[hadith]وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هَذهِ الدُّنْیَا عَلَی سَبیلِ مَنْ قَدْ مَضَی قَبْلَکُمْ، مِمَّنْ کَانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً وَ أَعْمَرَ دیَاراً وَ أَبْعَدَ آثَاراً. أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَةً وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَةً وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَةً وَ دیَارُهُمْ خَالِیَةً وَ آثَارُهُمْ عَافِیَةً؛ فَاسْتَبْدَلُوا بالْقُصُورِ الْمُشَیَّدَةِ وَ النَّمَارِقِ الْمُمَهَّدَةِ الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ [الْمُسْنَدَةَ] وَ الْقُبُورَ اللَّاطِئَةَ الْمُلْحَدَةَ، الَّتِی قَدْ بُنِیَ عَلَی الْخَرَاب فِنَاؤُهَا وَ شُیِّدَ بالتُّرَاب بنَاؤُهَا، فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشینَ وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِینَ؛ لَا یَسْتَأْنِسُونَ بالْأَوْطَانِ وَ لَا یَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ، عَلَی مَا بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْب الْجِوَارِ وَ دُنُوِّ الدَّارِ؛ وَ کَیْفَ یَکُونُ بَیْنَهُمْ تَزَاوُرٌ وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بکَلْکَلِهِ الْبلَی وَ أَکَلَتْهُمُ الْجَنَادلُ وَ الثَّرَی. وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَی مَا صَارُوا إِلَیْهِ وَ ارْتَهَنَکُمْ ذَلِکَ الْمَضْجَعُ وَ ضَمَّکُمْ ذَلِکَ الْمُسْتَوْدَعُ. فَکَیْفَ بکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بکُمُ الْأُمُورُ وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ؟ «هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُون».[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 8، ص: 453-444

همسایگان دور از هم!

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه دست مخاطبان خود را گرفته و به اعماق تاریخ پیشینیان می برد و سرنوشت آنها را بعد از یک عمر طولانی با آن همه قوّت و قدرت و عزت، نشان می دهد و دیروز و امروزشان را در کنار هم می نهد و بزرگ ترین و مؤثّرترین درس عبرت را به مخاطبان خود که جمیع بندگان خدا از هر قوم و ملّتی هستند می آموزد و می فرماید: «بدانید ای بندگان خدا! شما و آنچه در آن از این دنیا هستید در همان مسیری قرار دارید که پیشینیان شما بودند»; (وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هذهِ الدُّنْیَا عَلَی سَبیلِ مَنْ قَدْ مَضَی قَبْلَکُمْ).

سپس به شرح این مجمل می پردازد: «همان کسانی که عمرشان از شما طولانی تر و سرزمینشان آبادتر و آثارشان از شما گسترده تر و ماندگارتر بود امّا چیزی نگذشت که صداهایشان خاموش گشت، نیروها و حرکاتشان از کار افتاد، اجسادشان کهنه، خانه هایشان خالی و آثارشان محو گردید»; (مِمَّنْ کانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً، وَ أَعْمَرَ دیَاراً، وَ أَبْعَدَ آثَاراً; أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُم هَامِدَةً(1)، وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَةً، وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَةً، وَ دیَارُهُمْ خَالِیَةً، وَ آثَارُهُمْ عَافِیَةً(2)).

قرآن مجید نمونه های روشنی از چنین اقوامی را در سوره های مختلف بر شمرده، از جمله درباره قوم عاد و ثمود، که نمونه روشنی محسوب می شوند، در سوره «فجر» می فرماید: «(أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بعَاد إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَاد الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبلاَد وَثَمُودَ الَّذینَ جَابُوا الصَّخْرَ بالْوَاد وَفِرْعَوْنَ ذی الاَْوْتَاد الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبلاَد فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَاب); آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ همچنین با آن شهر ارم با عظمت همان شهری که مانندش در شهرها ساخته نشده بود و قوم ثمود که صخره های عظیم را از کنار درّه می بریدند (و با آن کاخها می ساختند) و فرعونی که قدرتمند و شکنجه گر بود، همان اقوامی که در شهرها طغیان کردند و فساد فراوان در آنها به بار آوردند، به همین سبب خداوند، تازیانه عذاب را بر آنان فرو ریخت».(3)

امام(علیه السلام) سه ویژگی را که نشانه برتری بعضی از اقوام پیشین بوده برای آنان بر می شمرد: نخست طول عمر (به گونه ای که درباره بعضی از آنان نوشته اند که عمرشان به چهارصد سال می رسید)(4) و دیگر عمران و آبادی شهرها به گونه ای که قرآن در جای دیگر می گوید: آنها دل کوهها را می تراشیدند و خانه های امن در آن بنا می کردند: (وَکَانُوا یَنْحِتُونَ مِنْ الْجِبَالِ بُیُوتاً امِنِینَ)(5). آنها زمینهای آباد و خرم و سرسبز و باغهای پرنعمت داشتند و در کشاورزی ابتکار و قدرت فراوانی نشان می دادند.

دیگر اینکه آثار آنها بسیار ماندگارتر بود. اشاره به اینکه خانه ها و قصرها و سایر کارهای عمرانی آنها به قدری قوی و محکم بود که سالیان دراز برقرار می ماند.

ولی عاقبت کارشان به کجا انجامید، فریادها و غوغاها خاموش شد و سکوتی غم انگیز جای آن را گرفت. بدنهای بی جان آنها در زیر خاک پوسید و استخوانهایشان تبدیل به خاک شد و حتّی آثار آنها برچیده شد.

جمله «وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَةً» با توجّه به اینکه «ریاح» جمع «ریح» و ریح در اینجا به معنای «روح» و قوت است مفهوم رکود آن این است که به کلّی از کار افتادند و بعضی آن را به معنای فرو نشستن باد غرور تفسیر کرده اند. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از ریاح بادهایی باشد که به پرچمهای قدرتمندان و شاهان می خورد. ضرب المثل معروفی است که می گویند: «فلان شخص هنوز باد به پرچمش می خورد» یعنی هنوز بر سر قوّت و قدرت است; ولی هنگامی که قدرت از بین برود پرچم سقوط می کند و دیگر بادی به پرچم نمی خورد.

سپس امام(علیه السلام) به این نکته قابل توجّه اشاره می فرماید که بعد از کاخ نشین بودن و زندگی پر زرق و برق دنیا به چه روزی گرفتار شدند: «سرانجام قصرهای بلند و محکم (و بساط عیش و نوش و تختهای زینتی و) پشتیهای نرم و راحت را به تخته سنگهای لحد گورستان و قبور به هم چسبیده و لحدهای چیده شده مبدل ساختند»; (فَاسْتَبْدَلُوا بالْقُصُورِ الْمُشَیَّدَةِ(6)، وَ الَّنمَارِقِ(7) الْمُمَهَّدَةِ، الصُّخُورَ وَ الاَْحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ(8)، وَ الْقُبُورَ اللاَّطِئَةَ(9) الْمُلْحَدَةَ(10)).

راستی چه دردناک است که انسان از اوج قدرت در حالی که غرق ناز و نعمت است به جایی منتقل می شود که از هر نظر نقطه مقابل آن است; نه خانه ای، نه شمعی، نه چراغی، نه بستری و نه ناز و نعمتی. البتّه این درد و رنج برای آنهاست که با آن زندگی پر زرق و برق خو گرفته بودند; امّا آنها که زندگی زاهدانه و ساده ای داشتند از این دگرگونی و تحوّل ناراحت نمی شوند به ویژه آنکه قبر برای آنها «رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ» محسوب می شود.

آنگاه به بیان دقیقی از وضع قبرها و ساکنانش پرداخته، می فرماید: «همان گورهایی که درگاهش بر خرابی بنا شده و ساختمانش تنها با خاک برپا گشته; قبرهایی که به یکدیگر نزدیک است; ولی ساکنانش از یکدیگر دورند. آنها در میان اهل محلّه وحشت و در عین حالی افراد فارغ البال قرار گرفته اند»; (الَّتی قَدْ بُنِیَ عَلَی الْخَرَاب فِنَاؤُهَا(11)، وَ شُیِّدَ بالتُّرَاب بنَاؤُهَا; فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ، وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّة مُوحِشینَ، وَ أَهْلِ فَرَاغ مُتَشَاغِلِینَ».

آری! اگر کاخهای آنها با مصالح گران قیمت ساخته شده بود که از نقاط مختلف با زحمت فراوان گردآوری کرده و منتقل می ساختند، خانه قبرشان با مصالحی بی ارزش یعنی مشتی خاک بنا شده است.

ساکنان این خانه ها (خانه های قبر) در دو حالت متضاد قرار دارند: هم نزدیکند و هم دور; نزدیک اند از نظر مکان و دورند از نظر ارتباط. یا چنان به خویشتن مشغول اند که به دیگری نمی پردازند و یا اجازه ندارند که با هم مرتبط شوند. به ظاهر کاری ندارند; امّا در واقع بسیار گرفتارند; زیرا هر چند چیزی از کارهای دنیوی در آنجا نیست امّا چنان گرفتار اعمال خویش اند که به دیگری نمی پردازند (البتّه همه اینها در زندگی برزخی رخ می دهد).

آنگاه امام(علیه السلام) در تکمیل این سخن می فرماید: «آنها هرگز انسی به وطنهای خود (یعنی قبرها) پیدا نمی کنند و همچون همسایگان با یکدیگر دیداری ندارند با اینکه به هم نزدیک اند و خانه هایشان در کنار یکدیگر است»; (لاَ یَسْتَأْنِسُونَ بالاَْوْطَانِ، وَ لاَ یَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ، عَلَی ما بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْب الْجِوَارِ، وَ دُنُوِّ الدَّارِ).

جمله «لاَ یَسْتَأْنِسُونَ بالاَْوْطَانِ» ممکن است اشاره به این باشد که آنها هر چند سالیان درازی است در قبرها خفته اند; ولی هرگز به آن علاقه ندارند و انس نمی گیرند. این احتمال نیز در تفسیر این جمله داده شده که منظور ترک رابطه با وطنهای خود در عالم دنیاست که هرگز فکر بازگشت به وطن نمی کنند; ولی معنای اوّل به قرینه جمله «وَ لاَ یَتَوَاصَلُونَ ...» صحیح تر به نظر می رسد.

در پایان این بخش به این نکته اشاره می فرماید که چرا نمی توانند با هم رابطه برقرار کنند: «چگونه ممکن است با هم دیدار کنند در حالی که فنا و فرسودگی با سینه سنگین خود آنها را در هم کوبیده و سنگها و خاکها جسمشان را خورده است»; (وَ کَیْفَ یَکُونُ بَیْنَهُمْ تَزَاوُرٌ، وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بکَلْکَلِهِ(12) الْبلَی، وَ أَکَلَتْهُمُ الْجَنَادلُ(13) وَ الثَّرَی!(14)).

اشاره به اینکه آنها هر چند در قبرهای دیوار به دیوار هم خفته اند; ولی همه قدرت خویش را از دست داده و به مشتی خاک تبدیل شده اند; تزاور و دیدار چگونه در میان استخوانهای پوسیده و خاکهای بی جان امکان پذیر است؟!

به گفته شاعر عرب:

غَریبٌ وَأطْرافُ الْبُیُوتِ تَحُوطُهُ *** ألا کُلُّ مَنْ تَحْتَ التُّراب غَریبٌ

خفتگان در زیر خاک غریب اند و دیوارهای قبر از هر سو آنها را احاطه کرده، آری! همه خفتگان در زیر خاک غریب اند.


نکته:

سرنوشت انسان پس از مرگ:

آنچه در فقره بالا آمد به قرینه جمله هایی که در آخر آن بود مربوط به جسم انسانها پس از مرگ است; جسم ها هستند که می پوسند و خاک می شوند جسمها هستند که با هم دیداری ندارند و همه در هاله ای از غربت فرو رفته اند.

ولی به یقین ارواح وضع دیگری دارند; ارواح بدکاران گرفتار مجازاتهای سختی هستند که در قرآن به بعضی از نمونه های آن مانند آل فرعون اشاره شده است: «(النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَاب); عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزی که قیامت برپا شود (می فرماید:) آل فرعون را در سخت ترین عذابها وارد کنید».(15)

نیکوکاران در بهشت برزخی جای می گیرند و آن گونه که قرآن درباره شهیدان راه خدا می گوید: «(فَرِحِینَ بمَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ); آنها از نعمتهایی که خدا به آنها بخشیده شاد و خوشحال اند».(16) بلکه از بعضی روایات چنین استفاده می شود که ارواح نیکان با یکدیگر دیدار دارند و حلقه های انس تشکیل می دهند.

مرحوم کلینی در جلد سوم کافی در «باب ارواح المومنین» از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نقل می کند که به اتفاق یکی از یارانش (حبّة العرنی) به پشت دیوار شهر کوفه که به نام وادی السلام معروف بود رفت و گویی با ارواح مردگان پیوسته و آهسته سخن می گفت من مدّتی ایستادم و مدّتی نشستم و خسته شدم. عبای خود را بر زمین گستردم و عرض کردم: ای امیرمؤمنان! من از اینکه این همه سرپا ایستاده اید برای شما ناراحتم ساعتی استراحت کنید، فرمود: من با ارواح این مردگان سخن می گویم و انس می گیرم، عرض کردم: ای امیرمؤمنان! آیا آنها واقعاً چنین هستند؟ فرمود: «نَعَمْ وَ لَوْ کُشفَ لَکَ لَرَأَیْتَهُمْ حِلَقاً حِلَقاً مُحْتَبینَ یَتَحادَثُونَ; اگر پرده ها از جلوی چشم تو کنار رود آنها را به صورت حلقه ها می بینی که گرد هم نشسته اند و سخن می گویند».(17)

بنابراین اگر می بینیم امام(علیه السلام) در این عبارات تنها بر سرنوشت جسمانی انسان تکیه می کند و سخنی از ارواح نمی گوید به دلیل آن است که غالب مردم در این دنیا به پرورش جسم و لذّات جسمانی می پردازند، امام(علیه السلام) می فرماید: سرانجام این جسم به کجا منتهی می شود، بیدار باشید و این همه برای نیل به لذات جسمانی مرتکب انواع گناهان نشوید.


سرنوشت حتمی شما:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه که پایان بخش آن است، آنچه را درباره سرنوشت پیشینیان بیان فرموده، بر مخاطبان خود تطبیق می دهد تا گمان نکنند مرگ و میر و رها کردن کاخها و سرمایه ها و امکانات زندگی و پیوستن به خفتگان زیر خاک که نه چیزی با خود بردند و نه ارتباطی با یکدیگر می گیرند مخصوص پیشینیان بود، می فرماید: «(در آینده ای نزدیک) شما نیز به همان مسیری می روید که گذشتگان رفتند و در گرو همان قبر و در دل همان به ودیعت سپرده خواهید شد»; (وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَی مَا صَارُوا إِلَیْهِ، وَ ارْتَهَنَکُمْ ذلِکَ الْمَضْجَعُ(18)، وَ ضَمَّکُمْ ذلِکَ الْمُسْتَوْدَعُ).

آری! این قانونی است که هیچ گونه استثنایی در آن نیست با اینکه هر عمومی استثنا و تخصیصی دارد این امور هرگز تخصیص بردار نیست (یعنی آن قاعده نیز استثنایی دارد که در بعضی از موارد بدون استثناست). به بیان ساده مردم: «ممکن است دیر و زودی داشته باشد; ولی سوخت و سوزی ندارد».

سپس امام(علیه السلام) به نکته مهمی اشاره می فرماید و آن اینکه اگر کار انسان با مردن تمام می شد چندان مشکل نبود. مشکل مهم آن است که باید به زودی در دادگاه قیامت حضور یابد و در برابر تمام اعمالش از کوچک و بزرگ پاسخگو باشد، می فرماید: «پس چگونه خواهید بود آن زمان که امور پایان پذیرد (و دوران برزخ سپری شود و) مردگان از قبرها خارج گردند، آنجاست که هرکس آنچه را از پیش فرستاده تجربه می کند (و سود و زیان آن را در می یابد) و به سوی خداوند که مولا و سرپرست واقعی همگان است بازگردانده می شود و افتراها و سخنهای نابجا (که در دنیا دستاویزشان بود) از دست آنها می رود»; (فَکَیْفَ بکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ(19) بکُمُ الاُْمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ(20) الْقُبُورُ: «هُنَالِکَ تَبْلُو(21) کُلُّ نَفْس مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کانُوا یَفْتَرُونَ»).

آری در آن روز چند چیز چشمگیر است: همگی در پیشگاه عدالت پروردگار حاضر می شوند و همگی اعمال خود را در برابر خویش حاضر می بینند و همه عذرهای واهی ونسبتهای دروغین و ناروا که ابزار گناه و انحراف بود محو و نابود می گردد و هیچ کس راه فراری از نتیجه اعمال خود ندارد.

به راستی اگر انسان در این دو نکته بیندیشد که سرانجام زندگی پایان می گیرد و همه چیز را رها کرده به خفتگان در زیر خاک می پیوندد و دیگر اینکه بعد از آن مسئله حساب و کتاب و جزای اعمال است. حساب و کتابی که هیچ راه گریزی از آن نیست; اگر انسانها در این دو امر فکر بکنند به یقین مراقب اعمال خویش در این دنیا خواهند بود و این همه ظلم و فساد و گناه رخ نخواهد داد.


پی نوشت:

  1. «هامدة» از ریشه «همود» در اصل به معنای خاموش شدن آتش و فرونشستن حرارت آن است، سپس به خاموش شدن صداها اطلاق شده و در جمله بالا همین معنا اراده شده است.

  2. «عافیة» از ریشه «عفو» به معنای از بین رفتن آثار چیزی است; مثل اینکه باد بوزد و شنهای نرم را روی آثار باقی مانده از کاروان بریزد و تمام آن را از نظر محو کند و عفو به معنای گذشت و بخشش و آمرزش نیز از همین جا گرفته شده است، چرا که آثار خطا و گناه را از بین می برد.

  3. فجر، آیات 6-13 .

  4. شرح نهج البلاغه علاّمه خویی، ج 14، ص 230 .

  5. حجر، آیه 82 .

  6. «مشیّده» از ریشه «شید» بر وزن «صید» به معنای مرتفع ساختن است و «شید» بر وزن «بید» به معنای گچ و مانند آن است که برای استحکام و زیبایی بنا روی آن می مالند، بنابراین «اصول مشیدة» (با تشدید یاء) به معنای بناهای مرتفع و محکم است و «مشید» (بر وزن فقیر) نیز به معنای بنایی است که گچ کاری و زیبا و محکم شده است و در قرآن مجید، سوره حج، آیه 45 می خوانیم: (وَبئْر مُّعَطَّلَة وَقَصْر مَّشید).

  7. «نمارق» جمع «نمرقه» بر وزن «سنبله» به معنای متّکای کوچکی است که بر آن تکیه می کنند و در فارسی به آن «پشتی» می گویند.

  8. «مسنّده» از ریشه «سنود» بر وزن «قعود» به معنای تکیه دادن است و «مسنّده» در عبارت بالا به معنای چیزی است که آن را به جایی تکیه داده اند.

  9. «لاطئه» به معنای چسبیده به زمین است از ریشه «لطوء» بر وزن «فروع» به معنای چسبیدن به زمین گرفته شده است.

  10. «ملحدة» از ریشه «لحد» بر وزن «مهد» به معنای دفن کردن میّت است و معنای اصلی آن شکاف طولی است که در یک طرف پایین قبر ایجاد می کنند که شبیه به پناهگاهی است و بدن میّت را در آنجا می گذارند که خاکها روی آن نریزد.

  11. «فِناء» به معنای فضای بازی است که در جلوی در بعضی از خانه ها وجود دارد و سابقاً خانه های بزرگان چنین بود.

  12. «کلکل» به معنای سینه است.

  13. «جنادل» جمع «جندله» بر وزن «مزرعه» به معنای تخته سنگ است.

  14. «ثری» به معنای خاک است.

  15. غافر، آیه 46 .

  16. آل عمران، آیه 170 .

  17. کافی، ج 3، ص 243، باب فی أرواح المؤمنین، ح 1.

  18. «مضجع» به معنای بستر و خوابگاه و در اینجا به معنای قبر است و از ریشه «ضجع» بر وزن «ضرب» به معنای به پهلو خوابیدن گرفته شده است.

  19. «تناهت» از ریشه «تناهی» به معنای آخر رساندن گرفته شده است.

  20. «بعثرت» از ریشه «بعثرة» بر وزن «مرتبة» در اصل به معنای زیر و رو کردن و بیرون آوردن و استخراج کردن است و از آنجا که به هنگام احیای مردگان در قیامت، قبرها زیر و رو می شود و آنچه درون آنهاست ظاهر می گردد این تعبیر در مورد رستاخیز به کار رفته است.

  21. «تبلو» از ریشه «بلاء» به معنای آزمودن گرفته شده و از آنجا که آزمایش سبب آگاهی است گاه این واژه به معنای آگاهی به کار می رود.