعید بن قیس آنها را تا محلّی به نام ادانی در سرزمین قنّسرین تعقیب کرد اما بر آنان دست نیافته، بازگشت.

به هنگام بازگشت سعید بن قیس، حضرت کسالت داشت، و بر ایراد سخنرانی در میان مردم قادر نبود، جلو باب السدّة«» در حالی که حسن و حسین علیهم السلام و عبد اللّه جعفر او را همراهی می کردند، نشست. و خدمت گزارش «سعد» را فرا خواند، و کاغذی را که بر آن همین خطبه را نوشته بود به وی داد و فرمود، برای مردم چنان با صدای بلند بخواند، که همگان و خود آن حضرت بشنوند. 

در روایت دیگری، مبرّد علّت ایراد این خطبه را چنین نقل می کند: هنگامی که، خبر ورود لشکر معاویه به شهر انبار، و کشته شدن حسّان بن حسّان بکری، به آن حضرت رسید، خشمگین از منزل بیرون شد، در حالی که از فرط ناراحتی عبای مبارکش را بر زمین می کشید، به اردوگاه نخیله آمد، و مردم آن بزرگوار را همراهی می کردند، بر بالای بلندیی قرار گرفت، خدای را ستایش کرد و بر پیامبر (ص) رحمت و درود فرستاد، سپس این خطبه را ایراد فرمود. 

به عقیده شارح روایت دوّم مبرّد، در جهت ایراد خطبه با مقتضای حال مناسبتر و روشنتر به نظر می رسد. 

نقل شده است، هنگامی که حضرت سخنان خود را به پایان رساندند، مردی از جای برخاست، در حالی که به برادرزاده اش اشاره می کرد، عرضه داشت، یا علی (ع) من و همین پسر برادرم، مصداق این آیه کریمه قرآنیم که حق تعالی فرموده است: «قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسی ...». 

بنا بر این فرمان مبارک را صادر فرما، به خدا سوگند به سوی دشمن خواهیم رفت هر چند میان ما و دشمن سنگهای سخت، و خارهای تیز قرار داشته باشد حضرت برای آنان دعای خیر کرد و فرمود: شما دو نفر کجا و خواست من که گوشمالی دشمن و تنبیه دایمی آنهاست کجا (حال که معنای واژه های بکار رفته، روشن شد، شرح خطبه را آغاز می کنیم) گفتار حضرت از: جمله «امّا بعد»... تا «منع النصف» که، اول خطبه مبارکه است، بیان مقصود آن بزرگوار، از انگیزش اصحاب خود بر پیکار در راه خدا می باشد، که توضیح و تذکری است بر امر جهاد، و بزرگداشت آن، و بیان اشتباه آنان که از رفتن به جهاد کوتاهی می کنند. 

لحن کلام حضرت چنان است که گویا قصد دارد شنوندگان را بر پیکار دشمنانشان بسیج کند، بنا بر این پیکار در راه خدا را به اوصافی می ستاید، از آن جمله: این که-  دری از درهای بهشت به نام جهاد است. 

در توضیح و تشریح فرموده حضرت باید گفت: گاهی مقصود از جهاد، پیکار با دشمن ظاهری است، چنان که از ظاهر عبارت همین معنی استفاده می شود. و گاه جهاد با دشمن نهانی، یعنی نفس امّاره مورد نظر می باشد، هر کدام از این دو نوع جهاد، دری از درهای بهشت است زیرا جهاد با نفس، از جهاد با دشمن ظاهری حاصل می شود، چه این که، لازمه جهاد با دشمن ظاهری، آمادگی نفسانی است. بیان مطلب این که: شما بخوبی می دانید، که ملاقات خداوند سبحان، و باریابی به مشاهده حضرت حق، نتیجه آفرینش و ثمره کوشش بندگان نیک خداوند است. 

و از طرفی، به ضرورت ثابت شده، که پیکار در راه خدا، یکی از عبادتهای پنجگانه آیین حضرت محمّد (ص) است، و در علم طریقت و سلوک به سوی خداوند (عرفان) نیز مسلّم شده است که انجام عبادات شرعی، جلوگیری از سرکشی نفس امّاره نفس مطمأنّه را موجب می شود و یا آن را تهسیل می کند. 

رامسازی و فرمانبرداری نفس، بهر طریق حاصل شود، موجب ورود، به بهشتی می شود که پرهیزکاران بدان وعده داده شده اند. 

از مجموع این مقدمات روشن شد، که جهاد مشروع، دری از درهای بهشت، همان در با عظمتی است که پیکارگران سالک الی اللّه، به بهشت ریاضت نفسانی و مغلوب کردن شیطان، ورود می یابند. 

با توجّه و دقّت در مطالب فوق، بر این راز آگاهی یافتیم و دانستیم که نماز، روزه، و امور عبادی دیگر هر یک، دری از درهای بهشت می باشند زیرا انجام فرایض دینی، بدان سان که، خداوند مقرر فرموده، موجب ورود به بهشت می شود. 

چرا که باب دخول و ورود، در هر چیزی آن است که انسان، از آن طریق وارد آن عمل می شود. معنای فرموده رسول خدا (ص) در باره نماز: إنّها مفتاح الجنة «نماز کلید بهشت است»، نیز، همین است. و مضمون عبارت دیگر آن حضرت در باره فضیلت روزه: إنّ للجنّة بابا یقال له الریّان لا یدخله الّا الصّائمون، «برای بهشت دری است به نام «ریّان» که جز روزه داران، از آن در وارد نمی شوند»، نیز بیان همین حقیقت است. دومین صفتی که حضرت برای جهاد آورده اند، این است که، جهاد دری است، که خداوند برای دوستان مخصوصش گشوده است. منظور از دوستان مخصوص آنهایی هستند، که در محبّت و پرستش به خلوص رسیده باشند. 

با این توضیح روشن شد، که جهاد، تنها برای رضای خدا، بی هیچ هدف دیگری، از ویژگیهای دوستان خداست، دلیل درستی این ادّعا، این است که مرد مسلمان هنگامی که به قصد جهاد ترک خانواده، فرزند، مال و منال می کند و به ستیز با دشمنی که می داند به یقین نیرومندتر از اوست، اقدام می نماید،- وظیفه ایستادگی یک نفر در برابر ده نفر مشرک-  و با علم به این که اگر مغلوب دشمن کافر شود، زن و فرزندش را به اسیری می برند، و امثال این پیشامدها و در هر حال، شکیبا، شکرگزار، معترف به بندگی خدا و تسلیم فرمان حق باشد، در حقیقت چنین کسی دوست خداست، و از غیر خدا، هر که و هر چه باشد دوری جسته، و شیطانش را مغلوب و ابلیس را ناامید ساخته است. 

با توضیحی که در باره جهاد در راه خدا داده شد که دارای دو ویژگی عمده پیکار با شیطان و خالص شدن برای خداست، جای یک اشکال در مطلب باقی می ماند، و آن این که: منظور از انجام امور عبادی، جهاد با شیطان و خالص شدن برای خدا خوانده شد، اما جهاد هم به همین دو صفت متصف شد که موجب مبارزه با شیطان و خالص شدن برای خدا می شود به این ترتیب مزیّت و برتریی برای دیگر امور عبادی نسبت به جهاد باقی نمی ماند. بنا بر این معنای سخن صحابه رسول خدا (ص) که از پیکار سخت مشرکین برگشته بودند، و حضرت به آنها فرمود: «ما از جهاد کوچک بازگشته ایم و به سوی جهاد اکبر می رویم» چیست در پاسخ این اشکال، احتمال دو معنی را می توان، داد به عبارت دیگر این اشکال مفروض را به دو طریق زیر جواب می دهیم:

1-  تمام فایده ذاتی جنگ با مشرکین، جهاد با نفس نیست، بلکه از نتایج بزرگ پیکار با دشمن آشکار، پیروزی بر دشمن کافر، گرایش مردم به دین حق و بسامان کردن کارشان، بر مبنای دیانت است. برای همین است که افراد متمایل به اسلام می توانند، مسلمانان را در جهاد یاری دهند، هر چند هنوز کافر باشند. 

بر خلاف دیگر امور عبادی، که، اهدافشان، جز پیکار با نفس نیست، بی شک پیکار بزرگ به دو اعتبار زیر همین است و بس. 

الف: اعتبار نخست این که، زیان و ضرر، در دشمن فرق می کند، ضرر دشمن آشکار (کفّار) زیان دنیایی و ناپایدار است، امّا زیان شیطان نفس، اخروی و پاینده است. بدیهی است آن که زیانش بزرگتر باشد، پیکار با او بزرگتر و مهمتر است.

ب: اعتبار دوّم پیکار با شیطان نفس، مبارزه با دشمنی دایمی و همیشگی است پیوسته، نیرنگ و فریب را به کار می گیرد، چه بسا که برای رسیدن به مقصودش، به لباس دوست نصیحتگیر دلسوز در آید. بی تردید رهایی یافتن از چنین خصم فریبکاری، دشوارتر، و پیکار با او بزرگتر از دشمنی است که خصومت خود را آشکارا بیان می دارد، و در تمامی عمرش، یک یا دو بار، با انسان درگیر می شود. بدین دلیل است که جهاد با دشمن ظاهری را جهاد کوچک و پیکار با نفس را جهاد اکبر نامیده اند. 

2-  در پاسخ اشکال باید گفت، هر چند بپذیریم، که مقصود از جهاد اصغر جهاد با نفس باشد، ولی باید دانست که، جهاد با نفس در حین کارزار با دشمن آشکار، آسانتر انجام می گیرد، زیرا خصلتهای نفسانی مانند، خشم و شهوت، به هنگام مقابله با دشمن، در جهت هیجان تعقیب خصم قرار دارند و فرمانبر عواطف اخلاقی و عقلانی انسانند، تا چه صلاح بداند، و به کدام سمت فرمان دهد. در این حال نفس انسانی، در رامسازی جنبه های شهوانی، چندان زحمتی ندارد. 

بر خلاف دیگر عبادات، که طبعا، خواهشهای نفسانی، در برابر عواطف اخلاقی و عبادی واکنش نشان می دهند برای این است، که جهاد با خواهشهای نفسانی، در مورد دیگر عبادات، دشوارتر و بزرگتر از جهاد با نفس در حال جنگ است. این توضیح ما بود، حقیقت امر را خداوند داناست. 

سوّمین توصیفی که برای جهاد ذکر فرموده اند، این است که جهاد پوشش پرهیزکاری، زره محکم خداوندی، و سپر مطمئن است امام (ع) به عنوان استعاره، لفظ لباس، زره، و سپر را برای جهاد بکار گرفته و سپس زره و سپر را، به دو صفت محکم و مورد اعتماد ستوده است. 

جهت مشابهت جهاد به اوصاف مذکور، این است: همچنان که انسان با پوشیدن لباس، از رنج گرما و سرما رها می شود، با جهاد، از شرّ دشمن و یا عذاب آخرت، در امان می ماند، و با زره سپر حمله دشمن را دفع می کند. 

حضرت به دنبال توصیف جهاد و ویژگیهای آن، ترک کنندگان جهاد را توبیخ می کند و می فرماید: بر حذر باد که جهاد را از روی بی میلی و بدون عذر رها کند، که ترک جهاد، پیامدهای نفرتبار خواهد داشت، از آن جمله:

1-  رها کننده جهاد، آماده می شود که خداوند لباس ذلّت و خواری را بر وی بپوشاند. 

حضرت عبارت «ثوب» یعنی جامه را برای ذلّت و خواری استعاره آورده، و لباس را به لحاظ شمول و فراگیری خواری به عاریه و استعاره بیان داشته است. 

جهت تشبیه، فراگیری همه جانبه خواری و ذلت است بدان سان که جامه بدن را از همه سو می پوشاند، بلای دشمن از همه سو ترک کنندگان جهاد را فرا می گیرد و ذلیل و خوارشان می گرداند، و خرد آنان را در مصلحت اندیشی کارشان زایل می سازد. 

توضیح مطلب این که: خواری و ذلت به سراغ آنها می آید، به دلیل یورش مکرر دشمن و غارت مال و منال، که این خود سبب ایجاد این گمان می شود، که دشمن بسیار قوی و نیرومند است. و از این رو، در دلها ترس شکست و خواری پدید می آید. 

بدین هنگام، فراگیری بلای دشمن امری یقین می گردد و تفکّر باطنی انسان را در به دست آوردن راههای درست مقابله با خصم، در عقب راندن دشمن و مقاومت در برابر او، از میان می برد. دلیل درماندگی در برابر دشمن: یا امیدوار نبودن به مقاومت، کم همتی را در آنان به وجود می آورد، و یا نگرانی به دلیل ترس از نیافتن جنبه مصلحتی، درماندگی را سبب می گردد. 

عبارت امام: «و ان یضرب علی قلبه بالأسهاب»، 

بر دل رها کنندگان جهاد، خواری و ذلّت از دست دادن عقل و آگاهی مهر خورده و تثبیت شده است. جمله استعاره ای است، بمانند سخن حق تعالی: «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ». 

با این توضیح کلمه «اسهاب» به معنای از دست دادن خرد است. 

وجه مشابهت در استعاره فراگیری و فروپوشی، خواری است، چنان که ساختمان و بارگاه برافراشته، افراد داخل خود را می پوشاند. و یا لازمه خواری و بیچارگی، کم خردی است. چنان که فلسفه وجودی گل این است که دیوار را می پوشاند: احتمال دیگر در مفهوم کلمه «اسهاب» پر حرفی بدون فایده است، زیرا انسان به هنگام وحشت و ترس بسیار، سخنان نابجا بر زبان جاری می کند، ولی از گفتار زیادش نتیجه ای نمی گیرد و سایر امور مانند: پیروی نکردن از حق عدم پیروزی بر دشمن، انصاف و عدالت ندیدن از خصم و مشکلات فراوان دیگر ناشی از ترک جهاد در راه خدا با کفّار است در حالی که امکان پیکار با دشمن را داشته است. به نحوی روشن است که همه این امور مورد تنفّر است و برای افراد زیان دنیا و آخرت را به دنبال دارد. 

در قرآن مجید، آیات فراوانی در ترغیب به جهاد و فضیلت آن نازل شده است از جمله: «لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللَّهِ بأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسهِمْ عَلَی الْقاعِدینَ دَرَجَةً... لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللَّهِ» در جایی دیگر می فرماید: «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَ جِهادهِ» و در مقامی دیگر می فرماید: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسهِ». و جز این موارد... که در قرآن در باره جهاد فراوان یاد شده است.