[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و قد تواترت علیه الأخبار باستیلاء أصحاب معاویة علی البلاد و قدم علیه عاملاه علی الیمن و هما عبید الله بن عباس و سعید بن نمران لما غلب علیهما بُسر بن أبی أرطاة. فقام (علیه السلام) علی المنبر ضجرا بتثاقل أصحابه عن الجهاد و مخالفتهم له فی الرأی فقال:

مَا هِیَ إِلَّا الْکُوفَةُ أَقْبضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إِنْ لَمْ [یَکُنْ] تَکُونِی إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ فَقَبَّحَکِ اللَّهُ. وَ تَمَثَّلَ بقَوْلِ الشَّاعِرِ:

لَعَمْرُ أَبیکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنِی          عَلَی وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِیلِ[/hadith]

خبر قطعی و متواتر، به امیر المؤمنین (ع) رسیده بود که سپاهیان معاویه بر بعضی از بلاد تحت حکومت علی (ع) یورش برده و آنها را به تصرف خود در آورده اند ضمن وصول چنین اخبار ناگواری که هر روز به حضرت می رسید، کارگزاران حضرت در یمن، عبید اللّه بن عباس و سعید بن نمران با هجوم بسر بن ابی ارطاة فرمانده قشون معاویه به یمن فرار کردند و به کوفه وارد شدند. حضرت به منظور ملامت و اظهار دلتنگی از عدم آمادگی و تحرک یارانش، برای جهاد در راه خدا و مخالفتشان در همفکری با آن حضرت به منبر برآمد و با اندوه فراوان فرمود: «مَا هِیَ إِلَّا الْکُوفَةُ أَقْبضُهَا وَ أَبْسُطُهَا إِنْ لَمْ تَکُونِی إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ فَقَبَّحَکِ اللَّهُ»،

قبل از پرداختن به شرح خطبه، شارح معظم جریان هجوم بسر بن ارطاة به یمن و دیگر جریانها را تعریف کرده که بدین قرار بوده است:

گروهی از ساکنان صفا، طرفدار عثمان بن عفان خلیفه سوم بودند. آنها کشتن عثمان را امری بزرگ شمردند و ناگوار داشتند. ولی از روی حیله و نیرنگ با امیر مؤمنان علی (ع) بیعت کردند. هنگامی که عدّه ای همچون طلحه و زبیر در عراق با آن حضرت مخالفت کردند، زمینه اظهار مخالفت آنان فراهم شد. بدان هنگام، والی و فرماندار امیر مؤمنان (ع)، در یمن عبید اللّه بن عباس و فرمانده سپاه سعید بن نمران بودند. 

مخالفت عراقیان با علی (ع) و شهادت محمّد بن ابی بکر در مصر موجب شد تا غارتگریهای مردم شام آغاز شود این امور سبب شد که طرفداران عثمان در یمن سر و صدا به راه اندازند. و به خونخواهی عثمان برخیزند. 

عبید اللّه بن عباس ادّعای این ماجراجویان را زشت و ناپسند دانست و آنان را از پیگیری این موضوع بر حذر داشت، امّا آنان بر مخالفت خود افزودند و آشکارا حکومت علی (ع) را ردّ کردند. ابن عباس ناگزیر مخالفان را زندانی کرد. زندانیان به همدستان سپاهی خود نامه نوشته و آنها را از وضع خود مطّلع ساختند. با بروز اختلاف در میان سپاهیان، سعید بن نمران، ارتشیهای وابسته به مخالفان را، از کار برکنار کرد و اخراج آنها را علنی ساخت. در پی این پیشامد، عدّه زیادی از شورشیان خیانتکار از دادن زکات و صدقات سر باز زدند. 

عبید اللّه بن عباس و سعید بن نمران، جریان امر را به وسیله نامه، به استحضار حضرت علی (ع) رساندند امیر مؤمنان (ع)، نامه تهدید آمیزی برای مردم صنعاء نوشتند و آنان را، به یادآوری و اطاعت خدا، اندرز دادند. 

مردم صنعاء در پاسخ نامه حضرت، با فریب و نیرنگ نوشتند که اگر این دو نفر عبید اللّه بن عباس، و سعید بن نمران را از مسؤولیّتی که دارند عزل کند همچنان فرمانبر آن حضرت خواهند بود. به دنبال این نامه، نامه ای به معاویه نوشتند و جریان امر را به اطّلاع وی رساندند و به زبان بی زبانی از معاویه کمک خواستند. 

معاویه بسر بن ارطاة که مردی خشن، سختگیر و خونریز بود به صنعاء گسیل داشت. بسر بن ارطاة، در مسیر حرکت خود، هر کس از هواخواهان علی (ع) را دید به قتل رساند از جمله: دو فرزند عبید اللّه بن عباس به نام داود و سلیمان را در مسیر مکّه و عبد اللّه بن مدان داماد عبید اللّه بن عباس را در طایف به قتل رساند و شتابان به سوی یمن حرکت کرد، عبید اللّه بن عباس و سعید بن نمران، که وضع را خطرناک تشخیص داده بودند. عبد اللّه بن عمر بن اراکه ثقفی را در صنعا نماینده خود گذاشته، راه کوفه را در پیش گرفتند. 

بسر بن ارطاة بر صنعاء مسلّط شد، و عبد اللّه ثقفی را به شهادت رساند. هنگامی که عبید اللّه بن عباس و سعید بن نمران در کوفه بر امیر مؤمنان وارد شدند، مورد ملامت و سرزنش آن حضرت قرار گرفتند: که چرا در صنعاء نمانده و با بسر بن ارطاة مقابله نکرده اند آنها عذر آوردند، که ما توان مقابله با دشمن را نداشتیم. حضرت با اندوه فراوان به منبر تشریف بردند و فرمودند: 

«ما هی الّا الکوفة... ».

در عبارت حضرت «ما هی الّا الکوفه» ضمیر «هی» در آغاز جمله به کار رفته است، در صورتی که محلّ برگشت ضمیر، باید پیش از خود ضمیر به کار رفته باشد، بدین سان بیان کردن سخن، به دو احتمال و به طریق زیر ممکن است: احتمال اول این که، ضمیر هر چند در کلام حضرت مرجع و محل بازگشتی ندارد، ولی دلتنگی که پیش از این جریان از مردم کوفه داشته اند، و بارها در حرکت بخشیدن به آنان چاره اندیشی کرده، و کوفه چنان در اندیشه آن جناب حضور داشته، که گویا در سخن آمده و مرجع ضمیر قرار گرفته است. بنا بر این «فعل» «اقبضها» خبر دوّم برای مبتدای محذوف است که در محتوای کلام مفروض است، با این بیان اصل کلام چنین است: «انا اقبضها» احتمال دوّمی که در آوردن ضمیر «هی» در آغاز سخن می توان داد، این است که: «هی» ضمیر شأن و داستان باشد. در این صورت، جمله را چنین معنا می کنیم: داستان از این قرار است، که جز کوفه، در دست ما باقی نمانده با در نظر گرفتن احتمال دوّم فعل «اقبضها» خبر برای کوفه است، و نه برای ضمیر نهفته «انا». عبارت با توجّه به این دو احتمال شبیه کلام حق متعال در آیه شریفه: «کَلَّا إِنَّها لَظی نَزَّاعَةً لِلشَّوی» است، که ضمیر «انّها» به مرجع ذهنی بر می گردد، و به معنای قصد و شأن و داستان است. 

از این کلام حضرت با این سبک خاص، استفاده می شود، که از بلاد تحت فرماندهی وی که بتوان در جنگ به آنها اعتماد و با دشمن مقابله کرد، فقط کوفه باقی مانده است، و سرزمینهای دیگر یا از تحت تصرف خارج شده، و یا حد اقل قابل اعتماد نبوده اند. 

این بیان، در زمینه تحقیر و ناچیز شمردن، بهره آن حضرت، از امور دنیا، و این که برای آن جناب، از متصرّفات با وجودی که حق با او بوده، به نسبت سرزمین تحت تصرف معاویه با این که باطل بوده اند چیزی باقی نمانده ایراد گردیده است. 

فعل «اقبضها و ابسطها» به صورت کنایه و استعاره برای انواع تصرفی که حضرت بخواهد در کوفه انجام دهد آورده شده اند. بدین معنا که: کوفه و هر گونه تصرّفی که بخواهم در آن انجام دهم و دگرگونی به وجود آورم، به نسبت سرزمینهایی که دشمن اشغال کرده، و به تصرّف در آورده، حقیر و ناچیز است، پس چه امیدواریی به تصرّف من در کوفه است و در رفع دشمن و مقاومت در برابر آن، به چه نتیجه ای می رسم فرموده حضرت، بدین مثل ماند، که شخصی با وجود داشتن مالی اندک به کار بزرگی دستور یابد، او در عدم توان انجام کار گوید: چه امیدی است که با این پول اندک به این هدف بزرگ برسم. 

شرح این فرموده حضرت: «ان لم تکونی الّا انت تهبّ اعاصیرک....»، 

از نظر فنّ سخنوری و اعراب کلمات بدین گونه است که: حضرت از غایب به حاضر بازگشت می کند، یعنی در حالی که از موضوع غایبی سخن می رانده است، ناگاه کوفه، مورد خطاب قرار می گیرد. و ضمیر «انت» بعد از کلمه «الّا» را برای تأکید جمله پیش از «الّا» آورده، جمله فعلیّه «تهبّ اعاصیرک» حال است برای کوفه و خبر «کان» از جمله ساقط شده است، با این توضیح معنای سخن آن بزرگوار چنین می شود: به تحقیق اگر جز تو ای کوفه سرزمینی دیگر در اختیار من نباشد، در حالی که بادهای مخالف تو، نیز وزیدن گیرد، به چه چیز می توانم دست پیدا کنم لفظ «اعاصیر» در عبارت خطبه احتمالا یکی از دو معنای زیر را دارد:

1-  معنای حقیقی کلمه که همان تندباد باشد، زیرا کوفه، معروف به وزش تندبادهای خاک برانگیز است. 

2-  استعاره از اختلاف افکار مردم کوفه، که سرچشمه حیله و نیرنگ و خودداری از اطاعت و فرمانبری آن حضرت بوده اند. بنا بر این وجه شباهت در وزیدن باد و اختلاف افکار، آزار و رنجی است که در هر دو مورد، پدید می آید. 

با توجّه به استعاره بودن کلام، معنای فرموده حضرت این است: اگر جز تو ای کوفه مددکاری و سپری برای من که دشمن را عقب برانم نباشد و جز تو بهره ای از فرمانروایی و خلافت نداشته باشم، با وجودی که حال تو کوفه از بدی و اختلاف آرا و افکار، برای من معلوم است. به چه چیز دست خواهم یافت پس «فقبحا لک» ای کوفه زشتی نصیب و بهره ات باد. 

عبارت: «فقبحا لک» پس از بیان سبب بد بودن کوفه، بدگویی و زشت شماری مردم کوفه است، و به دلیل همین ناچیز شماری کوفه، و یا در حقیقت مردم کوفه، به شعر شاعر مثل آورده و فرموده است: 

«لعمر ابیک... به جان پدرت سوگند ای عمرو...»، 

منظور کلام حضرت در مثل آوردن، بسروده شاعر، این است، که مثل من در داشتن اندک سرزمینی تحت فرمانروایی، مانند پس مانده غذای ظرف است. 

این مثال بگونه استعاره به کار رفته، و لفظ «اناء» را حضرت برای دنیا و لفظ «وضر» را، برای کوفه بعاریه آورده اند، وجه مشابهت و تشبیه. حقارت و ناچیزی مورد نظر بوده است، باقی مانده غذا به نسبت غذا و کوفه به نسبت کل سرزمینی است که دشمن بر آن تسلّط یافته است. 

به روایت کسانی که «أناء» را به فتح «أ» قرائت کرده اند، معنای فرموده حضرت چنین می شود: مثل من، با این مقدار اندک از سرزمین تحت حکومت و فرمانروایی، به مثل شخصی ماند که ظرف غذای خوش منظره ای را ببیند، با این حال که سودی جز نگاه از آن ظرف نداشته باشد. در این صورت لفظ «أناء» استعاره است برای کلّ بلاد اسلامی، و لفظ «وضر» استعاره است، برای آن مقدار اندک از سرزمین، با منظره ای زیبا و حقیقتی ناچیز، که در اختیار حضرت بوده است. اگر استعاره کلام را مطابق این روایت بدانیم، «وضر» استعاره «دوم» خواهد بود. 

در بیان علّت این که چرا حضرت، صرفا، کوفه را مورد خطاب قرار داده اند، با وجودی که بصره و برخی از سرزمینهای دیگر نیز، زیر فرمانروایی و خلافتش بوده است، باید گفت: عموم افرادی که تا حدّی در جنگ می توانست بدانها اعتماد کند، باز هم همان مردم کوفه بوده اند.