[hadith]وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) قَالَهُ وَ هُوَ یَلِی غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ تَجْهِیزَهُ‏:

بأَبی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَد انْقَطَعَ بمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ؛ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سوَاکَ، وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً؛ وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلَّا لَکَ، وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ. بأَبی أَنْتَ وَ أُمِّی، اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 556-547

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ قَالَهُ وَ هُوَ یَلِی غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ تَجْهِیزَهُ

:

از سخنان امام علیه السلام است این سخن را هنگامی ایراد فرمود که مشغول غسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و آماده کردن او برای دفن بود.

خطبه در یک نگاه:

همان گونه که اشاره شد، امام علیه السلام این سخن را هنگامی ایراد کرد که مشغول غسل و تجهیز پیغمبر اکرم بود؛ سخنانی سوزناک و حزن انگیز که از نهایت اندوه

و غم مولا در آن هنگام خبر می دهد. این در حالی بود که دیگران بدن پیغمبر را رها کرده بودند و در سقیفه بنی ساعده مشغول توطئه برای به دست گرفتن خلافت پیغمبر بودند

.

مصیبت عظیم و جانکاه رحلت پیامبر خدا:

امام(علیه السلام) پیکر پاک پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را مخاطب ساخته و چنین می گوید: «پدر و مادرم فدایت باد ای رسول خدا، با مرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگری قطع نگشت و آن نبوّت و پیام آوردن (از سوی خدا) و اخبار آسمان بود»; (بأَبی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَد انْقَطَعَ بمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الاِْنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ).

جمله «بأَبی أَنْتَ وَ أُمِّی» که از جمله های رائج در میان عرب به هنگام اظهار علاقه به کسی است، اشاره به این است که عزیزترین عزیزانم پدر و مادر من هستند که آنها را فدای تو می کنم.

ممکن است به هنگام گفتن این سخن، پدر و مادر گوینده در حیات نباشند همان گونه که در خطبه مورد بحث چنین است; ولی ضرری به مفهوم سخن نمی رساند، زیرا این جمله جنبه کنایی دارد و اشاره به این است که مخاطب، آن قدر عزیز است که انسان عزیزترین بستگان خود را فدای او می کند.

در بعضی از روایات آمده است: که اگر پدر و مادر انسان زنده باشند و اهل ایمان، گفتن این سخن اهانتی به آنها می گردد و سبب عقوق می شود.(1)

ولی ظاهراً این حدیث ناظر به مواردی است که مخاطب مانند پیغمبر و امام نباشد، زیرا چنین تعبیری در برابر آن بزرگواران نه تنها اهانت نیست، بلکه مایه افتخار است.

به همین دلیل این تعبیر در بسیاری از زیارت نامه ها، دیده می شود در حالی که بسیاری از زیارت کنندگان، پدران و مادرانشان زنده و اهل ایمانند.

تعبیر به «نبوت» و «انباء» و «اخبار السماء»، سه مفهوم متفاوت دارد: «نبوّت» اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملی پیغمبر را در ابلاغ وحی آسمانی بیان می کند و «اخبار السماء» ناظر به خبرهایی است که مربوط به مسائل شریعت نبوده، مانند خبرهای غیبی و پیش بینی های حوادث آینده و ملاحم.

به هر حال جمله های بالا به صراحت خبر از خاتمیّت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می دهد و دلیل روشنی بر این است که بعد از آن حضرت، فرشته وحی هرگز نازل نخواهد شد و این موهبت عظیم که در سایه وجود پیغمبر، نصیب جهانیان بود با رحلت او برداشته شد و ناراحتی شدید امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز به همین جهت است.

سپس به دو نکته دیگر اشاره می کند و می فرماید: «ولی مصیبت تو این اثر را داشت که تسلّی دهنده در برابر مصائب غیر توست (و با توجّه به اینکه مصائب دیگر کوچک و کم اهمیّت است اضافه بر این) مصیبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن به طور یکسان عزا دارند»; (خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً(2) عَمَّنْ سوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً).

چگونه ممکن است مصیبت پیغمبر عمومیّت نداشته باشد در حالی که او «رحمة  للعالمین» بود و سبب نجات جامعه بشری از چنگال انواع انحرافات. او به همه انسانها تعلق داشت و همه را تحت توجّه و عنایت قرار می داد، بنابراین همه باید بر مرگ آن حضرت اشک بریزند.

از سویی دیگر هرقدر عزیز از دست رفته بزرگ تر و آثارش گسترده تر باشد، به همان نسبت مصیبت فقدانش عظیم تر است و چون پیغمبر اکرم برترین انسان، با خدمتی گسترده و بی نظیر بود، مصیبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بیان دیگر، مصائب دیگر در برابر مصیبت فقدان او کوچک است.

به همین دلیل امام(علیه السلام) هنگامی که گرفتار مصیبت جانکاه همسرش زهرای مرضیه(علیها السلام) شد، به همین مطلب اشاره فرمود و خطاب به پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عرضه داشت: «گرچه پیمانه صبرم از فراق دختر برگزیده ات لبریز شده; ولی مصیبت مرگ و رحلت تو به قدری بزرگ بود که دیگر مصیبتها را در برابر من کوچک می کند»; (قَلَّ یَا رَسُولَ اللهِ عَنْ صَفَیِّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدی إِلاَّ أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَفَادحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ).(3)

در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم که به یکی از یارانش چنین فرمود: «إنْ أصَبْتَ بمُصیبَة فی نَفْسکَ أوْ فی مالِکَ أوْ فی وَلَدکَ فَاذْکُرْ مُصابَکَ برَسُولِ اللهِ فَإنَّ الْخَلائِقَ لَمْ یُصابُوا بمِثْلِهِ قَطُّ; هرگاه مصیبتی در جان یا مال یا فرزندت به تو برسد، مصیبت رسول الله را یاد کن، زیرا مردم هرگز به مصیبتی مانند مصیبت آن حضرت گرفتار نشدند».(4)

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به نکته دیگری اشاره کرده عرضه می دارد: «اگر تو ما را به شکیبایی امر نفرموده بودی و از جزع و بی تابی نهی نمی کردی، آن قدر بر تو گریه می کردیم که اشکهایمان تمام شود و این درد جانکاه همیشه برایمان باقی بود و حزن و اندوهمان دائمی، و تازه همه اینها در مصیبت تو کم بود»; (وَ لَوْ لاَ أَنَّکَ أَمَرْتَ بالصَّبْرِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لاَ َنْفَدْنَا(5) عَلَیْکَ مَاءَ الشُّؤونِ، وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلاً وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلاَّ لَکَ!).

با توجّه به اینکه (شؤون) جمع شأن در اینجا به معنای غده های اشک زاست، منظور امام این است که اگر ما را از گریه و جزع نهی نکرده بودی چنان اشک می ریختیم که منابع اشکی ما تمام شود; ولی صبر و شکیبایی را ما از تو آموختیم.

آن روز که فرزندت ابراهیم از دنیا چشم پوشید، اشک می ریختی ولی بی تابی و جزع نداشتی، در مصیبت عظیم عمویت حمزه نیز همین گونه رفتار کردی، پس ما شکیبایی را از تو آموختیم.

واژه (مماطل) به معنای بدهکاری است که ادای دین خود را به تأخیر می اندازد و «داء المماطل» به بیماری لاعلاج گفته می شود و شباهت به چنان بدهکاری دارد.

(کمد) به معنای اندوه درونی است و (محالف) کسی است که با انسان پیمان بسته و بر سر پیمان خویش است، بنابراین «کمد محالف» اشاره به اندوه درونی پایدار است.

ضمیر تثنیه در (قَلاّ لک) اشاره به همان داء و کمد است; یعنی درد مصیبت تو و اندوه پایدار آن باز هم در برابر عظمت این مصیبت ناچیز است.

امام در ادامه می افزاید: «امّا چه می توان کرد، چون مرگ چیزی است که نمی توان آن را باز گرداند و قدرت بر دفع آن نیست» (وَ لَکِنَّهُ مَا لاَ یُمْلَکُ رَدُّهُ، وَ لاَ یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ!).

بنابراین گریستن و بی تابی مشکلی را حل نمی کند، باید صبر داشت و به رضای خدا راضی بود. و به گفته سعدی:

خبر داری ای استخوانی قفس *** که جان تو مرغی است نامش نفس

چو مرغ از قفس رفت وبگسست قید *** دگر ره، نگردد به دام تو صید

در پایان بار دیگر در مقام ابراز عشق و علاقه به پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر آمده عرضه می دارد: «پدر و مادرم فدایت باد! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و همیشه ما را به خاطر داشته باش»; (بأَبی أَنْتَ وَ أُمِّی! اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ).(6)

مفهوم این تعبیر آن است که روح پاک تو به ملکوت اعلی می رود و در جوار قرب خدا قرار می گیرد. در آنجا برای ما دعا کن و حل مشکلات ما را از خدایت بخواه بگونه ای که همیشه در خاطر عاطر تو باشیم.


نکته ها:

  1. گریه در مصیبت عزیزان:

از کلام بالا و روایات دیگر استفاده می شود که گریستن در مصائب عزیزان ممنوع نیست، و ممنوع تنها جزع و بی تابی و ناشکری است. قلب انسان کانون عواطف است و این عواطف مخصوصاً هنگامی که شدید باشد، در همه وجود انسان اثر می گذارد. هنگامی که عزیزی از دست رود، قلب متلاطم می گردد و اشک جاری می شود، بغض گلوی انسان را می گیرد و زبان به اظهار اشتیاق به عزیز از دست رفته می پردازد. اینها هیچ کدام ممنوع نیست، بلکه ممدوح است به شرط اینکه آمیخته با شکیبایی و صبر باشد. ممنوع است که انسان بی تابی کند، سر به دیوار بکوبد، لطمه بر صورت زند، سخنان ناروا بگوید.

در حدیثی می خوانیم: «هنگامی که خبر وفات جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه (در جنگ موته) به پیغمبر رسید، هنگامی که وارد خانه می شد شدیداً برای آنها گریه می کرد و می گفت: آنها برای من سخن می گفتند و با آنها انس می گرفتم، هردو با هم رفتند».(7)

نیز در داستان جنگ احد می خوانیم: «هنگامی که پیغمبر به مدینه باز گشت از هر خانه ای صدای گریه و زاری برای شهیدی به گوش آن حضرت رسید که بازماندگان بر شهیدانشان می گریستند جز خانه عمویش حمزه، پیغمبر بسیار ناراحت شد و گفت: ولی حمزه گریه کنندگانی ندارد. اهل مدینه که از این سخن باخبر شدند قسم یاد کردند که هرگز بر عزیز از دست رفته ای گریه نکنند مگر اینکه نخست برای حمزه نوحه گری کنند و بگریند» و این سنّت همچنان تا امروز (زمانی که امام باقر(علیه السلام) این حدیث را بیان می فرمود ادامه دارد).(8)

روایات بسیاری نیز در باره نهی از جزع و بی تابی از معصومان(علیهم السلام) نقل شده است از جمله امیر مؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید: «إنَّکَ إنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقادیرُ وَ أنْتَ مَأجُورٌ وَ إنْ جَزعْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقادیرُ وَ أنْتَ مَعْذورٌ; اگر صبر و شکیبایی (در مصائب) پیشه کنی آنچه مقدّر است به هر حال واقع می شود و تو (در پیشگاه خدا) مأجور هستی و اگر جزع و بی تابی کنی مقدّرات به هر حال صورت می گیرد; ولی تو گنهکار خواهی بود».(9)

نباید فراموش کرد جزع و بی تابی افزون بر اینکه نوعی ناسپاسی در پیشگاه خداست، آثار بسیار مخربی روی اعصاب انسان دارد و گاه او را تا سرحد جنون پیش می برد.


  1. تجهیز پیامبر(صلی الله علیه وآله):

در اینکه پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در چه روزی چشم از جهان بربست، اختلافی نیست. همه اتفاق نظر دارند که روز دوشنبه بود و مشهور میان پیروان اهل بیت(علیهم السلام) این است که دفن آن حضرت سه روز بعد انجام یافت. گرچه از روایات استفاده می شود که تعجیل در دفن میّت مستحب است; ولی هنگامی که شخص از دست رفته کسی مانند پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) باشد و مردم بخواهند گروه گروه بر او نماز بخوانند و ادای احترام نسبت به او بنمایند، مسئله شکل دیگری به خود می گیرد.

از روایات نیز استفاده می شود مردم ده نفر ده نفر وارد حجره پیامبر شدند و بر آن حضرت نماز گذاردند و سپس در همانجا بدن پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به خاک سپرده شد، زیرا بعد از آنکه هرکسی در باره محل دفن پیامبر اظهار نظری کرد، بعضی مکه را پیشنهاد کردند و عده ای مدینه را (در بقیع یا در صحن مسجد رسول الله) امیر مؤمنان علی(علیه السلام) فرمود: «إنَّ اللهَ لَمْ یَقْبضْ نَبیّاً إلاّ فی أطْهَرِ الْبقاعِ فَیَنْبَغی أنْ یُدْفَنَ فِی الْبُقْعَةِ الَّتی قُبضَ فیها فَاتَّفَقَتِ الْجَماعَةُ عَلی قَوْلِهِ(علیه السلام) وَ دُفِنَ فی حُجْرَتِهِ; خداوند هیچ پیغمبری را قبض روح نمی کند مگر در پاکترین نقاط روی زمین، بنابراین سزاوار است در همان محلی که حضرت قبض روح او شده دفن شود. هنگامی که مردم این سخن را شنیدند متفقا رأی آن حضرت را پذیرفتند و بدن پاک پیامبر در همانجا به خاک سپرده شد».(10)

در اینکه قبل از پوشاندن قبر چه کسی وارد قبر شد، همچنین نقل شده است: علی(علیه السلام) و فضل بن عباس و دو نفر دیگر وارد شدند.(11)

به هر حال شک نیست که تجهیز پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) اعم از غسل و تکفین و نماز و تدفین عمدتاً به وسیله علی(علیه السلام) صورت گرفت در حالیکه دیگران در سقیفه بنی ساعده مشغول گفت و گو و چانه زدن در امر خلافت بودند و حتی مطابق بعضی از نقلها تعزیه گردانهای سقیفه موفق به نماز بر پیامبر هم نشدند.

برای آگاهی بیشتر در مسائل بالا به کتاب بحارالانوار جلد 22 صفحه 504 به بعد مراجعه کنید.(12)


پی نوشت:

  1. وسائل الشیعه، ج 2، ص 653، ح 1.

  2. «مسلیا» به معنای تسلیت دهنده است از ریشه «سلو» بر وزن «سرو» به معنای آرامش بعد از ناراحتی گرفته شده.

  3. نهج البلاغه، خطبه 202.

  4. کافی، ج 3، ص 220، ح 2.

  5. «انفدنا» از ریشه «نفاد» به معنای تمام شدن چیزی است و «انفاد» مصدر باب افعال به معنای تمام کردن است.

  6. «بال» به معنای خاطر و قلب و حال است.

  7. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 177، ح 527.

  8. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 183، ح 553.

  9. مستدرک، ج 2، ص 431، ح 40.

  10. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 2-3.

  11. بحار الانوار، ج 22، ص 525.

سند خطبه

:

این کلام را گروهی که قبل از سیّد رضی می زیستند در کتابهای خود آوردند از جمله

:

الف) «محمد بن حبیب» (متوفای سال 245) یعنی 114 سال قبل از تولّد مرحوم رضی در کتاب «امالی» خود آورده است

.

ب) «ابو اسحاق ابراهیم» معروف به زجاج (متوفای سال 311) یعنی 48 سال قبل از تولّد سیّد رضی در کتاب امالی خود از محمد بن یزید مبرد نقل کرده است

.

ج) شیخ مفید نیز در کتاب امالی خود آن را با سند خویش از ابن عباس روایت کرده است. صاحب کتاب مصادر بعد از ذکر مطالب بالا می گوید: شکی نیست که این کلام، کلام علی علیه السلام است و اگر در کتاب «زهر الآداب» آن را به دیگری نسبت دادند توهمی بیش نیست. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 182- 183

)