[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یذکر فیها آل محمد (صلی الله علیه وآله):

هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ؛ یُخْبرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ

،

وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِکَمِ [حُکْمِ] مَنْطِقِهِمْ؛ لَا یُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ، وَ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الِاعْتِصَامِ؛ بهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَی نِصَابهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ [مَقَامِهِ] وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبتِهِ؛ عَقَلُوا الدِّینَ عَقْلَ وِعَایَةٍ وَ رِعَایَةٍ، لَا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَایَةٍ، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِیلٌ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 592-585

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

یَذْکُرُ فیها آلَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.

از خطبه های امام علیه السلام است که در آن درباره (فضائل) خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله سخن به میان آورده است.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع از یک بخش تشکیل می شود و به طور کامل از فضائل اهل بیت و جایگاه پرارزش آنها در میان امت اسلامی و درک صحیح آنها از دین و در نتیجه مخالفت نکردن با آنان سخن می گوید

.

آل محمد (علیهم السلام) ارکان دین اند:

امام(علیه السلام) دوازده فضیلت در این خطبه کوتاه، برای اهل بیت برشمرده که عظمت مقام آنها را به خوبی ثابت می کند و مخاطبان خویش را به پیروی از آنان وامی دارد. اوصافی که مجموعه فضائل انسانی را در بردارد و شرایط رهبری را در خود گنجانیده است.

در اوّلین و دومین وصف می فرماید: «آنها (آل محمد) مایه حیات علم و دانش و مرگ جهل و نادانی هستند»; (هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ، وَ مَوْتُ الْجَهْلِ).(1)

امام(علیه السلام) در این تعبیر علم و جهل را به صورت دو موجود زنده تشبیه کرده است که آل محمّد حیات به علم می بخشند و جهل را می میرانند و یا به تعبیری دیگر روح علم اند و سبب مرگ جهل.

این همان چیزی است که در حدیث معروف پیغمبر اکرم آمده است که می فرماید: «أهْلُ بَیْتی کَالنُّجُومِ بأَیُّهُم إقْتَدَیْتُمْ إهْتَدَیْتُمْ; اهل بیت من همچون ستارگان آسمانند (در شبهای تاریک راهنمای مسافران صحرا و دریا هستند) به هر کدام اقتدا کنید هدایت می یابید».(2)

در حدیث دیگری از ابن عباس آمده است که پیغمبر اکرم فرمود: «النُّجُومُ أمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ مِنَ الْغَرْقِ وَ أهْلُ بَیْتی أمانٌ لاُِمَّتی مِنَ الاِْخْتِلافِ فَإذا خالَفَتْها قَبیلَةٌ مِنَ الْعَرَب اخْتَلَفُوا فَصاروا حِزبَ إِبْلیس; ستارگان امان برای اهل زمین هستند از غرق شدن (در دریا در شبهای تاریک، زیرا به کمک آنها راه خود را پیدا می کنند) و اهل بیت من امان امت من از اختلافاتند، هرگاه قبیله ای از عرب با آنها مخالفت کند اختلاف در میان مردم ظاهر می شود و حزب شیطان خواهند شد».(3)

سپس در ادامه سخن امام به سه وصف دیگر اشاره کرده می فرماید: «حلم آنها شما را از علمشان آگاه می سازد و ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از منطق حکیمانه آنها شما را مطلع می کند»; (یُخْبرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِکَمِ مَنْطِقِهِمْ).

جمله «یُخْبرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ» نشان می دهد که میان این دو صفت «حلم» و «علم» رابطه نزدیکی برقرار است، زیرا افراد جاهل بردبار نیستند و در برابر حوادث مختلف و سؤالاتی که از آنها می شود به زودی خشمگین و ناراحت می شوند; ولی عالمان عمیق در برابر این گونه موضوعات خونسرد و بردبارند. و همچنین رابطه میان ظاهر و باطن را که در غالب موارد که حسن ظاهر و رفتار و کردار دلیل بر حسن باطن است و نیز رابطه سکوت را با منطق حکیمانه روشن می سازد و تجربه نشان داده آنها که کمتر سخن می گویند گزیده تر و حساب شده تر حرف می زنند، چنان که که در حدیث آمده است: «قالَ رَسُولُ اللهِ: إذا رَأَیْتُمُ الْمُؤمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَإنّهُ یُلْقِی الْحِکْمَةَ; هنگامی که فرد با ایمان را خاموش و کم حرف ببینید به او نزدیک شوید که سخنان حکمت آمیز می گوید».(4)

آنگاه در ششمین و هفتمین اوصاف آنها می فرماید: «هرگز با حق مخالفت نمی کنند و در آن اختلاف ندارند»; (لاَ یُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لاَ یَخْتَلِفُونَ فِیهِ).

دلیل آن هم روشن است. آنها از یک سو دارای مقام عصمت و از سوی دیگر احاطه کامل به احکام خدا و وحی الهی و سنّت پیامبر دارند و کسی که چنین باشد نه گامی بر خلاف حق بر می دارد و نه اختلافی در آن پیدا می کند.

حدیث معروف نبوی که می فرماید: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلی لِسانِهِ وَ الْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُ ما دارَ عَلِیٌّ; علی با حق و حق با اوست و بر زبان او جاری می شود و هرگونه علی بگردد حق با او می گردد».

در تعبیر دیگری از همان حضرت می خوانیم: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْقُرآنِ، وَ الْحَقُّ وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلیٍّ وَ لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ; علی همراه حق و همراه قرآن است و حق و قرآن همراه علی است و هرگز این دو از یکدگر جدا نمی شوند».(5)

می دانیم امامان معصوم از فرزندان علی(علیه السلام) نیز وارثان علم او بودند و به همین دلیل هرگز با حق مخالفت نمی کردند.

در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «کِتابَ اللهِ فِیهِ نَبَأُ ما قَبْلِکُمْ وَ خَبَرُ ما بَعْدکُمْ وَ فَصْلُ ما بَیْنَکُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ; در کتاب خدا اخبار پیشینیان و خبرهای آینده و آنچه سبب می شود که اختلاف را میان شما حل کند، وجود دارد و ما همه آنها را می دانیم».(6)

با این حال چگونه ممکن است آنها در حق اختلاف کنند، اختلاف نشانه جهل است و کسانی که به همه این امور آگاه اند ممکن نیست اختلافی داشته باشند.

آنگاه به سراغ هشتمین و نهمین اوصاف آنها می رود و می فرماید: «آنها ارکان اسلام اند (و ستون های دین) و پناهگاههای مردم»; (وَ هُمْ دَعَائِمُ الاِْسْلاَمِ، وَ وَلاَئِجُ(7) الاِْعْتِصَامِ).

به این ترتیب دین همانند خانه یا خیمه ای است که ستون آن آل محمّدند و همان گونه که اگر ستون خانه و خیمه برداشته شود، همه چیز فرو می ریزد، اگر آل محمّد را از اسلام کنار بزنیم و اسلام را بدون آنها قرائت کنیم، اصول و فروع آن فرو خواهد ریخت.

در ادامه سخن به بیان سه وصف دیگر (اوصاف دهم تا دوازدهم) پرداخته می فرماید: «به وسیله آنان (آل محمّد) حق به اصل و جایگاه مناسب رسید و باطل از جایگاهش کنار رفت و زبان باطل از بن کنده شد»; (بهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَی نِصَابهِ(8)، وَ انْزَاحَ(9) الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ، وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبتِهِ).

این تعبیر اشاره به انحرافاتی است که بعد از رسول الله مخصوصا در عصر خلیفه سوم روی داد; بیت المال اسلام بازیچه دست گروهی دنیا پرست شد و بنی امیّه که بازماندگان دشمن شماره یک اسلام; یعنی ابوسفیان بودند، مقامات مهم را در حکومت اسلامی در اختیار گرفتند و هرکاری از دستشان ساخته بود کردند و نتیجه آن شورشی بود که بر ضد خلیفه بر پا شد و منجر به کشته شدن خلیفه و دستیاران او(10) در برابر چشم مهاجران و انصار شد بی آنکه از وی دفاع کنند.

ولی هنگامی که امام امیرمؤمنان علی(علیه السلام) زمام حکومت را به دست گرفت حق به جایگاه اصلی اش بازگشت و طرفداران باطل کنار زده شدند و دیگر کسی قدرت نداشت که از وضعیت سابق دفاع کند و حقوق توده های مستضعف مسلمین را در کام دنیا پرستان جاه طلب و زیاده خواه بریزد.

نه تنها امیرمؤمنان، بلکه همه امامان اهل بیت(علیهم السلام) به حکم داشتن مقام عصمت که با دلایل مختلف از جمله حدیث ثقلین، قابل اثبات است هرگاه قدرت حکومت را به دست می گرفتند به یقین همین امور رخ می داد.

در پایان به بیان آخرین وصف می فرماید: «آنها دین را درک کردند; درکی توأم با نگهداری کامل و عمل، نه تنها با شنیدن و روایت کردن، چرا که راویان علم فراوانند و عمل کنندگان آن کم»; (عَقَلُوا الدِّینَ عَقْلَ وِعَایَة(11) وَ رِعَایَة، لاَ عَقْلَ سَمَاع وَ رِوَایَة. فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ، وَ رُعَاتَهُ(12) قَلِیلٌ).

به یقین آگاهی از دین; مانند آگاهی از هر امر دیگر مراتبی دارد: مرحله اوّل شنیدن و نقل الفاظ است مرحله دوم فهم معنا و درک محتواست و مرحله سوم ایمان و یقین عمیقی است که در همه وجود انسان نفوذ کند و او را به عمل وا دارد. اهل بیت پیامبر در اوج مرحله سوم قرار داشتند و به همین دلیل رسول خدا به همه امت تأکید فرمود که بعد از رحلت او در کنار قرآن دست به دامن اهل بیت زنند تا از ضلالت و گمراهی در امان باشند.(13)


پی نوشت:

  1. این حدیث در منابع شیعه و اهل سنّت آمده از جمله ذهبی در میزان الاعتدال، ج 1، ص 82 و ابن حجر در لسان المیزان، ج 1، ص 136.

  2. مستدرک حاکم، ج 3، ص 149.

  3. بحارالانوار، ج 1، ص 154.

  4. مرحوم علاّمه امینی این دو حدیث را با عبارات متفاوت امّا قریب المعنی از منابع مختلف اهل سنّت مانند: مناقب خوارزمی، فرائد السمطین حموینی، و ربیع الابرار زمخشری، و الامامة و السیاسة ابن قتیبه و جز آنها نقل کرده است. (الغدیر، ج 3، ص 178 به بعد).

  5. کافی، ج 1، ص 61، ح 9.

  6. «ولائج» جمع «ولیجه» از ریشه «ولوج» به معنای دخول است و به کسی گفته می شود که محرم اسرار یا گرداننده کارهای انسان باشد (ولی از خانواده او نباشد) به طور کلی به هر کسی که از خارج وارد قومی شود و محرم اسرار او شود به او ولیجه می گویند و با واژه «بطانه» قریب المعنی است.

  7. «نصاب» در اصل به معنای محل بازگشت و جایگاه مناسب و ریشه و ابتدای هر چیزی است. سپس به اندازه و مقدار در باب زکات و مانند آن اطلاق شده است.

  8. «انزاح» از ریشه «زوح» بر وزن «زوج» در اصل به معنای کوچ کردن از مکان است. سپس در مورد هر چیزی که از جایگاهش کنار برود اطلاق شده است.

  9. رجوع کنید به: تاریخ طبری، ج 3، ص 440-441.

  10. این واژه در منابع لغت به این صورت دیده نشد و صحیح آن «وعاء» است که به معنای ظرف برای چیزی است و به نظر می رسد که نسخه اصلی وعاء بوده که هماهنگ با سماع در جمله بعد است.

  11. «رعات» جمع «راعی» به معنای مراعات کننده است.

  12. «هتف» به معنای صدا زدن و فریاد کشیدن است و منظور در اینجا این است که مردم شعار به عنوان خلافت علی(علیه السلام) می دادند بعضی نیز گفته اند: «هتف» به معنای صدایی است که شنیده می شود و گوینده اش مشخص نیست.

سند خطبه

:

در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که این خطبه قسمتی از خطبه 145 است (طبق شماره ما 147) که با جمله (فبعث الله محمدا صلی الله علیه و آله و سلم) شروع می شود تا آنجا که می فرماید: (فالتمسوا ذلک من عند اهله فانهم عیش العلم و موت الجهل) و سیّد رضی رحمه الله این قسمت را به صورت جداگانه بیان کرده است. مرحوم کلینی نیز در کتاب کافی این خطبه را به صورتی مفصل تر و با کمی اختلاف در بعضی از کلمات آورده است. در کتاب محاضرات الادباء راغب اصفهانی نیز جمله های ذیل این خطبه ذکر شده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 176- 177

)