[hadith]و من کلام له (علیه السلام) یُرید به بعضَ أصحابه:

لِلَّهِ بَلَاءُ [بلَادُ] فُلَانٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَی الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ؛ ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْب، قَلِیلَ الْعَیْب؛ أَصَابَ خَیْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا؛ أَدَّی إِلَی اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بحَقِّهِ؛ رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا یَهْتَدی بهَا الضَّالُّ وَ لَا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 472-465

وَمِن کلامٍ لَهُ عَلیهِ السَلامُ

یُریدُ بهِ بَعْضَ أصْحابهِ.

از سخنان امام علیه السلام است که اشاره به بعضی از یارانش می کند.

خطبه در یک نگاه:

این کلام کوتاه تعریف از شخصیتی می کند که در دوران زندگی خود، وظایف خویش را انجام داد و پاکدامن از دنیا رفت و در حفظ سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اطاعت پروردگار کوشید

.

در مورد اینکه این شخص چه کسی بوده، میان شارحان نهج البلاغه اختلاف شدیدی است. شارحان اهل تسنن مانند ابن ابی الحدید و محمد عبده، این سخن را اشاره به خلیفه دوم می دانند و می گویند علی علیه السلام آن را بعد از فوت عمر گفت در حالی که چنین چیزی با خطبه های دیگر نهج البلاغه هماهنگ نیست، زیرا

امام علیه السلام در خطبه شقشقیه شکایت زیادی از حکومت خلیفه دوم دارد و در خطبه ها و برخی نامه های نهج البلاغه از غصب خلافت، شدیداً شکایت می کند

.

چگونه می توان آن همه را نادیده گرفت و این کلام مبهم و مجمل را ناظر به خلیفه دوم دانست؟

!

جالب اینکه طبری که این سخن را درباره عمر می داند آن را از مغیرة بن شعبه نقل کرده که از دشمنان علی علیه السلام است

.

عجب اینکه ابن ابی الحدید می گوید: من در نسخه ای از نهج البلاغه که به خط رضی نوشته شده بود دیدم که در زیر کلمه «فلان» عمر نوشته شده بود و این نشان می دهد که رضی هم چنین عقیده ای داشته است، در حالی که هیچ بعید نیست که این نسخه (اگر اصالت داشته باشد) سالها دست این و آن بوده و برخی این کلمه را ذیل آن نوشته اند

.

عجیب تر اینکه ابن ابی الحدید در چند صفحه بعد از این عبارت (یعنی صفحه 20 از جلد 12) حدیثی از ابن عباس نقل می کند که سابقاً آن را آورده ایم و مفهومش این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خواست در بیماری وفاتش صریحاً نام علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود بنویسد و من مانع شدم

.

آیا این سخن با تفسیر ابن ابی الحدید از خطبه مورد بحث، سازگار است؟

!

بر فرض که این گفته از علی علیه السلام درباره عمر باشد، این احتمال چندان دور نیست که سخن جنبه جدی نداشته، بلکه بر اساس تقیّه بوده، به ویژه آنکه طبق روایتی که در بالا اشاره شد، مغیرة بن شعبه پس از مرگ عمر این سؤال را مطرح کرد. با توجّه به اینکه مغیره مرد شروری بود و چه بسا می خواست با این سؤال و جواب شری در میان مسلمانان بر پا کند حضرت به ملاحظه مصالح مسلمین این

جمله را بیان فرمود، وگرنه نظر واقعی حضرت درباره خلفا همان است که در خطبه شقشقیه و سایر خطب نهج البلاغه آمده است

.

تعبیر به فلان به جای نام عمر نیز می تواند مؤید این معنا باشد، زیرا این ابهام نشانه تقیّه است

.

شارحان شیعه که یقین دارند این سخن نمی تواند درباره خلیفه دوم باشد. بسیاری آن را اشاره به مالک اشتر و بعضی به سلمان فارسی دانسته اند. به نظر می رسد که احتمال اوّل مناسب تر است و با موقعیت مالک و نقش او در میان اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام و فرماندهی او در لشکر و فکر بلند و عزم راسخش تناسب دارد

.

آن یار پاک (مالک اشتر):

همانگونه که گفته شد شارحان نهج البلاغه از شیعه و اهل سنّت در تفسیر این خطبه و شخصی که محور این سخن بوده است اختلاف کرده اند. غالب مفسّران اهل سنّت (به جز صبحی صالح) آن را اشاره به خلیفه اوّل یا دوم دانسته اند در حالی که این مدح بلیغ با مذمت شدیدی که امام(علیه السلام) در خطب مختلف نهج البلاغه مخصوصاً خطبه شقشقیه و کلامی که به هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)(خطبه 202) در نکوهش آنان و نقدهایی که بر کارهای آن دو دارد به یقین سازگار نیست.

لذا شارحان شیعه متفقاً بر آنند که این خطبه اشاره به یکی از خاصان اصحابش است و عمدتاً نظرها به سوی مالک اشتر متوجّه شده است. به خصوص که در عبارات منقول از آن حضرت چنان مدح بلیغی از مالک دیده می شود که شایستگی او را برای این کلام نشان می دهد از جمله روایتی است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود از آن حضرت نقل کرده که می فرماید: «رَحِمَ اللهُ مالِکاً فَلَقَدْ کانَ لی کَما کُنْتُ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ; خداوند مالک را رحمت کند که به یقین برای من چنان بود که من برای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بودم».(1)

به هر حال می فرماید: «خداوند پاداش خیر در برابر آزمایشهای فلان شخص دهد، که کژیها را راست کرد و بیماریها را درمان نمود، سنّت پیامبر را برپا داشت و فتنه ها را پشت سر گذاشت»; (لِلّهِ بلاَءُ فُلاَن فَلَقَدْ قَوَّمَ(2) الاَْوَدَ(3)، وَ دَاوَی الْعَمَدَ(4)، وَ أَقَامَ السُّنَّةَ، وَ خَلَّفَ(5) الْفِتْنَةَ!).

«بلاء» به معنای آزمایش و امتحان و در اینجا اشاره به پاداش این آزمایش و امتحان است و در مجموع به این معناست که خداوند آزمایشهای متعددی نسبت به او داشت و امام(علیه السلام) دعا فرمود که خداوند پاداش آن آزمایشها را به نحو اکمل به او بدهد.

در بسیاری از نسخ به جای «بلاء»، «بلاد» آمده که جمع «بلد» به معنای شهر است; یعنی آفرین بر آن شهرهایی که این شخص در آن پرورش یافت. شبیه این تعبیر در کلام عرب فراوان است; گاه می گویند: «لله دَرُّ فُلان» و «لله نادی فُلان» یعنی آفرین بر آن شیری که به او داده شد و آفرین بر مجلسی که او در آن بزرگ شد.

در جمله های بالا، امام(علیه السلام) چهار وصف برای این شخصیّت بزرگ بیان کرده است:

نخست اینکه کژیها را راست کرد و این مفهوم وسیعی دارد که هم مسائل اعتقادی را شامل می شود و هم اخلاقی و اجتماعی را و در جمله دوم که سخن از مداوای بیماران است به یقین اشاره به بیماریهای اخلاقی و اجتماعی است. اقامه سنّت به معنای بازگشت به عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است و پشت پا زدن به بدعتهای بسیاری که بعد از آن حضرت به وجود آمد و جمله «خَلَّفَ الْفِتْنَةَ» اشاره به این است که بعد از او اختلافات و فتنه های زیادی در میان مسلمین و یاران آن حضرت پیدا شد و سعادت او این بود که در جریان این فتنه ها قرار نگرفت.

سپس به چند وصف مهم دیگر پرداخته، می فرماید: «با جامه ای پاک و عیبی اندک از این جهان رخت بر بست. خیر و نیکی آن را درک کرد و از شرّ و بدی آن رهایی یافت»; (ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْب، قَلِیلَ الْعَیْب. أَصَابَ خَیْرَهَا، وَ سَبَقَ شَرَّهَا).

این چهار وصف نیز تأکیدی است بر آنچه در اوصاف چهارگانه قبل آمد. به یقین کسی که در مسیر راست کردن کژیها و برطرف ساختن کاستیها و اقامه سنّت بوده باشد «نَقِیَّ الثَّوْب، قَلِیلَ الْعَیْب» خواهد بود و با دست پر از خیرات از جهان رخت بر می بندد.

آنگاه در پایان به سه وصف دیگر اشاره کرده و این سخن را به انتها می رساند و می فرماید: «وظیفه خود را در برابر اطاعت خداوند انجام داد، و حق تقوای الهی را بجا آورد، از جهان رفت و مردم را در برابر راههای گوناگونی وا گذاشت که نه گمراهان در آن هدایت می یابند و نه جویندگان هدایت، راه خویش را با اطمینان پیدا می کنند»; (أَدَّی إلَی اللّهِ طَاعَتَهُ، وَ اتَّقَاهُ بحَقِّهِ. رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُق مُتَشَعِّبَة(6)، لاَ یَهْتَدی بهَا الضَّالُّ، وَ لاَ یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدی).

این سخن اشاره به حوادثی است که یکی بعد از دیگری بعد از مالک به وجود آمد که از آثار جنگ صفین و نهروان بود و منافقان و دشمنان اسلام به آن دامن می زدند. روزی نبود که فتنه تازه ای برپا نکنند و هفته و ماهی نمی گذشت که درگیری جدیدی به راه نیندازند.(7)


پی نوشت:

  1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، ص 98 .

  2. «قوّم» از ریشه «قیام» و در اینجا به معنای راست و راست کردن است.

  3. «اود» به معنای کژی است از ریشه «اود» بر وزن «قول» به معنای خم کردن و کج کردن گرفته شده است.

  4. «عمد» به معنای بیماری است و در اصل از ریشه زخمی است که در پشت شتر از سواری بسیار حاصل می شود.

  5. «خلف» این جمله در جایی گفته می شود که کسی قبل از حدوث حادثه ای چشم از دنیا بربندد. از ریشه «خَلْف» به معنای پشت سر گرفته شده است.

  6. «متشعبه» به معنای مختلف و دارای شعبه های گوناگون است.

سند خطبه

:

تنها کسی که بخشی از این خطبه را قبل از سیّد رضی از علی علیه السلام نقل کرده طبری است که آن را ضمن داستانی از مغیرة بن شعبه نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 171

)